|
نشانی زندانم عوض شد ، و وعده غذای روزانه ام ، مقدار توتونم هم عوض شد ، رنگ لباسم ، چهره و قیافه ام ، و حتی ماه... - که در اینجا برایم عزیز است – زیباتر و بزرگتر جلوه گرشده . بوی خاک ،عطر آگین است ، و طبیعت ،به شیرینی شکر . گوئی که بربام خانه قدیمی ام ایستاده ، و نو ستاره ای می بینم ، از همه درخشانتر . _____________________ « در انتظار بازگشت رانده شده گان » محمود درویش ترجمه : حسن عزیزی کلبه های عزیزانم بر سینه شنزار ، و من همراه باران ، شب زنده دار... فرزند ٌ اولیسه ً * ام ، درانتظار باد شمال نا خدا صدایش کرد ،اما به سفر نرفت . کشتی ها لنگر انداختند ،ومسافران به کوه ها پناه بردند ... - ای صخره ای ، که پدرم بر تو نماز گذارد ، تا رزمنده ای را در امان داری تو را به هیچ مرواریدی نمی فروشم . من هرگز به سفر نخواهم رفت... هرگز ... هرگز ... صدای عزیزانم باد ها را می شکافند و دژهارا در هم می کوبند . مادر ! دم در منتظر باش ، داریم برمی گردیم . زمانهء آن نیست که گمان دارند ... باد به خواست ناخدا خواهد وزید... و کشتی بر امواج ،چیره ! چه برایمان پخته ای ... مادر ؟ داریم بر می گردیم . گر به یغمابردند کوزه های روغن و کیسه های آرد را ، ای مادر... چه یاک ؟ از بنشن باغچه بیاور ! و هیزم را ! ما داریم بر می گردیم ! گام های عزیزانم ناله های سنگ است بر زیر چکش و من همراه باران بیدار... بیهوده است به افق دور خیره ماندن ، بر روی صخره خواهم ماند ،یا زیر آن...پایدار و مقاوم . ------------------------------------ * - اشاره به قهرمان اسطوره ای یونانی است در جنگ تروا که داستان آن در اشعار هومر آمده.م. نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|