logo





نگاهی به " سرزمین گیلان" در اولین سال های قرن نوزدهم - بخش پایانی

دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۸ ژوييه ۲۰۱۴

علی صدیقی

ali-saddighi2.jpg
" سرزمین گیلان" در اولین سال های قرن نوزدهم
نویسنده: آکلساندر خودزکو
مترجم: سیروس سهامی
چاپ دوم/ 1388. نشر فرهنگ ایلیا

مردمانی که به نام گیلک( از قوم گل، گلان و کادوسیان، امردان) در کناره جنوب غربی دریاچه بزرگ کاسپین زندگی می کنند، سرزمینشان در زمان باستان (1) قسمتی از سرزمین وسیع تر کاسپیان و کاسیان بوده است. نام دریاچه کاسپین که ایرانیان امروز آن را خزر می نامند و جهانیان آن را به نام باستانی اش کاسپین می شناسند برگرفته از همان ولایتی است که طبق منابع یونانی کاسپیان - کاسیان خوانده می شد. " کاس" در زبان گیلکی به رنگی گفته می شود که آبی آسمانی، نیلگون، زاغ و دریایی است. این واژه به احتمال از نام سرزمینشان در گویش گیلکی باقی مانده. در زبان گیلکی به افراد زاغ چشم که گویا در بین گیلکان - به دلیل نام گذاری اشخاص- زیادتر دیده می شود" کاس" می گویند. از این رو کلمه کاس هم چون صفت، به نام ها نیز سرایت کرد. تا چند دهه قبل نیز، در میان بعضی از خانواده های گیلک، فرزندانی که با چشمانی دریایی و زاغ به دنیا می آمدند نام هایی چون " کاس گل"، کاس برار، کاس آقا، کاس خانم ... نهاده می شد (2) و یا در کوچه به طور عام " کاس ی" خوانده می شدند که این مورد آخری هنوز هم رایج است. از این رو شاید یکی از بازمانده های زبانی عصر کاسپیان یا کاسیان همین کلمه کاس در میان گلکان امروزباشد.

بنا به نوشته خودزکو، مردمان سرزمین گیلان تا سالیان حکومت سلجوقیان نیز از آیین زرتشتی دل نکنده بودند و در بخش هایی از آن سامان معابد زرتشتی وجود داشت و مردم مناسک این دین را بجا می آورده اند . طبیعت جنگلی، باتلاقی، باران و هوای مه آلود این سرزمین که برای بیگانگان وهمناک می نمود، امکان استقلال این منطقه را برای فرمانروایان بومی فراهم می ساخت. پاشیدگی حکومت و دین در گیلان هر دو از طریق کسانی فراهم شد که نسبت به این منطقه آشنایی محلی و بنا به گفته کریم کشاورز( در کتاب گیلان . کتاب جوانان. چاپ اول 1340) با گیلکان " خویشاوندی قومی و زبانی" داشتند. یعنی اسماعلیان الموت که همجوار کوهستانی گیلکان بوده اند. از این زمان هم دین و هم استقلال نسبی منطقه کوهستانی و جلگه ای گیلان با سرعت بیشتری رو فروپاشی نهاد. خود زکو می گوید متعصبین تازه مسلمان هفت امامی در الموت معابعد زرتشتی گیلان را نابود کرده ، موبدان را متواری و کشته، و مردم را به پذیرش دین خود واداشتند. از سوی دیگر همین نقطه امن جغرافیایی که پس از افول قدرت دیلمیان در ایران و عراق امروز، گیلان کوهستانی و جلگه ای( دیلم و گیل) پس استیلای خلفای عباسی نیز تا مدت ها مستقل بوده مکانی برای نوادگان امام علی و اعراب گریخته از حکومت عباسیان می شود و همین پذیرش بیگانگان بعدها در سیرتغییر دین و تغییر معابد زرتشتی به " امام زاده های بیشمار در نقاط مختلف جنگلی گیلان" موثر می افتد. از نظر استقلال سیاسی و حکومت محلی، گیلکان - گیل و دیلم- تا زمان حمله مغول به ایران نیز مدت ها جدا از بخش های دیگر به استقلال باقی می مانند اما در نهایت پسر چنگیز - جغتای - پس از ازدست دادن بسیاری از سپاهیان خود در جنگ این منطقه، گیلکان را شکست می دهد. در نهایت "هلاکوخان مغول در سال 1227 بر گیلان مسلط می شود و از این زمان به بعد، شیوه زندگی در گیلان با سایر نقاط ایران شباهتی تمام پیدا می کند." (3)
چنان که پیش از این اشاره رفت ، خودزکو نخستین اروپایی است که به کتاب تاریخ محلی مورخ گیلانی عصر صفوی - عبدالفتاح فومنی - دست می یابد و بخش های از کتاب را به عنوان منبع، در نوشته های خود در نشریات اروپایی استفاده می کند. پس از او " ه.ل رابینو" نویسنده انگلیسی کتاب " ولایت دارالمرز ایران" که در عصر مشروطه در شهر رشت می زیست از کتاب تاریخ محلی گیلان فتاح فومنی در کتاب خود بیشتر بهره می برد. خودزکو در اثر خود سرزمین گیلان به چگونگی دست یافتنش به این اثر اشاره نمی کند اما چندین صفحه از آن کتاب را که مربوط به جنگ خونیین دو منطقه " بیه پیش" و بیه پس" گیلان (مردمان گیلک دو طرف سفیدرود) و نیز چگونگی غلبه شاه عباس صفوی بر " خان احمد خان" حاکم شرق گیلان - بیه پیش- را در کتاب خود باز نشر می کند.(4)

آثار باستانی در گیلان

درباره وجود آثار باستانی در گیلان خودزکو می نویسد:" با همه ی یقینی که به غنای سابقه تاریخی این سرزمین وجود دارد، تلاش باستان شناسی که بخواهد شواهد این گذشته ء پر بار را در بناهای موجود گیلان باز یابد بسیار دشوار است." او معتقد است که دست طبیعت بسیار قوی تر از دست انسان در نابودی بناهای این منطقه عمل کرده است." یک بنا به محض این که به حال خود رها شود، بلافاصله از هر سو در کام ویرانی فرو می رود. هنوز رگبار سیل آسای باران هایی که بنا را یکسره در خود می گیرد فرو ننشسته است که بادی گرم، در فاصله بیست و چهار ساعت، لجنزارهان عمیق را بکلی خشک می کند. در این شرایط سینه دیوارها طبله می کند و شکاف بر می دارد و آجر و سیمان مبدل به گرد و غبار می شود. انجیر بن های وحشی به ناگاه، ریشه های پولادین خود را در شکاف تیغه دیوارها می دوانند و آن را به ویرانی کامل می سپارند. پس آنگاه ، خزه ها و پیچک ها و مجموعه ای از علف ها و درختچه ها از پس یکدیگر، اجساد بناهای مخروبه را در کفنی سبز می پوشانند؛ تا ان جا که چند صباحی بعد حتی معمار خود از باز شناختن مصنوع دست خویش به راستی باز می ماند." با چنین نگارش زیبایی - و شاید ترجمه زیبا تر - خودزکو به این نتیجه می رسد که بسیاری از تپه ماهور های پردرختی که در بطن جنگل ها و و شالیزارها گیلان وجود دارند در واقع چیزی جز بازمانده بناهای قدیم نیستند. او برای اثبات سخن خود به یک واقعه ای که در سال 1834 خود در گیلان شاهدش بوده اشاره می کند. می گوید" نگارنده به سال 1834 در مراسم خارج کردن یک پل از دل خاک حضورداشته است. این پل در زیر طبقه ای به ضخامت 3 متر و 25 سانتی متر از بقایای گیاهان ، مخفی مانده بود و برای خارج کردن آن لازم آمد تا بیش از صد اصله درخت را ریشه کن کنند". منظور او این است این پل که قطر هر دهانه آن به 34 پا بالغ می شده پس از تغییر بستر رودخانه زیر پوشش باد و خاک و گیاهان از نظرها مخفی شده بود.
. او هم چنین به رغم تصور عموم که منطقه جلگه ای گیلان فاقد آثار باستانی می پنداشته اند، می گوید در منطقه دهی وجود ندارد که در آن نتوان سراغی از خرابه های باستانی گرفت. از این رو جهت استدلال ادعایش اماکن متروک را نام می برد که پیش تر نام شهر داشته اند و امروزه پوشیده از گل و لای و بیشه زار هستند مانند: سمیران، کهنه گوراب( کورش شهر؟) شهر گبر و..
اما در مناطق کوهستانی گیلان که در تابستان ها به سبب گرما و هوای شرجی نامطلوب مردم منطقه جلگه به ییلاق آن پناه می بردند، خود نویسنده به منابع و یافته های باستانی زیادی برخورده و خریداری کرده است. می گوید در تابستان سال 1839 - میلادی - تابستان را بخاطر گرما در کوه های بلوک رودبار زیتون اقامت داشتم. " به دست و گردن بسیاری از زنان این بلوک زینت آلاتی از مدل های ساسانی دیدم که محلی ها می گفتند آن ها را از گورستان هایی که بر قله بسیاری از ارتفاعات وجود دارد یافته اند. خودزکو می افزاید که خود هدایت نبش چند قبر را به عهده گرفتم و آنچه که از این حفریات به دست آمده به قرار زیر است: چهار خاتم سنگی که در یکی نیمرخ مردی است با آرایشی به شیوه ساسانیان و با این نوشته به پهلوی: آپوشتان؛ به معنای جاویدان. و دیگری نقش گاو نری وحشی است. باسری انسان .. سومین و چهارمین خاتم هریک نقشی است از یک شیر خوابیده، و تفاوتش با شیر پرچم ملی ایران در آنست که در پشت این دو خاتم نقش آفتاب طالع دیده نمی شود". این یافته های خود نویسنده در سال 1839 تنها اندکی از یافته او در آن حفاری است. او در این کتاب بی آن که به سرنوشت دفینه های کشف شده اش اشاره کند، با جزئیات بیشتر، موارد بسیار زیادتری از یافته های خود را در سه بخش دیگر می نویسد که همه ی آن موارد و یافته ها در این مختصر نمی گنجد. خودزکو به احتمال فراوان در تابستان آن سال در جایی دست به حفاری زد، که بعدها در همان حوالی، اکتشافات مهم باستان شناسی معروف تپه مارلیک - رحمت اباد و چراغ علی تپه - در اولین سال های دهه چهل شمسی با یافته های فراوانش شهرت جهانی یافت.
چیزی در شناخت گیلان از نظر بناها های تاریخی از نظر خودزکو دور ماند، قلعه معروف " رودخان" در میان جنگل های بالادست فومن است. این قلعه که امروز شهرت بسزایی یافته به یک روایت در زمان سلجوقیان بنا گردیده و مدتی بعد به دست اسماعلیان افتاد. ارتباط قلعه الموت حسن صباح با این قلعه در زمان حکومت اسماعلیان گویا به طریقی پنهانی و پوشیده( مانند غار و تونل )، از راه های جنگلی و کوهستانی فراهم بوده . خودزکو در کتابش از این قلعه سخن به میان نمی آورد و ظن قوی قله رودخان حدود 200 سال پیش هم چون بناهای دیگری که که این نویسنده آن را در طبیعت گیلان گمشده می داند، با تمام بزرگی اش، در دل جنگل های فومن( پومن، بومن) پنهان مانده بود.

موضوعات دیگر

در بخش های دیگر کتاب سرزمین گیلان، خودزکو این امکان را برای خواننده 180 سال قبل خود در اروپا - و امروز برای ما -فراهم می سازد تا با شیوه زندگی، زبان - خودزکو خود زبانشانس نیز بوده بود وکتابی تحت عنوان دستور زبان فارسی نیز از نوشته های اوست - ، خانه سازی، کشاورزی، مکان های پرورش کرم ابریشم - تلمبار- محل نگهداری شالی ، مرغدانی ، آب و هوا، جنگل ها، گیاهان، حیوانات ، پرندگان، رودخانه ها، ماهی ها ، تولیدات طبیعی و تولیدات صنعتی این ولایت شمالی ایران و مردمان آن آشنا شوند. از باورهای مردم گیلان در آن سال ها چند چیز برای او جلب توجه بیشتری داشته. می گوید در گیلان" هنوز پاره ای از اعتقادات قدیم که ریشه در شریعت زرتشت دارد، پایدار مانده اند: در مرغدانی های روستاها، هنوز خروس سفید را به تفالی سعید پرورش می دهند. این پرنده در خانواده گیلانی از حرمتی خاص برخوردار است و همه جا مورد نوازش قرار می گیرد، زیرا عقیده عموم بر این است که خروس آوازی مبارک دارد و خانه را از زخم دیوان و پریانی که در جنگل ها ماء وی گزیده اند مصون می دارد." او می افزاید شریعت مبتی بر پرستش آتش هنوز با یادگارهایی در گیلان برجاست. شب آخرین چهارشنبه سال زنان و مردان در گروه های جداگانه در ساحل دریا آتش می افروزند و از روی شعله های آتش می پرند و این ترانه محلی در افق اوج می گیرد: " گول گول چهارشنبه، به حق پنجشنبه؛ نکبت بیشه، دولت بایه" . ."

نکته دیگری - در میان نکات دیگر - که خودزکو از مردم گیلان یاد می کند باور عموم مردم به جن وپری است. او می گوید گیلانی ها ازاین جهت هیچ تردیدی به خود راه نمی دهند. از دوست خود " حاجی جعفر" نامی یاد می کند که با چشمان گریان پیش او می آید که " پریان" رهایش نمی کنند! این همه باور به دیوان و پریان که در جنگل ها زندگی می کنند صرف نظر از باورهای سنتی و دوری مردم از دانش و سواد، در دوره ای که حتی بزرگترین شهر گیلان رشت در محاصره جنگل قرار داشت، گویا این پوشیدگی طبیعی حتی برای مردم بومی نیز ترس ناک بوده است.

در مورد بناها ، شیوه ساخت و ساز و تولیدات محلی، نوع کشاورزی و تغذیه، حیوانات جنگلی و میوه ها و پرندگان و ماهی ها ...، در نوشته خودزکو با نوشته های حدود هشتاد سال بعد از او توسط رابینو، تفاوت چندانی دیده نمی شود. حتی در کتاب گیلان کریم کشاورز که به شیوه پژوهشی خودزکو ( که او نیز 50 سال بعد از رابینو کتابش را در سال 1339 نوشته ) اما باوری چپ و طبقاتی نوشته شده نیز در بعضی موارد هم چون معماری روستایی، شیوه کشاورزی، پرورش ابریشم، رودخانه ها و شکار و صید و ماهی ها با دو دوره قبل تفاوت چندانی دیده نمی شود. در دو دوره اول پژوهش خودز کو و رابینو در جنگل های گیلان هنوز ببر زندگی می کند ( خوزکو شیوه شکار ببر را که چگونه گالش ها - جنگل نشینان گیلان - آن را از پای در می آورند ذکر می کند. می نویسد ببر که احشام آنان را دریده به شیوه شگرد خود شکار می کنند و آن گاه پوست آکنده از کاه آن را بر اسب می نهد و ابتدا از حاکم و بعد در روستا ها می گرداند و خلعت جمع می کند.) و پلنگ بسیار بیشتر چیزی که در در زمان پژوهش کریم کشاورز ببر از محیط طبیعی و جنگلی گیلان حذف شده و پلنگ نیز به ندرت دیده می شود. اما در 50 سال اخیر که از نگارش سومین کتاب گیلان گذشته ، این منطقه از هر جهت رو به تغییر بسیار گذاشته است. نه تنها شهر ها که محیط طبیعی آن به کلی دستخوش تغییرات اقلیمی و انسانی شده است.
خود زکو در در سال 1840 - به احتمال قریب به یقین - کار پژوهش و نگارش خود را در گیلان را به پایان رساند. او نخستین اروپایی است که با حضور چند ساله در گیلان با تحقیق حضوری و میدانی، سرزمین گیلان و مردمان آن را مورد شناسایی قرار داده است. کتاب ارزنده او بی آن که به موضوع سواد آموزی و علم در میان مردم گیلان و احیانا نشر جریده ای در شهر رشت بپردازد؛ با چشم اندازهایی از سرزمین گیلان از آبادی ها تا قوای نظامی و با مطالبی چون تولیدات طبیعی، پرورش نوغان، صید، کشت زیتون و روغن کشی، تولیدات کارخانه ای ، پول، اوزان و مقادیر، مالیات، عوارض گمرکی و تجارت ، به پایان می رسد.
---------
پایان
---

1 -. کشاورز، کریم کتاب گیلان . کتاب جوانان. ص.20. چاپ 1340 ناشر ؟
2/ کریم کشاورز نیز به این نکته در کتاب کیلن توجه داشته است
3- خودزکو، آلکساندر. سرزمین گیلان. ص 32. نشر ایلیا . چاپ دوم. 1388
4- پس از خودزکو، رابینو، کشاورز و محمود پاینده نیز از این کتاب این تاریخ نگار عصر صفوی گیلان بهره برده اند. گیلان را در اثر خ
خوزکو که هنگام نگارش این کتاب ، به گفته خود در صفحه 58 ، کتاب دیگری در باره ایران در لندن منتشر کرده که مربوط است به " روایات شفاهی مردم ایران" . او که این اثر را در " انجمن آسیایی لندن" به چاپ رسانده از جمله دربرگیرنده چندین ترانه گیلکی نیز هست. در یکی از ترانه های گیلکی" دختری در نهایت زیبایی به صورت شاخه ای گل در می آید5-

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد