logo





بازتاب مفهوم جوهر و عرض در رويدادهاى سياسى ما

دوشنبه ۹ تير ۱۳۹۳ - ۳۰ ژوين ۲۰۱۴

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
ادامه مقاله پيشين با عنوان "سياست، ارزشهاى انتزاعى و كليت مفهومى"

پرسشهاى همسان از سوى برخى در نوع نگارشم مى شود كه من توضيحاً مى گويم: نوشته هاى من از بار روزمرگى ارزشها به دور است و به همين دليل موضوعات روز را كه عمدتاً به سطح شعارى در ذهنمان جا افتاده است، تلاش من اينست تا بر حسب بضاعت خودم، آنها را در مفهوم حقيقى شان مستدل كنم و از آنجائيكه نوشته هايم با آسيب شناسى اجتماعى و فرهنگى(نقد فرهنگى) همراه است در نتيجه همانى مى شود كه خواننده خود مستحضر است و البته نامتعارف و بالطبع برانگيخته شدن محفل محافظه كار خصوصاً محفل سياست بازان بى كفايت و بعضاً سياه باز.
اينكه تلاش ذهن چگونه به نوشته و نگارش در آيد مهم نيستند مهم آنست مضمون آنها چه هستند، به اين مضمون بايد توجه شود و احياناً بر آن نقد و يا توضيح. حقيقت را بخواهيد، از روزمرگى هاى ارزشى و تكرار و مكررات آنها كه فقط چرخش به دور خودمان است خسته ام و چاره را در مفهومى كردن ارزشها در زمينه هاى متفاوت مى بينم، منتها هركس در موقعيت خودش، مى خواهد اين موقعيت موسيقى باشد، كار فرهنگى باشد و يا سياست و فلسفه. به هر تقدير تلاش براى مفهومى كردن ارزشها الزاماً به پيوست انديشيدن و پرسش و نقد كردن بايست همراه باشد، استعداد و هنرى كه ما از آن بى بهره ايم دليل اينكه نمى توانيم توليد انديشه و انديشه سياسى كنيم ناشى از همين بى استعدادى در مفهومى كردن ارزشهايمان است. هدف من در اين نوع نگارشها تلاش در مفهومى كردن و يا نشان دادن نامفهومى ارزشهايى ست كه ما با آنها دمخور مى شويم اما حقيقت آنها برايمان ناروشن است نمونه روشن آن "اصلاح طلبى دينى" يا "تغيير رفتار رهبر" و يا "روشنفكر دينى" و غيره. اينكه يك عمل و رفتار سياسى مورد پشتيبانى يا مخالفت قرار بگيرد، نمى تواند محكى باشد بر درستى و يا نادرستى آن، آنچه صحيح است، اينست كه پشتيبان و مخالف بر مبانى اى پيش بروند كه موضوعات در آن به شكل اصول درآمده باشند تا بتوان تمايزات را از هم تميز نمود مانند تمايزات ميان اصلاح طلبى دينى و سكولار. چنين هدفى ما را همواره با اصول و مفاهيم روبرو مى كند و نه ارزشهاى انتزاعى كه نمى توانند مبنا باشند.
آزادى و دموكراسى هنگامى موضوع ما مى شوند كه با دشواريهاى آنها از جمله فراگرفتن و آموختن در مفهوم ساختن ارزشها دمخور و برايمان عادت و متعارف شوند. ما كنونى ها درست است كه موضوعات و واژه هاى آزادى و دموكراسى برايمان آشنا هستند اما از شناخت به دشوارى هاى آنها عاجزيم، همانگونه كه بيان داشتم يكى از اين دشوارى ها مفهوم ساختن است كه توانايى انديشيدن، پرسش كردن و نقد مى خواهد اگر كسانى مدعى باشند كه ما چنين دشوارى ها و توانايى هايى را دارا هستيم مى بايست آن را تبيين كنند.

جوهر و عَرَض:

جوهر جمهورى اسلامى از همه طيف هاى موجودش دينيت است و عرض آنچيزيست كه بر جمهورى اسلامى حمل مى شود(عارض مى شود) عرض همواره بر جوهر متغيير است در حاليكه جوهر نه، چونكه جوهر در روند تغيير، يا محو مى شود يا از آن كيفيتى و قابليتى (جوهرى)ديگر پديد مى آيد. اين نوشته از اين روش و استدلال به موضوع و مفهوم جوهر و عرض مى خواهد مسئله سياست از مفهوم انتزاعى و روزمرگى اش كه بن بست است را نشان داده و بگويد كه پيشبرد و پيشرفت سياست الزاماً از طريق ارزشهاى مفهوم يافته ميسر مى شود. از اين منظر با مقاله پيشين با عنوان "سياست، ارزشهاى انتزاعى و كليت مفهومى" (http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=31377 )بالحاظ استدلالى و نگرش مفهومى هم وجهند.

عَرَض (Accident) يعنى عارض شدن و برابر ذات قرار دارد. همهٔ محمولات خارج از ذات را محمولات عرضی گويند. بعنوان مثال : هرگاه گرم بودن و شور بودن بر آب دلالت كند، عرض بر آب حمل شده است چونكه آب بدون اين عناصر نيز وجود دارد و ذات خودش است؛ متمدن بودن و شدن حالت عرضى ست بر انسان و بر حيوان نه، تكانها و لرزش شاخ و برگ درختان محمولى ست كه بر درختان وارد مى شود، و در ادامه به همين ترتيب. بنابراين عَرَض وجوهى ست كه بر جوهر حمل شود تو بخوان تحميل شود.

سرشت و يا طبيعت هر چيز را جوهر گويند و عرض محمولى ست كه به جوهر حمل مى شود؛ جوهرِ چيزى اگر تغيير كند، آن چيز ديگر داراى همان خصايل سابق خويش نخواهد بود و ما با جوهر ديگر روبرو خواهيم بود(يا اينكه جوهر سابق بايست محو شود)؛ عرض بر جوهر يعنى محمول وارد شده بر جوهر، تغييرى بر جوهر وارد نمى كند چونكه عرض بر خلاف جوهر مى تواند هم بر چيز و يا فرد وارد شود و يا نشود، يا پس از حمل شدنش بر جوهر در زمان ديگر حمل شدگى اش خنثى شود؛ خامنه اى يك روز سياست احمدى نژاد را دنبال مى كند يك روز هم روحانى برايش تحمل پذير مى شود به اين مى گويند وارد شدن حمل عرضى بر شخص اما سرشت(جوهر) خامنه اى كليت رفتارى اوست كه تشخص او را در دينيتش مشخص مى كند در واقع دينيت ذات رفتارى اوست. اينكه ذات تغيير مى كند و چگونه بحث اين مطلب نيست.

جوهر بالحاظ زمان مقدم بر عرض است (يعنى مى بايست وجودش باشد تا عرض بر او حمل شود) و عرض محمولى بر جوهر، بعنوان مثال: وقتى رهبر جمهورى اسلامى به "تغيير رفتار" تن داد و ترجيحاً روحانى را به رئيس جمهورى اسلامى پذيرفت معنايش اينست كه محمولى از طريق تناسب قوا ( عمدتاً فشار خارجى) بر او وارد شده است اين محمول وارد شده را عرض گويند كه ارتباطى با جوهر او ندارد، جوهر او همانى ست كه بتدريج دارد محمول وارد شده(يعنى حسن روحانى) را پس مى زند اين پس زدن هنگامى تسريع مى شود كه فرصت مناسبت در ارتباط با ضعف قواى خارجى برايش ملموس گردد.

غفلت و بيهودگى سياسى از اينجا آغاز مى شود كه به جاى تبيين جوهرِ فرد يا شئ يا يك حكومت، به عرض و محمول وارده شده توجه مبذول مى شود.

اتخاذ سياست از طريق عرض يعنى انتزاع كه اصلِ به حقيقت در آمده به روش تبيين مفهومى نيست، موجب بى توجهى به جوهر يعنى اصل رفتار مى شود؛ خامنه اى رهبر فقيه حاكم بر ايران را از آغاز رهبرى اش تا كنون در نظر بگيريم و يا اصل حكومت دينى /اسلامى را، ما بارها شاهد "عقب نشينى"(عرضى) از سوى آنها بوده ايم اما نه تغيير در ماهيت دينى شان(جوهر)، بنابراين آيا ما بازيچه دست آنها نيستيم هنگامى كه سياست را عرضى مى بينيم و از جوهر غفلت؟

اين استدلال در خصوص اصلاح طلبان دينى ما هم صادق است وقتى كه سياست را به خدمت دين و اخلاق مى خواهند چونكه سياست بدين روال يعنى ناتوانى در تبيين ها(كه اين ناتوانى ، ناتوانىِ اعتقاديست) و امتزاج با روزمرگى و انتزاعات. اصلاح طلبى دينى در عين ناتوانى تبيين ارزش اصلاحى، عكس العملِ، محمولى( اجبار به پذيرش برخى امور) كه بر آنها وارد شده، در حد قبول اصلاحات دينى امور و ساختارها است و نه بيشتر از اين. معناى "از نظر اصلاحات سياست بايد به خدمت اخلاق و دين باشد" جز اين نيست. هر دو جناح جمهورى اسلامى در يك كليت يعنى كليت جمهورى اسلامى و "حفظ نظام" دينى يار و قال همند و بقيه رفتارهايشان خارج از اين حيطه اعتقادى نيست هر چند ارزش عرضى به شكل صورى بر آنها وارد شود و برخى رفتارها را بطور موقت تغيير دهد.

اگر مقدم به عرض يعنى جوهر بيهوده و بى اهميت جلوه كند يا اگر تقدمش بر تأخر عَرَض توجه نشود و يا وجودش انكار شود در اينصورت عرض نيز بيهوده يا بى وجود خواهد بود و در نتيجه سياست نيز بى وجود. اما در هر دو صورت چه عرض را مقدم بر جوهر بگيريم و چه آن را در بى وجودى جوهر خنثى كنيم، توليد انديشه سياسى محال است اگر اصالت قدرت حاكم(جمهورى اسلامى) و بطوركلى ساختار قدرت بعنوان يك رفتار و عملكرد سياسى كلان مطرح نباشد. توجه بى شائبه به عرض و تغافل به جوهر(حكومت با معيار دينى) در واقع سلبى كردن جوهر است كه جوهر سلبى نمى شود بلكه ايجابى ست چونكه وجودش ضرورت است(هر وجودى ضرورت است). در اين حالت، يعنى سلبى كردن جوهر و ضرورى كردن عرض در حالت تقدم، نمونه روشنى از پرسه زدن در روزمرگى و سرگشتگى است. شبه سكولاريسم نمونه روشن پرسه زدن در امور انتزاعات و سرگشتگى ماست.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد