logo





فلسطین

جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۸ اوت ۲۰۱۴

حسن نادری



آزادی ما بدون آزادی فلسطینیان ناکامل است". ماندلا در دیدار با رهبران فلسطین در 4 دسامبر 1997.

جنگ تجاوزکارانه اسرائیل با کمک حامیان آمریکائی و اروپائی برای درهم شکستن و اسارت خلق فلسطین.

28 روز از آغاز جنگی دیگر علیه فلسطینان میگذرد و برپایه اخبار تاکنونی بیش از 1842 کشته وبیش از10000 فلسطینی بر اثر بمباران زمینی،دریائی و هوائی ارتش متجاوز اسرائیل، زخمی شدند. بیش از سه چهارم این قربانیان را زنان و کودکان و افراد غیر مسلح تشکیل میدهند. اکثر محله های " غزه سیتی" و شهر" بیت هانون" با خاک یکسان شدند. و در طرف مقابل خبرها حاکی از کشته شدن بین59 تا 91 نظامی اسرائیل میباشد. علاوه براین تعدادی از نظامیان اسرائیلی و نیروهای ذخیره با شناخت از جنگ تجاوزگرانه و نابرابر علیه فلسطینیان با تمرد از رفتن به جنگ به زندان افتادند.

در اثر این بمبارانها تا کنون بیش از 240000 نفر خانه و سکنه خود را رها کردند و حدود 170000 نفر در چند مدرسه و ساختمانهای وابسته به سازمان ملل متحد سرپناه گرفتند. شکی نیست که این ارقام در ساعات و یا روزهای آینده با تشدید بمباران و بیرون آوردن اجساد از زیر آواره های اماکن مسکونی و مدارس بیشتر خواهند بود.

حمله زمینی به شمال،مرکز و جنوب غزه که پیش از این هم در سال 2012 هم رخ داد بود،حاکی از تراژدی قابل پیشگوئی بود. زیرا سکوت "جامعه بین الملل " در همان روزهای نخستین تشویقی شد برای تشدید بخشیدن به جنایت دولت راست افراطی. اسرائیل بار دیگر با مستمسک قراردادن تونلهای غزه به بمباران منازل و اماکن تحت اداره سازمان ملل متحد اقدام نمود. این در حالیستکه این تونلها از آغاز اشغال سرزمینهای اعراب و فلسطین در سال 1967 وجود داشته اند.این تونلها راههای قاچاق کالا ها توسط مصریها بود و در زمان حسنی مبارک هم با ابعاد گسترده تر صورت میگرفت.این تونلها ارزاق و نیازهای 1.7 میلیون نفر را که کاملا از زمین، دریا و هوا در محاصره هستند تامین میکنند.درغزه بیش از 30 درصد مردم فاقد کارند و بر پایه برآوردهای بانک جهانی مردم غزه از سال 2020 کاملا محروم از آب آشامیدنی خواهند بود. اسرائیل بیشرمانه مدعی جنگ علیه حماس است اما این جنگ علیه مردم فلسطین است. اگر چه بعضی از تونلها هم مورد استفاده نیروی های مقاومت در تامین اسلحه قرار میگیرند. برای جلوگیر از این "سوء استفاده" همانطوریکه کشورهای غربی و در راس آن آمریکا آشکارا اسرائیل را با سلاحهای پیشرفته و"گنبد آهنین" ضد موشک تجهیز میکنند، پس بگذارید یک هزارم از این سلاح ها بطور آشکار در اختیار نیروهای مقاومت علیه اشغالگرایان تحویل داده شود!! یادآوری این نکته که براساس اطلاعات موجود از 20000 نیروی مقاومت در غزه، فقط حدود 8000 نفر از شاخه نظامی حماس هستند و بقیه از دیگر جریانهای سیاسی از جمله با گرایشات چپ میباشند.

بنابر اطلاعیه وزارت دفاع آمریکا در تاریخ 30 ژوئیه(ژولای)،آمریکا اجازه استفاده از ذخایر نظامی و تحویل سلاح به اسرائیل داده است . این امر بخودی خود حاکی از میزان مهمات ریخته شده بر سر ساکنان غزه میباشد. و بنابر کنوانسیون ژنو هیچ کشوری حق تحویل سلاح به کشور درگیرجنگ را که یک گروه یا جمعیتی که دولت نداردمورد تعرض قرار میدهد ندارند و اقدام آنها بمثابه شریک جرم در جنایت است. در این بین شاید عده ای سفسطه گر و مدافعان امپریالیست مدعی شوند که در هنگام جنگ سلاحی از خارج مرز وارد نشد و اسرائیل خودسر از ذخایر و انبارهای آمریکا در اسرائیل استفاده کرده است!!!.

از دیگر شگردهای صهیونیستهای افراطی با چرغ سبز دولت اسرائیل، استفاده از آبهای آلوده به سموم و پاشیدن به روی منازل و محله های فلسطینهای ساکن شرق بیت المقدس است. بر اساس گزارشات "آبهای آلوده" باندازه ای تهوع آور است که قلسطینیان را مجبور به محبوس شدن در خانه هایشان میکند تا نتوانند به حمایت از هموطنان خود در غزه دست به تظاهرات بزنند.
دهکده جهانی و جهانی شده اما در دو جبهه در قالب "جامعه جهانی" با ابزارهای نخوت گرایانه، نظاره گر این جنایت است و کشتار مردم فلسطین را با توجیح" حق دفاع" و امنیت اسرائیل بر پیشانی دارد. جبهه دیگر اما در خیابانهای کشورهای اروپائی و آمریکائی از اقشار و طبقات با رنگها و گرایشات گوناگون اما انسانی در دفاع از حق مشروع خلقی که بیش از 70 سال از آورگی اش میگذرد ودر دفاع از صلح وهمبستگی در محکومیت رژیم تبعیض گرا وافراطی اسرائیل و حامیانش شکل گرفت.

قدر مسلم تجاوز کنونی برای نخستین بار نبوده و متاسفانه شاید آخرین بارهم نباشد. اما انگیزه اصلی دولت اسرائیل را میتوان در جلوگیری از اراده وحدت جریانات سیاسی فلسطینان دانست که میخواستند بعد از چندین سال به تفرقه خود پایان دهند و مجلس ملی متحد را تشکیل دهند. پیوستن حماس و جهاد اسلامی به مجلس ملی فلسطین، عملا به رسمیت شناختن موافقت نامه های گذشته با اسرائیل است، که خو به نوعی برسمیت شناختن اسرائیل میباشد. این اقدام فلسطینی ها برای دولت نتانیاهو و ائتلاف راست افراطی اش که به هیچ وجه خواهان تشکیل دولت مستقل فلسطین نیستند ناخوش آیند بود. در واقع هدف دولت کنونی اسرائیل حفظ و گسترش شهرک های یهودی نشین در کرانه غربی اردون، ادامه تصرف سرزمین فلسطین و ساخت و ساز چاه های آب و کنترل منابع آب زیرزمینی در فاصله بین کرانه غربی و اردن و آبهای زیرزمینی با استفاده از کشیدن دیوارها میباشد. بهترین روش درمخالفت باهر گونه صلح با چنین همسایه ای جنگ و ایجاد ادامه تفرقه بین فلسطینی ها و غیر ممکن کردن بازگشت به ایجاد یک دولت فلسطینی در مرزهای سال 1967 با شرق بیت المقدس بعنوان پایتخت. به همین دلیل اسرائیل این جنگ را در غزه به راه انداخت و آن هم به قیمت مرگ و نابودی. اما با این وجود این طرح هم شکست میخورد.

از عوامل خارجی در فراهم آوردن فرصت تهاجم نظامی را میتوان به شرایط حاد داخلی در مصر و سرکوب اخوان المسلمین طرفدار حماس، تصفیه حساب بین کشورهای عربی ، درگیریهای قومی مذهبی شیعه ـسنی، برآمد کردن جریانهای بنیادگرائی با "بهار عربی!!" جنگ نیمه گرم ـ نیمه سرد غرب و کشورهای عضو ناتو با روسیه بر سر نتایج نامعلوم در اوکراین... اشاره کرد.

اما دستهای پنهان با "ربوده شدن" سه جوان اسرائیلی در منطقه اشغالی کناره غربی اردن که همه و هر چیز تحت کنترل موساد و ارتش اسرائیل است بهانه ای شد تا انگشت اتهام به سوی حماس در غزه برود. این در حالیستکه حماس این ادعا را رد کرد. اما در گذشته حماس باربودن یک سرباز اسرائیلی آشکارا ربایش را اعلام نموده بود. برپایه ادعای نخست وزیر اسرائیل حماس مسئول است و باید از بین برود. این جنگ نابرابر با تائید سران کشورهای غربی و در راس آن آمریکا وفرانسه با "مشروع بخشیدن به حق دفاع" از اسرائیل و بعبارتی دیگر حق مردن فلسطینیان شروع شد و لکه ننگی دیگر برتاریخ این مدعیان دموکراسی افزوده شد.

دولت کنونی اسرائیل با مستمسک قرار دادن حماس و ادامه سیاست تفرقه انداز و حکومت کن، مدعی است که در طرف مقابل هیچ نیروی گفتگو برای صلح وجود ندارد و سازمان حماس را یک گروه تروریستی میداند. مستقل از اینکه میتوان از دیدگاه یک فرد یا نیروی لائیک و سکولار با ایدئولوژی اسلامی و بنیادگرائی مخالف بوداما لازم به یادآوریست که حماس از طریق انتخابات به قدرت رسید. و در شرایط بحرانی در بین "سازمان آزادیبخش فلسطین" و بویژه جناح الفتح که مسئول هدایت گفتگوی صلح با اسرائیل بود هیچ دستاورد و بهبودی در زندگی مردم فلسطین و بویژه در غزهبوقوع نپیوست. از قرار داد صلح اسلو در سال 1993 تا کنون 21 سال میگذرد. نه تنها دولت مستقل فلسطین تشکیل نشد بلکه از یکطرف افراد و نیروهای موثر دو طرف برای مذاکرات صلح از دو طرف به قتل رسیدند (اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل و یاسر عرفات)،بلکه سرزمینهای بیشتری از فلسطینی ها به تصرف یهودیان درآمده و خانه های فلسطینی ها تخریب و عده ای بیشتر آواره شدند. این محاسبه ماکیاولی دولت اسرائیل به نقطه ای منتهی میشود که در نهایت برآمد نیروهای افراطی تر از حماس به قدرت برسند و دراین وضعیت دو راه در پیش خواهد بود: به اطاعت واداشتن یک ملت و یا نابودی آن. از زاویه بین المللی هم عناصر عمده تاثیر گذار در نزدیک کردن طرفین معارض بر اثر لابیهای صهیونیستی اظهار "ناتوانی" میکنند اما در هنگام سرکوب فلسطینی ها،حق دفاع از امنیت اسرائیل را بمیان میکشند. انگار مردم فلسطین حق برخورداری از امنیت و زندگی انسانی نیستند. اتحادیه اروپا ازیکطرف برای ساخت و ساز مدارس و بیمارستان در غزه از جیب مالیات دهندگان چک میکشد و از آنطرف آمریکا با اهداء کمک 2 میلیارد دلاری نظامی به اسرائیل تله ای از ویرانی و وحشت بر فلسطین ایجاد میکند. این است دایره عبث با سرانجامی نامعلوم در خاورمیانه ای پر تنش. آیا طرح "برخوردتمدنها"ی ساموئل هانتینگتون را نباید به برخورد و افروختن "جنگ مذهبی قبیله ای" در خاورمیانه تعبیر کرد؟

اما به راستی چرا این جنگ را پایانی نیست و آیا با ادامه بحرانی که از آغاز مهاجرت یهودیان از سال 1880 به بعد که منتهی به دولت اسرائیل در سال 1947 شد به سطح جنگ صد ساله وجنگ صلیبی خواهد رسید؟ یا آنکه پس از اعلام تشکیل دولت اسرائیل در سال 1947 با 33 رای مثبت،13 رای مخالف و 10 رای ممتنع، اعراب فلسطینی در شهرهای حیفا،تل آویو... و در کشورهای عربی به خیابنها ریختند و شعار میداند که "این ننگ تاریخی نوشته شده با رنگ سیاه روزی با رنگ سرخ پاک میشود" بوقوع خواهد پیوست؟ متاسفانه تداوم خونریزی هر روز بر کینه و نفرت طرفین میافزاید و در صورت فقدان راه حل انسانی برای دو خلق، فاجعه انسانی نه تنها در فلسطین، بلکه سراسر خاورمیانه را در خود میسوزاند.

در تمامی طول این بحران چندین دهه، مورخین و نویسندگان از زوایای گوناگون و برخاسته از اندیشه های سیاسی و ایدئولوژیکی، دارای دو دیدگاه افراطی در اخذ تصمیم سیاسی بودند: الف) دولت اسرائیل را بعنوان ابزار قدرت تاراج ثروتهای نفتی منطقه و شریک امپریالیستها نگاشته و در نتیجه باید با تمام قدرت علیه امپریالیست و صهیونیست تا مرز نابودی آنها پیش رفت. ب)اما در مقابل این نظر،تشکیل دولت اسرائیل آغاز پایان دادن به آوارگی هزار ساله خلقی که از سرزمینهای خود ـ سر زمین موعودـ تارانده شدند،میباشد. دیگاه سوم اما در رسمیت بخشیدن به همزیستی دو دولت مستقل اسرائیل ـ فلسطین در کنار هم و بر پایه قطعنامه سازمان ملل متحد در سال 1947 با چالشهای فراوان روبروست. بویژه از آنجهت زمانیکه فضا پر تشنج و هر روز خونهای بیشماری به زمین میریزد، طرفین معارض به چیزی جز نابودی کامل طرف مقابل بسنده نمیکنند. چنانکه یک نماینده افراطی در کِنست(پارلمان اسرائیل) علنا اعلام میدارد: باید زنان فلسطینی را کشت تا"مار" نزایند!

سرزمین فلسطین،نگاهی کوتاه بر شکلگیری اسرائیل و آینده ای نامعلوم برای اعراب فلسطینی

برای فرار از قتل عام در کشورهای اروپای شرقی درقرن 19 و اوایل قرن 20 و بویژه توسط دولت تزاری روسیه ، بسیاری از بازماندگان یهودی تصمیم به مهاجرت به سمت کشورهای اروپای غربی،آمریکا و آمریکای لاتین و بویژه آرژانتین میگیرند. بخشی هم تصمیم به مهاجرت به سمت فلسطین میگیرند و بصورت گروه گروه وارد فلسطین میشوند تا پروژه صهیونیستی 1896 تئودور هرتسل (هرتزل) در ایجاد یک دولت یهودی برای یهودیان در این زمین را باجرا درآورند. هر چند که در این پروژه از دیگر کشورها از جمله آرژانتین نام برده شد. اما استقرار در آرژانتین با کشتار یهودیان در سال 1919 در شهر "موئیزه" واقع در استان "سانتا فه" آرژانتین و سپس با روی کار آمدن نظامیان با ایدئولوژی ناسیونال ـ کاتولیک در سال 1943 به سرکردگی "خوآن پرون" با گرایشات به "موسولینی ـ هیتلری منتفی شد.

تعداد یهودیان تا زمان جنگ جهانی اول 5 در صد از کل جمعیت 500000 نفری جمعیت فلسطینها را تشکیل میداد و پس از آن میزان آن هر سال افزایش مییافت. در بین این پیشگامان، داوید بن گوریون (داوید گرین) بمثابه سمبل صهیونیسم دیده میشود که هسته دولت آینده اسرائیل را تشکیل می دادند واین شعار را : سرزمین بدون مردم(فلسطین) برای مردم (یهود) بدون سرزمین همراه داشت که بازگشت به سرزمین موعود از دریا مدیترانه تا اردن را در سر داشت. این پروژه صهیونیست ها نمی توانست بدون کمک قدرت های امپریالیستی آن زمان، از جمله بریتانیا و فرانسه بوقوع بپیوندد. بعد از جنگ "برشاوا" در 31 اکتبر 1917 ، که منجر به پیروزی قاطع انگلیسها بر ترک ها شد و در2 نوامبر سال 1917 ، لرد بالفور، وزیر امور خارجه انگلیس دربیانیه ای "اعلام همدردی در دستیابی به آرمان های صهیونیستی "را به لرد روچیلد(از یهودیان با نفوذ در انگلستان) ابلاغ مینماید. در این بیانیه آمده است که "دولت اعلیحضرت انگلستان با حمایت خود از استقرار "کانون ملی یهودیان"، همه تلاش خود را برای دستیابی به این هدف اهتمام میبخشد". در14 فوریه 1918 ، فرانسه در بیانیه ای اظهار داشت که "توافق کامل میان دولت های فرانسه و بریتانیا در مورد مسئله سکونت یهودیان در فلسطین وجود دارد". دلایل ضمنی از این حمایت پروژه صهیونیستی از زاویه دولتهای انگلیس و فرانسه که مسجل اند عبارتند از: استقرار یک پایگاه صهیونیستی تحت حکومت بریتانیا برای حفاظت از منافع سیاست های امپریالیستی غرب در راستای گسترش کنترل خود بر حوزه های نفتی در خاورمیانه و کنترل آبراه (از جمله کانال سوئز) انتقال نفت. همانطوریکه پیروزمندان متفقین در جنگ جهانی اول آنرا "خون پیروزی" میخواندند به یک چالش جدیدی از سرمایه داری اروپا تبدیل شد. تا پیش از این پیروزی و سقوط امپراتوری عثمانی،سرزمینهای اعراب بدون حدود مرزی و فقط دارای تقسیمات اداری بود. اما پس از شکست عثمانی سرزمینهای اعراب بین فرانسه و انگلسیتان تقسیم شد و در 24 ژوئیه(جولای) 1924 قیمومیت فلسطین توسط "شورای جامعه ملل" به بریتانیا سپرده شد. با این تصمیم استعمار سرزمین فلسطینیان تسهیل و طرح های امپریالیستی راه را برای استقرار صهیونیست ها و با اعتماد به نفس بیشتر باز نمود. با این حال، نخبگان صهیونیست از موانع ای که بر سر راه تکمیل پروژه خود وجود دارد کاملا آگاه هستند. به عنوان مثال، رئيس "سازمان جهانی صهیونیست" ، خایم وایزمن، یکی دیگر از چهره های بزرگ صهیونیسم، در سال 1919،به نخست وزیر بریتانیا نامه ای مینویسد واز او درخواست میکند تابه گسترش مرز شمالی فلسطین به جولان و بخشهایی از لبنان، سوریه و اردن، که شامل تمام منابع آب موجود در منطقه میباشد، اقدام نماید زیرا بدون این مناطق، هیچ استقلال اقتصادی برای دولت جدید وجود نخواهد داشت. در راستای این نامه، بن گوریون در سال 1941 اعلام کرد که به منظور تثبیت دولت یهودی ضروریست که آبهای اردن و لیطانی در لبنان در داخل مرزهای پروژه دولت اسرائیل گنجانده شود. چنانکه ملاحظه میشود نبرد برای آب از این زمان شروع شد.(مراجعه شود به مقاله من منتشر شده در سایتها از جمله عصر نو با عنوان فروم جهانی آب،15 مارس 2012 چنین آمده است: (کما اینکه در ژانویه 2012 آقای ژان گلا وانی ـ عضو حزب سوسیالیست فرانسه ـ در گزارش مربوط به ژئو پولتیک آب به پارلمان فرانسه ، اسرائیل را به علت برقراری کنترل بر منابع آبی و بزیان فلسطینیان، متهم به" آپارتاید جدید" نمود. بر پایه این گزارش" مصرف آب اسرائیلی های ساکن مناطق اشغالی فلسطین در غرب اردن که 450000 هستند به اندازه دو میلیون و سیصد هزار فلسطینی میباشد. او اضافه میکند در صورت خشکسالی حق تقدم مصرف آب با اشغالگران میباشد، دیوارها و موانع امنیتی در کرانه غربی اردن تحت کنترل اسرائیلی ها بوده و چاه های حفاری شده توسط فلسطینیان دائما توسط ارتش اسرائیل تخریب میشوند". شهردار فلسطینی " حبرون" در باره " آپارتاید جدید" اینطور بیان میکند که هر فلسطینی در این شهر هر روز حق بر داشت 50 لیتر دارد. در حالیکه اسرائیلیها در این منطقه اشغالی از 400 لیتر آب برخوردار میباشند. بنابر این میبینیم که اشغال سر زمینهای فلسطینیان فقط مناقشه بر سر تجاوز مرزی نیست بلکه در نهایت سوء استفاده از منابع آبهای زیر زمینی و سطحی و تحمیل مقررات و تنگنا قرار دادن فلسطینیان در زندگی روزمره میباشد. مثلا، بهای مصرف آب از لوله کشی برای اسرائیلیها در مناطق اشغالی برای هر متر مکعب 50 سنت یورو وبرای فلسطینیان که با کامیون تحویل داده میشود 5 یورو برای هر متر مکعب میباشد.

در خاور نزدیک، نیاز به آب فراتر از یک منبع آب بوده و یک سلاح میباشد. شواهد بر تبعیض رفتار و عمل اسرائیل در قبال فلسطینیان فراوانند . شکی نیست که سیاست اشغال و تصرف سرزمینها توسظ اسرائیل دارای اهداف استراتژیکی تصاحب منابع آبی است. برای اسرائیل آب قبل از هر چیز یک مسئله نظامی میباشد. برای فلسطینیان مسئله آب یکی از کلید های اصلی در گفتگوها در راستای ساختمان یک دولت مستقل میباشد. هر چند تا کنون مسئله آب باندازه تعیین مرزها مورد مشاجرات در افکار عمومی نبود اما جدا از آن هم نمیتواند باشد. چنانکه شهردار " حبرون" همگان را از جنگ آینده بر سر تقسیم آب هشدار میدهد).
علاوه بر این، با تشدید فضای ضد یهودی در اروپا، ورود مهاجران یهودی هر روز افزایش مییافت که با قیام فلسطینیان مواجه شد.در برابر این قیام در سال 1923 یکی از رهبران با نفوذ صهیونیسم متعلق به جناح راست، ولادیمیر ژابوتنیسکی،اعلام کرد که برای مهاجرت انبوه یهودیان و استعمار فلسطین بکار گیر از زور و اسلحه و بدون اغماض ضروریست.چنانکه داوید بن گوریون متعلق به جناح چپ صهیونیست هم در سال 1937 با نظر فوق موافق بود. بن گوریون با ایده جووزف وایتز،مسئول "سازمان جهانی یهودی خرید زمین" در سال 1940 موافق است که میگوید باید فلسطینیان را با زور به کشورهای همسایه عربی اخراج کرد زیرا زمین باندازه کافی برای دو ملت وجود ندارد. همه شواهد حاکی از آنست که جنبش مقاومت فلسطینیان از 1920 با تشدید مهاجرت یهودیان به قصد ایجاد دولت یهودی و سلب و محروم کردن از سرزمین هایشان شروع شد (1920، 1929، 1935، 1936). شورشهائیکه با قتل و کشتار دو طرف و ترور و بمبگذاری در خانه های فلسطینیان همراه بود. این شورشها بتدریج با افزایش مهاجرین گسترده تر شد واوج سرکوب ارتش بریتانیا با کمک دستجات صهیونیستی در سالهای 1936ـ1939 بود. در سال 1937،بریتانیا با نگرانی از افزایش تنش بین بومیان فلسطین و مهاجرین یهودی کمیسیون "پل" را جهت تقسیم سرزمین فلسطین به دو بخش عربی و یهودی تشکیل داد. این امر منجر به جابجائی اعراب از خانه و کاشانه شان شد. همانطور که قابل پیش بینی بود،این تصمیم باعث شوک در بین فلسطینیان و مورد قبول قرار نگرفت. برعکس فلسطینیان با طرح دولت چمبرلین(انگلیس) در17 ماه مه 1939، استقبال کردند. در این طرح آمده است که مهاجرت یهودیان باید با توجه به رعایت و احترام به حقوق مشروع فلسطینیان صورت گیرد،فروش زمین به یهودیان باید تحت کنترل بریتانیا باشد و تعداد مهاجرین نباید از یک سوم جمعیت فلسطینیان تجاوز کند، و در 10 سال بعد یک دولت واحد فلسطینی استقرار گردد. این طرح با مخالفت یهودیان روبرو شد. . آنها از یکطرف حملات انفجاری به مواضع نیروهای بریتانیائی را سازمان میدادند و از طرف دیگر توسعه شهرک سازی یهودی نشین را با سرعت پیش میبردند. طرح چمبرلین دارای نکات مثبت و حاوی مصالح و سازش معقول بود. اما پروژه جاه طلبی استعماری 35 ساله در برپائی دولت یهودی را در سر زمین فلسطین به باد میبرد. بنابراین در آستانه و در تمام مدت جنگ جهانی دوم، نهادها و سازمان های رسمی صهیونیستی بار دیگر در مقابل چشم همه، اراده غیر قابل تقلیل خود را برای رسیدن به هدف خود به هر وسیله از جمله سلاح و تروریسم،در بر پائی دولت یهودی بکار بردند. از این پس چشم انداز مردم فلسطین به سمت تیره و تار ونامعلوم کشیده شد: اگر نتواند دربرابر نیروی استعماری صهیونیستی مقاومت کند، پس ناچار به مهاجرت و تبعید، و یا محکوم به نابودیست. آیا نطفه این خطرات و چشم انداز تیره و تار برخاسته از پروژه صهیونیستی نیست؟

در اوایل سال 1947،بریتانیا که درگیر بازسازی ویرانیهای بجای مانده از جنگ در اروپا و نگران درگیری های نظامی ضد استعماری در سراسر جهان بود، تصمیم به فسخ حکم قیمومیت خود بر فلسطین میگیرد و در14 مه 1948 تصمیم خود را باجرا درمیآورد. در سال 1945 پس از فاجعه ناشی از جنگ جهانی، سازمان ملل متحد متشکل از 50 دولت به جای "جامعه ملل" که در ماموریت خود شکست خورده بود،نشست. این سازمان ملل متحد هم عملا تحت کنترل قدرت های امپریالیستی غربی که موسس و عمده تامین کننده مالی آن هستند قرار گرفت. در 29 نوامبر سال 1947، مجمع عمومی سازمان ملل متحد قطعنامه شماره 181 را با اکثریت آرای ضعیف رای به تقسیم فلسطین بین اعراب و یهودیان میدهد: 55 درصد به یهودیان و 45درصد به فلسطینیان.

بر خلاف آنچه که عموما توسط رسانه ها منتشر شده و در نزد افکار عمومی "پذیرفته" شده است، اسرائیل توسط سازمان ملل ایجاد نشد. حتی بخاطر جبران جنایات و کشتار یهودیان درهولوکاست نبودهرچند که این قطعا یک کاتالیزور در فرایند استعمار فلسطین بود اما نه همه علت آن. همانطوریکه در فوق در باره انگیزه تشکیل کمیسیون "پِل" توسط بریتانیا مورد اشاره قرار گرفت.

مجمع سازمان ملل متحد هم از نظر حقوقی و حقوق بین المللی اجازه صدور چنین حکمی را نداشت. بلکه در آن مقطع فقط میتوانست در باره تقسیم "توصیه " نماید. بنابراین با آنچه در سال 1937 در مخالفت با کمیسیون "پِل" صورت گرفته بود،اینبار هم فلسطینیان بوضوح با تقسیم فلسطین مخالفت کردند. بنابراین از نظر حقوقی قطعنامه 181 سازمان ملل متحد فاقد اعتبار است. با این حال، اگر چه قطعنامه فوق در عمل اجرا نشد، اما بی عملی سازمان ملل متحد در عدم اجرای قطعنامه خود ضربه بزرگی به فلسطینیان وارد کردد و صهیونیستها از این خلاء سوء استفاده کردند. در واقع، در پایان قیمومیت بریتانیا بر فلسطین در 14 ماه مه 1948، رهبران جنبش صهیونیستی در راس آن داوید بن گوریون تشکیل دولت اسرائیل را اعلام کردند.این اقدام از نظر فلسطینیان غیر قابل قبول بود که منجر به قیام های سراسری شد. صهیونیستها از شرایط بوجود آمده بهره برداری کرده ودست به یک سری حملات نظامی علیه فلسطینیان زدند.در جریان این برخوردهای نظامی بین 5000 تا6000 یهودی کشته و حدود 10000 نفر زخمی شدند. در طرف فلسطینی، نتایج فاجعه بار است: 20000 کشته وتعداد بیشمار اعلام نشده زخمی شدند. ده ها شهر و صدها روستا با خاک یکسان شدند. صدها هزار نفر از جمله زنان، کودکان و سالمندان از ترس و وحشت از خانه های خود فرار کردند تابه سرنوشت مردم" دیر یاسین"، که در شب 9 آوریل 1948 توسط نظامیان صهیونیست کشته شده بودند،دچار نشوند.

درزمان آتش بس در فوریه سال 1949، صهیونیست ها همه نقاط تارخی فلسطینیان را که خالی از سکنه شده بود بتصرف خود در آوردند. با این اقدام نظامی تقریبا 80 درصد سر زمینهای فلسطینیان بجز کرانه باختری اردون و نوار غزه بدست یهودیان افتاد.در حالیکه پیش از این زمینهای تحت تصرف یهودیان حدود 8 درصد بود. این برای مردم فلسطین یک روز فاجعه (نکبت) نامیده شد. فاجعه ای که تا به امروز همچنان ادامه دارد. در 11 می سال 1949، یعنی تقریبا یک سال بعد از وقوع بربریت توسط صهیونیستها علیه مردم فلسطین، سازمان ملل، اسرائیل را به عنوان یک عضو جدید پذیرفت. بار دیگراین سازمان بجای اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر که 5 ماه پیش از آن بتصویب رسانده بود،به زیان مردم فلسطین عمل نمود. لازم به یاد آوریست که نمایندگان ایران،پاکستان و یوگسلاوی به قطعنامه رای ممتنع دادند و پیش از طرح و رای گیری، طرح دولت فدرال را بعنوان آلترناتیو برای دوملت عرب و یهود ارائه داده بودند که مورد مخالفت قدرتهای ذینفع قرار گرفته بود. در سال 1967، در طول جنگ شش روزه ارتش صهیونیستی، 20000 اعراب را کشته ، 300000 فلسطینی از مناطق کناره باختری اردون اخراج شدند. صدها نقاط تصرف شده در اختیار 450000 مهاجر اسرائیلی قرار گرفت. با تهدیدات روزمره و تجاوز صهیونیستها به زمینهای فلسطینیان، مساحت کنونی فلسطینی عملا شانس تشکیل یک دولت مستقل را به حداقل رساند. رنج و زندانی و اذیت و آزار و موانع تردد آزاد برای سکنان دو بخش، فلسطینیان را به حدی رساند که جز مقاومت راهی برای رهائی گذاشته نشده است. در 13 ماه گذشته، بیش از 3000 فلسطینی کرانه باختری دستگیر و زندانی شدند و هم اکنون حدود 10000 فلسطینی در زندان های اسرائیل بسر میبرند. در غزه اوضاع بمراتب وخیمتر است.

تعداد کل آوارگان فلسطینی به حدود 5 میلیون برآورد شده است. بیش از یک سوم در 58 اردوگاه در لبنان، سوریه، اردن، کرانه باختری اردن و نوار غزه بسر میبرند. 80 درصد از مردم غزه پناهنده و یا فرزندان پناهندگان هستند. 45٪ از کودکان زیر 18 سال در سرزمین های فلسطینی پناهنده هستند. به طور خلاصه، برای بسیاری از ناظران، وضعیت پناهندگان به نقطه "بدون بازگشت" رسیده است!

از همان آغاز اعلام یکجانبه استقلال اسرائیل در ماه مه 1948 و برخلاف تمایل و اراده فلسطینیان، اسرائیل به کانونی از تنش سیاسی و اجتماعی مبدل شده که هم علت و هم قربانی آنست. این تنش همچنین به همسایگان عرب و منطقه هم سرایت نمود. بدلایل همبستگی و یا محاسبات استراتژیک و سیاسی، کشورهای سوریه، اردن، عراق و مصر در سال 1948 در کنار برادران فلسطینی خود وارد جنگ نظامی علیه اسرائیل شدند. علاوه بر این، در پاسخ به جنگ شش روز 1967 که صهیونیستها صحرای سینا و بلندی های جولان را اشغال کرده بودند، سوریه و مصردر سال 1973 (جنگ یوم کیپور) به اسرائیل حمله کردند و به موفقیتهای نسبی دست یافتند. اگر چه اسرائیل به سرعت جلوی پیشروی آنها را متوقف کرد. اما شرایط بوجود آمده راه را برای گفتگوی صلح آماده کرد و مصر با تصمیم یک جانبه وارد مذاکره با اسرائیل و عادی سازی روابط خود شد. این اقدام انورالسادت از نظر مقاومت فلسطین، سوریه و ایران یک خیانت ارزیابی شد. لبنان هم از ارتعاشات تنش در فلسطین مصون نماند و باورود پناهندگان فلسطین به این کشور و ایجاد پایگاه عملیاتی علیه اسرائیل به صحنه تئاتر در گیریها بمدت 15 سال شد. حاصل درگیرها حدود 200000 کشته و لبنان از نظر اقتصادی،سیاسی، ساختاری و فرهنگی و اجتماعی به ویرانه ای تبدیل شد . اگر چه" صلح نسبی" در لبنان برقرار شد اما نفرت مذهبی ـ قبیله ای هر از گاهی سر برمیآورد و جنگهای داخلی در سوریه میتواند بار دیگر جنگهای کم دامنه کنونی را به ابعاد بزرگتر سوق دهد. امروزه بین لبنان، سوریه، ایران و اسرائیل یک "جنگ سرد" حاکم است که میتواند منجر به درگیری نظامی بشود.

تمامی موارد تراژدی فوق، از منطق پروژه صهیونیستی و انتقال ایده اش سرچشمه میگیرد که با ضرب و زور و اجرای غیر قانونی قطعنامه سازمان ملل صورت گرفت که در لحظه کنونی به پاکسازی قومی و جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت برآمد کرده است.
خلاصه اینکه دولت صهیونیستی به یک درنده خطرناک و سیری ناپذیر ی تبدیل شده است. و دارای قدرت نظامی فوق العاده ودر خط ابر قدرتی اقتصادی و نظامی آمریکا و اروپا ریشه دارد و بمثابه بازوی مسلح تهدیدی برای خاورمیانه و خاور نزدیک میباشد. مستقل از اینکه با چه مواضعی با نظام تبهکارجمهوری اسلامی ایران و حکومت نظامی ـ امنیتی سوریه برخورد میکنیم، این دو کشور از نظر ژئواستراتژیکی در تیررس اجرای پروژه آتلانتیک شمالی برای "خاورمیانه بزرگ" قرار دارند.

در شرایط کنونی، بعید بنظر میآید که به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطینی با مرزهای مجازی یک راه حل باشد. کشورهای با نفوذ در این سازمان" ملل متحد" نمیتوانند و شاید هم میل نداند به وضعیت غیر انسانی پناهندگان و زندانیان فلسطینی پایان دهند. زیرا بدون اجرای عدالت واقعی و به رسمیت شناختن حقوق مشروع و مسلم فلسطینیان هرگز صلح برقرار نخواهد شد. در طرف مقابل هم شرایط برای اسرائیل مناسب نیست و بیش از پیش به لاک خود محوری فرو میرود و افکار عمومی بین المللی دیگر حاضر به پرداخت هزینه برای اسرائیل نیست. دیگر نمیتوان جنبش های ضد صهیونیستی را با ضد یهودی همسنگ گرفت. جنبش اعتراضات خیابانی در کشورهای اروپائی و آمریکا در برقراری آتش بس موثر بوده و اینگونه فشارها تا دست یافتن به آتش بس دائمی و رفع محاصره غزه کمک کنند. با این حال برای دستیابی به صلح پایدار، ایجاد یک دولت سکولار چند فرهنگی، چند قومی و دموکراتیک در برگیرنده اعراب فلسطینی و یهودیان میتواند راه حلی مناسب در این جهانِ جهانی شده باشد. الف: اجرای عدا لت برای همه فلسطینیان از جمله پناهندگان. ب:استقرار عدالت برای یهودیانیکه در طول تاریخ مورد شقاوت و بیرحمی و کشتار قرار گرفته اند. البته باید واقع بین بود که در مرحله نخست دو دولت مستقل مطابق قطعنامه سال 1967 و در مرحله بعدی ایجاد یک دولت واحد سکولار.
تلاش و مبارزه همه نیروهای ترقیخواه در سراسر جهان باید در این راستا همگرا باشد. هدف؟ نه اسرائیل (به جز از طریق مبارزه مسالمت آمیزه) زیرا هرگز یک سیستم توسعه طلبانه و ابر قدرت،بدون مبارزه تسلیم نمیشود. امپریالیسم آمریکا ـ اتحادیه اروپا ؟ بله، زیرا بدون حمایت و حفاظت از ایدئولوژی صهیونیستی، ابزارهای سیاسی و نظامی اش از دخل فرو میریزند.
" بقول داوید بن گوریون :"کسی که به معجزه باور ندارد یک واقع گرا نیست".

باید در مقابل جزم اندیشی، اندیشه واحد مسلط ،راحت طلبی ،گرایشات تعصبگرایانه ،قضا و قدربودن شرایط مقاومت کردبرای پیروزی حقیقت، عدالت، قانون و همبستگی برای همه تلاش نمود. آیا زمانی باید برخاست که بی عدالتی بر درب خانه ما کوبیده میشود؟
چه باید کرد؟

با توجه به عدم وجود طرح صلح در شرایط کنونی لازمست به کمک نیروهای صلح طلب اسرئیلی شتافت و توازون نیروی صلح در این کشور را با اتخاذ تصمیم بر تحریم کالاهای اسرئیلی، میتوان جناح های جنگ طلب را به تمکین واداشت.

از آنجائیکه در29 نوامبر سال 2012 فلسطین به عنوان عضو ناظر سازمان ملل متحد و تعدادی از نهادهای حقوق بشری بین المللی میباشد،راه دستیابی جهت عضو شدن به دادگا جنائی بین المللی در لاهه برایش گشوده شده است تا به نقض قطعنامه های سازمان ملل و عدم رعایت موازین حقوق بشر و جنایت جنگی و تجاوز اسرائیل مورد بررسی قرارگیرد.

برای پیشگیری از برخورد نظامی لازمست سازمان ملل متحد نیروی نظامی ترک تخاصم را بین اسرائیل و غزه،در کنره باختری اردو و شرق بیت المقدس استقرار کند.

نقشه ذیل نسبت به تحولات سرزمین فلسطین از سال 1946 تا 1999
توسعه طلبی اسرائیل پس از 1999 بیش از پیش مساحت زمینی را که سازمان ملل متحد در هنگام تقسیم به فلسطینیان واگذار شده بود محدودتر و عملا برای 6 میلیون اعراب فلسطین(مسلمان و مسیحی) غیر قابل زندگیست. در ذیل رنگ سبز و سفید هر یگ بترتیب متعلق به فلسطینان و یهودیان است که در نهایت سبز بیش از پیش کوچکتر و سفید بیش از پیش بزرگتر میشود.



حسن نادری
5 اوت 2014 ـ 14 مرداد1393

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد