بعضی ها نباید بروند و سیمین ِغزل، یکی از آنان است.
سیمین ِ کیفیت، سیمین ِ ماندگاری، سیمین ِ ناسازگاری با عقب ماندگی و نادانی؛ و سیمین هست و سیمین نمی رود برای نسل خودش، نسل پس از آن و نسلی که من و مای آن، از پیش از بزرگسالی تا بحال به هجرتیم و در تبعیدها.
چه خوب می بود اگر تن، همچنان تاب می آورد و یاری ات می کرد که بخوانی باز هم از نرفتن! و چه خوش می بود روزی تو را از نزدیک دیدن و در آغوشت گرفتن!
چه مسرت بوده و هست بودنت برادب و ادبیات و فرهنگ؛ و چه رفتنت... امان از رفتنت.
امان از ۲۸مردادها! ۲۸ مردادِ مصیبتِ ملی ِکودتا، ۲۸ مردادِ سینما رکس ِآبادان و ۲۸ مردادِ رفتن ِ تو سیمین بانو!
سروده بودی: « ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟ که گویدم به پاسخ، که زنده ام چرا من؟»
پاسخ را به راه خود می دانستی، پاسخ را زنانی و مردانی بی دغل و آزاد اندیش از این سرزمین، هر کدام به شیوه ی خود "می دانسته" و "می دانند". غزل می شوی زین پس، بدرقه ی راه بی منتهای حرکت شان!
پیش تر سروده بودی:
« ...مردمی بند صبر بگسسته، صف کشیدند پیش دشمن خویش
تا سر اهرمن به خاک افتد، ای بسا سر جدا شد از تن خویش »
و همانجا هم یادآور شدی:
« ...اینک اینجا فتاده لاشه ی دیو، ناله از فرط ضعف بر نکشد
لیک زنهار! ای جوانمردان، که دگر دیو تازه سر نکشد »
--------------------
بر قساوتی که بر ستار بهشتی رفت، خروشیدی:
« ...حضور اينهمه زنداني ،قيامت است و نميداني!
ز دردها که به دل دارم به عرش برده شده فريادم!
بسا رها شده از محبس که نقش خون به کفن دارد!
به گور چون برسد گويد: هزار شکر که آزادم!
گواه اين سخن از ستار که : مرگ بهتر از آن هستی
که اختيار کنم پستی، مباد اين که چنان بادم !... »
--------------------
و زمانی که زلزله ها یکی پس از دیگری ویران می کردند، هموطنان زلزله زده را فراموش نکردی و درباره زلزله ی آذربایجان نوشتی:
« ...کودک بدان دستان کوچک، آوار از سر میتکاند
من نیز میکوبم به سر دست، عقل است کز سر میپرانم
مردی جوان، دیوانهآسا، فریاد میزد: "مادرم رفت!"
با خویش میگویم: "نرفتهست؛ من یارِ مامِ این جوانم."
ایران ما، این مادر ما، همتای گیتی جاودان است
بر مردمان پاکزادش جز او کسی مادر ندانم
گر بارها لرزید و افتاد، بار دگر بر پای اِستاد
چون جاودان ایران بماند، من گر بمیرم، جاودانم. »
چنین باد بر ایران ای بانوی غزل و ماندگار بمانی تو تا به ابد.
به "فروغ" هم سلام برسان. تا هنگامه ی دیدارمان، بدرود.
سارا حافظی صافی
۲۸ مرداد ۱۳۹۳
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد