logo





با تن بوس های آشتی

يکشنبه ۱۵ تير ۱۳۹۳ - ۰۶ ژوييه ۲۰۱۴

مجید خرمی

برای بهار دی آبی

_ ژرف می روم
با پرستویی که کمانه می کشد،
تا مرا در پرتویی آبی
با منقارِ کبوتری
به بوسه رساند.
سبز میانِ فامِ بنفشِ طاووس...

با ابریشمِ قلم موی من
همه ستودنی است.
پرچمِ پیراهنت
برساق های تو
خنک می گذر.
به کنارِ گلِ آفتاب گردان
یاس ها می آرایم
تا با شبنمِ سپیده دم،
به عطر خوش بیآرامی
به نیکی بدمی،
گرته سخن
براین گستره بیافشانی...

باز بگو،
همه باسرود نو می آسایی.
آن گاه که من
پرِ پرنده ای را
به فامِ زعفران می پالایم،
تا همه رخسار ترا
به رویِ تبِ بوم
به تبسم برکشم.
بگذار زمان
تا کجا دزدانه
ما را از یکدگر برُباید.
با پَر، پَرِ هجای سرودم
با سازِ سفر
بسوی تو می شتابم
تا همهٔ جان من آنجا،
با تو بنوشیدن بتراود
تازه و سرشارتر گردد.
خوشا پرنده که هیچ کجا
تندیس نیست.
با تن بوس های آشتی
پریدنی است...

چقدر پرنده درفراز
به مانند دانایی به رهایی تو
همه در پویش
پرستیدنی است...

مجید خرّمی
فرانکفورت
4 جولای 2014


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد