logo





« کشته ی شماره´ ۱۸ »

ترجمه حسن عزیزی

چهار شنبه ۵ آذر ۱۳۹۳ - ۲۶ نوامبر ۲۰۱۴

محمود درويش

m-darwish70.jpg
از مجموعه شعری ّ ازهار الدم- گلهای خون ّ

در اینجا ، روزگاری جنگل زیتون سبز بود ،

و آسمان ، جنگلی نیلگون ...

بود... ای محبوب من .

در این شامگه ، چه کس آن را عوض کرد ؟
---------
اتوبوس کارکران را ، در سر پیچ ، نگه داشتند ،

همگی ، ساکت و آرام.

اتوبوس را به سمت شرق حرکت دادند...

همگی ، ساکت و آرام .
--------
روزگاری دل من گنجشکی نیلگون بود...

ای آشیانه محبوب من .

و دستارهایت نزد من ، همه سفید...
ای محبوب من .

در این شامگه ، چه کس آن هارا لکه دار کرد ؟

هیچ سر در نمی آرم ، ای محبوب من !
---------
اتوبوس کارگران را ، در نیمه راه ، نگه داشتند ،

همگی ، ساکت و آرام .

اتوبوس را به سوی شرق حرکت دادند...

همگی ، ساکت و آرام .
---------
هر چه دارم از آن توست ،

سایه از تو... و روشنائی از آن تو ،

حلقه ازدواج...و آنچه که خواهی...

و باغچه زیتون و انجیر .

نزد تو خواهم آمد ، هم چون شبهای گذشته ،

در رؤیا...از پنجره ، با دسته گل یاسمن .


گر که دیر آمدم ، خرده مگیر ،

زیرا که بازداشت ام کرده اند .
---------
در اینجا ، جنگل زیتون همیشه سر سبز بود...

بود ... ای محبوب من .

در شامگه ، از آن پنجاه قربانی ، برکه ای سرخ فام ساختند...

از پنجاه قربانی !

ای محبوب من...خرده مگیر ...

کشتند مرا....کشتند...
کشتند .


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد