(این نوشته که نگارش اولیه اش به سال ۱۳۷۶ خورشیدی برمی گردد و همان زمان در مطبوعات چاپ شد، اکنون به احترام وداع سیمین خانم بهبهانی – مادر معنوی این سال های آزادیخواهان- در شکلی ویرایش شده منتشر می شود!)
در تبارشناسى انديشه، باورى وجود دارد كه بر طبق آن هر جامعه صاحب دانشی خاص براى نكته بينى است. اين دانایى خاص كه بر حسب داده هاى فرهنگى و شرايط تاريخى شكل يافته، ميدانى می سازد كه در آن انديشه ورزى عرض اندام مى كند .
يكى از حريفان انديشه ورزى در جامعه ى ما، از دیرباز ابهام وضع موجود و نیز لزوم سر درآوردن از پيچيدگى هاى آن بوده است. يعنى در بطن فهم موقعيت حاضر از سوی اندیشه ورز، رهنمود خروج از هزار توى وضع موجود نهفته است. و فهم و تفاهم عمومی همان پیش شرطی است كه انديشه ورزى را پيروز ميدان نبرد با ابهام و تاریکی مى سازد. در فراز اين پيروزى، شبكه ى تبادل جهلِ عوام زدوده مى شود و فضاى ارتباط خردمندانه پديد مى آيد .
بر اساس چنين تلقى عمومى اى است که مهم ترين شاعران دهه هاى اخير (از آن جا كه شعر مهم ترين فضاى انديشه ورزى ايرانيان بوده(شعرهاى خود را سروده و با سرايش خط تمايزى ميان شاعرانگی و قدرت كشيده اند. یعنی شاعرانگی در کلیت خود در تقابل با قدرتى قرار گرفته است كه امروزه بارزترين شكل نهادينه شده اش ولايت مطلقه ى فقيه است. بدین ترتیب شاعران در برابر تكصداى فقيه حاكم، صداهاى خود و ديگران را پژواك بخشيده اند. در همين پژواك است که جامعه ى ما به سال ها حقانيت چند صدايى بودن را در برابر تكصداى تحميلى حاكم مطلق پاس داشته و كثرت پذيرى را به مثابه بنياد مدنيت حراست كرده است .
از این منظر خانم سيمين بهبهانى يكى از مُهم ترین شاعران ما است كه چه در يك شعر و چه در تمامى متن سرايش اش، هم ملاك فرديت و شاعرى را به دست مىدهد و هم خط تمايز با ولايت مطلقهى فقيه را مشخص مى سازد. به واقع او در دفاع از حرمت حريم شخصى و از پاكى كوچه ى شعر مى سرايد. شعرش بيانيه ى پاىبندى به شهروندى مى گردد. امروز شعر "كوچه"ى او نزديك به پانزده سال عمر كرده است .
شعرى كه سرودنش به سال ۱۳۶۲ برمى گردد، و تا آن جا كه اطلاع نگارنده اين سطرها قد مى دهد براى نخستين بار در نشريه ى "چراغ" چاپ شده است. ) نشريه ى "چراغ" زير نظر سيما كوبان، پنج يا شش شمارهاى از قرار معلوم دوام داشت تا آن كه گرفتار اوامر سانسور رسمى شد و انتشارش قطع گشت(. البته بازچاپ شعر "كوچه" در كتاب "كاغذين جامه"ى بانوى شعر ما آمده است؛ كه در ايالات متحده ى آمريكا به سال ۱۳۷۱ منتشر شده. اين شعر ويژه و اين برگزيده از شعرهاى بهبهانى، بخشى از يك متن فراگير سرايش هستند. اين متنى است كه بر بستر جا به جايى هاى سياسى - اجتماعى سال ۱۳۵۷ به بعد و در واكنش به رخدادهاى روز و ماه و سال دوران جارى بارز گشته است .
در سال هاى اخير توجه بسيارى به شعر سيمين بهبهانى جلب و مطالب چندى پيرامون آن نگاشته شده است. از آن جمله اند: مقاله ى على محمد حق شناس (نيماى غزل: سيمين، مندرج در "نقد آگاه"، تهران ۱۳۶۱ و... مقاله ى ضياء موحد (مركب سرايى و...، مندرج در "بررسى كتاب"، لوس آنجلس .۱۳۷۶) مطالبى كه عمدا به مسئله ى وزن در شعر و چگونگى اوزان عروضى و كاربردشان در سرايش بهبهانى پرداخته اند. اما نوشته ى حاضر همان طور كه تاكنون آمده از زاويه ديگرى به شعر او نگاه مى كند و در پى دريافت حضور و تأثير شاعر در فضاى زندگى شهرى است .
عنوان "كوچه" را مى شود با يك تجزيه ى نامتعارف به دو علامت استفهام (كو؟ - چه؟( بخش كرد و از اين طريق به دنبال سؤال هايى رفت كه شعر مطرح مى كند. اما كوچه، وراى اين تجزيه ى نامتعارف، چه معنا و حسى را براى اكثر ما تداعى مى كند؟
در معمارى مسلط بر زيستبوم ما، كوچه در كنار خانه، مكان امن است. اين احساس، حتا به رغم گسترش دامنه ى شهرهاى ايران و مثلا غولشهر گشتن تهران، هنوز در جان و روان ما جارى است. همين امر نيز علت تمايز فضاى خانه و كوچه با خيابان و ناحيه است. چنان چه با اين تفاوت مكانى، يك احساس ايمنى در آدم به مثابه دافعه ى عذاب شلوغى و دغدغه ى سرسام شكل مى يابد. بدين ترتيب خط فاصلى در ما به صورت خواست حريم شخصى و پوشش خصوصى در برابر دلهره ى ملأ عام و ميدان فراخ ايجاد مى شود .
با چنين پيش زمينه اى از تداعى معانى، شاعر ما كوچه را مخاطب مى گيرد تا گفت و شنودى را بر پا كند: »كوچه، آه، بگو با من!/ شور نسل جوانت كو؟ «
با اين پرسش از كوچه (فضاى آشنا) كه به نوعى تداوم عرصه ى زندگى فرد است و در جامعه شناسى به مثابه حريم شخصى محسوب مى شود، شاعر با اشاره به نسل جوان، يك گفتگو ميان نسل ها را نيز به جريان مى اندازد .
با گذشت زمان، امروزه بازشناسى عناصر اين گفتگو ميان نسل ها آسان گشته است. در يك سو نسل سيمين بهبهانى است با تجربه ها و يأس سال هاى ۳۲ به بعد و در سوى ديگر، نسل مثلا جوانان مذهبی از سیاق مخملباف ها، معروفى ها و ميرشكاك ها است. نسلی که، با تجربه و اميد شکل گرفته از سال ۵۷ به بعد، در هيئت جوان مسلمان بيشترين تعداد فعال را در باشگاه نسل جديد داشتند. حالا اگر بازشناسى رفتار عناصر اين نسل ها و گفتگوی شان آسان شده باشد، راه اندازى گفتگو میان نسل ها و شكيبايى در استمرارش به آن سال هايى كه گذشت، به هيچ وجه راحت نبود. همين شكيبايى تبلور يافته در "كوچه"ى سیمین بهبهانی كه سال ها با ستيز رسمى عليه حريم شخصى و هجوم به شهر مقابله كرده است، از شعر یادشده يك "بانك اطلاعاتى" مى سازد. و می دانیم که بانك اطلاعاتى كاربردی جز اين ندارد كه حفره هاى مسير آگاهى تاريخى ما را پُر كند. انتقال خبر از نسلى به نسل ديگر را ممكن سازد .
شعر "كوچه" از چهار قطعه ى به هم پيوسته تشكيل مى شود. شاعر در اول و آخر شعر از وضعيت حال و روز "فضاى امن" مى پرسد و ميان پرسش آغاز و پايان كه پيرامون شور نسل جوان و قلب گرم جوانى مى گردد، اشاره هایی را به رشته جمله هاى پرسشى مى كشد و گزاره هايى را در پاسخ مى آورد .
در آن اشاره ها و گزاره هاى جمله ها است كه هم سيما و رفتار يك نسل بازتاب مى يابد و هم يك موقعيت تاريخى و زمينه چينانش انگشت نشان مى گردد.
از "گوى و تنگى ميدان" و "هاى و هوى جوانان" گرفته تا "تير و تور و خط و مرزى" كه كوچه را بخش بخش كرده اند، با خبر می شویم. هم چنین از آن "جنگ حنجره و آوا" گرفته تا پا كوبيدن گزمه و عمله ى ظلم آگاه می شویم كه در هيئت نسل جوان مجذوب جزمگرايى و كيش شخصيت پيشوا گشته و خواب مردم را برآشفته است. در تقابل با چنین موقعیتی، شاعر ما پرسان است و از پناه كوچه سراغ مى گيرد: «سايه سار امانت كو؟ «
ظهور اين نگاه همانا مصادف با يورش و رميدن هاى سوزان است و "ياوهاى دلازار" كه با فوج جوان ها مى آيد. گره غمبارِ گزارشِ حالِ كوچه ى شعر بهبهانى در قربانى بودن فوج جوانان است كه به صورت گله ى مهاجم درمى آيند و به فرمان چوپان اعظم از روى گلزار و گلشن مى گذرند .
شاعر در سرانجام شعر خود، براى آن كه سياهكارى ياد شده را افشا كند، از اين نسل فريفته پاسخ مى طلبد: »نقش سينه ى ديوارت/ ياوه هاى دل آزارت/ تا زمانه بشويدشان،/ لال مانده/ زبانت كو؟«، او همچنين به تحميقگران و عوامفريبى اشاره مستقيم مى كند: «راى پير تبه كردت/ تا ديار فنا بردت -/ كوچه، پير شدى، مردى!/ قلب گرم جوانت كو؟ «
در اين نظاره مادرانه هم نبرد حماسى پدر و پسر و سهرابكشى مرسوم در كل تاريخ ما موضوع پرسش است و هم پسركشى و فريب نسل جوان در يك دوران خاص .
سيمين بهبهانى اما فقط در يك نقش (آن هم فقط مادرانه) بر صحنه ى سرايش خود ظاهر نمى شود. او در شعر ياد شده ساختارى از ارجاعات و لايه هاى مختلف معنايى را مى سازد كه با حضور خود بر تبليغ گفتار و سازمان حاكم و رسمى پرتوی روشنگر مى افكند. همين عملكرد، از او نقشه اى ديگرى نيز مى طلبد. چنانکه زن مى شود؛ چيزى نظير يوديت افسانه اى كه به ديدار پادشاه ستمكار بابل رفت و پيش از تسليم گشتن، شاه را ناكار ساخت و قومش را نجات بخشيد. شاعر زن، بهبهانى متكى به نفس، با دانش و كاردانى خود به جباريت و ساختارش نزديك مى شود. اين نزديك گشتن، فضاى یک ميدان نبرد را زنده مى سازد. حتا اگر در پوشش لحظه ى هماغوشى سروده شده باشد: »آه عشق ورزيدم با چگونه حيوانى «.
متن همين شعر معروف، نشانگر شكلگيرى آگاهى بر يك دوران است. دورانى كه به صورت شرايطى لبريز از كابوس و هذيان ترسيم مى شود: »خواب بود و بيدارى/ اشتياق و بيزارى/ در جدال و آميزش / - دستى و گريبانى / نفرت و محبت بود/ انزجار و لذت بود/ .../ واى حال قى دارم/ تا چه شد در مستى/ آب گند نوشيدم/ در بلور فنجانى/.../ كاش مار مى گشتم/ پوستوار مى هشتم/ مى گريختم از خود/ با تن درخشانى .«
اين آگاهى كه سرانجام به ديدن دو روى سكه منتهى مى شود، به آسانى به دست نمى آيد. زيرا كه او مى سرايد: »تاب شعله مى شايد/ تا پليد پالايد/ تن فكندم بايد/ در تنور سوزانى «.
اما او براى آن كه به حقيقت خود برسد و با رسيدن خود مفهومى مدرن به حقيقت ببخشد، كه اين را در نگاه به شعر "دوباره مى سازمت وطن" خواهيم ديد، از خطر كردن براى رسيدن به آگاهى می سراید. آگاهی ای كه مى تواند به انواع شناخت هاى ديگر راهبر باشد.
مى سرايد: »در زير چادرى از ابر/ با آفتاب خوابيدم/ خنديد و گفت: مى سوزى/ گفتم چه باك و خنديدم/.../ انگار گفت مى ترسى/ هيهات تا عشق سوى من آمد/ تنها ز ترس ترسيدم ...«
سيمين بهبهانى با تلاش هاى خود به معرفت و فرهيختگى مى رسد؛ آن جا كه سخنش به صورت آگاهى مادرانه (آن جايى كه نگران وضعيت سهراب هاست( يا به صورت آگاهى زنانه (آن جايى كه حماقت احليلمدارى حاكم را بر ملا مى كند) تجلى مى يابد. او با تهور شاعرانه و حضور آگاه، طليعه دار جريانى است كه در برابر ستم جنسى صف مى كشد و در فرداى بهبودى اوضاع، پدرسالارى و مردسالارى را به تقسيم قدرت وادار مىكند .
در اين عملكرد آگاهانه است كه او حقيقت را شكل مى دهد. اين امر در آن شعر "دوباره مى سازمت وطن..." به بارزترين شكل طنين يافته است. او اين حقيقتى زمينى را می سازد. این حقیقتی است كه، پس از نقد نيچه به ارجاعات آسمانى فلسفه ى متافيزيكى، دیگر نه فراى دست و چنگ انسان ها كه به وسيله ى جان و تن ایشان ساخته مى شود .
مفهوم وطن در اين شعر را نبايد به صورت مجرد نگريست. آن را به مثابه خاكپرستى جامد و بيگانه ستيزى ضمنی نبایست تفسير كرد. وطن با اين سنجش از شعر بهبهانى كه تاكنون آمد، كوچه ى گسترش يافته است. فضایی که احساس امنىت به آدم مى دهد. در واقع كوچه چيزى نيست جز آن نقش و نگارى كه چهره ى شعر بهبهانی را مى سازد. بر دامن چنين زيست بومى است كه بر آن تساهل و مدنيت شکوفا می گردد.
مفهوم وطن، نه فقط این شعر خاص بلکه کلیت شاعری چون سيمين بهبهانى را شكل مى دهد. آن گونه كه او خود مى سرايد. اویی که در پى ساختن وطن آرزویی است: »ستون به سقف تو مى زنم/ اگر چه با استخوان خويش/ دوباره مى بويم از تو گل / به ميل نسل جوان تو/ دوباره يك روز روشنا، سياهى از خانه مى رود/ به شعر خود رنگ مى زنم/ آبى آسمان خويش ...«
حضور سيمين بهبهانى در برابر افكار عمومى ما، به بروز آگاهى نسبت به جنس خود، يعنى هستى مادرانه و زنانه، خلاصه نمى شود. اين حضور كه شاعرانگى را با ايدئولوژى همراه نساخته است هم غنیمتی است زیرا وی به اين خاطر جزء نمونه هاى نادر در نسل هاى گذشته شاعران ما بوده است. او، به واقع، هم آگاهى شهروندى را به ارمغان دارد و هم الگوى رفتار متمدنانه را. نمونه ى بروز آگاهى شهروندى او را مى توان در شعر زير باز خواند: »اى شهر ز خط مى شويند ديوار خيابانت را / تا باد نخواند اوراق پريشانت را ...«
نمونه ها و الگو هاى رفتار متمدنانه ى او در شعرهاى بسيارش نهفته است. از آن جمله در توصيف بردبارى شتر كه كويرها را پشت سر مى گذارد :"و نگاه كن به شتر، آرى/ كه چگونه ساخته شد، بارى/ نه ز آب و گل، كه سرشتندش/ ز سراب و حوصه پندارى". در اين اشاعه مدارا و ديگرپذيرى زيبا هم می توان رفتار متمدنان وی را دید كه اساس جامعه مدنى است: »من با صداى تو مى خوانم/ در اوج آبى باورها؛/.../من در خطوط تو مى جويم/ پرچين امن حمايت را/ تا بى امان نگذارد كس/ پا بر طراوت شبدرها/.../ من با اميد تو مى سازم/ كاخى به وسعت آزادى؛/ سركردگان و فرودستان/ در او نشسته بر ابرها .«
حضور چنين بانويى در شعر، كه شهر ما را در برابر هجوم قدرت حراست مى كند، پايدار باد !
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد