شبکهی شش سیمای جمهوری اسلامی همه روزه در چند نوبت برنامههای به ظاهر مستندی را از خانوادههایی پخش میکند که گویا فردی از افراد خانوادهی خود را در جنگ و گریز با مخالفان داخلی و مسلح جمهوری اسلامی از دست دادهاند. در این برنامهها افراد خانوادهی مقتول با تظاهر به دادخواهی، بر مظلومیت او پای میفشارند تا جایی که بر ادامهی راه مقتول در حمایتِ مداوم و مستمر از نظام و رهبر جمهوری اسلامی تأکید میورزند. ماجرا به طور عمده به دههی شصت و پیش از آن باز میگردد. همچنان که شاهدانی از خانوادهی مقتولان ضمن نمایشی تلویزیونی بر بیگناهی جان باختگان این جنگ و گریز پای میفشارند. بر پایهی مستندهای سیمای جمهوری اسلامی جانباختگان این حوادث، بیش از همه از سوی گروههای مسلح منطقهی کردستان بدون محاکمه در انظار عمومی به قتل رسیدهاند و یا در زندانهای این گروهها بدون ملاقات و اطلاعرسانی به خانوادههایشان همراه با شکنجه و آزار جان باختهاند.
در همین مستندهای تبلیغی به عمد کردستان را مکان مناسبی برای این حوادث برگزیدهاند تا جمهوری اسلامی مدافع سرسخت شهروندان کرد و اهل سنت ایرانی شناسانده گردد. همچنان که سخنان رهبر در جای جای این مستند تصویری پخش میشود. او نیز در سخنان خود امریکا را به دلیل جاسوسی و آتش افروزی در منطقهی کردستان ایران مورد حمله قرار میدهد. همچنین در این برنامهها به طور روشن حزب دموکرات کردستان ایران و "کومله" متهم میشوند که طرفداران جمهوری اسلامی را در کردستان ترور کردهاند. تا آنجا که آنان به منظور اذیت و آزار مردم عادی از همان شگردهایی بهره میگیرند که جمهوری اسلامی بیش از سه دهه خود مبتکر و مشوق اصلی آن به شمار میآید. در این حوادث مردان از خانههایشان دزدیده میشوند و به مکانهای نامعلوم انتقال مییابند. مکانهای نامعلومی که در منطقهی سلطه و اقتدار گروههای یاد شده قرار گرفتهاند. در نهایت گروههای مسلح، اسیران خود را در همین مکانهای شناخته و ناشناخته ضمن شکنجه و آزار تدریجی میکشند. حتا برخی از این زندانیان که آزاد میشوند، چند روز پس از آزادی، حسابگرانه در روستا و محل سکنای خویش به قتل میرسند.
در فرآوری مستندهایی همانند آنچه که گفته شد، صدا و سیمای جمهوری اسلامی تنها نیست. زیرا بنیاد شهید، سازمان تبلیغات اسلامی، پایگاههای بسیج و معاونت فرهنگی سپاه نیز هر یک به سهم خویش در این ماجرا نقش میآفرینند. گفته میشود که نهادهای فرهنگی حاکمیت به این نتیجه رسیدهاند تا پیش از آنکه مرگ و کهولت سن به سراغ بازماندگان این حوادث بشتابد، بتوانند در گفت و گویی رو در رو و چهره به چهره از خانوادهی ایشان مستندهای تصویری مناسبی تهیه نمایند. رژیم هم علیرغم گذشت بیش از سه دهه از عمر خویش امیدوار است از تبلیغ همین خانوادههای "شهید" پس از مرگشان هم به نفع خود بهرهبرداری کند. گفتنی است که خانوادههای مقتولان نیز به دلیل امتیازهای ویژهی حکومتی و دریافت مقرری از سفرهی بی حساب و کتاب بنیاد شهید، مجبور میشوند در اجرای چنین برنامههایی مشارکت ورزند.
در همین راستا سینماگران دولتی، حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت سینمایی وزارت ارشاد و سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران هم نقش حکومتی خود را به اجرا میگذارند. چنانکه نمونهای روشن از آن در فیلم چ مثل چمران حاتمی کیا انعکاس مییابد. او در حقارتی تنگنظرانه و بر بستری از فرهنگ دولتی حرف "چ" فارسی را با چمران میشناسد و چنین کارکردی را به دیگران نیز میشناساند. تا جایی که در فیلم یاد شده به بهانهی تحسین دین حکومتی ترور فردی و گروهی و حتا کشتار قومی جهت ماندگاری رسم و راهی کهنه و فرسوده الگو قرار میگیرد. گفتنی است که جهت تقدیر و تحسین هنر دولتی بسیاری از همین فیلمها در سینماهای کشور اکران میشوند و یا حسابگرانه در سیمای بی مخاطبِ جمهوری اسلامی به نمایش در میآیند. همچنین رژیم با کشاندن اجباری دانشآموزان مدارس، خانوادههای شهید و گروههای بسیجی به تماشای این فیلمها، در سامانهای از آمارهای سراپا مجعول و ساختگی دولتی فروش خوبی را برایشان رقم میزند.
مظلومنمایی و تبلیغ حکومت علیه مخالفان سیاسی به تولید فیلم در تلویزیون و سینما محدود نمیماند. همچنان که چنین نگاهی در تولید رمانهای سیاسی از سوی نویسندگان دولتی هم به چشم میآید. کارگزاران فرهنگی حاکمیت با این رویکرد حتا گسترهی خاطره نویسی و مستندسازیهای مکتوب را نیز به یاری میستانند. همچنین آنان در مراسم و جشنهای دولتی، خانوادههای مقتولان را به بهانههای مختلف رو در روی مخاطبان ویژهی خود قرار میدهند تا یکسویه و در جهانی از تکصدایی حکومت، به بازگویی و بازخوانی پروندهی قتل عضو خانوادهی خویش اقدام ورزند.
نگاه عوامانهای هم در این مستندها انعکاس مییابد که گویا تمامی گروههای مخالف جمهوری اسلامی بلااستثنا تا پایان جهان مسلح باقی میمانند و همچنان با اسلحهی خویش به ترور مردم عادی و بی دفاع اشتغال میورزند. گویا مستندسازان دولتی چنان میپندارد که با ارایهی چنین ترفندهایی رفتار رژیم هم در قتل و کشتار دگراندیشان و کنشگران سیاسی توجیه میپذیرد. تا جایی که انتظار دارند به اتکای همین حقههای تبلیغی، رویگردانی جمهوری اسلامی از اصول اخلاقی و مبانی دموکراتیک، برای همیشه مجاز بوده باشد. شکی نیست که جمهوری اسلامی در رسانههای همگانی، مخالفان خود را با این بهانه مسلح میشناساند تا هرج و مرجطلبی و هنجارهای غیر انسانی خود را موجه، ضروری و لازم بخواند.
بنا به رویکردی عوامانه در این روایتهای به ظاهر هنری، تمامی کشورها به همراه شهروندان خویش علیه دینمداران جمهوری اسلامی بسیج شدهاند تا شاید بتوانند این رژیم را از پای درآورند. چنانکه در گمانههای تبلیغی حکومت، کسانی که با او نباشند، بلااستثنا دشمن نام میگیرند. چون گردانندگان حکومت برای ماندگاری خویش به دشمن نیاز دارند. در نتیجه دشمنشناسی به مقولهای فرهنگی در تولیدات هنری حاکمیت تبدیل گردیده است؛ هر چند این دشمن خیالی و موهوم باشد. زیرا حضور دشمن در جامعه هر چند خیالی و موهوم، موجب میشود تا رژیم بر بستری از باورهای دین حکومتی از کشتار شهروندان خویش توجیه به عمل آورد. در نتیجه حکومت اسلامی به جای آنکه رفتار ناصواب پلیسی و امنیتی خود را در ارتباط با تودههای مردم تغییر دهد، بر گذشتهی ناصواب خویش تأکید میورزد. چون پس از سی و پنج سال در نگاه سیاسی حاکمیت همچنان هیچگونه چشمانداز روشنی از تغییر مشاهده نمیگردد.
به نظر میرسد که در شرایط حاضر بیش از هر زمانی جمهوری اسلامی به تبلیغاتی از این دست پناه میبرد تا شاید بتواند از فشار مجامع حقوق بشری بر خود بکاهد. پیداست که به همین منظور از حقه و ترفندی استفاده میکند تا مخالفان او نیز همانند خود او تروریست و آدمکش معرفی گردند. شکی نیست که در این عرصه حکومتگران مبتکرانه از شگرد فرافکنی سیاسی سود میجویند تا هنجارهای اعتقادی خود را به مخالفان سیاسی منتسب نمایند. همچنان که به جای پاسخگویی به پرسشهای نهادهای بینالمللی در خصوص تضییع حقوق مردم، شهروندان ایرانی را بر جایگاه متهم مینشانند تا آنکه از اعمال خلاف انسانی کارگزاران خود توجیه به عمل آورند. در حقیقت رژیم میخواهد بگوید که در موضعی تدافعی، با مخالفان سیاسی مقابله به مثل شده است، بدون آنکه بر پذیرشِ اعمال خلاف انسانی خود گردن گذارد. حاکمیت میپندارد که به اتکای همین حقه خواهد توانست از بار گناهان خویش در کشتار زندانیان سیاسی بکاهد و همچنین از پایبندی به حقوقی متعارف و دموکراتیک برای شهروندان ایرانی برائت جوید.
طبیعی است که جمهوری اسلامی نادانسته پروندهی مستندی از اعمال ضد انسانی خود در مجامع بینالمللی فراهم دیده است که برائت از آن به همین آسانی ناممکن به نظر میرسد. چنانکه هر ناظر بیطرفی به راحتی میتواند جزییات این پروندهی مستند را در جای جای زندانها و قبرستانهای ایران اسلامی مشاهده کند. ولی حکومت به جای پاسخگوی به محتویات پروندهی مستند و مستدل نهادهای حقوق بشری پیرامون رفتارهای حال و گذشتهاش، سادهلوحانه آنان را به پروندهسازی علیه خویش متهم میکند. همچنان که همراه با بازسازی یکسویهی حوادث به نفع خویش، به پروندهسازی علیه مخالفان سیاسی روی میآورد. پیداست که در این فرآیند "خوانده"، به موارد مذکور در دادخواست "خواهان" پاسخ نمیگوید، بلکه از جایگاه متهم بر سامانهای از عوامیگری جدای از این پرونده، پروندهی دیگری برایش فراهم میبیند./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد