مقدمه :
قلب من پذیرای تمام صورت هاست
چراگاهی ست برای غزالان وحشی
و صومعۀ راهبان
ومعبد ِ بت پرستان
وکعبۀ طواف کنندگان
و الواح ِ تورات
و نوشتۀ آسمانی قرآن.
دین من محبت است،
که بوی خوش آن به هر طرف که خدا خواهد می وزد.
و این است دین و ایمان من .
تاثیر نظرات ابن عربی در تاریخ عرفان و تصوف ِ شرق و غرب ِ قرون وسطیبی گفتگوست . چندان که پس از وی تا به امروز هم تقریبا هیچ اندیشمند عارفی نتوانسته خود را از توجه به آراء وی بی نیاز ببیند . معتقدانش وی را "شیخ الاکبر" لقب داده، "خاتم الاولیا" می خواندند. مخالفان وی را کافر و ملحد و شایستۀ تکفیر می دانستند. بسیاری از متفکران اسلامی، یا نظر بنیادین ی "وحدت وجود" را پذیرفته اند و یا پاره ای از آن را برگرفته، با اصول شریعت در آمیخته اند تا احیانا از آزار متعصبان در امان باشند . شارحان کهن مثنوی معنوی مانند اکبر آبادی و انقروی نیز تحت ِ تاثیر نظرات او دست به تفسیر ابیات زده اند . شخص مولانا هم که رابطه دوستی و مراوده ــ والبته نه سر سپردگی و محبت ــ با پسر خوانده و شارح ِ وی ، صدرالین قونیوی داشته، از تاثیر نظرات وی برکنار نبوده است . شمس تبریزی در مقالات ِ خود شیخ را ستوده و اشاره ای هم به لغزش های دینی وی کرده است :
"نیکو همدرد بود، نیکو مونس بود، شگرف مردی بود "شیخ محمد"، اما در متابعت نبود ... " (1)
زندگینامه ابن العربی
"نام او محمد و لقبش محیی الدین و کنیه اش ابوبکر است؛ و از اعقاب ِحاتم طایی، در اندلس [اسپانیا]، در شهر مُرسیه در هفدهم ماه رمضان 560 هجری متولد شد......مدت بیست سال به فراگرفتن علم حدیث و فقه وکلام پرداخت، آنگاه به حلقۀ تصوف پیوست و خرقه پوشید.شیخ او "ابن مَسَرّۀ اندلسی قرطبی" بود.* در سی سالگی قصد تونس و در سال 598 قصد حج کرد... از این پس در شهرهای مشرق همواره در گردش بود قبل از آنکه به هر شهری برسد، صیت شهرتش رسیده بود....تا به دمشق آمد و تا پایان عمر 638 هجری همان جا ماند؛ و چون در گذشت در دامنۀ کوه قاسیون دفنش کردند......... و بر سر گورش مسجد جامعی به نام او ساخته اند." (2). آن قریّه، صالحیه نام دارد.
مولانا هم در غزلی که از شوق شنیدن خبر اقامت شمس تیریزی در دمشق برایش آورده بودند سروده ، اشاره ای به مزار ابن عربی کرده است :
اندر جبل ِ صالحه کانی ست ز گوهر
ز آن گوهر ما غرقۀ دریای دمشقیم (3)
از دیدگاه نگارش آثار فلسفی و عرفانی، ابن عربی یکی از پرکارترین ِ نویسندگان در قرون وسطی بشمار می رود . پژوهندگان تعداد آثارش را تا هشتصدو چند عنوان برشمرده اند؛دکتر محسن جهانگیری نویسندۀ شرح زندگانی و افکار وی در کتابش از 511 اثر نام می برد که تعدادی بی گمان از قلم ابن عربی ست و شماری دیگر به ظنّ ِ قوی متعلق به او (4) از مشهورترین آثارش می توان به دوکتاب "فتوحات مکّیه" و "فصوص الحکم" اشاره کرد . وی در شعر وادب عرب نیز مهارتی تمام داشت و قصیدۀ معروف "ترجمان الاشواق" را در شوق ِ زیبا رویی که در مکۀ معظّمه دیده بود سرود. وی دختر زاهدی مشهور بنام مکین الّدین ابوشجاع اصفهانی بود و عارف ما در مقدمۀ قصیده اش، "معشوق الهی" خود را چنین وصف می کند:
" دختری بود، دوشیزه، لطیف پوست، لاغر شکم، باریک اندام که نگاه را در بند می کرد...و نگرنده را دچار حیرت می کرد . نامش نظام بود و لقبش عین الشمس و البهاء (چشمۀ نور و زیبایی)......... اگر روان های ناتوان و بیمار و بداندیش .... نبود، همانا من در شرح ِ زیبایی ِ خلق و خوی وی.. داد سخن می دادم... (5) وسپس ابیاتی رامی سراید با انتخابی هنرمندانه از واژگان قابل تاویل ِ زیبایی زمینی، اما برای رهایی از آزار متعصبان،معنای معنوی آن را پیش می کشد و خواننده را از تعبیر ابیات به زیبایی جسمی دختر برحذر داشته،خود را بیشتر به تکلّف می افکند . در اینجا برای رعایت اختصار ترجمه اش می آید:
"بیماری من از عشق ِ آن خمار چشم است
مرا با یاد وی درمان کنید
عشق من به آن زیبای نازپروردۀ نازک بدنی به درازا انجامید،
که صاحب نثر و نظام و منیر و بیان است
که از شاهزادگان ِ سرزمین ایران
از بزرگ ترین شهر های آن سامان، اصفهان است"(6)
محمد بینش (م ــ زیبا روز)
ادامه مطلب در بخش دوم
http://zibarooz.blogfa.com/post-101.aspx
زیرنویس :
** لازم به تذکر برای دوستان ارجمند است که در اثنای تفسیر ابیات حکایتموسی و فرعون، متوجه شدم تا خواننده شناختی اجمالی از نظرات ابن عربینداشته باشد ، فهمیدن بسیاری از نکات ظریف آن حکایت غیر ممکن است . بنا بر این یش از پرداختن به ادامه آن حکایت، نظری بر این مطالب می کنیم. *البته این دعوی یکی از اشتباهات مهم نویسندگان کتاب است .زیرا ابن مسره در زمان حکومت امویان، در سال 269 هجری در اندلس بدنیا آمد و بیش از دوقرن با تولد ابن عربی فاصله دارد .اما وی نخستین کسی ست که در محیط شریعت زدۀ اندلس به تدریس فلسفه و بنای تصوف پرداخت.
1 : موحد، محمد علی ــ مقالات شمس تبریزی ـ ج1، ص 299
2 : الفاحوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج1،ص 302
3:جهانگیری، محسن ـ محیی الدین ابن عربی ـ ص604
لازم به تذکر است که بر خلاف نظر نویسنده، که بیت یاد شده را نشان ارادت مولانا به ابن عربی قلمداد کرده است، با مراجعه به تمام غزل که با مطلع :ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم(شماره1493 دیوان)
آغاز و با بیت زیر تمام شده است:
مخدومی شمس الحق تبریز گر آنجا ست
مولای دمشقیم و چه مولای دمشقیم
خواننده در می یابد که این سروده هم در شوق شمس می باشد.
4 :همان ، ص 109
5 : همان، ص 71
6: همان، ص 71. در این جا مترجم ــ دکتر جهانگیری ــ تذکر می دهد که منظور ابن عربی از شاهزاده خواندن آن دختر، تاکید بر فرزند ِ زاهد بودنش دارد، نه این که واقعا از تبار حاکمان سیاسی اصفهان بوده است :
" مقصود پارسا زادگان است زیرا ابن عربی بنات ملوک را به معنای دختران زهاد گرفته که به عقیدۀ وی زاهدان فرمانروایان و پادشاهان راستین اند"