logo





« زندان »

ترجمه : حسن عزیزی

شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۴

محمود درويش

m-darwish70.jpg

نشانی زندانم عوض شد ،
و وعده غذای روزانه ام ،
مقدار توتونم هم عوض شد ،
رنگ لباسم ، چهره و قیافه ام ،
و حتی ماه...
- که در اینجا برایم عزیز است –
زیباتر و بزرگتر جلوه گرشده .
بوی خاک ،عطر آگین است ،
و طبیعت ،به شیرینی شکر .
گوئی که بربام خانه قدیمی ام ایستاده ،
و نو ستاره ای می بینم ،
از همه درخشانتر .

_____________________


« در انتظار بازگشت رانده شده گان »
محمود درویش
ترجمه : حسن عزیزی
کلبه های عزیزانم بر سینه شنزار ،
و من همراه باران ، شب زنده دار...
فرزند ٌ اولیسه ً * ام ، درانتظار باد شمال
نا خدا صدایش کرد ،اما به سفر نرفت .
کشتی ها لنگر انداختند ،ومسافران به کوه ها پناه بردند ...
- ای صخره ای ، که پدرم بر تو نماز گذارد ، تا رزمنده ای را در امان داری
تو را به هیچ مرواریدی نمی فروشم .
من هرگز به سفر نخواهم رفت...
هرگز ...
هرگز ...
صدای عزیزانم باد ها را می شکافند و دژهارا در هم می کوبند .
مادر ! دم در منتظر باش ، داریم برمی گردیم .
زمانهء آن نیست که گمان دارند ...
باد به خواست ناخدا خواهد وزید...
و کشتی بر امواج ،چیره !

چه برایمان پخته ای ... مادر ؟ داریم بر می گردیم .
گر به یغمابردند کوزه های روغن و کیسه های آرد را ، ای مادر...
چه یاک ؟
از بنشن باغچه بیاور ! و هیزم را !
ما داریم بر می گردیم !
گام های عزیزانم ناله های سنگ است بر زیر چکش
و من همراه باران بیدار...
بیهوده است به افق دور خیره ماندن ،

بر روی صخره خواهم ماند ،یا زیر آن...پایدار و مقاوم .
------------------------------------

* - اشاره به قهرمان اسطوره ای یونانی است در جنگ تروا که داستان آن در اشعار هومر آمده.م.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد