logo





دگر خواهی و دیگر پذیری، بنیان، گذار از سنت به مدرنیسم - بخش دوم

چهار شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۳۰ ژوييه ۲۰۱۴

حمید حمیدی

hamid-hamidi.jpg
مونیسم(یگانه انگاری)-خودپذیری، پلورالیسم(کثرت گرائی)-دیگر پذیری:

یگانه انگارى دیدگاهى است که معتقد است تنها یک نوع جوهر در جهان وجود دارد. «باروخ اسپینوزا»، براى تبیین رابطه بین ذهن و جسم قائل به «یگانه انگارى» بود، وى نظر دکارت را مبنى بر اینکه جسم و ذهن با وجود ماهیت متباینشان مى توانند با یکدیگر تعامل داشته باشند، مورد انتقاد قرار داد.او معتقد بود تنها یک جوهر وجود دارد و آن هم «خدا» است. جهان روانى و مادى از منظر او؛ جوهراً با هم تفاوتى ندارند بلکه آنها وجوه مختلف جوهر واحد یعنى خدا هستند. از دیدگاه اسپینوزا، دیگر تعاملى بین ذهن و جسم وجود ندارد، چون حالت هاى مادى و روانى وجوه مختلف یک رویداد واحد هستند. اما مشکل مهمى که با این دیدگاه به وجود مى آید، مسئله اختیار انسان است. نظریه اسپینوزا با اختیار انسان سازگار نیست.اسپینوزا معتقد است، وقتى شخصى تصمیم به انجام کارى مى گیرد، تجارب گذشته و وضع جسمى و روحى و قوانین طبیعت در آن لحظه او را به انجام کار، سوق مى د هند.
اسپینوزا، در واقع، جبرى گراست و اعتقاد دارد که ما بخشى از طبیعت، به عنوان یک کل هستیم و باید از نظم آن پیروى کنیم.

«لایب نیتس» نیز براى حل مشکل رابطه ذهن و جسم یا به عبارت دیگر روح و جسم به نوعى به «یگانه انگارى»، معتقد است که «یک گرایى روحى»، نام دارد. از دیدگاه لایب نیتس، جسم، از تعداد بى شمارى ذره هاى زنده و روحى یا «موناد» ساخته شده است و خداوند از روز ازل بین موناد جسم و روح، هماهنگى برقرار کرده است و کلیه حالات روانى و تمام حرکات بدن را مقابل هم قرار داده است. لایب نیتس آن را «هماهنگى از قبل برقرار شده» مى نامد.

پیشرفت هاى اخیر در حوزه هاى نور و فیزیولوژى، روان شناسى و فلسفه، دیدگاه ما را نسبت به قبل تغییر داده است و فهم ما را از مسائل افزایش داده اند. بیشتر فیلسوفان برخلاف دکارت راه اسپینوزا را در پیش گرفتند و نظریه هاى یگانه انگار عالمانه ترى را ارائه دادند. نظریه هایى چون «فیزیکالیسم»، «پدیدار گرایى»، «یگانه انگارى بى طرف»، «کارکردگرایى»، «مکتب اصالت حذف»، «تحویل گرایى» نمونه اى از آنها است. «ماتریالیسم» که نظریه یگانه انگارانه اى براى تبیین تعامل ذهن و جسم است، در واقع شکل یکپارچه ترى از «فیزیکالیسم» است.

پوزیتیویست هاى منطقى ازبنیان گذاران این نظریه (فیزیکالیسم) بودند. آنها معتقد بودند که گزاره هاى مشاهده اى نباید راجع به داده هاى حسى باشند بلکه باید راجع به اشیاى فیزیکى باشند. در این دیدگاه براى هر جمله، جمله اى متناظر با آن در زبان فیزیکى وجود دارد به طورى که هر دو جمله قابل ترجمه به هم هستند. در دیدگاه «فیز یکالیسم»، مثلاً «شخصى اکنون هیجان زده است»، یعنى ساختار بدنى او، ضربان قلب تند، تنفس سریع، پاسخ هاى پرحرارت و حرکات سراسیمه دارد. چون در این صورت، که فیزیک گرایانه تفسیر شود، این حالت ها قابل آزمون است و در غیر آن براى دیگران بى معنى است.

و «سخت»، تقسیم کرده اند: «ماتریالیسم» را به دو صورت «نرم»
«مکتب اصالت حذف» و «تحویل گرایى» دو نوع رویکردى از «ماتریالیسم سخت» است و تبیین رابطه بین ذهن و جسم را که نوعى رابطه خاص است،( بدون آنکه وابستگى مهمی در میان باشد)، «ماتریالیسم نرم» مى گویند.

اشکال ماتریالیسم سخت را مى توان در قالب «رفتار گرایى منطقى» توضیح داد. «گیلبرت رایل»، فیلسوف بریتانیایى و از حامیان پوزیتیویسم منطقى، نماینده پیشگام این دیدگاه است.

به طور دقیق تر، رفتار گرایى منطقى همان آموزه فیزیکالیسم است. «رفتار گرایى منطقى» یا به عبارت دقیق تر «رفتار گرایى تحلیلى» مدعى است که حالت هاى روانى، صرفاً چیز هایى درباره پاسخ هاى رفتارى افراد به تاثیرات محیطى است. مثلاً شرم مشخصه هیچ عینیتی نیست، شرم، تنها یک واژه است که آ مادگى براى برافروختگى چهره و رفتار ناشیانه را نشان مى دهد.

اعتقاد و يا اعتقادات، مفاهيمی آسمانی هستند وتمامی مفاهيم آسمانی، در محدوده منجی ومصلح، ومنتظران آنها خلاصه ميشوند،اگر چه مدعی علمی بودن،مردمی بودن و مصاديقی از اين دست نيز باشند.
رويکرد معتقدان برای تبيين اعتقادات خود ناگزيز به "مونیسم" و "یگانه انگاری" منجر ميشود وهمين"یگانه گرائی" است که فرد معتقد را درحصارعدم تکثير محبوس و موجب "واکنش" به مخالفان خود در اشکال مختلف میگردد.(این واکنش ها را می توان در رده خشونت های کلامی طبقه بندی نمود.)

فرد ويا افراد معتقد برای تمامی پرسشها ،بدون لحاظ زمان وساير عوامل، توجيهات مشخص دارند که در قالب فتوا ويا آيه های زمينی به مخاطب عرضه مي شود. عدم پذيرش اين توجيهات ازسوی مخاطب ،آن فرد رامستوجب مجازات دنيوی واخروی قرارمی دهد.

عمده ويژه گی اعتقاد که مونيسم ویگانه گرائی اجزاء تشکيل دهنده آن می باشند ،ساماندهی فکری وايدولوژيک و طراحی سيستم ونظام اجتماعی وسياسی حول يک اعتقاد واحد است که دنباله روی وپيروی از آن ،به مفهوم کنار نهادن فکر وتوليد انديشه وغوطه ورشدن در شور ناشی ازتقرب وقهرمان پروری ميباشد.درصورتی که پلوراليزم به دليل کثرت گرائی و چندگانه نگری در تمامی عرصه ها منجر به تحقق بهترينی می شود که از پيش تعين شده نيست.در مونيسم يک اصل بنيادين حاکم است، که در آن کثرت يا انکار ميشود ويا مجازی قلمداد ميشود وبرپايه اصل ويا اصول واحدو از پيش مشخص شده ،بيشتر مورد تفسيروتوجيه قرار ميگيرد.از اين نگاه است که درمونيسم و یگانه گرائی گفتارهای مونولوگ پديد می آيد وبصورت ايدولوژی واحد بر بستر شور به سلطه واستبداد منتهی ميشود.نفی غير خود آغاز ميشود ودر ادامه به تماميت خواهی وآمريت يک سويه منجرمي گردد.

ابن خلدون در تبين تفکر تعقلی در راستای پی بردن به علل رخدادها، مخاطبين خود رابه پرهيز از تک سبب بينی برحذر ميدارد،.به نظر می رسد موانع توسعه ی عقلی ما نيز ترکيبی از همه عواملی که "انسان ايرانی" را شامل ميشود بوده و می باشد.اين ترکيب مجموعه ای است از عوامل: اقتصادی،سياسی،فرهنگی،اجتماعی،دينی و.......که با توجه به نظريه[ تياسن] آن را توسعه پايدار می نامند.

"توسعه " نيازمند انديشه جمعی است ودسترسی به انديشه جمعی، نيازمند حضوردر قلمرو ديالوگ، و ورود به فرايند ديالوگ نيازمند دگر پذیری و تفکر انتقادی می باشد،که همه ويژگيهای فوق در مونسيم(یگانه گرائی)-خود خواهی غايب ودرپلوراليسم(کثرت گرائی)دگر پذیری حضوری مادی وعينی دارند.

انسانی که برای يافتن پاسخ مناسب در زمان به جستجو و کنکاش می پردازد،ازقوه عقل و خرد خود ،استفاده ميبرد،يعنی فکر ميکند وعقل وخرد خود را به روز ميرساند.

انسان معتقد،بر اساس تفکر واحد به کنکاش نمی پردازد وعقل وفکر خود را به مجموعه قانونمنديهای از پيش مشخص شده می سپارد وبيشتر بر بستر شور ناشی از دانستن درآسمان پرواز ميکند.
انسان صاحب انديشه ،در فرايند ديالوگ ،انديشه خود را درمحک انتقاد قرارميدهد وبه هيچ مفهمومی، قداست نمی بخشد. به عبارت ديگر، انديشه، همواره در حال شدن است،حال اينکه اعتقاد نقد پذير نيست وبه همين دليل معتقدين بر اعتقاداتی که بر بستر حوادث ومجموعه فرايندی که درگذشته سيرمکنند تعصب بخرج داده وهر فکری بجز خود را در قالبهای از پيش تعين شده مورد پيشداوری قرار می دهند.(پیش فرض این مدعا،عضویت خواننده گرامی در ایمیل لیست های مختلف و مطالبی است که در سایت های مختلف وجود دارد.تربچه های کله پوک،منافق،ضد انقلاب،برانداز،تواب و کوتوله های سیاسی،تجزیه طلب و.... بخشی از این موارد است که به راحتی از سوی افراد در نسبت به مخالفان خود،مورد استفاده قرار می گیرد.)

انديشه توليد ميشود وبه عبارتی دريک فرايند مشخص که تابع مکان وزمان ميباشد شکل ميگيرد وتوسط انسان کسب ميشود.به همين دليل ميتوان گفت:انديشه يک مفهوم اکتسابی است وبدون گذار از مراحل پيش نيازبدست نمی آيد.حال اينکه اعتقادات اکتسابی نيستند وهمواره با مفاهيم غير اثباتی انتقال داده ميشوند. برای معتقدين، تکليف ،تعين کننده است، و بدون گذار ازمراحل خاصی بعنوان اصل غير قابل شک وترديد بدان عمل می نمايند.بطور مثال دردين اسلام پسران از ۱۵ سالگی و دختران از۹ سالگی مکلف به اجرای اعمالی می گردندند که بر ايشان تکليف شده است وبديهی است هر گونه پرسش در خصوص چرائی اين اعمال يا توجيح می گردد ويا با رفتارهای خشن مواجه ميشود.( حقوق و تکلیف با دگر پذیری و خود پذیری رابطه ای مستقیم و پیوسته دارند.شاید بی دلیل نیست که پیروان خود پذیری بجای مخاطب قرار دادن فعالان حقوق بشر،اصل حقوق بشر را مورد حمله قرار می دهند تا بتوانند بر یگانه انگاری خود مهر تائید بزنند.)

انديشه وانتقادی بودن آن از نگاه جامعه شناسی که متعلق به مکتب فرانکفورت ميباشد ،يک پديده کاملأ انسانيست واز اين نگاه ،مفهوم کار دسته جمعی برای ايجاد تغییر درزمان ومکان بر بسترکثرت گرائی برای حصول اهداف ونه آرمان مشخص بکار گرفته ميشود،حال آنکه در اعتقاد وحوزه انتقادی به آن عمومأ به نقش انسان، يا اهمييت داده نميشود ويا با مسدود کردن آن از ورود به اين حوزه ممانعت بعمل ميآيد.به همين دليل ميتوان گفت که يکی از ابزارهای انديشه،کلمات هستند که انسانها درتوسعه آن نقش کليدی داشته اند،حال آنکه کلمات در حوزه اعتقادات ساکن وجزم هستند وعمومأ توسعه نمی يابند.

انديشه مجهز به ابزاريست به نام زبان و يا کلام که از طريق آن انسانها ميتوانند خرد ودانش خود را با يکديگر تقسيم نموده و از آن برای بهبود زندگی اجتماعی وبهبود وضعيت انسانها استفاده نمایند،حال آنکه اعتقادات به دليل حوزه محدود وگاه مسدود آن بيشتر تکليف ميشود وفقط در صورت پذيرش بی چون وچرای آن، اجازه همراهی به فرد ويا افراد معتقد داده ميشود. به همين دليل است که تا به امروزهيچ اعتقادی برپايه یگانه گرائی نتواسته در بهبود زندگی اجتماعی وبهبود وضعيت پايدار انسانها موفق عمل نمايد.

با نگاهی به تاريخ سياسی ميهنمان مبينيم آنچه در حوزه سياست وجود داشته ومتاسفانه هنوز نيزادامه دارد،انسداد فرايند ديالوگ وجايگزينی آن با مونولوگ ميباشد. اين روند خود محصول مجموعه مناسباتی است که درعرصه غالب ومغلوب، بدنبال مشروعيت خود از طريق اعمال انحصار بوده وبر خرد استوار نبوده است.

ديکتاتوری واستبداد درهر لباسی که باشد،سرکوب کننده وتحديد گر "آزادی" است ووقتی "آزادی" نباشد ،خلاقيت و پويايی از بين می رود.ازآنجا که خلاقيت و پويايی از طريق کلام ودر فرايند ديالوگ متجلی می شود،رويکرد مونولوگ تلاش ميکند آگاهانه ويا نا آگاهانه در مقابل کلام وديالوگ از خشونت استفاده نموده ومانع بروز خلاقيت وانديشه شود. وخاتمه کلام اينکه خشونت در روشهای مبارزه ازنبود انديشه آغاز وبا عدم تاثير گذاری به کار خود پايان می بخشد.ترجمان اين پايان در عرصه قالب (قدرت در حکومت)تماميت خواهی(خود پذیری) ودر عرصه مغلوب (مبارزه با قدرت در حکومت)رويکرد ی سکتاريستی (جدا پذیری) از اجتماعی است که برای بهبود آن تلاش ميگردد.

خشونت محصول خود پذیری و توسعه نيافتگی وتوسعه محصول دگرخواهی و دگر پذیری انديشه های متفاوت است.

 "خارپشت و روباه" نوشته آیزایا برلین،این نوشتار را به درستی تبین می کند. در این کتاب برلین به تحلیل شخصیت تولستوی نویسنده معروف روس پرداخته است. برلین مقاله خود را با اشاره به سطری از شعری سروده آرخیلوخوس چنین آغار می کند:

"روباه بسیار چیزها می داند اما خارپشت یک چیز بزرگ می داند" و آنگاه ازمفاهیم سمبولیک روباه و خارپشت- برلین تفسیر خود را چنین بیان می کند که اندیشمندان و نویسندگان در طرحی کلی به دو گروه تفسیم می شوند (منظور روش تحلیل و بررسی آنهاست). گروهی که سمبل انها خارپشت و گروهی دیگر که سمبل آنها روباه است. خارپشت سمبل آنهایی است که سیستم واحدی را به عنوان شیوه تفکر بر می گزینند و تمام دانسته های خود را به بد نه این سیستم مربوط می سازند و در پرتو این بدنه واحد، بسیاری از پدیده ها را توضیح و تبیین می کنند. برای روشن شدن این مفهوم میتوان افرادی را نام برد که تمام حوادث و اتفاقات جهان را بر پایه یگانه انگاری توضیح داده ومی دهندو کمتر پدیده ای است که در یگانه انگاری ایشان گنجانده نشود.. مثال دیگر کار برد تئوری توطئه است که بسیاری از افراد همه وقایع و تحولات سیاسی جهان را با اینتووری تبیین می کنند. به عبارتی دیگراندیشمندانی که سمبل انها خارپشت است دل به ایدئولوژی و یگانه انگاری می بندند و گروهی که سمبل انها روباه است دل به "عقل و خرد" می بندند.

در مقابل روباه سمبل آنهایی است که تنوع و کثرت را برمی گزینند و اجزا پراکنده حوزه تفکر خود را یه سیستم فکری واحدی وصل نمی کنند و اصراری بر این ندارند که فقط یک مدل بزرگ را انتخاب کنند و همه چیز را در پرتوآن توضیح دهند. از نظر برلین اندیشمندان و نویسندگانی مانند افلاطون-پاسگال –نیچه-دانته-هگل-پروست و داستایوفسکی به درجات مختلف در دسته خارپشت ها قرار می گیرند و پوشکین-گوته-تورگنیف-شکسپیر- بالزاک و جویس در دسته روباهان. از نظر برلین تولستوی( نویسنده ای که موضوع اصلی کتاب خارپشت و روباه است) سمبل روباهی است که آرزوی خارپشت را در سر دارد. با استفاده از این طبقه بندی سمبلیک خود برلین را نیز می توان در دسته دوم قرار داد زیرا او هیچگاه تلاش نکرد تا با یک نگاه واحدی به جهان بنگرد وآن را توضیح دهد.
پایان

منابع:

1- دورانت، ویل، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1389
2- فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا. تهران، نشر البرز، 1379،
3-ر.ک: ژكس، فلسفه اخلاق، ترجمه ابولقاسم پورحسینی، تهران، انتشارات امیركبیر، 1375،
4- کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش آشوری، تهران، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، 1367
5- گری- جان- فلسفه سیاسی آیزایا برلین. ترجمه خشایار دیهیمی- طرح نو- ۱۳۷۹
6- جهانبگلو- رامین- آیزایا برلین: استاد تفکر آزادی خواهی- مجله نگاه نو- شاره ۱۴ خرداد و تیر- ۱۳۷۲


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد