![]() |
|
به نظر شما مورچه ها من دارند؟
به نظر شما مورچه ها من دارند؟ یک مورچه در مسیری حرکت می کند، ناگهان می ایستد و راهش را تغییر می دهد. یک دانه حمل می کند. دانه می افتد زمین. دوباره آن را بر می دارد. گاه هم از آن صرفنظر می کند. از مورچه ها برویم سراغ زنبورها، یا پرنده ها، یاگربه ها و سگ ها. من دیگر پای میمون ها را که به ما نزدیک ترند به میان نمی آورم! آیا سگ ها من دارند؟ چه طور یک سگ در یک لحظه به این نتیجه می رسد که این طور یا آن طور رفتار کند. من مدت هاست که این اندیشه را به کنار گذارده ام، که من برای ما آدم ها محفوظ نگاه داشته شده است. وقتی جوان بودم در یک محفل مخفی فعالیت سیاسی می کردم. ما در خانه امنی که در اختیار داشتیم، شب نامه چاپ می کردیم. من در حین کار دوستم را که با هم فعالیت می کردیم کلافه می کردم، از بس می گفتم بنظر من این کار را بکنیم، بنظر من آن کار را بکنیم. او سر انجام عصبانی می شد و می گفت این قدر من من نکن. آن زمان من از برخوردار بودن یک من خیلی خشنود بودم. امروز هم کم و بیش خشنودم. وقتی امروز فکر می کنم، می بینم آن زمان می باید خشنودی من بیشتر به خاطر باشد که احساس می کردم خیلی با مورچه ها فاصله دارم. امروز خشنودی من تنها به خاطر فاصله ای نیست که با مورچه ها دارم، به خاطر این هم هست که چقدر خویش را به آن ها نزدیک احساس می کنم. در حالت مطلوب آیا زندگی دارای معناست؟ می بخشید که شما را با این سئوال در این میان ملال آور در گیر می کنم. ملال آور به این خاطر که مرتب در باره آن مقاله و کتاب می نویسند، مرتب شما را راهنمایی می کنند، که چه به زندگی شما معنا می دهد. این که زندگی دارای معناست، پرسشی است که من در برابر خویش مطرح می کنم. سال هاست با آن درگیرم. گاه در گفتگو با خود، گاه در گفتگو با دوستانم. زمانی ما بر این نظر بودیم، که جهان در مسیر تحقق معنایی پیش می رود. ما خودمان را با این معنا تعریف کردیم. امروز من قصد دارم از منظر دیگری به این مسئله بنگرم. امروز من بر این نظرم که زندگی و جهان می توانند در مسیر تحقق معناییس پیش برود، می توانند هم در این مسیر پیش نروند. زندگی بطور کلی و جهان خارج از حیطه کنترل من قرار دارند. بنابراین بهتر است من خویش را زندانی انتظارات خویش نکنم. زندگی یکی دیگر نیز خارج از حیطه کنترل من قرار دارد. من می توانم انتظارات خویش را در زندگی خویش و در جهان پیرامون خویش کم بیش زندگی کنم. این که می گویم کم و بیش به خاطر آن که من تاریخ دارم و من جزیی از جهانی هستم که بر آن کنترلی ندارم. در حالت مطلوب می توانم بر خویش کنترل داشته باشم. در حالت مطلوب می توانم بر جهان پیرامون خویش کنترل داشته باشم. کم و بیش. این که جهان در مسیر تحقق معنایی پیش می رود یا نه خارج از کنترل من قرار دارد. اما این که من جهانی با معنا را آرزو کنم در اختیار من قرار دارد. محمد احمدیان mohammadahmadijan@gmx.de www.sherwabishtar.blogspot.com نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|