logo





(بخش نهم)احمد شاه قاجار

آخرين شهريار

دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۰۴ مه ۲۰۰۹

محمود کویر

kavir.jpg
احمد شاه قاجار هفتمين و آخرين پادشاه سلسله قاجار،فرزند محمدعلی شاه و ملکه جهان خانم، در ۱۲۷۵ در تبريز چشم بر جهان گشود.
ملکه جهان خانم پس از برکناری محمد علی شاه همراه او به ادسا رفت و در سال ۱۳۲۴ در هفتاد و دو سالگی در سن کلو در گذشت. وی را در کربلا دفن کردند.
احمد ميرزا درده سالگی وليعهد شد و در سيزده سالگی پس از فتح تهران به دست مجاهدين مشروطه خواه و پناهنده شدن پدرش به سفارت روسيه، به سلطنت رسيد.
به دنبال فتح تهران به دست مجاهدين، نشست بزرگی از مليون و سران مشروطه در بهارستان برپا گرديد و برای اداره امور کشور بيست و دو نفر برگزيده شدند که بر هييت دولت رياست داشته باشند.
افراداين هييت مانند سپهدار تنکابنی و سردار اسعد و يپرم خان قايم مقام رييس دولت بودند.
احمد شاه تا هجده سالگی و رسيدن به سن قانونی نقش چندانی در اداره كشور نداشت وعضدالملك بزرگ خاندان قاجار كه از سوی شورايی از ملايان و برخی نمايندگان مجلس اول و سران مجاهدين به نيابت سلطنت برگزيده شده بود، زمام امور را در دست داشت.
احمد ميرزا با رسيدن به سن قانونی در تيرماه ۱۲۹۳ تاجگذاری كرد و هفده سال پادشاه بود. در اين مدت مانند پدربزرگ و جد خود سفرهای چندی از راه وام از بانكهای خارجی به اروپا انجام داد. سفر اول وی هفت ماه و سفر دوم وی ده ماه به درازا كشيد. در سالهای پادشاهی احمد شاه، ايران گواه رويدادهای بسياری بود: اعدام شيخ فضل الله نوری، فرار محمدعلی شاه از ايران، شوريدن مردم بوشهر بر نظاميان انگليس، قيام شيخ محمد خيابانی، قيام ميرزا كوچكخان جنگلی وكودتای رضاخان پهلوی. در صحنه بين المللی نيز جنگ اول جهانی، انقلاب بلشويكی در روسيه مهمترين رخدادهای دوران حكومت وی بود.
احمدشاه در آستانه جنگ جهانی اول تاجگذاری کرد و سلطنت او با اشغال ايران از طرف قوای انگليس و روس و عثمانی و تشکيل يک دولت در مهاجرت در کرمانشاه، در مقابل دولت مرکزی ايران ادامه يافت. بعد از پايان جنگ وثوق الدوله نخست وزير وقت که با پشتيبانی انگليسی ها به اين مقام منصوب شده بود با امضای يک قرارداد سياسی و نظامی با انگلستان، بحران بزرگی به وجود آورد.(اين قرارداد خائنانه ترين قرارداد ايران بر باد ده شناخته شده و طراح آن يعنی وثوق الدوله نيز خاينی بزرگ معرفی شده است. اما به راستی اين قرارداد را خوانده ايد؟ آنان که در کتاب های تاريخ اين مطالب را نوشته اند چطور؟ برويم دردنامه آن روزگار را از قلم همين وثوق الدوله بخوانيم. برويم قرارداد را بخوانيم. روزگار آن است که تاريخ را دوباره بنويسيم. آدم ها و پديده ها نه سياه هستند نه سفيد خاکستری هستند) به هر روی امضای اين قرارداد که به قرارداد ۱۹۱۹ معروف شده است به حرکت های آزادی خواهانه در آذربايجان و گيلان دامن زد و سرانجام با اشغال تهران از سوی نيروهای قزاق به فرماندهی رضاخان، احمدشاه فرمان نخست وزيری سيدضياءالدين طباطبايی عامل سياسی کودتا را صادر نمود و رضاخان با لقب سردار سپه به فرماندهی نيروهای مسلح ايران منصوب شد.
در همين روز لرد کرزن، وزير امور خارجه انگليس نيزدر گزارشی خبرشادی بخش بستن قرارداد را به آگاهی کابينه انگليس می رساند. جملاتی از اين گزارش اين گونه است:
„... يک سال پيش که ستاره اقبال ما درخشيدن گرفت و نشان داد که جنگ ميدان های جنگ باختری به پايان موقفيت آميزش نزديک می شود و حتی به خود ايرانيان هم ثابت شد که ديگر اميدی به پيروزی آلمان ها نيست. يکی از سياستمداران برجسته ايرانی به نام وثوق الدوله که همواره نسبت به منافع بريتانيا در ايران احساسات و خط مشی دوستانه داشته است از طرف شاه مامور تشکيل کابينه گرديد... خود مقام سلطنت، اعليحضرت سلطان احمد شاه قاجار که
عين اين نظر را داشت به طبع از وزرای سهگانه کابينه پشتيبانی میکرد... سر پرسی کاکس دستور داشت برای عقد قراردادی با ايران بکوشد که در نتيجه آن منافع آتی بريتانيا در اين قسمت از جهان از برخورد صاعقه ها و گزندهايی از آن نوع که در سال های اخير به کرات با آن روبرو شده است محفوظ بماند.
مذاکراتی که در عرض نه ماه گذشته در جريان بوده و اکنون به نتيجه رضايتبخش رسيده، ثمره کوشش توام حکومت ايران و سر پرسی کاکس بوده است. پادشاه ايران که در سرتاسر مذاکرات منتهی به اين قرارداد با نظر بسيار مساعد شرکت داشته است در همين آينده نزديک از کشور ما ديدن خواهد کرد تا بدين وسيله حسن نيت خود را نسبت به اوليای اين کشور علنا ابراز دارد...“
روز دوشنبه بيستم مرداد هزارو دويست ونود هشت شمسی سه روز پس از امضای قرارداد، احمدشاه بيست و دوساله برای ديدار از اروپا از تهران خارج شد.
روزنامه ايران روزبعد گزارش داد که: موقع عزيمت موکب مبارک ملوکانه آقايان امام جمعه وظهير الاسلام هر دو دعای حرکت خواندند وهرکدام يک جلد قرآن مجيد محض تيمن تقديم حضور مبارک کردند. واز طرف ذات اقدس ملوکانه دستخط توليت آستان قدس به آقای ظهيرالاسلام مرحمت گرديد.
احمد علی سپهر،مورخ الدوله می نويسد:هنوز موکب سلطنتی به انزلی نرسيده بود، که غوغای جرايد تهران واعتراض شديد روحانيون ومليون به رهبری سيد حسن مدرس عليه قرارداد برخاست. حتی نسخه هايی از شکايات وعرضحال ايرانيان برای سفارتخانه های فرانسه وامريکادر تهران فرستاده شد. مدرس در اين تاريخ قدرت و محبوبيت عجيبی در ايران داشت وکلامش مثل وحی منزل مورد قبول واحترام عامه بود.
احمد شاه در لندن مورد پذيرايی مقامات تراز اول انگلستان قرار گرفت.در مهمانی های رسمی كه جورج پنجم پادشاه و لويد جورج نخست وزير وقت انگلستان هم بودند، مقامات انگليسی قرارداد نهم اوت را عامل اتحاد، تحكيم دوستی و همكاری دو دولت قلمداد كردند اما نتوانستند از شاه جواب بگيرند.
سرانجام قرارداد با موج مخالفت ها از هر سو و با توافق قبلی بين سيدضياءالدين و انگليسی ها لغو شد، ولی حکومت سيدضياءالدين هم بيش از صد روز دوام نيافت و احمدشاه پس از تشکيل کابينه های بی دوام به رياست قوام السلطنه و مشيرالدوله و مستوفی الممالک سرانجام فرمان نخست وزيری رضاخان سردار سپه را صادر نمود و خود بار ديگر عازم اروپا شد.
برادر احمدشاه به عنوان نايب السلطنه در تهران ماند. در چنين شرايطی قاجارها هيچ گونه قدرتی در اختيار نداشتند و تمام قدرت حكومت در دست رضاخان بود. رضاخان در غياب احمد شاه روز به روز قدرت بيشتری می گرفت و می كوشيد تا با تبليغاتی گسترده، احمد شاه را نسبت به سرنوشت مملكت بی اعتنا نشان دهد. دست نشاندگان رضاخان در شهرهای مختلف چنين تبليغ می كردند كه شاه علاقه ای به ايران ندارد و به دنبال عياشی در فرنگ است. احمد شاه برای بازگشت به ايران در حالتی ترديد آميز به سر می برد. اما پس از مدتی تصميم به بازگشت به ايران گرفت. انگليسی ها وقتی كه از تصميم شاه برای عزيمت به ايران مطلع شدند، نزد او رفتند و ضمن مبالغه در اوضاع آشفته ايران صلاح او را در اين دانستند كه تا مدتی از رفتن به ايران چشم بپوشد.
در اين هنگام شيخ خزعل در خوزستان قيام كرد. رضاخان نيروی بزرگی برای سركوب خزعل اعزام كرد. مجلس، خزعل و هوادارانش را خاين خواند. سپس با ميانجیگری انگليسی ها كه درباره نفت و گسترش فعاليت شركت نفت انگليسی ـ ايرانی با رضاخان به توافق رسيده بودند، خزعل به رضاخان تسليم و به تهران فرستاده شد. خوزستان نيز به وسيله ارتش تصرف شد. پس از سركوب قيام خزعل، رضاخان با شورش كردها به سركردگی اسماعيل سميتکو روبرو شد. اين قيام كه از غرب درياچه اروميه آغاز شده بود نيز توسط رضاخان سركوب شد. به دنبال اين رويداد ايلات تركمن خراسان نيز كه بپا خاسته بودند سركوب و يا تسليم شدند. به دنبال كودتا كه در روز دوشنبه سوم اسفند ماه نيمه شب انجام شد، وی پايتخت را تسخير كرد و فردای آن روز جمع زيادی از رجال و دولتمرادن گذشته بازداشت شدند و اقداماتی در جلب نظر مردم صورت گرفت. اندكی بعد سردار سپه وزير جنگ شد. افراد مختلفی در آن دوران نامزد کودتا يا در فکر کودتا بودند ولی به هر حال قرعه ی فال به نام سيد ضياء زده شد و با مشارکت رضا خان مير پنج (پهلوی)، احمد آقا خان (امير احمدی)، کلنل کاظم خان (سياح) و ماژور مسعود خان (کيهان) در سحر گاه اسفند ۱۲۹۹ کودتا اتفاق افتاد.
بنا بر پژوهش های استاد همايون کاتوزيان و آن چنان که خود می گويد: در آن زمان قرار بود که تا يکی دو ماه بعد نيروهای بريتانيايی قزوين را ترک کنند و بيشترين وحشتی که وجود داشت اين بود که جمهوری سرخ گيلان به رهبری ميرزا کوچک خان جنگلی که جمهوری بولشويکی کمونيستی مورد حمايت شوروی بود تهران را بگيرند و پادشاه را برکنار کنند.
اين حقيقت دارد که ژنرال آيرونسايد و چند تن از ديپلمات های سفارت بريتانيا در تهران و يکی دو تن از مستشاران نظامی اين کشور در سازماندهی کودتا نقش داشتند اما دولت بريتانيا به کلی از اين ماجرا بی خبر بود.
بی خبری دولت بريتانيا از نقش داشتن ديپلمات ها و نظاميانش در راه اندازی کودتا در تهران، موضوع مستندی است که اسناد دولت بريتانيا آن را گواهی می کند و من شخصاً اين اسناد را ديده و در کتاب خود با جزييات شرح داده ام.
کودتاچيان تقريبا بدون هيچ واکنشی از سوی نيروهای پليس و ژاندارم پايتخت از دروازه قزوين وارد تهران شدند و مراکز حساس دولتی را تصرف کردند. شاه فردای کودتا يعنی، چهارم اسفند، حکم رياست الوزاءيی طباطبايی را در قصر فرح آباد ژاله امضاء کرد.پس از کودتا، تمام مطبوعات تعطيل شد، حتا روزنامه رعد که به رهبر سياسی کودتا وابسته بود، از اين حکم دور نماند.
رجال سياسی، دستگير و راهی زندان شدند. به دنبال اعلام حکومت نظامی و منع رفت و آمد، هرگونه ندای مخالفی با نيروی قزاق پاسخ داده شد. بر در و ديوار شهر اعلانات تهديد کننده و خشن نظامی چسبانده شد. متن حکومت نظامی که زير آن نام رضا خان مير پنج نوشته شده بود با اين جمله آغاز گرديد:
„ من حکم می کنم…. و.“
سيد روز دهم اسفند اعضای کابينه ی خود را تعيين و روز بعد در قصر فرح آباد آنان را به شاه معرفی کرد.
رضا خان تا ۲۶ خرداد ۱۳۰۲ ه.ش. با حضور در كابينه های قوام، مشير الدوله و مستوفی الممالك با عنوان وزير جنگ تصميم گيرنده اصلی بود. وی با ادغام ديويزيون قزاق، ژاندارمری دولتی، بريگاد مركزی و ساير قوای پراكنده نظامی پليس جنوب، ارتش متحدالشكلی را پايه گذاشت كه فقط مجری دستورهای وزير جنگ بود و در همين زمان به پاره ای از نهضت ها از جمله نهضت جنگل و قيام كلنل پسيان با خونريزی و سرکوب پايان داده شد. نهضت جنگل بر پايه ظلم ستيزی و آرمان خواهی توسط ميرزا كوچك جنگلی در شمال كشور شكل گرفت و در مقطع كوتاهی توانست در مقابل قوای بيگانه (روس و انگليس) ايستادگی كند. پس از پيروزی بلشويك ها و سرنگونی حكومت روسيه تزاری، گر چه اين نهضت در مقطع بسيار كوتاهی مورد حمايت بلشويك ها قرار گرفت، ولی با چرخش سياست خارجی شوروی مبنی بر اعلام سياست سازش با دولت ها و انصراف از سياست حمايت انقلاب جهانی (در هشتمين كنگره حزب كمونيست) قوای رضا خان توانست باقيمانده نيروهای او را هم متلاشی كند. رضا خان سردار سپه در خرداد ۱۳۰۲ ه.ش. فرمان نخست وزيری را از احمد شاه گرفت و موجبات سفر سوم او را به اروپا فراهم ساخت. باموج سرکوب و ايجاد آرامشی در پناه سرنيزه و هم چنين سركوب سركشانی چون سميتکو و بر كنار كردن شيخ خزعل از مسند قدرت در خوزستان نفت خيز، رضا خان قهرمان ملی شد. او در آن ايام پاشيدگی ايران توانست دوباره ايرانی يکپارچه برقرار سازد. ابتداشعار جمهوری مطرح شد زيرا در همين ايام در تركيه هم رژيم امپراتوری برچيده و نظام جمهوری مستقر شده بود. اين امر بهانه خوبی برای طرفداران رضاخان بود كه تبليغات وسيعی به راه بيندازند و خواهان استقرار نظام مشابهی در ايران شوند. اما پس از مدتی شور جمهوری خواهی فرو نشست و به اصرار ملايان با نفوذ و انگليس ها رضاخان پس از معذرت خواهی، خود به عموم مردم توصيه كرد كه "عنوان جمهوری " را موقوف نمايند و سرانجام مـجـلـس دوره پـنـجـم ماده واحده ای را با مضمون " مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاريه را اعلام نموده و حكومت موقتی را حدود قانون اساسی و قوانين موضوعه مملكتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار می نمايد، تعيين تكليف حكومت قطعی موكول به نظر مجلس موسسان است...صبح روز نهم آبان ۱۳۰۴ در حالی که هنوز جلسه مجلس شورای ملی برای رسيدگی به ماده واحده خلع قاجاريه از سلطنت تشکيل نشده بود، قصر گلستان به دستور رضا خان سردارسپه که داشت آماده پادشاه شدن می شد، به محاصره سربازان درآمد.
اين کار سردارسپه که رييس حکومت موقت هم بود بدين معنی بود که محمدحسن ميرزا، وليعهد و آخرين مدعی تخت و تاج قاجارها، بايد قصر را ترک و آن را به رييس حکومت موقت واگذار کند.
از روز دهم آبان در تهران و سراسر کشور به مدت سه روزتعطيل عمومی و جشن و سرور اعلام شد و شهر تهران چراغانی شد. بدين ترتيب احمدشاه از سلطنت خلع و حكومت ۱۵۳ ساله قاجاريه پايان يافت. احمدشاه در پاريس پس از آگاهی از برکناری خود از سلطنت بيانه ای به شرح زير صادر و منتشر نمود:
در اين موقع ملالتبار كه آينده كشور من دستخوش خطر قرار گرفته و تمام افكارم متوجه ملت ايران می باشد اين اعلاميه را خطاب به ملت خود می فرستم. از وقتی كه رضاخان ارتش را در اختيار خود گرفت و تمام منابع درآمد مملكت را مورد سوءاستفاده قرار داد همواره بر ضد قانون اساسی كشور شاهنشاهی اقدام می كرد و من برای احتراز از آشفتگی و به همريختگی اوضاع كشور كه سبب ناراحتی و صدمه ملت عزيزم می گرديد، صلاح در آن ديدم كه از ميهن خود دور بمانم و اين فداكاری را بر خود هموار سازم تا شايد ميزان قبح اين عمليات غيرانسانی و خودسرانه را نشان داده باشم. كودتايی كه به سلطنت من خاتمه داد به زور اسلحه انجام گرفته است. اين عمل تيشه به ريشه قوانين مقدس اساسی زده مصايب و بلايايی بر سر ملت بيگناه من وارد خواهد ساخت. من تمام عمليات اين حكومت و كسانی كه تحت نفوذ و سلطه آن واقع شده اند باطل و بی اعتبار دانسته و خواهم دانست.
من هنوز تمام حقوق خود و خاندان خويش را نسبت به تاج و تخت ايران كه به لطف پروردگار و به موجب قانون اساسی مملكت واجد آن بوده دارا می باشم. من پادشاه قانونی و مشروطه ايران بوده و خواهم بود و در انتظار ساعت مراجعت به مملكت هستم تا بتوانم به خدمتگزاری ملتم ادامه دهم و هرگز نجابت اخلاقی و فداكاری ملت ايران را در ايام سخت و دشوار فراموش نخواهم كرد.
بعد از تصويب طرح انقراض قاجاريه در مجلس، رضاخان سردار سپه با عنوان جديد "والاحضرت اقدس" رياست حكومت موقتی را تا تعيين تكليف حكومت آينده ايران به دست گرفت. رضاخان بی اعتنا به اعتراض پادشاه برکنارشده، برادر و وليعهد او محمد حسن ميرزا را نيز از كشور اخراج كرد. ده روز پس از برکناری احمد شاه از سلطنت، سفير انگلستان نزد رضاخان رفت و طی يادداشتی از سوی دولت انگلستان حكومت وی را به رسميت شناخت. فردای همان روز نيز سفير شوروی به ديدار رضاخان شتافت و به رسميت شناختن حكومت او را توسط دولت خويش اعلام كرد. با حمايت همه جانبه ای كه از سوی دولت های بزرگ خارجی صورت گرفت، رضاخان روز ۱۵ آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان را با نطق خود افتتاح كرد. اين مجلس پس از شش روز بحث رضاخان را به پادشاهی ايران انتخاب و سلطنت را در خانواده او موروثی اعلام كرد.
آخرين مراسم رسمی كه در تالار تخت مرمر برگزار شد، تاجگذاری رضاخان در سال ۱۳۰۴ شمسی بود كه خلع سلطنت از احمد شاه و خاندان قاجار نيز در اين واقعه اعلام شد.
*****
احمد شاه در خارج به فكر تجارت افتاد. در بورس ها مشاركت می كرد و مقاديری زمين در حومه پاريس خريداری كرد و مبلغی نيز به عنوان سپرده در بانك ها به امانت گذارد.
از ۱۳۰۶ به بيماری كليه دچار شد و تحت درمان چند پزشك معروف قرار گرفت ولی بيماری او نه تنها معالجه نشد بلكه شدت يافت و پزشكان معالج او يك عمل جراحی را لازم و ضروری می دانستند و در نتيجه در بيمارستان آمريكايی لويی واقع در پاريس بستری شد و روز ۲۵ آبان ماه ۱۳۰۷ تحت عمل جراحی قرار گرفت. احمدشاه دوران يك سال كه از عمل جراحی او سپری شد عوارض بيماری ظاهر گرديد و ناگزير به همان بيمارستان لويی پاريس انتقال يافت ولی اقدامات پزشکان به جايی نرسيد و سرانجام روز ۸ اسفندماه ۱۳۰۸ در سن ۳۲ سالگی بدرود زندگی گفت. از جنازه وی تشييع رسمی به عمل آمد و طبق وصيت او جنازه را به كربلا انتقال دادند و در مقبره اختصاصی واقع در كنار قبر امام حسين دفن شد.
پس از مرگ احمدشاه، محمدحسن ميرزا وليعهد طی اعلاميه ای خود را شاه ايران خواند و به ملت اعلام نمود كه هر زمانی كه لازم باشد برای تصاحب تاج و تخت به ايران باز خواهم گشت.
احمدشاه مردی باهوش، خسيس و پول دوست بود. زبان فرانسه را به خوبی حرف می زد ورمان های فرانسوی می خواند. در كودكی کمی زبان روسی فرا گرفته بود ولی پس از خلع محمدعلی شاه طبق دستور مستوفی الممالك، تدريس آن موقوف گرديد. بهترين معلمين تهران مدرس او بودند، از كمال الملك و مزين الدوله گرفته تا مترجم الممالك و مدحت و مشار دلسوزانه در تعليم او كوشش می كردند و چندی نيز تحت نظر سالارلشكر فنون نظامی آموخت. خط و ربط خوبی داشت و به بازی بيليارد عشق می ورزيد.
سلطان احمدشاه قاجار قبل از مرگ وصيتنامه ای تنظيم نموده بود. در اين وصيتنامه كمپانی گارانتی تروست نيويورك، شعبه نيويورك مجری وصيتنامه بود.
احمدشاه بدون ذكر مبلغ و تعداد اوراق بهادار به شرح زير دارايی خود را تعيين كرده است:
در نيويورك شركت گارانتی تروست مقيم نيويورك – اوراق بهادار و نقدينه
در لوزان بانك ملی سوييس – اوراق بهادار و نقدينه
در لندن بانك وست مينستر محدود – اوراق بهادار و نقدينه
بانك كرديت ليونه پاريس – فقط نقدينه.
احمدشاه در آن وصيتنامه فرزندان خود را بدين شرح معرفی میكند:
مريم خانم متولد (بيست مه ۱۹۱۵) ايراندخت متولد(هفدهم نوامبر ۱۹۱۵) همايوندخت متولد (پنجم اكتبر ۱۹۱۷) فريدون متولد (بيست و دوم ژانويه ۱۹۲۲).
برای هر كدام از فرزندان خود شهريه ای معين نموده بود و قيموميت آن ها را به عهده ملكه جهان مادرش قرار داده بود و متذكر شده بود حقوق ماهيانه آن ها را تا پايان هيجده سالگی پرداخت نمايند و هر كدام كه به سن هيجده سالگی رسيدند، سهم الارث سهميه خود را دريافت دارند.
غير از فرزندان برای ادامه تحصيل برادرزادگان (فرزندان محمد حسن ميرزا) نيز مبلغی در نظر گرفته بود.
احمدشاه زنان صيغه ای خود را در وصيت نامه به شرح زير ذكر میكند:
عذراخانم، كشور خانم، كبری خانم، شمامه خانم، بدرالمولك خانم، خانم خانم ها، فاطمه خانم.
امضاء كنندگان وصيت نامه عبارتند از: رييس دادگاه ابتدايی سن – مهردار وزير دادگستری – وزير امور خارجه – ژنرال قنسول ممالك متحده آمريكا در پاريس – ويس قنسول ممالك متحده آمريكا در پاريس.
فريدون ميرزا تنها فرزند ذكور احمدشاه كه هنگام مرگ پدر هفت ساله بود تحصيلات عالی خود را در علم حقوق در پاريس به اتمام رسانيد و درجه دكترای حقوق دريافت كرد و به وكالت دادگستری اشغال ورزيد و سرانجام در ۱۳۶۷ در پاريس درگذشت.
از مقامات دولتی ايران هيچ يك در مراسم تشييع جنازه او شركت نكردند.
محمدحسن ميرزا، که در ۱۲۷۷ شمسی دنيا آمده بود، بعد از وفات برادر غالبا در يکی از دهکده های مجاور لندن می زيست و با عايدی مختصری که به موجب وصيت برادرش به او می رسيد و برخی مستمری های ديگر که به طور کمک و اعانه به او پرداخت می شد با تنگدستی گذران روزگار می کرد.
وى در اواخر عمر و پس از شهريور بيست و سقوط رضاشاه در صدد کسب اجازه بازگشت به ايران برآمد، اما توفيق نيافت و در سال ۱۳۲۱ در لندن در گذشت.
سلطان علی ميرزا، فرزند سلطان عبدالمجيد ميرزا، برادر احمد شاه قاجار است و در بيروت به دنيا آمده اما از هيجده ماهگی در فرانسه زندگی می کند، تحصيلات خود را تا حدود دکتری در رشته اقتصاد در اين کشور به پايان رسانده و به جز سال هايی که پيش از انقلاب در ايران به کشاورزی اشتغال داشته، بقيه عمر خود را در فرانسه گذرانده است.
سلطان علی ميرزا بزگ ترين اولاد ذکور از ميان برادرزادگان احمدشاه است که در صورتی که سلطنتش ادامه می يافت، تاج و تخت ايران پس از او به آنان انتقال می يافت.
او کتابی نيز درباره تاريخ قاجار به زبان فرانسه با نام شاهان فراموش شده نوشته است.
پس از جنگ جهانی دوم ابتدا نظر بر اين بود كه دگرباره سلطنت به باز مانده های سلسله قاجار بازگردانيده شود و تنها بازمانده برادر زاده احمد شاه بود كه در ارتش بريتانيا خدمت مي كرد. ولی اين فكر مردود و مدتی بر جمهوری شدن ايران انديشيدند كه آن هم دنيايی مشكلات از پی داشت، و سرانجام با ميانجيگری و تعهدات فروغی و ديگر سياست بازان، موافقت ها جلب شد كه وليعهد جوان ايران بر تخت سلطنت بنشيند و رضا شاه استعفا نامه خود راكه فروغی آن را تقرير كرده بود امضا كرده و از ايران خداحافظی كرد. چرا كه مهاجمين به ايران، راضی به ماندن او در ايران نبودند.
شهرنوش پارسی پور می نويسد:خاله بزرگ ما، بدرالملوك همسر نخستين احمد شاه بوده است. او را برگزيده بودند تا وليعهد ايران را به دنيا بياورد. او نيز دخترى به نام ايراندخت به دنيا آورده بود. ايراندخت كه در لحظه تولدش شهر تهران را آذين بسته بودند، پنج ساله بود كه به همراه پدر و مادرش كشور را ترك كرده بود. او چهار سال از محمدرضا شاه بزرگ تر بود، اما هنگامى كه در سن بيست ويك سالگى در سوييس پادشاه آينده ايران را ملاقات می كند سخت مورد توجه او قرار می گيرد. هنگامى كه وليعهد به تهران می آيد به پدرش اعلام می كند كه علاقه مند به ازدواج با دختر احمد شاه است. از ايراندخت، معروف به پرنسس دعوت به عمل می آيد كه به تهران بيايد و با رضا شاه ملاقات كند. در اين ملاقات رضا شاه به دختر جوان و بسيار زيبا می گويد كه آب سلسله پهلوى و قاجار به يك جوى نمی رود. چنين به نظر می رسد كه اين حادثه بايد در سال ١٣١٥ يا ١٣١٦اتفاق افتاده باشد.
دختر جوان كه نمی تواند با اين ازدواج سلطنت را به خاندان قاجار بازگرداند به اروپا باز می گردد و ازدواج می كند و در سال ١٣١٧ نخستين فرزند خود را به دنيا می آورد. در سال ١٣٢٤ او داراى سه فرزند است و از شوهر طلاق گرفته است. ملكه فوزيه نيز از پادشاه ايران طلاق گرفته و به مصر بازگشته است. شاه يك بار ديگر براى ازدواج با دختر احمد شاه اظهار علاقه می كند. بدين مناسبت عكسى از ايراندخت گرفته می شود و به دربار فرستاده می شود، اما حضور سه فرزند مانع بزرگى براى اين ازدواج به شمار می آيد.
****
دوران قاجار، روزگار تغيير و دگرگونی های بزرگ جهانی است و ايران نيز از اين مدار بيرون نمی ماند. قراردادهای ايران بر باد ده با خارجيان، کم دانشی برخی ازسران قاجار، عقب ماندگی و بی سوادی بخش بزرگی از جامعه،قدرت دراز مدت نظامی قبيله ای و خودکامگی سلاطين سبب بسياری تباهی ها شد، اما ياد کردن اين نکات نيز بسيار مهم است:
*بر روی هم دوران صد و سی ساله حکمرانی قاجار را می توان عصر قدرت گيری دوباره ی روحانيت شيعه و تثبيت نهاد مرجعيت دانست.
پس از سرنگونی شاه سلطان حسين صفوی، فقهای شيعه نفوذ بی چون و چرای خود را از دست دادند.
پس از حدود نيم قرن، با تاسيس سلسله قاجار بار ديگر ورق برای روسای شيعه برگشت. فتحعلی شاه به هنگام تاجگذاری نزد بزرگ ترين مرجع شيعه، شيخ جعفر کاشف الغطاء، رفت و او شاه قاجار را نايب خويش قرار داد.
ديگررويداد اين دوران، برتری مکتب اصولی بر اخباريون بود. اصولی ها به اجتهاد در فقه قايل بودند. شايد بتوان گفت که تمام فقهای دويست سال اخير پيرو مکتب فقهی ای هستند که وحيد بهبهانی همزمان با شروع سلسله قاجاريه پی ريزی کرده بود و شيخ مرتضی انصاری در دوران ناصرالدين شاه آن را تکميل کرد.
در همين زمان جنبش اصلاح طلبانه و دينی باب آغاز شد. اين جنبش می توانست اصلاحات ژرفی در دين و اجتماع ايران پديد آورد. روشنفکران ايران در کنار ملايان و پس مانده ترين گروه های اجتماعی قرار گرفته و آن را سرکوب کردند.
* به هنگام روبرو شدن ايران با تمدن غرب،تمايل شاهان قاجار به پياده کردن الگوهای غرب، راه ورود دستاوردهای انقلاب صنعتی را به ايران هموار می کرد. ايران در پايان دوران قاجاری به سرعت روی به دگرگونی نهاده بود.
اشتياق قاجاريان برای اعزام دانش آموز به اروپا، موج جديدی به راه انداخت که در بازگشت انديشه تجددطلبی را به همراه می آورد.
عصر قاجار،زمان ورود بسياری از دستاوردهای دنيای غرب به ايران بود. اشتياق شاهان قاجار به پيشرفت های فرنگ و تلاش اصلاح گرانی چون ميرزا تقی خان اميرکبير و قايم مقام فراهانی، با تمام مخالفت های درباريان و ملايان و بازاريان، روند آشنايی ايرانيان با فن آوری های آن روز را سرعت بسيار بخشيد.
هنر عکاسی و سينما در ايران و به وسيله ی شاه قاجار پايه ريزی شد.
در دوران ناصرالدين شاه بود که به دستور اميرکبير وقايع اتفاقيه، اولين روزنامه رسمی ايرانی، منتشر شد.
سنگ بنای دانش های جديد در دارالفنون نهاده شد. ده ها دبستان برپا گرديد و به تدريج راه بر مکتب خانه ها و ملايان بسته شد.
کارخانه ضرب سکه و قالب گيری در تهران داير گرديد.
اولين تلاش در مسير استقرار صنعت ذوب آهن در ايران توسط حاج محمد حسن امين الضرب بوده است. وی با اخذ اجازه و انحصار تأسيس کارخانه ذوب آهن از ناصرالدين شاه، در محل شهر آمل برای خريد توربين های بخار، کوره های دمشی و نيز ساير تجهيزات يک واحد فولاد سازی از فرانسه اقدام کرد.
نخستين کارخانه های تصفيه شکر و قندسازی در مازندران و بلورسازی در تهران و اصفهان و قم و کاغذسازی در تهران و حريربافی در کاشان و تهيه ماهوت و چلوار و کارخانه نخ ريسی و...به راه افتادو به همين سبب، بازار که نقشی واسطه داشت به صف ناراضيان دولت پيوست. ورود نخستين نشانه های تمدن غرب و به راه افتادن دبستان و روزنامه و ترجمه کتاب های خارجی، بازار کار و بار ملايان را از رونق می انداخت و آنان نيز به صف مخالفان دولت پيوستند و فرياد مشروعه و گاه نيز مشروطه سر دادند.
هفت سال پيش از مشروطه که مدرسه تربيت در تبريز شروع به کار کرد، آخوندی به نام طالب حق بر سرمنبر خطاب به مردم گفت:
گوهر گرانبهای شريعت، دست فرسود علم جغرافيا و زبان ايتاليا و فرانسوی شده... نگذاريد عَلَمی را که نياکان شما برافراشتند به دست اين قوم فرومايه که خود را فرنگی ماب می نامند سرنگون شود.
سه سال پيش از اعلام مشروطيت بار ديگر براثر تحريک آخوندها تمام مدارس جديد تبريز غارت و ويران شد. آخوندی به نام سيدمحمد يزدی در مسجد شاهزاده تبريزهمزمان با حمله به مستشار بلژيکی به نام پريم، بر سر منبر رفته و گفت:
... دين شما از دست رفت. در شهر مسلمان، ميخانه باز شد، در شهر مسلمان، معلم خانه ها اطفال شما را از دين به در کردند، نان و گوشت شما سپرده به دست بيگانگان و کفار گرديد... در اين شهر سه چيز نبايد وجود داشته باشد: ميخانه، معلم خانه و مسيو پريم.
سپس طلاب و مردم نادان، تمام مدارس جديد شهر را غارت و ويران کردند.
شيخ فضل الله نوری در جلسه ای به ناظم الاسلام درباره مدارس جديد چنين مي گويد: ناظم الاسلام، ترابه حقيقت اسلام قسم مي دهم. آيا اين مدارس جديده خلاف شرع نيست؟ و آيا ورود به اين مدارس مصادف با اضمحلال دين اسلام نيست؟ آيا درس زبان خارجه و تحصيل شيمی و فيزيک عقايد شاگردان را سخيف و ضعيف نمی کند؟
اولين کارخانه برق توسط حاج امين الضرب اصفهانی (مهدوی) به کار افتاد.هنگامی که وی همراه مظفرالدين شاه به روسيه رفت روزی هنگام قدم زدن در خيابان چشمش به کارخانه برق افتاد که شهر را روشن می کرد. وی چنان مجذوب روشنايی برق شد که تصميم گرفت او نيز چنين کارخانه ای در دارالخلافه داير نمايد و اين کارخانه را رو به راه کرد.
اولين خط آهن در فاصله کوتاه تهران و حرم عبدالعظيم به راه افتاد.
نخستين اتومبيل در زمان مظفرالدين شاه وارد تهران گرديد.
در سال ۱۸۶۳ ميلادی اولين تمبر ايرانی چاپ شد.
پانزده سال بعد ايران جزو اولين کشورهايی بود که به عضويت اتحاديه بين المللی پست درآمد.
نخستين خط آزمايشی تلگراف در سال ۱۲۶۷ هجری بين کاخ گلستان و باغ لاله زار کشيده شد.
دو سال بعد پايتخت به وسيله شبکه تلگراف به رشت و تبريز و اصفهان و همدان و شيراز و مشهد متصل شده بود. نقش تلگراف در تحولات سال های آغازين قرن بيستم ايران و به ويژه در گسترش جنبش مشروطه غير قابل انکار است.
در تمام اين موارد البته تودهی مردم با دنباله روی از ملايان به مخالفت ها برخاستند.
نخستين دستگاه های فونوگراف و گرامافون و ماشين تحرير در زمان ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه وارد ايران شد.
اولين موزهی ايران در زمان ناصرالدين شاه و در کاخ گلستان ايجاد گرديد.
اولين تشکيلات پليس در ايران در زمان ناصرالدين شاه ايجاد گرديد.
هنر نقاشی به وسيله کسانی چون کمال الملک و تحت تاثير غرب رشد چشمگيری يافت.
معماری غرب، به کاخ ها و خانه های تهران جلوه و نمای ديگری داد.شهر تهران و برخی شهرهای ديگر چهرهی نو يافتند.
مفاهيمی چون قانون اساسی و عدالتخانه برای اولين بار در دوران قاجار به ادبيات سياسی ايران وارد شد.
در همين زمان بود که مجلس و انجمن های بسياری که نشانه های نخستين احزاب بودند در ايران ايجاد گرديد. مردم ايران برای نخستين بار به شرکت مستقيم در تحولات اجتماعی و سياسی رویآوردند.
در زمينه کشاورزی نيز کارها صورت گرفت: ساختن سد ناصری روی رودخانه كرخه. ترويج كشت نيشكر در خوزستان در دو منطقه عقلی و شوشتر.تجديد بنای پل عظيم شوشتر و هفت چشمه آن. ساختن يك سد بزرگ بر روی رودخانه معروف گرگانرود كه زير نظر مهندس ميرزاحسن و با همكاری هزار كارگر، مدتی كمتر از يكسال بنای آن به پايان رسيد و دشت استرآباد زير كشت درآمد. بنای يك سد بزرگ در نقطه اتصال دو رود قره چای و انار رود در شهرستان قم و بستن پل معروف دلاك بر روی آن. اتمام كار نهر عظيمی كه آب رود كرج را به تهران منتقل كرد و تهران را از بیآبی رهانيد. شروع كار انتقال آب از شميران به تهران، كه ناتمام ماند.
در پايان اين دوره جنبش های سترگ خيابانی در آذربايجان و کوچک خان در گيلان و پسيان در خراسان و سمکو در کردستان رخ داد و ايران می رفت تا به يک حکومت فدراتيو تبديل شود. جنبش هايی که همه در جستجوی راهی برای رسيدن به عدالت و آزادی بودند. اين حرکت ها و قيام ها البته به چشم بسياری سرآغاز از هم پاشيدن ايران بود، که چنين نبود. تاريخ در سرزمين ما بارها تکرار شده است. پادشاهان بسياری به اين سرنوشت دچار گرديده اند. هر چند صباحی که جامعه رشدی پيدا می کند و بذر دانش و ابادانی به بار می نشيند و مردمان در کار سازندگی هستند، خوی و منش جداسری سر برمیدارد. نظام واحه نشينی و فرهنگ قبيله ای، ما را به جدا سری می کشاند؛ پس از هر گوشه بانگی برمی خيزد و سرانجام نياز های اجتماعی و فرهنگی به سوی بر سرکار آمدن يک خودکامه تمرکز طلب به راه می افتد. همه و همه دست در دست هم می گذاريم و خودکامه را بر تخت و سپس بر آسمان می نشانيم و باز پش از دورانی از آرامش و سرکوب، آتش در زير خاکستر گل می کند. اين خودکامه را فرو می کشيم. جداسری آغاز می کنيم و دوباره به انتظار ظهور خودکامه ای ديگر بر می آشوبيم.
به هر روی با برسرکار آمدن يک حکومت خودکامه ی ديگر که در جستجوی پيشرفت ايران و ايجاد تمرکزی دوباره بود، اين همه بر باد رفت.حکومت جديد با سرکوب خونبار اين جنبشهای آزاديخواهانه برقرار گرديد.
به باور همايون کاتوزيان: عوامل سرنگونی قاجار و روی کارآمدن رضاخان چند مسيله بود که مهم ترين آن ها يکی اين بود که او قشون (ارتش) ايران را سروسامان داد و به آن اقتدار بخشيد و هرج و مرج های محلی را فرونشاند و ديگری، طبقه متوسط متجدد جامعه بود که خواهان فرونشستن هرج و مرج و پيشرفت مراحل تجدد بود.
در مجلس پنجم که رضا خان را به پادشاهی برگزيد هوادارنش اکثريت داشتند واگرچه بخشی از اين اکثريت از راه دخالت او در انتخابات فراهم آمده بود اما چنين دخالتی نقش اساسی نداشت، چراکه دوره های چهارم و پنج مجلس شورای ملی، دوره هايی بود که نمايندگانش آزادانه انتخاب شده و از راه انتخابات آزاد به مجلس راه يافته بودند.
عده زيادی از سران مملکت و نيروهای ملی گرا و مدرن اعتقاد داشتند که بايد نيروی مرکزی قوی نيرومندی پديد بيايد و هرج و مرجی را که به جای حکومت اصيل و واقعی مشروطه پديدار شده بود از ميان ببرد تا هم تماميت ارضی مملکت حفظ شود و هم اينکه روند توسعه پيش برود.
برای تحقق چنين خواسته ای دو راه حل بيشتر وجود نداشت، يکی اينکه در چارچوب همان حکومتی که در پی انقلاب مشروطه روی کار آمده بود، نخبگان سياسی همچون وثوق الدوله و قوام السلطنه و مدرس و مشيرالدوله و مؤتمن الملک و مستوفی الممالک ثباتی در مملکت ايجاد کنند.
تنها عاملی که امکان چنين راه حلی را ايجاد می کرد همان قرارداد ۱۹۱۹ با بريتانيا بود اما با شکست اين قرارداد تنها دو راه باقی ماند، پذيرش ديکتاتوری يا اضمحلال مملکت.
به همين جهت بود که خيلی از نخبگان و روشنفکران و دست اندرکاران بصراحت از ديکتاتوری دفاع می کردند و بروشنی می توان در روزنامه های آن دوران ديد که ديکتاتوری مدروز شده بود و روزنامه ها به صراحت می نوشتند که مملکت به ديکتاتوری احتياج دارد.
اما به نوشته ی سلطان علی ميرزا،برادر زادهی احمدشاه که تاريخ نگار نيز هست، ماجرا به گونه ی ديگری و غير از آن است که همايون کاتوزيان می نويسد: به نظر من در همان زمان احمد شاه در ايران افرادی مثل مصدق، قوام السلطنه و ديگران بودند که اگر سلطنت احمد شاه ادامه می يافت می توانستند با کمک برخی از رجال آن زمان که افرادی قوی بودند دموکراسی رجالی در ايران برپا کنند و اين دموکراسی رجالی بمرور، همان گونه که در ممالکی همچون انگلستان پيش آمد، به دموکراسی ملی بينجامد.
من معتقدم که بريتانيا نقش فعالی در ساقط کردن خاندان قاجار از قدرت داشت و اين را قبول ندارم که می گويند عوامل بريتانيا بدون اطلاع دولت مرکزی اين کشور در روی کار آوردن رضا خان شرکت کردند.
من فکر نمی کنم که مملکتی مثل بريتانيا که در آن زمان امپراتوری قوی ای بود، سفارتخانه اش در تهران بدون توافق دولت مرکزی اقدامی بکند.
در وزارت خارجه بريتانيا دفاتری هست که سياست بلندمدت اين کشور را تعيين می کند، منقرض کردن سلطنت قاجار هم حتمن از همان سياست هايی است که در اين دفاتر تعيين شده و مورد قبول مقامات بريتانيايی بوده است.
خاندان قاجار در آن دوران مشکل خدمات بزرگی به ايران کرد، آغامحمد خان قاجار اين مملکت را که در قرن هيجدهم پاره پاره شده بود يکپارچه کرد و هيجده سال جنگيد تا تماميت ارضی آن را تأمين کند.
در دوران ناصرالدين شاه چون ايران در صلح به سر می برد و جنگی رخ نداد، فرهنگ و هنر و ادبيات پيشرفت کرد و نوعی رنسانس بوجود آمد که آثار آن هنوز در ايران مشهود است.
ارتش نوين ايران را هم عباس ميرزا، وليعهد فتحعلی شاه با کمک خارجيان و بخصوص فرانسوی ها شکل داد. قاجاريه ايران را به آستانه دنيای مدرن رساند.

*
در باره ی احمد شاه نيز باورها و گمان ها گوناگون است. کوشيدم تا گوشه هايی از اين ماجرا را باز گشايم. نوشتار خويش را به پايان می برم با شعری از ابراهيم پورداود در باره ی احمدشاه و سپس شعر ديگری که رو در روی آن ايستاده است:
در تاجگذاری احمد شاه قاجار
*
خاک به سر کن ز بهر تاج گذاري
بايدت امروز شور و شيون و زاري
دولت ساسان گذشت و چرخ نهد تاج
بر سر هر ترکمان و ترک و تتاري
تاج همان است ليک مرد همان نيست
آنکه تواند نمود افسر داری
دانی اين شاه داريوش نگردد
تاج کيانی و راست زحمت و باري
چشم اميدی به خاندان قجر نيست
می ندهد شوره زار بار بهاري
سود نبرديم از شهان مغولی
بهره نديده ز تازيان مهاری
احمد بيگانه است گر چه شده شه
نيست ز بيگانه جز سياهی و تاري
عاقبت کار گرگ زاده شود گرگ
گله ملّت به گرگ از چه سپاري
خويش پرستد نه قوم و کشور و آيين
آن که بود از نژاد ايران عاري
دريا پر موج و ناخدا ز هنر دور
کشتی بشکسته چون رسد به کناري
بار خدايا روا مدار که بر ما
آيد زين ناخدای پستی و خواري
*
شعری از احمدخان دشتی كه فی البداهه در حضور احمدشاه قاجار خوانده است:
از ورود مركب مسعـــود شاه تاجـــدار
فارس سايد از شرف بر چرخ تاج افتـــخـــار
پادشاه بر و بحر احمدشــه جمشيدفـر
پادشاه پادشاهــان خسرو گردون وقــــــار
شهرياران سوده بر درگاه او روی نيــاز
خسروان بر آستانش جبهــــه سای و خاكسار
بحر درك خدمتش فرمانروای ملك فارس
با هزاران شوق شد ســـوی بنـــادر رهسپــار
آن كه ادراك خرد در كنه ذاتش قاصراسـت
می نگنجـــد وصف قــــدرش در بيان اختصار
عمه شاهنشاه صاحب اختيار ملــك جـم
شهريار كامبخش كــــامجـــوی كامكـــــار
آن كه اندر نشر عدل و انتظـــام مملكـــت
دانش جاماســــب دارد كوشش اسفنـــديــار
ای جهانداری كه تيغ سطوتت چون شد بلند
گشته كوته دســــت طغيان و ستــم از روزگار
عدل آن كــرد در دوران كه از تأثيـــر وی
شير با آهو هم آغوشنـــد در يـــك مـــرغزار
در زمان دولتت امروز اندرملــك فـــارس
نيست غير از ما كسی در سختی و عسرت دچار
قرن ها در خدمت دولت كشيـــده رنـــج ها
با سری پرشور و شــــوق و با دلی اميـــدوار
تاج و تخت سلطنت را چاكرو فرمان پذيـر
در مقام شه پرستی مــــال و جان كرده نثـــار
رنج را راحت شمرده در مقـــام بنـــدگی
بر اميد آنكه روزی اين نهـــال آيد به بـــــار
داده پاداش عمل اما نــه بر وفق مــــراد
بــــارور گرديـــــد اما بـــر خلاف انتظـــار
كی روا باشد خداوندا كه انـــدر دولتـــت
دست فرسوده محن باشيم زين سان خوار و زار
خانمان در دست دشمن مالمان پامال جور
از حقوق خويشتن محروم و در انظـــــــار زار
رنج چندين ساله اين خاندان بر باد رفــت
ای ولی نعمت شده وقت ترحم زينهــــــــار
*
پرونده سلسله نوشتار آخرين شهرياران ايران را در همين جا می بنديم. شگفتا که همه ی اين شاهان و شهزادگان، به غير از احمدشاه، به دست سرداران ودرباريان و مردم، با خيانت و بیرحمی کشته شدند. همان ها که از خاک برآمدند و ما آنان را بر آسمان برديم و بار ديگر به خاک و خونشان کشيديم.
من بر اين باورم که دولت قاجار(به ويژه شاهانی چون ناصرالدين شاه و شاهزادگانی چون عباس ميرزا و وزيران اين دولت) نقشی بسيار مهم در روند پيشرفت جامعه ايران داشته اند.
*
پايان


کتاب نامه:
ونسا مارتين.تجارت، اعتراض و دولت در ايران قرن نوزدهم.نشر تايوريس. لندن. انگلستان.
محمدعلی كاتوزيان، دولت و جامعه در ايران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، ۱۳۸۰.
خسرو معتضد.قصه های قاجار، از خواجه تاجدار تا شهريار در به در ناشر قطره
اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان درباره قرارداد ١٩١٩ ايران و انگليس جلد اول ترجمه محمد جواد شيخ الاسلامي
علیاصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، علمی، ۱۳۷۰.
حسين جودت، از صدر مشروطيت تا انقلاب سفيد، تهران،بینا، ۱۳۴۸.- محمدابراهيم باستانی پاريزی، محيط سياسی و زندگانی مشيرالدوله، تهران، ابنسينا، ۱۳۴۱.
احمد احرار، طوفان در ايران، ۲ جلد، تهران، نوين، بیتا.
حسين مكی، تاريخ بيست ساله ايران، جلد اول تا ششم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب و نشر ناشر، ۱۳۵۹ ـ ۱۳۶۶.
هدايت الله حكيم الهی، اسرار سياسی كودتا و زندگانی آقا سيدضياءالدين تهران، بینا، ۱۳۲۲.
گريگور، يقيكيان، شوروی و جنبش جنگل، يادداشتهای يك شاهد عينی، تهران، نوين، ۱۳۶۳.
علیاصغر زرگر، تاريخ روابط سياسی ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بيات، تهران، پروين و معين،۱۳۷۲.
محمدتقی بهار (ملك الشعراء)، تاريخ مختصر احزاب سياسی ايران از انقراض قاجاريه، ۲جلد، تهران، حبيبی، ۱۳۵۷.
مختصری از زندگانی سياسی سلطان احمد شاه قاجار، به ضميمه چند پرده از زندگانی داخلی و خصوصی او.حسين مکی.انتشارات اميرکبير.تهران.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


بیژن باران
2009-05-07 01:43:35
بسیار منصفانه - همه جانبه و روشنگرانه بود. سپاس از زحمات شما. منهم فکر میکنم اگر بجای کودتا با جنبشهای شمال کشور بسوی یک حکومت فدرال مانند آمریکا یا سویس مذاکره می شد- ایران امروز از ترکیه - کره - تایوان از نظر سیاسی بسیار جلوتر بود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد