logo





کوبایی که من دیدم(بخش اول)٬

دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۳ - ۱۲ ژانويه ۲۰۱۵

محمد برقعی

borghei.jpg
این روزها سخن بر سر کوبا بسیار است ، و بار دیگر نام کوبا بر صحنه اخبار جهان به نمایش در امده .البته این بار نه در ستیز با آمریکا و مدعی انقلابیگری و الهام بخش مبارزان ضد امپریالیستی در جهان ، که به عنوان آشتی آمریکا با کوبایی که دیگر مدعی انقلابی گری و الگوی مبارزه ضد امپریالیستی نیست، که اگر این ادعاها هنوز خریدارانی دارد، بر پرچم آن بجای نقش داس و چکش کلمه اله اکبر است و لا الله الا الله. همین تحولات مرا بر آن داشت که تنبلی را کنار گذاشته و یادداشت های سفرم را به آن دیار، که سالی بر آن می گذرد، سر وسامانی بدهم و بر روی کاغذ ،و درست تر روی صفحه رایانه، بیاورم گزیده بودم که با تور های مسافرتی نروم ،هرچند بیشتر مقرون به صرفه بود .

آشنایی کوبا یی داشتم که دانشجو در کانادا بود، و پدرش و مادرش پزشک و استاد دانشکاه وساکن هاوانا. از طریق او پانسیونی گرفتم برای دو هفته اقامت . در کوبا هر آن چه به گردشگری مربوط است مستقیم و غیر مستقیم در دست دولت است . چون در آمد این بخش، حکم درآمد نفت برای ما وکشورهای نفت خیز را دارد . از همین روی هیچ کوبایی مسافری غیر کوبایی را نمی تواند به خانه ببرد .پانسیون ها هم مثل هتل ها باید اجازه کار داشته باشند و مالیات بسیار سنگینی را بدهند. و مرتبا بازرسین برای نظارت به آن مکان ها می آیند.

کرایه شبی 30 دلار بود با 5 دلار صبحانه بلیط که می گیری ، هواپیمایی بدون سوالی و جوابی یک ورقه به تو میدهد ،که ویزای کوبا رادارد ، و25 دلار بابتش می گیرد .موقع ورود مهر می شود و موقع خروج هم در فرودگاه آن را پس می گیرند . به این ترتیب در پاسپورت شما نشانی از سفر به کوبا نیست ، و به قول معروف شتر دیدی ندیدی . می خواهی از کوبا دیدار کنی خوش آمدی ،و چون رفتی نیز خوش رفتی. اما طول زمان اقامتت معلوم است ،و اصلا بلیطت بر آن مبنا صادر می شود. از خدمه و مسئول هواپیمایی کوبا پرسیدم مسافران آمریکایی که سفرشان مجاز نیست چه می کنند گفتند در هواپیما که رفتی می بینی کلی آمریکایی هست . ما سوال نمی کنیم که چه کس از کجا می آید. آمریکا هم سالی چند است که کسی را از این بابت تنبیه نکرده است . واین آغاز دیدن یک واقعیت بود که ، دیریست تحریم کوبا بی معنی شده ،همه مسئولین می دانند و به روی خودشان نمی آورند. درمیان کوبایی های ساکن آمریکا نیز ، نسل گذشته ، که خاطرات دست اول تلخ از انقلاب دارند ،هنوز سخت مخالف رفع تحریم ها هستند .در حالی که درسال 2014 %68 موافق برقراری رابطه دیپلماتیک شده اند . این رقم در جمعیت زیر 30 سال %88 بود . پدیده ای که در تمام جمعیت های مهاجر حاصل انقلابات ،از جمله ایرانیان ، صادق است.

البته مدتی است چند شرکت گردشگری آگاه از شرایط و فرصت شناس از این بابت سود سرشاری می برند. از هر مسافری برای سفر یک هفته بیش از چهار هزار دلار می گیرند ،در حالی که همان را در کاندا با 700 دلار می توان خرید . اسم آن را هم گذاشته اند "مردم به مردم". بدین گونه که کلیسایی یا موسسه ای و شرکتی در کوبا ، از طریق این شرکت های گردشگری ، از آمریکائیان علاقمند دعوت می کنند که از کوبا دیدن کنند . دولت آمریکا هم ، از سر حسن نیت ، این دعوت ها را می پذیرد . خلاصه یک کلاه شرعی ،و یا یک راه قانونی برای دور زدن تحریمی که دیگر آخرین نفس هایش را می کشد. و به قولی تغاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان پیش از رسیدن به هاوانا ،پایتخت کوبا ،هواپیما در فرودگاهی توقف کرد. نزدیک به نیمی از مسافران پیاده شدند.

پرسیدم ویژگی این محل در چیست .معلوم شد در این منطقه شرکت های اروپایی هتل ها و پلاژها زیادی ساخته اند ،و مسافرین بسیاری برای لذت از آفتاب و دریا در ساحل های ی کوبا ،که در زیبایی شهره هستند، به آنجا میروند . این برنامه چند سالی است شروع شده، و این سرمایه گذاران جسور و پیشگام میدانند که، نه تها سواحل کوبا در زیبایی کم نظیرند ، بلکه این جزیره 11 ملیونی با فرهنگ بسیار غنی اش ،به ویژه در موزیک و رقص، جاذبه توریستی بسیار دارد ، ودیری نمی کشد که کارشان بسیار بالا خواهد گرفت . وآن زمانی است که پول پارو خواهند کرد . این شهرک ساحلی حدود 40 کیلومتر با هاوانا فاصله دارد . هتل ها مینی بوس هایی دارند که هر نیمساعت مسافران را به رایگان به هاوانا می برند و برمی گردانند، آن هم از طریق جاده ای پهن و زیبا وکم رفت وآمد .

حدود یازده شب به فرودگاه کوچک هاوانا رسیدیم . سفری 6 ساعته از تورنتو به آنجا. به گیشه که رسیدم برای مهر ویزا ،مامور گفت : باید نخست بروی از آن باجه آن سوی سالن بیمه پزشکی بخری . گفتم بیمه دارم . گفت ما بیمه آمریکایی را نمی پذیریم . از آن جا که در این کشور پزشکی عمومی و رایگان است ،اگر اتفاقی برای شما بیفتد ما مجبور به معالجه شما هستیم ، بی آن که ،با توجه به تحریم امریکا ،بتوانیم از بیمه شما پولی بگیریم تاکسی ها نرخ ثابتی داشتند 25 دلار تا شهر،که حدود یک ساعتی راه بود. دوشی گرفتم و لباس مناسب به تن کردم . آخر ار تورنتو با چند لباس گرم و کاپشنی کلفت آمده بودم ،که زمهریر بود . درمقابل هوای کوبا نه سرد و نه گرم وهمیشه بهاراست. تورنتو 20 درجه زیر صفر ، و هاوانا 20 درجه بالای صفر.

نزدیک ساعت سه صبح بود که از در بیرون زدم ، شوق دیدار خواب را از دیده ربوده بود. اما پس از چند بلوک برگشتم ، که در خیابان کسی نبود مگر تک و توکی مست ،یا ره گم کرده ای که لنگ لنگان و گیج می رفت ، و یا کارگر رستورانی که برای تمیز کردن از همکاران عقب مانده بود.

صبح زود از پانسیون بیرون زدم ،خسته و کم نفس . تضاد روحی که جوانی می کرد ،با جسمی که دردوران فرتوتی بود . ایستگاه های اتوبوس ها لبریز از جمعیت بود . اتوبوس ها که می آمدند اکثرا جای مسافر بیشتری نداشتند. کرایه اتوبوس ، به دلار کمتر از یک سنت . تاکسی های قدیمی مدل 50-60 سال پیش فراوان و پر . حدود 40 سنت برای هر نفر با هر فاصله ای .

خیلی زود به نشستن روی نیمکتی و نظاره مردم ، بجای پرسه زدن ،تن دادم . این یکی ازتفریحات دیرینه من است . اگر حافظ برلب جوی می نشست و گذرعمررا تماشامی کرد، من در حاشیه خیابان می نشینم و گذر خلایق را نظاره می کنم. جمعیت عبوس اسست یا راحت ، در خود فرو رفته یا به دنبال نگاهی برای سلامی وسر تکان دادنی، تمیز و مرتب یا ژنده پوش و کثیف ، شتابان و تنه زنان یا آرام و قدم زنان. آنچه چشمگیر بود تمیزی لباس وصورت ها بود . میدانستم.که شامپو در این دیار چنان نایاب و گران است ، که مسئولین پانسیون به مسافران می گویند ، اگر شامپو می خواهید خودتان بیاورید . ماشین لباس شویی نیز ویژه رجال است . تمام این تمیزی از طریق صابون است و شستن با دست. تلفن دستی هم که چند سالی است مجاز شده بسیاراندک ، وبا بودجه این مردم ،کالایی بسیار لوکس. لذا مردم به انتظارایستاده، مثل بسیاری از نقاط جهان ،غرق در نگاه به نوشته روی صفحه تلفن، یا مشغول به صحبت با کسی در دور دست ها نیستند. وسیله ای که فرد را از جمع می گسلد ، وجماعت را تنهایانی می کند در جمع . اما هنوزاین مردمان در صف ها و کنار هم بودن ها ناگزیرند به ارتباط و گفتگو با یک دیگر.

به پانسیون برای صبحانه و استراحتی باز گشتم. نزدیکی ها ظهر راهی پرسه زدن در خیابان ه اشدم. ساختمانی دیدم با مجسمه زیبایی دست به زیر سر، یله در باغچه جلوی آن . نمایشگاه عکاسی بود ، ومثل همه موسسات دولتی در لحظه ورود مامور پشت میز پرسید چه می خواهم، گفتم تماشا . اجازه نداد . در شگفت که این دیگر چه گونه نمایشگاهی است . پافشاری و آمدن مسئولی ، و باز همان سئوالات و نگاه های مظنون ،و بالاخره اجازه دیدار طبقه اول. عکس ها واقعا هنرمندانه بود ،اما نه جزوه ای برای معرفی ،نه کسی که توضیحی بدهد . بالاخره پس از نیم ساعتی ، خسته از فشار نگاه مامور، از خیر تماشا گذشتم .

بعد از ظهر خانم راهنمایم آمد. استاد دانشکده پزشکی که انگلیسی می دانست ،امتیازی که کمتر کسی در این دیار دارد، مگر در هتل ها و در حد ارائه خدمات. به دانشگاه رفتیم و دپارتمان مردم شناسی ،به امید کسب اطلاعاتی از فرهنگ این دیار . موضوعاتی که مورد توجه من مردم شناس است . اما کسی نبود . در برابر شگفتیم استاد همراه گفت :استادان فقط موقعی که کلاس دارند می آیند.

روز ها بعد این را شامل عموم موسسات دیدیم .کسی بر سر کار نمیرفت مگر ناگزیر بود . از حقوقشان پرسیدم گفت معادل 30 دلار در ماه ، و البته تفاوت چندانی در حقوق کارمندان نبود . مستخدم نزدیک به 20 دلار و استاد دانشگاه و متخصص شناخته شده 30 تا 40 دلار . ممکن است بگوئید زندگی با چنین در آمدی چگونه ممکن است.. درک آن نیاز به شرح ارزش پول، سیستم جیره بندی ، امکانات دولتی، و تفاوت پول مردم با پولی که توریست ها با آن خرج می کنند دارد که در بخش دوم به آن می پردازم.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد