برآمد جامعه بشری این است که در آن انواع مختلفی از روابط و مناسبات به وجود میآید و در جریان این روابط، گاهی بدترین مناسبات ظالمانه نیز شکلگرفته و در نتیجه، وحشیانهترین رفتارها علیه برخی از انسانها انجام و جانکاهترین رنجها بر آنان تحمیل میشود. در جامعه انسانی سازمانیافته، حق دادخواهی در برابر دردها و رنجهای تحمیلی، به عنوان یک اصل کلی حقوقی قبولشده و در چارچوب مکانیسمهای عدلی و قضایی، رسیدگی به دعاوی و احقاق حق افرادی که مدعی نقض حقوق یا ارتکاب جنایتی علیه خودند، به عنوان راهکار عادلانه پذیرفته شده است. درواقع، هدف اصلی از ایجاد قوة قضائیه و تمام سازوکارهای قضایی، حلوفصل اختلاف بین افراد، حفظ نظم جامعه، رسیدگی به دادخواهی ستمدیدگان و نهایتاً اجرای عدالت است.
در این میان برخی از جرایم جدی و هولناک وجود دارد که آثار روانی آن به قربانیان مستقیم جرایم در یک کشور و منطقه محدود نمیشود و ارتکاب آن وجدان کل بشر را به درد میآورد. در سالهای اخیر در چهارچوب نظام بینالمللی حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، تلاشهای صورت گرفته است تا درک درست از این نوع جرایم به وجود آمده و راهکارهای جهانی برای مقابله با ارتکاب آن ایجاد شود. از جمله این جرایم، «جنایت علیه بشریت» است، جنایت علیه بشریت، عنوانی برای جرایم هولناکی است که به علت شدت قساوت آن، وجدان جامعه جهانی بر اثر وقوع آن جریحهدار میشود و اولیای دم این جنایات، کل بشر است.ابعاد مختلف جنایت علیه بشریت عبارتند از:
الف-انسان: بدون شک انسانها در مورد درد و رنجهای شدید که بر هم نوعش وارد میشود، همواره اندیشیده و اندیشههای خود را به زبان آوردهاند، اما این اندیشههای همیشه رنگ محلی و منطقهای داشته و در سطح گسترده جهانی و بینالمللی، اولین استفاده از اصطلاح جنایات علیه بشریت برای بیان این نوع رنجهای شدید، در منشور نورنبرگ در بند 3 ماده 6 این منشور صورت گرفت که شامل مواردی از جمله قتل عمدی؛ ریشهکنکردن، به بردگیگرفتن، تبعید، یا هرعمل غیرانسانی دیگر که علیه مردم غیرنظامی قبل از جنگ یا در حین جنگ یا تعقیب و آزار افراد به دلایل سیاسی، نژادی یا مذهبی، میشد.
در صورت ارتکاب جرایم نسلزدایی، جنایت علیه بشریت، تجاوز و جرایم جنگی، قربانیان برای دادخواهی و احقاق حقوقشان، میتوانند از انواع صلاحیتها، بهرهمند شوند. به دلیل اینکه، در صورت ارتکاب این نوع جرایم شدید و نقض فاحش مقررات، هم محاکم ملی صلاحیت رسیدگی دارد و هم در صلاحیت محاکم بینالمللی است. صلاحیت بین المللی به دلیل حفظ حقوق و کرامت انسانها وضع شده است. در صورت ارتکاب این چهاردسته جرایم، به خاطر نقض نظم بینالمللی و مخالفت باکرامت ذاتی بینالمللی، همه دولتها، صلاحیت محاکمه و مجازات جنایتکاران را خواهند داشت و این صلاحیت جهانی، ضمانت اجرایی مناسبی برای نقض شدید حقوق بشر دوستانه است.
تا قبل از تصویب اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی از مفهوم جرایم علیه بشریت، تعریف روشن و پذیرفتهای در دست نبود. حتی، کمیسیون حقوق بینالملل، در پیشنویس 1996، تعریفی از آن ارائه نکرده بود. اما اساسنامه دیوان کیفری را که تعریفی از این جرم جهانی به دست داد، میتوان نقطه عطفی در تاریخ جرایم کیفری بینالمللی تلقی کرد. ماده شش اساسنامه، جنایت علیه بشریت را تعریف کرده و برخی از اعمال را به عنوان مصادیق جنایت علیه بشریت برشمرده است.
طبق تعریف اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی، جنایات علیه بشریت، عبارت است از:" انجام هریک از اعمال ذیل بهطور گسترده یا سازمانیافته علیه گروهی غیرنظامی، مانند: قتل؛ نابودسازی؛ بردهسازی؛ اخراج یا انتقال اجباری جمعیت؛ محبوسکردن یا دیگر اَشکال محرومیت شدید از آزادی جسمی که نقضکننده مفاد اساسی حقوق بینالملل باشد چون: شکنجه؛ تجاوز جنسی، بردهکشی جنسی، فحشاء اجباری، حاملگی اجباری، عقیمسازی اجباری، یا هرنوع خشونت جنسی دیگر در همان سطح"
ب- برخی از جرایم شدید به دلیل اینکه جنبه جهانی به خود میگیرد، نیازمند نهاد و مکانیسم قضایی جهانی برای تصمیمگیری در مورد آن بوده، و به همیندلیل بر مبنای اساسنامه رم دیوان کیفری بینالمللی تأسیس شد. لذا در صورت نقض مقررات حقوق بشردوستانه بینالمللی بهصورت گسترده و سیستماتیک، ارتکاب این جرایم موجب مسئولیت کیفری بینالمللی بوده و مشمول اساسنامه دادگاه کیفری بینالمللی خواهد شد. در مجموع چهاردسته از ارتکاب جرایم موجب مسئولیت کیفری بینالمللی میشود که عبارتاند از: نسلزدایی، جرایم علیه بشریت، جنایت جنگی و شکنجه. در صورت ارتکاب جرایم نسلزدایی، جنایت علیه بشریت، تجاوز و جرایم جنگی، قربانیان برای دادخواهی و احقاق حقوقشان، میتوانند از انواع صلاحیتها، بهرهمند شوند.
این نکته را باید متذکر شد که از متن صریح اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی چنین برنمیآید که دادگاههای داخلی میتوانند در رابطه با این جرم صلاحیت جهانی اعمال کنند؛ اما ادعا شده است که بهموجب حقوق بینالملل عرفی، اعمال صلاحیت جهانی مجاز است. اگرچه در این مورد عملکرد و رویه کافی شکل نگرفته است اما در برخی از کشورها مانند کانادا و بلژیک، مواردی اتفاق افتاده است که نشاندهنده اعمال صلاحیت جهانی در خصوص جنایت علیه بشریت است. در بلژیک قانونی تصویب شده که دادگاههای این کشور میتوانند، صلاحیت جهانی خود را در مورد متهمان جنایت علیه بشریت در خارج از بلژیک اعمال کنند. در کانادا نیز یکی از افراد متهم به جنایت علیه بشریت در رواندا عملاً محاکمه و محکوم شد.
باید این سوءتفاهم را رفع کرد که جنایت علیه بشریت را با جنایات جنگی برابر میداند. اصولاً جنایات علیه بشریت با جنایات جنگی مساوی نیست، بلکه جرایم جنگی، اگرچه میتواند شاخهای از جنایات علیه بشریت باشد؛ اما در اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی دو عنوان مجرمانه جداگانه به حساب آمده است. جنایت علیه بشریت، جرایمی است که دولتها در کشورهایشان علیه اتباع خودشان انجام میدهند؛ اما جنایات جنگی معمولاً در کشورهای اشغالشده یا در زمان جنگهای داخلی، صورت میگیرد. اساساً آنچه که آن را مخوف میسازد این است که این جنایات توسط دولت و سایر سازمانهایی که دسترسی به قدرت سیاسی دارند، طراحی میشود و فرد مرتکب به عنوان بخشی از حکومت مرتکب آن میشود. هرکدام از مصادیق جنایت علیه بشریت، در نظامهای کیفری واجد وصف مجرمانه است؛ اما آنچه که چهره زشتتری به این اعمال میبخشد و جنبه جهانی به جنایت علیه بشریت داده است، ارتکاب منظم آنها در پیشبرد سیاست یک دولت یا حکومت است. یک حمله گسترده یا سازمانیافته، ضد هرجمعیت غیرنظامی است که جنایات علیه بشریت نام میگیرد.ادبیات دادخواهی مکانیزمی برای رشد و تعالی جامعه در راستای آگاهی و دادخواهی با توسل به قوانین و معاهدات بین المللی است.
ایران کشوری است که همه روزه شاهد رخداد ها و وقایع بسیاری میباشد. بررسیها نشان میدهند که بیشترین اتفاقاتی که در این حوزه جغرافیایی رخ میدهد، مربوط به امنیت و خشونت میباشد. هیچ روزی نیست که انسانی به ناحق کشته نشود. هیچ روزی نیست که کرامت انسانی پایمال نگردد وهیچ روزی نیست که حقوق انسانی نقض نگردد. آمار موارد نقض شده حقوق انسانها این مسأله را به خوبی روشن میسازد. خود سوزی، خود کشی، ازدواج اجباری، فرار از خانه، شکنجه در زندان، تحقیر جنسیتی، کار اجباری کودکان، محرومیت از تحصیل، سلب آزادی بیان واندیشه، قتل و سوء استفاده جنسی از کودکان، ... از جمله مواردی است که همه روزه در کشور ما اتفاق میافتند. حال پرسشی که در اینجا مطرح میگردد این است که نقش ادبیات در بازتاب دادن این موارد چیست؟ ادبیات چگونه میتواند این موضوع را انعکاس دهد؟ آیا ادبیات در بیان این وقایع مسوولیت دارد؟ شکی نیست که ادبیات این مسوولیت را دارد و همواره شایسته است که به حمایت از انسانها و در اعتراض به نقض حقوق آنها، صدای خود را به مخاطبانش برساند. این نوع ادبیات را "ادبیات دادخواهی" میخوانیم. بنابراین موضوع ادبیات دادخواهی مسائل حقوق انسانی است.ادبیات داد خواهی بر چه مبانی معرفتی استوار میباشد، چه کارکردی دارد و چه ویژگیهایی دارد؟
شاید نخستین پرسش این باشد که چه چیز باعث میشود که این بحث (ادبیات داد خواهی) ضرورت پیدا کند؟ جواب به این پرسش وابسته به بررسی شرایط محیطی در دو سطح داخلی وخارجی میباشد:
الف. سطح داخلی: نقض حقوق بشری در ایران در سطح بالایی قرار دارد. هیچ روزی نیست که گزارش از نقض حقوق بشر در نقاط مختلف ایران،منتشر نگردد.مطالعهی اخبار و اطلاعات منتشر شده در اینترنت وبرخی از نشریات نشان میدهد که نقض حقوق بشر در ایران روندی صعودی داشته است.
ب. سطح خارجی: در بیرون از ایران نیز موارد نقض حقوق بشر فراوان است. اتفاقاتی که در مصر، فلسطین، عراق،سوریه، تونس، ترکیه، بحرین، لیبی، یمن، پاکستان،افغانستان،کشورهای آفریقایی و اروپایی رخ داده است، همه شاهدی بر این مدعایند. قتل و کشتاری که همه روزه دراین سرزمینها رخ میدهد و یا هزاران انسانی که در سومالی به خاطر قحطی جان خود را از دست میدهند، همه حاکی از بیتوجهی به مسایل حقوق بشریاند.
با وجود چنین اتفاقاتی، ادبیات نیز بیکارنبوده است.ادبیات امروز وابسته به شرایط و محیط خود است. هر رخداد و حادثهای براو تأثیر میگذارد. در حقیقت،ادبیات معاصر ادبیات محیطی است، وتابع شرایط زمان و مکان میباشد. مهمترین وظیفهی ادبیات امروز انعکاس همین رخدادهاست. البته گزارشگری نمیکند ولی با زبان ویژه به بیان این رخدادها میپردازد.
تعریف ادبیات دادخواهی
اشاره شد که موضوع ادبیات دادخواهی را مسائل حقوق بشری تشکیل میدهد. به این معنا که محتوای اصلی این نوع ادبیات،حقوق بشر و مسایل مربوط به آن است. با این فرض، ادبیات دادخواهی از سایر انواع ادبیات جدا می گردد.دراین نوع ادبیات سخن از حماسه و افسانه نیست. به دنبال تعلیم و پند هم نمیباشد. عشق وغنا نیز در آن جایی ندارد. مدح و توصیف، مرثیه و مناظره هم نیست. پس ادبیات دادخواهی شکل خاص و یا نوع دیگری از ادبیات است که با موضوع حقوق بشری از دیگر انواع ادبیات تفکیک میگردد.
بنابراین ادبیات دادخواهی عبارت است از مجموعه آثار منثور و منظوم ادبی که با مسائل حقوق بشری ارتباط میگیرد.قید "ادبی" از آن جهت است که هر نوشتهای ادبی نیست. نوشته ای ادبی است که از سخنان عادی برتر و با تخیل و احساس آمیخته و برنفوس انسانها تأثیر گذار باشد. چنانچه عبدالحسین زرین کوب در کتاب نقد ادبی، ادبیات را چنین تعریف میکند: "به طور کلی ادبیات آن گونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل می کنند و از شنیدن آنها دگرگون گشتهاند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کردهاند."
ویژگی های ادبیات دادخواهی
برای این که ادبیات دادخواهی بهترشناخته شود و اهمیت آن روشن گردد،به چند ویژگی آن اشاره میکنیم:
1-فاقد زمان خاصی است: مسائل حقوق بشری به گونهای است که هیچگاه انسان از قید آن رها نمی گردد.از آغاز پیدایش انسان(خصوصأ از زمان تصویب منشور حقوق بشر) تا به حال این موضوع همچنان ادامه دارد. از وقتی که انسان زاده میشود میشود تا وقتی که میمیرد درگیر حق خود است. بنابراین ادبیات دادخواهی به دلیل همزیستی دایمی با حقوق بشر، همیشه بوده و خواهد بود. محدود به زمان خاص نمیگردد.
2-جهان شمول است: ادبیات دادخواهی همانگونه که به زمان خاص اختصاص ندارد به مکان خاص نیز اختصاص ندارد.هیچ جغرافیایی را برای خود نمیشناسد.وقتی سعدی می گوید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
خطابش برای همهی انسانهاست؛ چه در شرق باشد چه در غرب، چه در ایران باشد چه عراق، چه سومالی باشد چه درمصر. فرق نمیکند، انسان،انسان است.
این نکته را باید یاد آوری کنم که فرامکان بودن به این معنا نیست که از انسانی که در جغرافیای مشخص زندگی میکند سخن گفته نشود و به یک مجموعه کلیات بسنده گردد، بلکه به این معناست که از انسان بدون توجه به رویکردهای شخصی، قومی، زبانی وجغرافیائی سخن گفته شود. به عبارت دیگر هنگامی که از کشتار جمعی در هیروشیما سخن می گوئیم، به این معنا نیست که این اثر ادبی جنبه حقوق بشری خود را کنار نهاده است. یا اگر از کشتار در سوریه، مصر، لیبی، یمن، ... حرف زده میشود معنایش این نیست که به دیگر انسانها تعلق ندارد.منظور از فرامکانی بودن این است که حرفی که زده میشود، در خود ،گرایشی غیر از انسان دوستی ونوع دوستی نداشته باشد.
3-انسان محور است: خصوصیت دیگر ادبیات دادخواهی این است که انسان محور است. تمام هست و بود آن را انسان تشکیل میدهد. خارج از انسان به چیزهایی مثل طبیعت، نوروز و بهار، ... نمیاندیشد. تمام حرفش از انسان و مخاطبش نیز انسان است.
4-حق طلب است: ادبیات دادخواهی از جسم، روان و ذهن انسان سخن نمی گوید، بلکه به حقوق انسان توجه دارد. کاری به دیگر جنبههای انسان ندارد.میخواهد حقوق نقض شده انسانها را روایت کند،تا دادخواهی فراموش نگردد.
بنیانهای معرفتی ادبیات دادخواهی
پرسش مهم این است که مبانی فکری و معرفتی ادبیات دادخواهی برچه موازینی استواراست؟ در پاسخ باید گفت از آنجایی که موضوع ادبیات دادخواهی را انسان تشکیل میدهد و با توجه به نقض حقوق انسانها در جامعه توسط گروها و افراد ،میتوان گفت،بنیان های معرفتی ادبیات دادخواهی بر سه اصل معرفتی انسان، جامعه، دولت یا گروه های سیاسی- اجتماعی تکیه دارد.
در اعلامیه جهانی حقوق بشرآمده است:
1:تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيهی برادرانه رفتار کنند.
2:هر کس میتواند بیهيچگونه تمايزی ، به ويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، عقيدهی سياسی يا هر عقيدهی ديگر، و همچنين منشأ ملی يا اجتماعی، ثروت، ولادت يا هر وضعيت ديگر، از تمام حقوق و همهی آزادیهای ذکر شده در اين اعلاميه بهره مند گردد. به علاوه نبايد هيچ تبعيضی به عمل آيد که مبتنی بر وضع سياسی، قضايی يا بين المللی کشور يا سرزمينی باشد که شخص به آن تعلق دارد، خواه اين کشور يا سرزمين مستقل، تحت قيموميت يا غير خودمختار باشد، يا حاکميت آن به شکلی محدود شده باشد.
3:هر فردی حق زندگی، آزادی و امنيت شخصی دارد.
4:هيچکس را نبايد در بردگی يا بندگی نگاه داشت. بردگی و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ، ممنوع است.
5:هيچکس نبايد شکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه، ضد انسانی يا تحقير آميز قرار گيرد.
6:هرکس حق دارد که شخصيت حقوقیاش در همهجا به رسميت شناخته شود.
7:همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بیهيچ تبعيضی از حمايت يکسان قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعيضی که ناقض اعلاميهی حاضر باشد، و بر ضد هر تحريکی که برای چنين تبعيضی به عمل آيد، از حمايت يکسان قانون بهرهمند گردند.
8:در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کنند ـ حقوقی که قانون اساسی يا قوانين ديگر برای او به رسميت شناخته است ـ هر شخصی حق مراجعهی مؤثر به دادگاههای ملی صالح را دارد.
9:هيچ کس را نبايد خودسرانه توقيف، حبس يا تبعيد کرد.
این حقوق به طریق گوناگون در ادبیات کشورهای مختلف و ایران تکرار شده است. در شعری از سعدی میخوانیم:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
صائب در شعر خود به همین مضمون اشاره کرده است:
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
یا در شعر اقبال لاهوری میخوانیم:
نه افغانیم و نی ترک و تاتاریم
چمن زادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ وبو بر ما حرام است
که ما پروردهی یک نوبهاریم
بنابراین در ادبیات دادخواهی به چند اصل مهم انسان شناختی تکیه شده است:
1.کرامت بشر: نگاه عرفانی نسبت به انسان متفاوت است. هرعارفی انسان را از منظر خاص خود مورد توجه قرار میدهد. در برخی از اشعار عرفانی، انسان عالم کبیر خوانده شده است وعالم دنیا عالم صغیر. حافظ از جمله شاعرانی است که انسان را مظهر جمیع صفات دانسته و قلب او را جام جهانبین تعبیرکرده است.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد
گفتم این جام جهانبین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
این همه شعبدهها عقل که میکرد اینجا
سامری پیش عصا و ید بیضا می کرد
2.برابری انسان:مبارزه برضد نابرابری حقوقی و تبعیض از جمله موضوعاتی است که در ادبیات دادخواهی مطرح شده است. بسیاری از شاعران و نویسندگان علیه ستمهای ناشی از نابرابری حقوقی و تبعیضهای نژادی و زبانی دست به مبارزه زده و به داد خواهی پرداخته اند.البته در این میان نابرابری جنیستی مهمترین موضوع ادبیات به شمار میرود. برخی از شاعران در گذشته زنان را جنس دوم حساب میکردند و برای نکوهش آن شعر میسرودند مثلاً ناصر خسرو میسراید:
زنان چون ناقصان عقل و دینند
چرا مردان ره آنان گزینند؟
یا جامی که میگوید:
زن از پهلوی چپ شد آفریده
کس از چپ، راستی هرگز ندیده
3. تساهل و کثرت گرایی: تساهل از ریشه "سهل" به معنای آسان گیری، مدارا، بردباری، نسبت به دیگران، تحمل عقاید دیگران، چشم پوشی، گذشت و بخشش آمده است. برخی تساهل وتسامح را به یک معنا به کاربرده اند. این واژه در قرن شانزدهم در اعتراض به عملکرد کلیسا به وجود آمد. هدف از آن این بود که نباید عقیده خاصی بر دیگری تحمیل شود و یا به صورت مطلق عقاید دیگران مورد قبول واقع شود.
4.آزادی:آزادی از واژههایی است که در اعلامیهی جهانی حقوق بشر بدان توجه شده است. درماده 3 اعلامیه میخوانیم "هر فردی حق زندگی ، آزادی و امنيت شخصی دارد." ادبیات دادخواهی نیز نسبت به این موضوع بیتفاوت نمانده است.در ایران پس از رخداد ادبی که در مشروطه شکل گرفت، این موضوع نیز به صورت جدی وارد ادبیات شد. نیما، شاملو، کسرایی و ابتهاج از جمله شاعرانی بودند که بیشترین مضمون را در این موضوع پدید آوردند.
جهان عبوس را به قواره همت خود بریدن است
آزادگی را به شهامت آزمودن است و
رهایی را اقبال کردن
حتی اگر زندان
پناه ایمن آشیانه است
و گرمجای بیخیالی سینهی مادر
حتی اگر زندان
بالش گرمی است
از بافهی عنکبوت و تارک پیله. (شاملو)
ب. جامعه
مردم وجامعه موضوع اصلی و عمدهی ادبیات وشعر امروز به حساب می آیند.در موارد بسیاری شعر امروز آینهی تمام نمای جامعه است. مردم در متن آن قرار دارند.اگر چه در گذشته نیز ادبیات از مردم غافل نبوده است. انسان دوستی، احترام به همدیگر،و شریک شدن در غم دیگران از جمله موضوعاتی می باشند که در شعر کلاسیک حضور چشمگیر داشتهاند. سعدی در این شعر به همین موضوع اشاره میکند:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخشکید سرچشمههای قدیم
نماند آب جز آب چشم یتیم
در آن حال پیش آمدم دوستی
کزو مانده بر استخوان پوستی
بدو گفتم ای یار پاکیزه خوی!
چه درماندگی پیشت آمد بگوی؟
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی بغایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید...
که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوائی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند ریش
نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
در ادبیات معاصر نیز مردم و جامعه جایگاه ویژهی خود را دارند. ادبیات معاصر از ادبیات کلاسیک به وسیلهی محتوا و زبان متمایز میگردد. محتوای ادبیات معاصر را رخدادهای واقعی در جامعه تشکیل میدهد.میهن دوستی، مبارزه علیه ظلم، مقاومت، بیان رخدادهای سیاسی و وقایع، تنفر از جنگ، غربت و مهاجرت، تنهایی، اعتراض برضد نظام حاکم، از جمله موضوعات ادبیات معاصر به شمار میروند. به این شعر توجه کنید:
گلهای پیراهنت
بارنگهای تندوتیزوشرقیاش
بااشکهای شورکدام رودآبیاری میشود؟
درقریهات
بیوگان زلف پریشان برگورنشسته
به چه میاندیشند؟
به نان؟
به سرنوشت؟
به همسرشان؟
یابه فردایی که وهم راپیچیده درکفنهای اضطراب
به ارمغان میآورند؟
آیاتفنگ سهم توازتمام زندگی است؟
(فصلنامه خط سوم ،شماره 2،زمستان1381ص55 ،شعراز زهرا زاهدی)
و یا شعر زیر:
بازهم بهارشد، پرنده ها!
باخبر! دوباره جنگ می شود
تپه های سبزدهکده
بازلانۀ تفنگ میشود
بایداین بهارهم درختها
رختهای نو دوباره تن کنند
خوش بحالشان که نیستندمثل ما
سال نو، به جانشان کفن کنند
آی بچه های ده! دعا کنیم
تاخدا بهار را نیاورد
تاهمیشه برف باشد و کسی
جنگ رابه خانه هانیاورد.
(گلشن شماره 6 ویژه ادب وهنر، ضمیمه مجله فجرامید، شماره 47،) شعرازمحبوبه ابراهیمی
ادبیات اعتراضی: شعر وادبیات اعتراضی در حقیقت در برابر نظام های ظالم شکل میگیرد.به بیان حقایق موجود میپردازد و نسبت به ستمهایی که ازسوی نظام برمردم میرود دست به اعتراض میزند. این نوع شعر در هردورهای ممکن است به وجود آید. در واقع این نوع ادبیات بخشی از ادبیات دادخواهی به شمار میرود.
بنابر این، مردم در انواع ادبیات اجتماعی به عنوان یک اصل مطرح میباشند. بیان واقعیتهای عینی و تاریخی از موضوعات اساسی آن به شمار میرود. ادبیات دادخواهی که در همین دسته از ادبیات اجتماعی قرار میگیرد ، به مردم به عنوان جوهراصلی اندیشه خود نگاه میکند. در ادبیات دادخواهی جایگاهی برای علم وفن آوری، عرفان، عشق و تعلیم وجود ندارد.
ج. دولت
ادبیات دادخواهی ریشه در سه اصل دارد:
1. انسان
2. حق وعدالت
3. دولت
منظور از دولت در اینجا تنها نهاد سیاسی حاکم نیست که تمام امور جامعه را در اختیار و کنترل خود دارد بلکه تمامی نهادهائی را شامل میشود که بتواند به تحقق عدالت بپردازند.دولتها در هر کشوری مجری اصلی قانون وبه رسمیت شناختن حقوق شهروندی به شهروندان می باشند، بنابراین از دولت به عنوان یک اصل در ادبیات دادخواهی نام برده میشود. دولت در ادبیات دادخواهی یک طرف اصلی ماجرا و قضیه است. شعر و ادبیات دادخواهی از این ارگان رسمی میخواهد تا به اجرای عدالت بپردازد. شعر اعتراض در حقیقت بر محور عدالت تکیه دارد. عدالت در ساختار ادبیات اعتراضی نماد اصلی آن را تشکیل میدهد. ادبیات دادخواهی عامل فشار بر دولت محسوب میگردد و از این طریق میخواهد مجریان سیاست به انسانی کردن سیاست روی بیاورند و نظام غیر مردمی را به نظام مردمی تبدیل نمایند. ادبیات دادخواهی از دولت میخواهد که به حقوق شهروندان رسیدگی کند، به گونهای که هرکس بتواند تحت چتر نظام عادلانه، احساس آسایش، رفاه و آرامش نماید. حق هیچ کسی ضایع نگردد و همه به حقوق انسانی خود برسند.
مفهوم حقوق بشر بهصورت کلی، فراهمکننده گونهای اندیشیدن در موارد حوادث دردناکی مانند: کشتار، وحشت، تجاوز جنسی و تصفیة نژادی است. واکنش عاطفی همدلانه داشتن در مسائل حقوق بشری، عنصر مهم و مؤثر تلقی میشود و باید در کنار مباحث تئوریک، هنجارسازی و ایجاد مکانیسمهای نظارتی در مورد مسایل حقوقی بشری، مورد توجه قرار گیرد.در ایران که هم در گذشته تاریخی و هم در زمان کنونی نمونههای از کشتارهای گسترده،و جنایت علیه بشریت وجود داشته و هم ذهنیتهای انحصارگرا، حذفمحور و بهصورت افراطی غیریتساز، زمینهساز ایجاد انواع خشونت در آینده است، نیازمندیم که به مسایل حقوق بشری پرداخته و به ارزشهای مانند تکثرگرایی و مدارا مشروعیت فرهنگی ببخشیم. مرور نقاط سیاه و تاریک در تجربه انسانی مانند آنچه در رواندا گذشته است، نیز میتواند در درک عمیقتر از پیامدهای زیانبار افکار خشونتمحوری که به چنین فجایعی منجر میشود، کمک کند.
پایان
دسامبر 2015
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد