بنا به سنتی که از مشروطه به بعد همچنان در ایران تکرار میشود، خانوادههای ایرانی از رویآوری به کتابهای غیر درسی و کتابخوانی آزادانهی فرزندان خود دچار ترس و واهمه میگردند. چون بنا به تجربههایی که از گذشته آموختهاند چندان علاقه ندارند تا فرزندانشان به کتاب و کتابخوانی روی آورند. هماینک نیز تصوری بر اذهان مردم ما چیرگی دارد که بر پایهی آن پاسخ به کنجکاوی جوانان با سودجویی از کتاب، امنیت اجتماعی ایشان را توسط حاکمیت به چالش میگیرد. | |
هر چند در گزارشهای مجعول و ساختگی مدیرانِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آمار کتابخانههای عمومی کشور از دو هزار و پانصد نیز فراتر میرود، ولی هیچیک از این مجموعهها از بدیهیترین شناسههای یک کتابخانهی عمومی هم بهرهای ندارند. همچنین در همین گزارشهای آماری گفته میشود که مخزن کتابهای موجود در مجموعِ کتابخانههای "نهاد کتابخانههای عمومی کشور" به چیزی بیش از پانزده میلیون نسخه بالغ میگردد. ولی در این آمارها به منظور عوامفریبی آخرین شمارهی ثبت کتاب را در کتابخانه مبنا قرار دادهاند. در حالی که بسیاری از این کتابهای ثبت شده به دلایل مختلف از قفسهی کتابخانه وجین شدهاند. تا جایی که کتابهای مفقودی و وجین شده نیز در این آمارهای ضد و نقیض جانمایی میشوند.
با این همه اگر چنانچه همین آمارهای تصنعی و غیر واقعی مبنای کاری پژوهشی قرار گیرد، با تمامی دستکاریهایی که در گزارشهای دولتی به عمل میآید به طور متوسط در مخزن هر یک از کتابخانههای عمومی کشور چیزی حدود شش هزار نسخه کتاب ذخیره شده است. همچنین در این آمارها مجموع اعضای کتابخانهها هم از یک میلیون و دویست هزار نفر فراتر نمیرود که بر اساس آن می توان پذیرفت تنها 6/1در صد از جمعیت کشور با کتابخانههای عمومی مرتبط هستند. در حالی که متوسط این رقم در گسترهی جهانی به 2/5 در صد بالغ میگردد. گفتنی است که مردم فنلاند و انگلستان در آمارهای جهانی از جایگاه ویژهای در خصوص کتابخوانی سود میجویند، چون بیش از بیست در صد شهروندان این کشورها در کتابخانههای عمومی عضویت دارند.
ضمن آنکه در نوع نگاه داوطلبان ایرانی برای عضویت در کتابخانههای عمومی با عرف جهانی نیز تفاوتهای روشن و آشکاری به چشم میآید. چون در ایران اسلامی مشکلات محل سکنا و تنگناهای معیشتی، دانشآموزان و دانشجویان را بر آن داشته است تا فقط به منظور قرائتِ کتابهای درسی خود از فضای کتابخانهها سود جویند. همچنان که اجارهنشینی و زندگی محقرانهی آپارتمانی گروه وسیعی از جوانان کشور را مجبور کرده است تا بنا به ضرورت از فضای نامناسب همین کتابخانهها به منظور مطالعهی کتابهای درسی خود بهره گیرند؛ بدون آنکه برای استفاده از مخزن کتابخانه نیازی در کار باشد. به عبارت دیگر کتابخانههای عمومی ایران بدون اینکه در استانداردهای جهانی بگنجند، نقشی از قرائتخانه را برای دانشآموزان و دانشجویان کشور به اجرا میگذارند. چنانکه مدیران فرهنگی کشور هم راه اندازی کتابخانه را در مجتمعهای آموزشی، امری ثانوی و حتا تجملی میشمارند.
بنا به سنتی که از مشروطه به بعد همچنان در ایران تکرار میشود، خانوادههای ایرانی از رویآوری به کتابهای غیر درسی و کتابخوانی آزادانهی فرزندان خود دچار ترس و واهمه میگردند. چون بنا به تجربههایی که از گذشته آموختهاند چندان علاقه ندارند تا فرزندانشان به کتاب و کتابخوانی روی آورند. هماینک نیز تصوری بر اذهان مردم ما چیرگی دارد که بر پایهی آن پاسخ به کنجکاوی جوانان با سودجویی از کتاب، امنیت اجتماعی ایشان را توسط حاکمیت به چالش میگیرد.
همچنان که جمهوری اسلامی نیز در همسویی با رژیم شاه آموزههای رژیم پیشین را برای کارگزاران خویش الگو میگذارد تا تلاش ورزند که افراد جامعه را از مطالعه و کتابخوانی آزاد باز دارند. چون هر دو توأمان از نشر آزادانهی کتاب و روزنامه در جامعه احساس ناامنی نمودهاند. شکی نیست که جدایی آنان از شهروندان جامعه چنین احساسی را برایشان رقم زده است. چنانکه حکومتها به اتکای همین احساس غیر مشروع و خلاف حقوق شهروندی توانستهاند سانسور و خودمحوری را در ساختار حکومت نهادینه نمایند تا شاید بتوانند به ظاهر فضای امنی را برای خویش سامان بخشند. حتا آنان به اتکای خرافه و عوامیگری به اِعمال سانسور در کشور وجاهت میدهند و به اتکای آن همواره بر نهادینه شدن سانسور و تکصدایی پای میفشارند.
پس از انقلاب بهمن نیز رویآوری آزدانهی مردم به کتاب و روزنامه بیش از دو سال نپایید. چون ماشین حکومتی که از سوی نوکیسههای سیاسی کشور هدایت میشد در سامانهی بیسامانی از جهالت و خرافه کارگزاران خود را به کشتار عمومی شهروندان سوق میداد. شهروندانی که از سرِ ضرورت و اجبار در صف مخالفان رژیم جای میگرفتند. همچنان که بیقانونی و یورش وحشیانه به خانههای مردم آنان را بر آن میداشت تا کتابها را از منزل خویش دور بریزند. تا آنجا که در طول سالهای شصت همواره درهها و رودخانههای حاشیهی شهرها توسط مردم از کتاب انباشته میشد. چون در نظام فکری جمهوری اسلامی - که افرادی همانند لاجوردی و بهشتی آن را هدایت میکردند- کتاب و روزنامه خود به تنهایی مستند انکار ناپذیری برای جرم و جنایت به شمار میآمد. در نتیجه دور ریختن کتاب و روزنامه و همچنین برائت و دوری از آنها به ظاهر رهایی از گزمههای حکومتی را برای صاحبان خویش رقم میزد.
به طبع با چنین دیدگاهی مدیران نهاد کتابخانههای عمومی کشور نیز اینک چندان نیازی نمیبینند تا به منظور خرید کتاب، از مردم و اعضای کتابخانهها نیازسنجی به عمل آورند. زیرا حاکمیت جمهوری اسلامی نسخهای را برای این کارگزاران چشم و گوش بستهی نظام پیچیده است که فقط همان نسخهی منحصر به فرد را راهگشای چهارچوبهای تنگ اداری خویش میبینند.
پیداست که با این رویکرد برای مأموران سراپا معذور نهاد کتابخانههای عمومی کشور هم خرید مداوم و مکرر مجموعههایی از "امام" و "رهبر" برای کتابخانههای عمومی فریضه و وظیفهی اصلی به شمار میآید. همچنین در کنار این کتابها، کتابهای دیگری از جنگ - که اینک دفاع مقدس نام میگیرد- به همراه خاطرات جنگجویان راهی قفسهی کتابخانه میگردد. همچنان که شماره دیویی 843092/955 در قفسههای کتابخانههای عمومی کشور از فربگی غیر متعارف و حجم کمّی بیشتری بهره میگیرد. کتابهایی که بنا به تجربهی مکرر و روزانهی کتابداران و گزارش آماری ماهانهی کتابخانه، هیچ وقت توسط اعضا به امانت برده نمیشوند.
لازم به یادآوری است که در کاهش مداوم و مکرر آمار نشر کتابهای غیر درسی هم بخش قابل توجهی از همین رویکرد انعکاس مییابد. با این اوصاف دانشآموز و دانشجو فقط در دنیای محدود درسی خویش محبوس میماند. دنیایی که عوامل حکومتی دانسته و آگاهانه گسترهی آن را با آموزههای خرافهآمیز و غیر علمی خود آلودهاند.
از سویی دیگر خرافهها و آموزههای غیرعلمی و یا شبهِ علمی رژیم که با هنجارهای ذهنی جوانان کشور همخوانی نمییابد، در جهانی از سر در گمی آنان را به سوی فضای مجازی و کتابهای کمک آموزشی سوق میدهد. چون دانشآموزان انتظار دارند که به اتکای دنیای مجازی و فضای کتابهای کمک آموزشی بتوانند آنچه را که تا کنون نیاموختهاند، آزادانه بیاموزند. هماینک هرچند سالانه حدود صد و بیست میلیون نسخه کتاب آموزشی در اختیار پانزده میلیون دانشآموز کشور قرار میگیرد ولی همچنان نیاز دانشآموزان پیرامون آموزشهای عمومی بی پاسخ باقی میماند. تا جایی که از سوی مراکز آموزش خصوصی سالانه بیش از پانصد میلیون نسخه کتاب کمک آموزشی در سطح کشور نشر مییابد. چیزی که هر چند به افسانه شباهت دارد ولی واقعیتهای عینی، مستندات محکمتری را برای پذیرش تمام و کمال آن فراهم میبیند.
جمهوری اسلامی ضمن ساز و کارهایی که در ساختار حکومتی خود به نمایش میگذارد ضرورتهای جامعه را برای گردش آزادانهی آموزههای بشری بر نمیتابد. تا آنجا که در اعمال سانسور بر کتاب و روزنامه، تنها بخش کوچکی از ساز و کارهای ناصواب حاکمیت به منظور نقض حقوق شهروندی به نمایش در میآید. چون گونههای دیگری از همین نمایشهای تحقیرآمیز را دستگاههای دیگر حکومتی نیز حسب وظیفهی "قانونی" خویش به کار میبندند تا سامانهی نظارتی رژیم بر شهروندان جامعه هر چه بیشتر گسترش یابد. تا جایی که رویآوری مردم به کتاب و روزنامه و یا فضای مجازی به طور مداوم از سوی دستگاههای نظارت دولتی کنترل میگردد. حتا حاکمیت اسلامی یکسویه در جهانی از تکصدایی برای نظارتهای خویش قانون میگذارد. با همین نظارتها هستههای فیلترینگ همراه با سامانههایی از حراست و گزینش پای میگیرد تا سیاهههایی را از افراد جامعه فراهم بینند که خط قرمزهای رژیم را در خصوص مطالعه و کتابخوانی گردن نمیگذارند.
در چنین برآیندی آیندهی کتاب و کتابخوانی نیز به آیندهی بیفردای رژیم به هم میتند. آیندهای که شهروندان ایرانی خواهند توانست در آن بنا به ضرورت و نیازی همگانی فضلیتهای فراموش شدهی فرهنگی را ارج گذارند و قدر بدانند./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد