حساسسازی جامعه برای خرید و فروش آثار هنری در ایران به حدی بالا گرفته که بنگاههای مالی خصوصی نیز ضمن دور زدنِ ساز و کارهای دولتی سودجویی از آن را مغتنم میشمرند. همچنان که بانک پاسارگاد تعدادی از همین آثار را خرید و با عرضهی آنها در حراج کریستی صدها میلیون دلار سود به دست آورد. همچنین گالری گلستان نیز در طول سالهای اخیر ضمن همنوایی با هنرمندان جامعه، تلاشهای فراوانی پیرامون معرفی و فروش آثار هنری و دستسازههای ایرانی به عمل آورده است. حتا به تازگی جهت فروش آثار هنرمندان ایرانی نمایشگاهی در موزهی قصر برگزار گردید تا بخشی از عواید آن از سوی مؤسسهی "نسل آفتاب" در خصوص مداوای بیماران خاص هزینه گردد. در برپایی این نمایشگاه ۲۴ گالری خارجی هم مشارکت نمودند و ضمن برگزاری آن آثاری از پابلو پیکاسو، خوان میرو و سالوادور دالی به نمایش درآمد.
با چنین رویکردی دولت نیز خودخواسته در حاشیه قرار میگیرد. چون با دیدگاه تنگنظرانهی خویش همچنان برای فعالیت آزادانهی هنرمندان ایرانی به سنگاندازی و بهانهجویی اشتغال میورزد. چنانکه فضای کاری فقط با قید سرسپردگی به رژیم در اختیار هنرمندان کشور قرار میگیرد و در نتیجه ساختمانهای موجود دولتی ضمن فرسودگی به مرور از چرخهی کار و فعالیت خویش باز میمانند. موزهی هنرهای معاصر هم یکی از همین فضاهای کاری است که علیرغم امکانات فراوان به دلیل تنگنظری و ناکارآمدی مدیران دولتی تنها درهای بستهی خود را برای مردم به نمایش میگذارد.
یادآور میشود که این موزه در فضایی ویژه از حاشیهی غربی بوستان لاله در سالهای پایانی رژیم شاه بنا گردید. چنانکه نزدیکی به موزهی فرش و هتل لاله در ضلع شمالی بوستان بر اهمیت آن میافزاید. چراکه بسیاری از جهانگردان خارجی ضمن مسافرت خویش به ایران در هتل لاله سکنا میگزینند و موزهی هنرهای معاصر و همچنین موزهی فرش از نخستین اماکنی هستند که شوق ایشان را برای بازدید بر میانگیزد. اما متأسفانه موزهی هنرهای معاصر با گذشت زمان همچنان از جایگاه اصلی خود فاصله میگیرد.
ناگفته نماند که بنای موزهی هنرهای معاصر در آمیزهای هنرمندانه از سازههای ایرانی و معماری مدرن اروپایی در سال ۱۳۵۶ خورشیدی به انجام رسید. فرح پهلوی که تلاش میورزید با رویکردهای هنری خود وجاهتی برای رژیم شاه فراهم بیند، از احداث این بنا به نفع اهداف سیاسی خویش سود جست. همچنان که موزهی هنرهای معاصر از همان آغاز راهاندازی در رقابت تنگاتنگ با گالری سیحون، آثار ویژهای را از هنرمندان نامآور ایران به نمایش نهاد. حتا در همین راستا بسیاری از آثار مدرن نقاشان ایرانی به همراه آثاری از نقاشان خارجی خریداری شد تا گنجینهی منحصر به فردی از آثار نقاشان پرآوازه را برای دربار پهلوی به نمایش گذارد.
در ضمن تعداد تابلوهای بر جای مانده در این موزه از روزگار سپری شدهی شاه به بیش از سه هزار و دویست تابلو بالغ میگشت که مدیران امروزی موزه تنها به ماندگاری چیزی حدود دو هزار تابلو اقرار دارند. به نظر میرسد رژیم جمهوری اسلامی آثاری را که با طبیعت ناسازگارش سازگاری نداشتند برای همیشه از مجموعه حذف نموده است. رویکردی که به آشکار در گنجینهی کاخ گلستان و مجموعهی کاخهای نیاروان و صاحبقرانیه نیز بیشرمانه تعقیب گردید.
همچنین تعدادی از تابلوهای به جا مانده در موزهی هنرهای معاصر با شگردی گزینشی ظرف سال ۸۹ برای بازدید مردم به نمایش درآمد که حرف و حدیثهای فراوانی را در پی داشت. چون رژیم ضمن سودجویی از ترفندهای خود در گزینش تابلوها، نمایش آثار بسیاری از نقاشان ایرانی و خارجی را در آن نادیده انگاشت. حتا ضمن ارج و قرب یافتن چنین دیدگاهی، تابلوهایی را که از موضوع زن و زندگی زنان سود میجست، به کنار نهادند تا شاید چشمان بینندگان از نظاره بر نقش بدن و برهنگی زنان باز مانند. هم اکنون با غیبت تابلوهایی از این دست به شایعاتی دامن زده میشود که گویا جمهوری اسلامی برای همیشه مردم را از "شر" اینگونه تابلوها رهانیده است!
همچنین تابلوهایی که در سال ۸۹ در فضای موزهی هنرهای معاصر تهران به نمایش گذاشته شد، چندی بعد در مجموعهی کاخ نیاوران هم به نمایش در آمد. ولی در این نمایشها ضمن سادهانگاری موضوع حد و حدود و شأن و جایگاه خالق اثر به تعمد ناشناخته باقی ماند. با این همه در نمایش یاد شده در کنار آثاری از نقاشان پیشروی ایرانی آثاری دیگری را از پابلو پیکاسو (۱۹۷۳- ۱۸۸۱م.)، اومبرتو بوچونی (۱۹۱۶- ۱۸۸۲م.)، کامی پیسارو (۱۹۰۳- ۱۸۳۰م.)، پل گوگن (۱۹۰۳- ۱۸۴۸م.)، رنه مگریت (۱۹۶۷- ۱۸۹۸م.)، ویکتور وازالی (۱۹۹۷- ۱۹۰۶م.)، جکسون پالاک (۱۹۵۶- ۱۸۱۲م.) میشد به تماشا نشست. چنانکه این آثار از هنر نقاشی نیز فراتر رفت و مجسمهها و طرحهایی از حجم و فضا را هم در بر گرفت.
از سوی دیگر نمیتوان انتظار داشت که همین تابلوهای باقی مانده هم در آینده خواهد توانست از تخریب و دستبرد مدیران و یا رطوبت فضای نامناسب موزه در امان بماند. به طبع سرنوشتی را که جمهوری اسلامی برای تابلوهای موزهی هنرهای معاصر رقم میزند، اجرای سهلانگارانه و حقارتآمیز آن را میتوان برای پردهها و نقاشیهای مجموعه- کاخهای گلستان و نیاوران هم انتظار داشت. چون در این دو مجموعه هم آثار ارزشمندی از دورهی قاجاری نگهداری میشد که بخشی از تاریخ نانوشتهی هنر نقاشی و پرده نگاری در عصر و دورهی قاجار به شمار میآید. به طور طبیعی جمهوری اسلامی متهم است که به منظور برائت از نقشمایههای طبیعی و واقعی این تابلوها در خصوص زندگی آزادانهی انسانها، ضمن ولانگاری ذاتی خویش نسبت به امحای آنها اقدام ورزیده است.
از همان ابتدای بنای موزهی هنرهای معاصر برای آن حریم و حاشیهای را منفک از بوستان لاله پیشبینی نمودند. چنانکه بر فضایی از چمن حاشیهی خیابان کارگر مجسمهها و طرحهای حجمی پرویز تناولی، آلبرتو جاکومتی، آرنالدو پومودورو و هِنری مور جانمایی میشد. از این آثار حجمی نیز پس از انقلاب جا به جایی صورت پذیرفت و تعدادی از آنها از جاهایی دیگر همانند کاخ نیاوران و یا سر درِ تئاتر شهر سر بر آوردند. متأسفانه در این جا به جاییها هم با جانماییهای غیر مسؤولانهی این آثار حجمی به تعمد در تخریب آنها اقدام به عمل آمد. حتا آنهایی را که نقش و تصویری از زن به همراه داشتند در حریم و فضای بیرونی موزه به حاشیه راندند تا از انظار عمومی مخفی بمانند.
هم اینک در حریم موزهی هنرهای معاصر دیگر از آن فضای سبز و پُرطراوت دیروزی هیچ نام و نشانی باقی نگذاشتهاند. تا جایی که گیاهان خودرو و علفهای هرزِ دور تا دور ساختمان، چشمان هر بینندهای را آزار میدهد. چون مدیران ناکارآمد و بیکفایت، بنا به باور واپسگرایانه و تنگنظرانهی مدیریتی خویش موزه را تنها در همان ساختمان اداری خلاصه نمودهاند. ساختمانی که همانند بسیاری از ادارات دولتی دربهای ورودیاش حسب وظیفه فقط در ساعت اداری باز میماند بدون اینکه گردانندگان آن بتوانند از ظرفیتها و فضای آن به منظور ارتباط بیشتر و بهتر با مخاطبان و شهروندان بهره جویند.
از سویی دیگر همان مجسمههایی هم که غیر مسؤولانه در فضای بیقواره و کثیف حاشیهی موزه رها شدهاند، کسی به ساماندهی و تزیین آنها نمیاندیشد. حتا چنانکه گفته شد گیاهان هرز و علفهای خودرو تمامی فضای بیرونی ساختمان موزه را در بر گرفته است. تا جایی که همانند جنگلی بکر تنها دست طبیعت چیزی بر آن میافزاید و یا چیزکی از آن میکاهد. همچنین در حاشیهی شمالی ساختمان بدون هیچگونه همخوانی با فضای عمومی موزه بازارچهای از دکههای تجاری مشاهده میشود که در آنها فروشندگان به فروش اغذیه و لوازم تزیینی اشتغال دارند.
به طبع مدیران هنری وزارت ارشاد با شلختگی و بیقوارگی همین فضا ارزش و اعتبار موزه را به هیچ میانگارند. چون بنا به دیدگاه ضد فرهنگی خویش ضمن همدستی با مدیران سپاهی و یا روحانی شهرداری تهران نیازی نمیبینند تا بین موزه و حریم و فضای بیرونی آن هماهنگی و همخوانی لازم برقرار باشد. در چنین فرآیندی شکی باقی نمیماند که جمهوری اسلامی از همین شگردهای واپسگرایانه به منظور تحقیر هنر و هنرمند سود میجوید. با این اوصاف آیا موزه خواهد توانست در آیندهای نه چندان دور به جایگاه آبرومند خویش باز گردد؟/