بنیا مین !
نام من لیلا خا لد است .
روی نانِ ما
هنوزلخته های خون داغ است .
دیگر برای جشنِ تولدم
کیک بزرگِ بمب نفرست .
دیگرعروسک من
دست وبازو ندارد
تا هدیهٔ سوزان تو را
در آغوش بگیرد .
دیگردندان های من شکسته است .
درجشنِ آ تش بازی تان
مزهٔ شیرینِ بمب ها یتا ن را
درنوارغزه همهٔ ما چشید یم .
صند وق های پست مدرسه
همراهِ نامه های گوشتِ ما
ازپیامِ سفارشی شما
منفجر شدند .
کودکان را
در قُنداقِ کوچک کفن
بدون مزهٔ شیر مادر
اینجا به خاک می سپارند .
آی بنیامین !
شبکه زیرزمینی نبرد آنجاست ،
هدف انهدام آنجاست .
چرا خانهٔ ما آوار می شود ؟
چرا آبِ آ شامیدن ما
به انفجار سرخ می رسد ؟
درابرِ کبود موشک
خوشهٔ زیتونِ تابستان می سوزد .
از منقارِ کبوترانِ آشتی
خون پِشنگه می زند .
آی بنیامین !
تو افروختنِ آتش جنگ را
دوست می داری .
درپناه گنبد آهنین
دیگر از چه هراس داری ؟
آنچه را ما ساختیم
با بمب باران چرا
ویران می سازی ؟
هرروز کشته می شویم ما
پیش از مرگ امّا
بیک دیگر می گوییم :
نام تو ،آی بنیامین !
بنیا مینِ جنگ افروز است .
مجید خرّ می
پنج آ گوست ،دوهزاروچهارده
فرانکفورت
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد