logo





افسانه‌ی سریت: استورگی قصاص

دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳ - ۰۶ اکتبر ۲۰۱۴

س. سیفی

سريت پيام گاو را به كاووس رساند. اما كاووس ادعا نمود كه بنا به جایگاهش در پادشاهی بر جهان و جهانیان، از همه پارساتر است و سريت هم بايد به فرمان او در خصوص قتل گاو گردن گذارد. همچنين کاووس در نفی گفته‌های سریت مدعی گشت که روشن نيست ادعا و گفته‌ی گاو درست باشد تا موعودی در آينده ظهور نمايد. از سویی دیگر سريت هم اصرار نمود كه قادر به كشتن گاو نيست چون می‌ترسید که گاو ناله سر دهد و دلش را به رحم آورد. ولی كاووس به منظور چاره‌گری ماجرا به او فرمان داد كه در همان بيشه نزد پريان بشتابد و از آنان در خصوص كشتن گاو ياری ستاند. سرآخر سریت به بيشه نزد پريان شتافت و پريان در همسویی با کاووس او را به کشتن گاو تحریض و تشويق نمودند. با همين تشويق‌ها بود که سريت با سه ضربه گاو را كشت.
برخی "سريت" را همان فريدون پادشاه افسانه‌ای ایران دانسته‌اند. به اين اعتبار كه در نام- واژه‌ی آن نشانی از عدد سه یافته‌اند تا بر گستره‌ای از این نام‌گذاری، با فريدون كه دارای سه فرزند بود همخوانی داشته باشد. در عين حال ارتباط سريت با افسانه‌های گاوكشان نيز به اين حدس و گمان می‌افزايد. چون بنا به گزاره‌های شاهنامه، گاو را می‌توان توتم خانوادگی فريدون دانست. ضمن آنكه با همين نمونه‌ها‌ در استوره‌ی جمشيد نيز سويه‌هایی ‌از رفتار سريت به چشم می‌آید.

در زادسپرم[1] از گاوی صحبت می‌شود كه او را در بيشه‌ای نگه‌ داشته‌اند و بالای سم او عهد و پيمانی را نوشته‌اند كه مرزی برای توران و ايران زمين قرار ‌می‌‌‌گیرد. همچنان كه با همين سم مرز دو كشور نیز مشخص می‌گردد. ولی كاووس (كی‌كاووس) كه جهان‌خواهی و دنياجویی را هدف می‌گذاشت چندان به سنت‌های برآمده از جامعه‌ی خويش وفاداری نداشت و با هنجارهای سنت‌شكنانه‌اش انگاره‌هایی را پی می‌گرفت كه سلطه و اقتدار بلامنازع خود را بر كل هستی تثبیت و تحکیم بخشد. همان چيزی كه نمونه‌ها و نمايه‌های فراوانی از آن را بر گستره‌ی استوره‌های سامی، در افسانه‌ی سليمانِ‌ نبی نيز می‌توان بازجست.

بنا بر آنچه كه در زادسپرم گزارش می‌گردد سريت فرزند هفتم خانواده است. بر پایه‌ی مستندات همین گزارش كاووس سريت را فراخواند و از او خواست تا "گاوِ يكتا آفريده" را بكُشد. گاوی که بی‌مرگی و جاودانگی را با خود به همراه داشت. ولی سريت از کشتن گاو سر باز زد و به كاووس پيش‌نهاد داد تا خود او چنين هدفی را به انجام رساند. چون سریت ناديده انگاشتن رسم – آيين‌های زمانه را پیرامون قتل و خون‌ریزی نمی‌پسندید. اما با تمامی این احوال كاووس بهانه‌ای می‌جست تا خود به کشتن گاو اقدام نورزد و انجام آن را به دیگری واگذارد. چون واهمه داشت که مبادا با قتل و کشتار به سنت‌شكنی متهم شود و آن وقت مجبور گردد به عواقب و تبعات آن یعنی پذیرش مرگ گردن گذارد.

با این رویکرد در نهايت سريت چاره‌ای نیافت که بنا به ضرورت و جبری حکومتی به خواست كاووس عمل نمايد. سپس او به جنگل شتافت و گاو را یافت. گاو هم به زبان آدميان با سریت سخن گفت و از او خواست كه از کشتنش دست بردارد. چون اگر او را بكشد پس از او سوشيانت و زردشتی‌ به دنيا خواهد آمد و به حتم به خون‌خواهی او قاتلش را نيز خواهد كشت.

سريت پيام گاو را به كاووس رساند. اما كاووس ادعا نمود كه بنا به جایگاهش در پادشاهی بر جهان و جهانیان، از همه پارساتر است و سريت هم بايد به فرمان او در خصوص قتل گاو گردن گذارد. همچنين کاووس در نفی گفته‌های سریت مدعی گشت که روشن نيست ادعا و گفته‌ی گاو درست باشد تا موعودی در آينده ظهور نمايد. از سویی دیگر سريت هم اصرار نمود كه قادر به كشتن گاو نيست چون می‌ترسید که گاو ناله سر دهد و دلش را به رحم آورد. ولی كاووس به منظور چاره‌گری ماجرا به او فرمان داد كه در همان بيشه نزد پريان بشتابد و از آنان در خصوص كشتن گاو ياری ستاند. سرآخر سریت به بيشه نزد پريان شتافت و پريان در همسویی با کاووس او را به کشتن گاو تحریض و تشويق نمودند. با همين تشويق‌ها بود که سريت با سه ضربه گاو را كشت.

او پس از كشتن گاو نزد كاووس بازگشت تا بر پایه‌ی رسم- آیینی ماندگار، به مکافات عمل ناپسند قتل و خون‌زیزی، كشته شود. ولی كاووس که به اهداف خویش در کشتن گاو دست یافته بود، به خواست او اعتنایی ننمود. در نتيجه سريت نيز با تهدید به کاووس یادآور شد: اگر چنانچه تو مرا نكشی من تو را خواهم كشت. با اين همه كاووس زیرکانه پادشاهی خود را بر مردمان جهان بهانه نهاد تا همچنان سريت را از هدفش باز دارد.

سپس به منظور چاره‌جویی در توطئه‌ای جدید، کاووس به سريت فرمان داد تا دوباره به جنگل باز گردد و از پری سگ- پیکری که در آنجاست بخواهد كه او را به پادافره‌ی عملش به قتل رساند. سريت هم از سر چاره‌گری ماجرا، دوباره به جنگل بازگشت و پری سگ‌- پيكر را باز ‌يافت و او را دو نيمه كرد. اما پری‌ نمُرد و از هر نيمه‌ی او پری‌های مستقلی سر برآورد. سریت پری‌های جدید را نیز کشت ولی آن‌ها همچنان با رشدی هندسی به هزاران پری گسترش يافتند. سپس نيمه‌های جان‌يافته از کالبد پری سگ- پیکر، عرصه و ميدان را در اختيار خويش گرفتند و با يورشی همگانی و عمومی سريت را كشتند.

در اين افسانه آينده و سرنوشت گاو را با دنيای سريت به هم می‌تنند و گاو به همراه سريت كه هر دو از دنيای يكسانی سود می‌جويند، كشته می‌شوند. ولی در افسانه‌ی‌ سريت او نمودگاری برای پيمان‌گزاری قرار می‌گيرد. همچنان كه از كشتن گاو كه عهد و پيمان را بر سُمش نشانه نهاده‌ بودند، سر باز می‌زد. با چنين برآيندی سريت خود نادانسته و از سر جبر و به دست دشمن زمينه‌‌هایی كافی برای قتل خويش فراهم دید. او به ظاهر به دنيای واحد كاووس و پری آگاهی و باور نداشت. همچنان كه دستور و فرمان كاووس را دليلی بر همسویی‌ خواست او با پری نمی‌دانست.

ضمن آنکه سریت به همراهی گاو دنيای همسانی را نقش می‌زد كه آيين‌های عهد و پيمان را ارج می‌نهاد. چون گاو عهد و پيمان ايرانيان را بر سم خویش به همراه داشت و سريت نيز به همين اعتبار قانون‌گذاری و قانون‌مداری گاو را می‌پذيرفت. در استوره‌ی سریت آنانی که به عهد و پیمان اعتنایی ندارند باقی می‌مانند ولی سریت به همراه گاو علی‌رغم پذیرش عهد و پیمان‌ از سر جبر و ضرورت جان می‌بازد. همچنان که در پایان داستان، كاووس و پری ضمن سودجویی از جهانی یگانه و واحد جاودانه می‌مانند تا كاووس مقصود اصلی خويش را از عهد شكنی به انجام رساند، بدون آنکه خود به طور مستقیم به شکستن عهد و پیمان متهم گردد.

در همين راستا حاشيه‌هایی از داستان سريت را در دينكرد هفتم نيز آورده‌اند.[2] ضمن آنكه دوستی كاووس با پری و هنجارهای جادوگرانه‌ی او همچنان سلطه و پادشاهی سليمان را بر جهان جنيان تداعی‌ می‌نمايد.

قصاص قاتل را در استوره‌ی سریت دستمایه‌‌ای مناسب یافته‌اند تا اجرای آن را همچنان در متن داستان تعقیب نمایند. همچنان که سوفوکلس هم در گزاره‌های ادیپوس شهریار بر آلودگی زمین از خون‌ریزی تأکید می‌ورزد. او نیز بنا به دیدگاه آیینی مردمان زمانه‌اش، راه پالایش این آلودگی را در طرد و "راندن یک مرد یا قصاص خون با خون" پی می‌گیرد و انعکاس می‌دهد.[3]

در كتاب پيدايش نيز آورده‌اند: ابراهيم كه بر سر تصرف چاهی با هواداران ابيملك نزاع داشت، سرآخر چاه را از آنان پس گرفت. ولی ابراهيم پس از اين پيروزی، درخت گزی را بر كناره‌ی چاه كاشت تا شاخصی برای شناسايی مرز ارضی دو گروه قرار گيرد.[4] در داستان ياد شده از درخت گز به منظور وانمایی عهد و پيمان سود می‌جويند. همچنان كه در روستاهای ما هم‌اكنون نيز نشانه‌گذاری مرزی با درخت، رسمی ماندگار به شمار می‌آيد، اما نمی‌توان آن را به درخت گز منحصر دانست. با اين همه شايد بتوان كاربری سنت‌های ويژه‌ی محلی و قومی را در اتخاذ چنين انتخابی مؤ‌ثر يافت.

قداست و افسون‌زایی درخت گز را در داستان رستم و اسفنديار نيز به كار گرفته‌اند به گونه‌ای كه تيرهای برآمده از درخت گز پيروزی رستم را بر اسفنديار تضمين نمود. چنين راهكاری را سيمرغ پيش روی رستم نهاده بود. زیرا سيمرغ اصرار داشت كه چون اسفنديار از فره‌ی ‌ايزدی بهره دارد، كشتنی نخواهد بود و اگر كسی او را به قتل رساند آينده‌‌ی خوشی در پی‌ نخواهد داشت و بارنج و درد خواهد زيست. اما رستم غرور پهلوانی خود را بهانه نهاد تا علی‌رغم چنين آينده‌ی شومی به كشتن اسفنديار اقدام نمايد. در نتيجه به سفارش و کارگردانی سيمرغ تيرهایی از چوب درخت گز فراهم ديد تا كار خود را به انجام رسانَد. ضمن آنكه او می‌بايست با اين ترفند چشمان اسفنديار را هدف گيرد تا زندگانی را از او بازستاند.

سرآخر رستم نیز با تير گز چشم اسفنديار را هدف نهاد و زندگانی را از او باز ‌ستاند. اما اسفنديار پيش از آنكه به خاك فرو افتد به نيكی سرچشمه و منشأ اصلی افسون و نيرنگ رستم را در تیر درخت گز دريافت، همان شگرد و نيرنگی كه با زمينه‌چينی‌های زال از سوی سيمرغ به انجام رسيده بود. كلام پايانی اسفنديار چنين بود:

به مردی مرا پور دستان نكشت / نگه كن برين گز كه دارم به مشت

بدين چوب شد روزگارم به سر/ ز سيمرغ و از رستم چاره‌گر

فسون‌ها و اين بندها زال ساخت / كه نيرنگ و بند جهان او شناخت[5]

اسفنديار راست می‌گفت چون به روشنی می‌توان نقش‌آفرينی زال را در پس صحنه‌ی مرگ اسفنديار مشاهده نمود. چنانکه در داستان رستم و اسفنديار زال به توتم و ايزد خانوادگی خود سيمرغ نياز ‌برد تا به واسطه‌ی سیمرغ از رستم و حريم خانوادگی خويش بلاگردانی نمايد. زيرا آشکارا دريافته بود كه كسی نخواهد توانست اسفنديار را بكشد، چون او از فره‌ی اهورایی سود می‌برد. باوری كه آن را زردشت بين هواداران خويش تبليغ و ترویج نموده بود تا قداست و ناميرایی خود را به همگان بباوراند. پیداست که در داستان رستم و اسفنديار طرفين ماجرا نبردی را به انجام می‌برند كه به واقع آن را ايزدان دو گروه سامان بخشيده‌اند. حتا چنين نبردی با جنگ‌های برون‌بخشی و فرامرزی‌ ايرانيان تفاوت ماهوی داشت و مبارزه‌ای درون‌بخشی به شمار می‌آمد كه در آن دو سوی ماجرا هرکدام راه و رسم پیروزی ايزد اختصاصی و ويژه‌ی خود را در دل می‌پروراندند تا ضمن بهره‌گیری از آن، دنيایی از يكتایی و يگانگی را به همديگر بباورانند.

در همين صف‌بندی نيز هرچند فره‌ی ايزدی كه نشان از کارکردهای آیینی اهورامزدا داشت در اختيار اسفنديار قرار گرفت، اما نقش تقابل و تنازع با اهورامزدا را به سيمرغ می‌سپارند كه او شاخه‌ی درخت گز را نشان و نمایه‌ای برای دادجویی رستم می‌گذارد. چنانکه در اين افسانه درخت گز نياز رستم را برآورد و از حريم خاندان و تبار او نيز بلاگردانی نمود. اما جنگ آنان به همين‌جا پايان نپذیرفت چون رستم كه حريم ايزدان گروه‌های مخالف را برنمی‌تابید به افسون و نیرنگ آنان گرفتار گشت تا آنکه پس از چندی با حيله‌ی‌ شغاد از پای‌ درآمد. همچنان كه سريت پس از قتل گاو به نيرنگ کاووس و به دست پری جان باخت.

در روشنای چنين پنداره‌ای می‌توان به نيكی دريافت كه چرا كاووس خود گاو را نكشت. او بر باوری اصرار می‌ورزيد كه بر پايه‌ی آن اگر كسی عهدش را می‌شکست از پادافره‌ی عملش در امان نبود. همان پنداره‌ای كه امروزه هم آن را به كار می‌گيرند. همچنان كه در آيين‌های امروزی نيز سامانه‌هايی از آن را در خصوص کشتن و اعدام قاتل وام نهاده‌اند.

در اوستا نيز هرچند آرش تيری را از كوهی به سوی كوه ديگر می‌اندازد تا مرز ايران زمين را بشناساند[6] ولی همچنان که در آثارالباقیه دیده می‌شود مرز ايران زمین با توران درخت گردویی قرار می‌گیرد كه تير آرش بر آن فرود می‌آيد.[7] در چنين گزاره‌ای درخت گردو را همانند درخت گز و شاخه‌ی آن، نماد و تمثيلی برای عهد و پيمان می‌گذارند. ابوریحان بیرونی ويژگی درخت گردو را نيز برمی‌شمارد و حتا بزرگی آن را ارج می‌نهد. با اين فرآيند اگر در استوره‌ی‌ سريت سم گاو قداست می‌يابد تا مرز ايران و توران را بنماياند در افسانه‌ی آرش همين قداست را به درخت گردو می‌سپارند تا نمایه‌ای برای عهد و پیمان قرار گیرد.

افسانه‌ی سریت در منابع فارسی با سودجویی از نام- واژه‌هایی همچون سریت، اَثرَط، تریته، تریت و تریتونه انعکاس می‌یابد. همچنان که اسدی توسی در گرشاسب‌نامه به افسانه‌ی دیگری از "اَثرَط" اشاره دارد. در این بین مترجم تاریخ تبری نسب و شجره‌ی اثرط را به جمشید می‌رساند.[8] حتا بهرام بیضایی در اثر پژوهشی گران‌سنگ خویش "ریشه‌یابیِ درخت کهن" هم‌پوشانی و کارکرد‌های افسانه‌ی سریت را در استوره‌های هند و ایرانی پی می‌گیرد.[9] ضمن آنکه نقش‌آفرینی گاو در افسانه‌ی سریت بی‌اختیار انسان را به یاد داستان‌هایی می‌اندازد که در استوره‌های سامی و بابلی از آن نقل می‌گردد. همچنان که هارون برادر موسا غیبت او را مغتنم شمرد سپس به همراهی مردمان زمانه گوساله‌ای از طلا برآورد و معبدی نیز برای پرستش آن فراهم دید تا گاو از جایگاه توتمی همگانی پرستش شود.[10] چیزی که در غیبت موسا خشم او را در پی داشت.

حتا قداست و پرستش گاو به عنوان توتمی همگانی بین مردم میان- رودان، به قرآن هم راه یافته است. چنانکه هر چند مردم شبه جزیره‌ی عربستان چندان انس و الفتی با گاو نداشته‌اند ولی قرآن گاو را ارج می‌نهد تا بنی‌اسراییل با سودجویی از افسون و جادوی گاو، مقتولی را به زندگی باز گردانند و از زبان مقتول شناسایی قاتل را جویا شوند. با همین رویکرد حتا در قرآن سوره‌ای بقره نام می‌گیرد. در این سوره‌ بنا به دستور خداوند به موسا، گاو زرد رنگ ویژه‌ای را می‌کشند تا گوشت آن را بر مرده‌ای بمالند که زنده شود و قاتل خود را به مردم بشناساند.[11] داستانی که مستندات آن را از کتاب "اعداد" در عهد عتیق فراهم دیده‌اند. با این تفاوت که هر چند در داستان قرآن قوم موسا از گاوی زرد رنگ بهره می‌گیرند ولی در گزارش کتاب "اعداد" از گاوی سرخ رنگ سود جسته‌اند.[12]

در همین راستا یادآور می‌شود که اقوام غرب فلات ایران پیش از استیلای ادیان توحیدی همیشه گاو را به مثابه‌ی توتمی برای باروری و پیمان‌گزاری می‌پرستیده‌اند. تا آنجا که در دوره‌ی هخامنشیان با به کارگماری گروه‌هایی از هنرمندانِ همین اقوام در ساخت کاخ‌های شوش و تخت جمشید، بر دیواره‌های آن سنگ‌سازه‌هایی از گاو به یادگار ‌ماند که در مجموعه‌ای از آن‌ها گاوِ نر بنا به خاستگاه آیینی خود نقش می‌آفریند.[13]

ضمن آنکه در تمامی گزاره‌های تاریخی گاو نمایه و نمادی برای پذیرش عهد و پیمان قرار می‌گیرد تا مردمان زمانه در صورت عدم پای‌بندی به عهد خویش تقاص و پادافره‌ی عمل خویش را دریابند. در واژگان زبان عربی نیز تشابه ساختاری ثور به معنای گاوِ نر با ثار به مفهوم خون و خون‌خواهی از حضور و نمایش چنین کارکردی بین اقوام منطقه حکایت دارد. همچنان که در افسانه‌ی سریت رسم- آیین این انگاره‌ی عمومی به آشکارا به چشم می‌آید. تا آنجا که پنداره‌ای ضمن استورگی خویش بین مردمان فلات ایران مشروعیت و روایی یافت که اگر قاتل کشته نشود بعدها زردشت و سوشیانتی خواهد آمد تا به منظور اجرای دادگری، خون‌خواهی از ستمگران را بهانه گذارد.

جایگاه آیینی همین بنمایه را هم‌اکنون نیز همچنان می‌توان بین شیعیان و بسیاری از پیروان آیین‌های پیشین نشانه جست. چرا که با تکیه بر سنت قصاص مستندات فراوانی برای باور خویش فراهم می‌بینند. حتا در همین راستا موعودِ اشاره شده در افسانه‌ی سریت را "ولی عصر" می‌نامند تا این موعود شمشیری بر خود بیاویزد و به قتل آنانی که به عهد و پیمان خویش وفادار نماندند، اقدام ورزد. چیزی که مردمان زمانه از تمکین به آن سر بازمی‌زنند چون به درستی باور دارند که "خون را با خون نمی‌شویند"./
_________________________

[1] - وزیدگیهای زادسپرم: نگارش فارسی، آوانویسی یادداشتها، واژه‌نامه، تصحیح متن از محمدتقی راشد محصل، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی، چاپ دوم، 26-13/4.
[2] - دینکرد هفتم: تصحیح متن، آوانویسی، نگارش فارسی، واژه‌نامه‌ها و یادداشتها محمدتقی راشد محصل، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1389، 67-62/2.
[3] - سوفوکلس: افسانه‌های تبای، ترجمة شاهرخ مسکوب، تهران، خوارزمی، چاپ چهارم، ص 58.
[4] - کتاب مقدس: پیدایش، 33-22/21.
[5] - فردوسی، ابوالقاسم: شاهنامه بر پایه‌ی چاپ مسکو، تهران، هرمس، چاپ چهارم، جلد اول ص 1033.
[6] - اوستا: گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران، مروارید، چاپ سیزدهم، تیریشت 6/4.
[7] - بیرونی، ابوریحان: آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، امیرکبیر، چاپ ششم، ص335.
[8] - طبری، محمد بن جریر: تاریخ بلعمی، ترجمه ابوعلی بلعمی، تهران، هرمس، 1386، ص180.
[9] بیضایی، بهرام: ریشه‌یابی درخت کهن، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ دوم، ص33-24.
[10] - خروج: 8-1/32.
[11] - بقره: 73- 68/2.
[12] - عهد عتیق: اعداد، 3-1/19.
[13] - گیرشمن، رومن: ایران از آغاز تا اسلام، مترجم محمد معین، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ نوزدهم، ص186-184.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد