ارزشهاى اعتقادى/اسلامى روحانيت شيعه بر همهء شئون زندگى ايرانيان سيطره دارد و خاصه از حيث ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى(روادارى و مداراجويى)، صداى وجدان همگانى است. اين دستگاه و سازمان عريض و طويل، اصالت ارزشى اش را از الوهيت و كتاب قرآن كسب مى كند و همين را به همهء عرصه هاى جامعه مى گستراند.
"روادارى"، "مدارا" و مصلحت تبلورى از ارزشهاى چنين حاكميت است در راستاى شكوفايى و "حفظ نظام". و اين نشانه هايى از مخالفت و ستيز همه جناح حاكميت اسلامى با سكولاريسم است. اينكه مى گويم "خاصه بالحاظ ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى"، اين منظور است كه دستگاه شيعى اى روحانيت ايران بر ذهن و زبان ما سيطره دارد و ما نيز، تلاش جمهورى اسلامى (از همه جناحش)در جايگزينى "روادارى"، "مدارا" و مصلحت به جاى ارزشهاى سكولار را پذيرا شديم. سكولاريسم قبل از هر چيز در بُعد انديشيدن به موضوعات خويش معنا دارد و انديشيدن كه با پرسايى همراه است، فى نفسه با روش نقد پيوند و پيوست دارد، اين مجموعه تحرك ذهن به آنجايى ختم مى شود كه انديشه را نقض مى كند و همين يعنى مخالفت كردن و نه "روادارى" و "مدارا". تفاوت و تباين ميان "روادارى" و "مدارا" در جمهورى اسلامى با سكولاريسم در همين است. "روادارى" و "مدارا" در جمهورى اسلامى نفى كننده انديشه است در حاليكه روش سكولار انديشيدن نقض انديشه است در جهت زايش انديشه هاى جديد.
"روادارى"و يا "مدارا" در فرهنگ جمهورى اسلامى مخالفت با عقل سكولار است به همين دليل همهء جناح هاى مختلف جمهورى اسلامى در مقابل سكولاريسم جهت حفظ و شكوفايى نظام به يك صف اند و علناً و رسماً با سكولاريسم مخالفت كردند و مى كنند اما به همين اندازه هميشه به "روادارى" و "مدارا" روى خوش نشان دادند و مى دهند چرا؟
زيرا از منظر يك حكومت دينى همچو حكومت اسلامى، "روادارى" و "مدارا" در وحله نخست مى تواند مشمول خودِ حاكميت شود؛ اين زيركى اسلامى را كمتر "سكولار"ى متوجه شده كه از اين نظر مدارا يعنى، مدارا به مخالف كه جمهورى اسلامى باشد و نه موافق، كه ضرورت مدارا در موافقت، منتفى ست. اما ببينيم روادارى و مدارا به مخالف يعنى چه.
مخالف كسى است كه مخالفت مى كند، مخالف يعنى موافق نبودن بعنوان مثال: من مخالف اشغال گرى رژيم اسرائيل هستم و اشغال سرزمين هاى فلسطين را نفى مى كنم و با آن مى ستيزم؛ اين نفى و ستيز چگونه ارتباطى مى تواند با مدارا و يا روادارى داشته باشد؟ موافقِ اشغالگرى نيستم چون در غير اينصورت نمى توانم همزمان مخالف اشغالگرى باشم، مخالف اشغالگرى ام و با اين سياست مى ستيزم، پس ديگر مداراجو و روادار نيستم، چون در نفى و ستيز همزمان نمى توان بر آن مدارا جست. بنابراين روادارى و مدارا در هيچ يك از اين دو يعنى موافق و مخالف كارآمدى ندارند. مثالى ديگر، من مخالف حكومت دينى/ اسلامى هستيم، حال چگونه مى توانم همزمان كه مخالفم، بجاى مخالفتم مدارا بجويم؟ يا بايد مخالف باشم و يا مدارا كنم، چونكه مدارا و مخالف از يك جنس نيستند و دو چيز ناهمجنس نمى توانند داراى دو صفت يكسان باشند.
در روادارى و مداراى رواج يافته در جمهورى اسلامى، عقل در بند آنهاست چونكه روادارى و مدارا قبل از هر چيز ارزشى دينى ست آنجا كه همه بايد يكسان تابع مشيت الهى و احكام و احاديث قرآنى باشند بى دليل نبوده كه خمينى گفت "همه باهم" و سپس شد همه با او، اين نوع يكسان نگرىِ همگانى صرفاً مى تواند در خدمت ملجأ و مركزى باشد، حيله گرى جمهورى اسلامى در ترويج چنين امرى در راستاى حفظ خويش، بهره جويى از چنين امر دينى ست كه همگان را به خدمت مشيت الهى و قرآنى به روادارى و مدارا فرا مى خواند تا از مجذوبيت آن و ذهن دمخور شده با آن، به بساط خود تداوم بخشد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد