logo





خیام
جمالزاده
کدکنی

چهار شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۴

رضا بایگان

bayegan.jpg
سه سال زندگی در شبانه روزی سختی ها و دلخوشی های خودش را داشت .
دوری از شهر و دیار در ابتدا چندان هم دلچسب نبود . این بود که هرگاه که می شد راه سفر پیش می گرفتم تا کوچه بازار و خانواده و دوستان قدیمی را دیده و بقولی ،، دیدارتازه شود ،، .
هربار این سفر در من این احساس را زنده می کرد که ،، دارم در شهر خود غریبه می شوم ،، و چنین هم می شد .آخرهای کار یعنی بعداز هفت سال دوری ، می شد که ساعت ها در خیابان چرخ می زدم و سلامی نصیب نمی شد . در همان خیابانها که روزی صد سلام می کردی و یا صد بار پاسخگو بودی . این بگذاریم و بگذریم .
در یکی از این سفرها اتوبوس توقفی داشت در اهواز . نمیدانم چرا این بار وسط شهر بود و نزدیک یک کتاب فروشی . در هر حال من که هر برگشتم از آبادان با افزودن بر سهمیه ی دریافتی از پدر همراه می شد . هوس خرید کتاب بسرم زد . کتاب ،، معصومه شیرازی ،، نوشته ی جمالزاده را خریدم .در طول مسیر تا رسیدن به بروجرد آنرا خواندم . کتاب حجمی نداشت . چیزی هم نیست که تبلیغ به خرید یا خواندن آن بکنم . کتاب داستان یک فاحشه شیرازی بود که بصورت مختصر در کتاب ،، صحرای محشر ،، جمالزاده نقل کرده بود و در یک کتاب دیگر که همان کتاب کذایی باشد ، کاملش را آورده بود .
باید که کمی حاشیه رفت .
جمالزاده نویسنده چندان روشنفکر و متفکری نبود . ولی سهم مهمی در انقلاب داستان نویسی ایران داشت . اورا نمی شود با صادق هدایت برابر دانست ولی سهم او را هم نمی شود فراموش کرد .برای روشن شدن موضوع باید کمی به عقب برگشت . باید مکاتبات دربارِ قاجار با دربارِ فرانسه وناپلیون را یافت و خواند تا پی برده شود ، منظور چیست .
سه نخست وزیر نامدار تاریخ چند صد ساله اخیر ایران . یعنی قایم مقام فراهانی ، امیر کبیر و دکتر مصدق ، خدمتی بزرگ در ساده نویسی و مکاتبات رسمی کردند و پایه گذارنوعی از مکاتبات روان اداری شدند . همین خدمت را جمالزاده ، هدایت . علی دشتی و حجازی و دیگران پیگری کرده و تداوم دادند .
بگذریم کتاب خریداری شده من بر اساس یک رباعی از خیام نوشته شده بود .
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی هر لحظه بدام دگری پیوستی
گفتا شیخا ، هر آنچه گوی هستم اما تو هر آنچه می نمایی هستی ؟

قبل از هر چیز باید به این پرداخت که در اساس این رباعی نمی تواند از خیام
باشد . اگر در ۱۲۵ و یا ۱۵۰ رباعی که می توان با شکِ کمتری به خیام نسبت داد ، خوب دقت شود . در خواهیم یافت که ، این رباعی نمی تواند از خیام بوده باشد و با افکار او هم آهنگی داشته باشد .
یک حاشیه کوچک دیگر هم اجازه بدهید که بروم .
من گاه از دست این مفسرین و حواشی نویسان ادیب فرهنگ ایران حالم بهم می خورد . دکتر غنی عزیز که کم سواد هم نبودست سعی دارد خیام را از گناه دیدی که به جهان دارد دور بدارد . در صورتی که وقتی خیام خود قبول دارد و ننگی هم بر این کار ندارد شما را بدین کار چه کار .البته همین کار را هم جناب خرمشاهی با حافظ کرده است . ای بابا بگذار حرفی را که زده اند زنده باشد و به تعبیر شما، برای پاک کردن گناهی که هیچگاه جرمی هم نیست ، نیازی نیست .
یک مطلب کوچک دیگر هم شاید آوردنش خالی از فایده نباشد .
کتابی در دست مطالعه داشتم در مورد نوشتار فارسی . یک تیم این کتاب را تهیه کرده اند . از بخت خوش همه هم دارای دکترا در ادبیات فارسی . و اما همین آقایان که من از میانشان دکتر حسن احمدی گیوی را از طریق نوشته هایش می شناسم . وقتی در مورد رباعی مینویسند نام خیام را سانسور می کنند و نمی آورند . همه این اساتید به از من میدانند که ،، رباعی یعنی خیام و خیام یعنی رباعی ،، .
برگردیم به قصه خودمان . جمالزاده اگر چه با یک رباعی اشتباه آغاز به بیان می کند ولی در نهایت بازگشتی دارد به اصل عقیده خیام .
در رباعیات خیام اسمان هفت طبقه نیست و خیلی از سوال ها همچنانی که بی جواب است ، بی جواب می ماند و سعی به یافت جواب بی منطق برای آنان ندارد . هم این بی جوابی ، از خیام یکی ازاندک روشنفکران آینده نگر تاریخ ادبیات کلاسیک و قدیم ایران را ساخته است . نمی شود نظریات خیام را رد کرد .آنگونه نیست که درمورد خیلی ها می شود . ما در تاریخ ادبیات و فلسفه ی قدیم زبان فارسی بسیار داریم نظریات و فرمایشاتی که با هیچ ترازوی علمی قرن بیستم نمی شود آنان را سنجید . بی تردید خیلی از نظریات بیان شده متفکران گذشته دیگر نمی تواند در این عصر مورد پذیرش قرار گیرد و بکارگرفته شود ، مگر اینکه در گذشته آینده نگر بوده باشند ، که خیام بود .
جمالزاده در انتهای داستان به یک نوع زندگی در بهشت میرسد که انتهای آن معلوم نیست و برای خواننده خسته کننده بودن چنین زیستی را روشن میسازد .
یک بهشت که همه چیز هست و زمان در آن مطرح نیست همه چیز هست و از نیست خبری نیست . بدان گونه است که به خیامی میرسد که می گوید
چون نیست زهر چه هست جز باد بدست
چون هست بهر چه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هر چه هست نیست در عالم هست

واقعیت بودن درانتها ، نیستی است ، که واپس آن نوع دیگری هستی ست . ایست زمانی و ایست مکانی چیزیست که نیست و نمی تواند که باشد . سکون و یکسانی در یک نقطه زمان نیست و نخواهد بود .
جهان متحرک است . این بودن با نبودن همراه ست و این نبودن با بود دیگری به تداوم بودن و نبودن می پیوندد و ما را چاره ای جز پذیرش این بودن ها و نبودن ها نیست . تفکرات سیاسی و اجتماعی ما برای همان زمانِ بودن ماست که هستیم ، که گر نیم نگاهی به نبودن هم داشته باشیم . کاری نخواهیم کرد که شرم از باقی مانده اثرکاری که در بودنمان کرده ایم در زمان نبودنمان باشد و نباید که شرمی داشته باشیم برای آینده و حاصل گفتار و کردارمان .
و من امروز به دیروزی فکر می کنم که در شهر خود غریبه بودم و به فردایی که در جهان غریب گونه بایدیم که زیست داشته باشم بدان زمان که دوستان و همراهان نباشند ، و چنان باشد که ، فردا را امروز ندیده باشم و زیستم چنان باشد که دیگرانی که امروز هستند فردا نباشند و به قافله عمرنظر نداشته باشم .
گویا نوشته یا گفتارم شعار گونه شد . اگر چنین است پوزشم را پذیرا باشید .
و اما من گمان دارم که دکتر شفیعی کدکنی بدلیل نیشابوری بودنش نیم نگاهی به خیام دارد .
چند شعر از ایشان را انتخاب کرده ام که این تفکر . تفکر آمدن و رفتنی که دلیلی هم برای آن یافت نیامده است مشاهده می شود . امید که به پسند افتد .
این اندیشه شاید در این بیت از شعر،،حتی به روزگاران‌،، بخوبی آشکار است .و هویداست
پیش از من وتو بسیار بودنند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
روزگارانی کمترش غم و بیشترش نشاط برای حمید عزیز و خانواده و همه وهمه آرزو دارم .

۲۹ اگوست ۲۰۱۴ فرانکفورت
مراسم بزرگداشت مسعود سلطان زاده

از مرثیه های سرو کاشمر
کوچ بنفشه ها
سفر به خیر
حتی به روزگاران

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد