چشم انتظار بودم
چشم انتظار بودم
شاید که صدایی بیاید از پشت دیوارِکهنه ی دیرباوری .
چشم انتظار بودم
سنگ ریزه ای پرتاب شود به پنجره ای ،
درکوچه ی عبور عاشقانِ شب زنده دار .
چشم انتظار بودم
که آسمان بارشی داشته باشد ، برف یا باران چه تفاوت ،
تا که نَمی باشد در هوا .
چشم انتظار بودم
که درب خانه باز شود ، که گر تو نباشی ، سایه ات هم که باشد ،
کافیست .
چشم انتظار بودم
که بادی بوزد ، از شرق یا غرب ، شمال یا جنوب ،
فقط بوی ترا داشته باشد .
* * * * *
این سکوت معنای مردن دارد ، با دهان باز ،
وقتی که بیماری روزگاران ما «سکوت است » .
و چشمانِ باز ، فراموش کرده اند ، باید چیزی را دید .
در این قرن ،
که مسیر رفت و آمدِ هر روزمان را برایمان نقاشی می کنند ،
وآخرین خبر را قبل از اتقاق می شود خواند ،
وهمه ی ما ، همرنگِ کاغذ روزنامه شده ایم ،
وهیچ پیغامِ خوشی در راه نیست ،
حتا از آمدن تو .
ـ توئی که آخرین نورِ مهری ، در این تاریکی پُر چراغ ـ
دل به چه باید خوش داشت ؟
المان اول جون ۲۰۱۴
*******
تمامی آرزو های من
تمامی آرزو های من
گلِ آفتابگردنی ست
که در پهنای سایه ی درخت پیرِ گردو
آفتاب را گم کرده است .
المان اول پایز ۲۰۱۴
رضا بایگان
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد