logo





چندزبانی در شعر

شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۴ مه ۲۰۱۴

بیژن باران

bijan-baran.jpg
چند زبانی در شعر از عهد باستان وجود داشته. در آغاز آوردن نامهای خاص شهره گان و شهرها، سپس شرح رویدادها در مناطق همجوار، حمله و فتح یک قوم بر قوم دیگر منجر به لوحهای چندزبانی شد. برای نمونه در تورات عبری و انجیل یونانی از فلسطین نام کوروش در ایران بکرات آمده؛ یکی از این روایات ورود 3 مغ به بیت المقدس است. واژه مغ سپس در زبانهای اروپایی به ماژیک/ جادو تغییر شد.

مولوی 4 نام بزبانهای مختلف برای انگور را در روایت زیر آورده:
چار کس را داد مردی یک درم/آن یکی گفت این بانگوری دهم
آن یکی دیگر عرب بد گفت لا/من عنب خواهم نه انگور ای دغا
آن یکی ترکی بد و گفت این بنم/من نمی‌خواهم عنب خواهم ازم
آن یکی رومی بگفت این قیل را/ترک کن خواهیم استافیل را.

چندزبانی در عصبشناسی با تبیین سامانه های چند زبانی در مغز، اثر چند زبانی بر انعطاف پلاستیکی مغز، و اثر گپ نشانه ای و کلامی در مغز کر و لالها با تصویر کارکردی مغز بررسی شده. سن و سلیسی در فعال کردن ناحیه های مغز دخیلند. یادگیری زبان در کودکی مغز خاکستری در غشاء داخلی را افزایش می دهد. لذا یادگیری زبان دوم/ ز2 ساختار مغز را کمی تغییر می دهد. عارضه عدم تکلم در یک زبان پس از تصادف و ضربه مغزی گزارش شده. ولی زوال زبان دوم یا بهبودی در تکلم 2 زبان بهم شباهت ندارند.

اسکنPET  نشان می دهد: در حافظه کاری نیمکره راست بیان نشانه ای از کلامی تفاوت دارد. تکلم در ز2 یعنی زبان دوم فعالیت مغز را بیشتر از زبان مادری یا ز1 می کند. نرمه پیشانی برای قافیه و مترادف فعال می شود. در زبان آموخته کودکی و نوجوانی 2 بخش مختلف مثلث بروکا برای تکلم فعال می شود. ولی 2 زبان آموخته در کودکی، تنها یک بخش مثلث بروکا در تکلم هر دو زبان فعال می شود. در حالیکه مثلث ورنیکه، برای درک ز1 و ز2 به زمان آموختن در کودکی و میانسالی وابستگی نداشته؛ تنها در یک بخش فعال می شود.

کودک زودآموز و نونهال دیرآموز در تکلم، تفاوت فعالیت مغزی و بیانی دارند. شاید رشد آذریها در کسب و ارتش و ارمنیها در امور فنی و کسب در ایران سده 20م بخاطر 2 زبانی بودن آنهاست. یادگیری زبان زودآموزی و دیرآموزی در درجه سلیسی بدون لکنت، بی لهجه/ اکسنت با هم در فعالیت مغزی توفیر داشته؛ نیز درک گوشی/ بیان زبانی و درک چشمی/ بیان خوانشی در فعالیت مغزی توفیر دارند.

بررسی ترانه ها، شعرها، سرودهای سده 20م فارسی نشان می دهد: همه شاعران به زبان فارسی رسمی، دبیرستانی، ادبی شعر می گویند؛ ولی هر شاعر تنها با گویش مادری و بیان محاوره خانوادگی می تواند شعر بگوید. پس بچه های تهران شعر محاوره تهرانی سروده؛ ولی بچه های شهرستانها و تهران – همه شعر فارسی می سرایند. زادگان تهران شاملو پریا و فروغ بعلی مادرش گفت- را به لهجه تهرانی سروده؛ ولی نصرت رحمانی رشتی و سهراب سپهری کاشی شعر فارسی رسمی سروده اند؛ نه به لهجه تهرانی. گروهی از شاعران مانند عمران سلاحی در تهران زاده شده؛ ولی در خانه با گویش اردبیلی بزرگ شد.

زبان در مغز 2 مرحله یادگیری و کاربردی دارد که تابع سن متکلم است. نحوه یادگیری زبان در کودکی با سالمندی تفاوت دارد. لذا یادگیری/ تکلم زبان 2م در کودکی روان و سلیس بوده؛ در سالمندی این یادگیری با لهجه ز1 همراه خواهد بود. سلیسی و سن یادگیری ز2 تراکم ماده خاکستری/ تعداد دندرایتهای بدون مایلین سفید مغز را، می افزاید. این ماده با تکلم رابطه مستقیم دارد- تکلم سلیستر حجم این ماده را می افزاید. ساختار مغز با فشار/ تقاضای محیط تغییر می کند. http://en.wikipedia.org/wiki/Neuroscience_of_multilingualism

در این جستار مصالح مغزی چند زبانی در شاعر در چرخه حیاتش مداقه می شوند. زبان مادری پیش از دبستان در مغز و حافظه کودک قرار می گیرد. سپس در محله و دبستان زبان دوم را کودک با تعامل بادیگران می آموزد. در دبیرستان و دانشگاه زبان سومی را از طریق کتب و مدرسان فرا می گیرد. توجه شود زبان مادری از زبان سواد مدرسه ای مجزا است- یعنی 2 زبان اند.

مثلا گویش تهرانی در خانه با سوادآموزی فارسی در مدرسه در تلفظ و دستور 2 زبان متفاوت مانند کردی و آذری اند. آیا این 3 آموزش زبان خانه/ مادری، دبستان/ سواد، دانشگاه/ تخصص - رویکردی واحد در مغز دارند؟ آموزش زبان در مغز تابع سن فرد است. یادگیری زبان در کودکی، تکلم را سلیس و بی لهجه کرده؛ زبان آموزی در میانسالی با لهجه بوده. این 2 یادگیری روال مغزی متفاوت دارند.

آیا پردازش مغزی زبانهای نامتجانس مانند سامی و ترکی تفاوت دارد؟ زبان 3جزء مفهوم، نویسش/ خوانش، هجایی/ گفتن دارد. چه خوشه های عصب مغز در سویچینگ از یک زبان به زبان دیگر فعال می شوند؟ آیا حجم حافظه 3 زبان 3 برابر یک زبان است؟ آیا 2 زبان گوناگون نواحی مختلف مغز را فعال می کنند؟ آیا ناحیه مشترکی بین 3 زبان، مثلا معنی، وجود داشته؛ بیان 3 زبان بخشهای حافظه و حرکتگر motor عصب مجزا دارند؟ آیا خوشه عصبهای مثلث بروکا برای 2 زبان مختلف شبکه های مجزا داشته؛ ولی درک 2 زبان در مثلث ورنیکه شبکه واحد دارد؟

آیا فکر کردن در یکی از 3 زبان ارجحیت دارد؟ برای نمونه زبان مادری برای فکر کلامی مرجح است؟ آیا چند زبان انبار اطلاعات مشترک دارند؟ آیا هر زبان جایگاه ویژه خود را دارد؟ چگونه بیان عضلانی در سر با سویچینگ زبانی در عصب انجام می شود؟ علل زبان کُلاچی، مخلوط چند زبان، چیست؟ چرا یک واژه از زبان 1 در یک لحظه بذهن نمی آید؛ فرد واژه برابر در زبان 2 را بکار میبرد؟ چرا برابر آن در زبان 1 بلوکه می شود، بیاد نمی آید؟ تصویرگر رایانه ای کارکرد عصبها به پاسخ این پرسشها کمک می کند.

چندزبانی در خاور میانه امری عادی است. اکثر مردم زبان غیر رسمی در خانه بکار می برند. تکلم چندزبانی خون و اکسیژن بیشتر به مغز رسانده؛ صحت مدارات عصب را تامین کرده که در کهولت فراموشی/ الزهایمر را تا 4 سال بتعویق می اندازد. چندزبانی حجم مغز خاکستری، بویژه در نیمکره چپ را بیشتر می کند. مغز خاکستری، در تقابل با مغز سفید، جایگاه پردازش اطلاعات در یاخته ها و تارهای عصب است.

چندزبانی در کودکی ساختار مغز را تغییر داده؛ پیش از 5 سالگی آسانتر و سلیس تر می باشد. آیا پردازش هر 2 زبان در یک ناحیه مشخص و مشترک انجام می شود؟ سویچینگ بین 2 زبان فعالیت ناحیه ای در نیمکره راست مغز را افزایش می دهد. این ناحیه بویژه در غشاء قبل پیشانی - محل تمرکز، توجه، کنترل- است.

شاعر چندزبانه چند مخزن زبانی در کنار زبان مادری خود دارد. در مغز هر زبان تلفظ در مثلث بروکا، تشخیص در مثلث ورنیکه مجزا داشته که در لایه معنایی اشتراک دارند. بطور استعاری می توان گفت که سر یک شاعر چندزبانه یک بوته نسترن است که شاخه های رز چایی، سفید، سرخ هم پیوند داشته؛ ولی این رنگهای گوناگون در ریشه معنایی مشترکند.

ترجمه ترتیب لغوی از یک زبان مبداء به مقصد است. این روند می تواند ذهنی یا عینی باشد. ذهنی فکر در زبان مادری به بیان زبان 2م در می آید. در روال عینی این نقشه مندی بین 2 زبان می تواند تکلمی یا تحریری باشد که عضلات تحت کنترل عصبها بحرکت در می آیند. لذا ترجمه شاملو به گویش محاوره تهرانی طبیعی است؛ ولی ترجمه گلستان زاده شیراز از هاک بری فین مارک تواین به گویش محلی آمریکایی برای ترجمه به فارسی باید به یک بومی تهران مانند شاملو برای ویراست داده می شد. زیرا گلستان شیرازی نه لهجه تواین را می دانست؛ نه لهجه تهرانی. لذا ترجمه او مهجور و ناپسند از آب درآمد. نمونه: “Yes - en I s rich now, come to look at it. I owns myself, en I s wuth eight hund d dollars. I wisht I had de money, I wouldn want no mo.” 

ترجمه از ز1 به ز2 مربوط به بخشهای متفاوت تکلم/ خوانش ز1 و ز2 است. تکلم مخلوط 2 زبان، سویچینگ از ز1 به ز2 در مترجم بداهه ای در سازمان ملل، مثلث بروکا را شدیدا فعال می کند. جنبه گوناگون چندزبانی در سلیسی بدون لهجه، بی لکنتی در مفهوم، تلفظ بومی، درک ز2، بلوکه شدن یک واژه در ز1 ولی نه در زبان ز2 ، درک تلفظ گوشی ز2 هم پژوهیده شده اند. تکلم 2 زبان جمع ساده ز1 و ز2 نبوده؛ بسیار پیجیده تر است. آموزش چندزبانی در مغز در تغییر ساختاری نبوده؛ بلکه کارکردی عصبها است.

اصولا در زبان گفتاری بیان در مغز چپ به فکر نزدیکتر است تا در زبان کتبی که بیان زیر سنن ادبی در مغز راست شکل می گیرد. زبان گفتاری تابع محیط تکلمی و عواطف متکلم می باشد؛ نه تابع ادبیات کتبی ملی و دستور زبان رسمی. لذا لهجه های گوناگون گفتاری شکل می گیرند؛ در حالیکه زبان کتبی کمتر تغییر می کند. شعر کتبی فردوسی امروز هم فهم پذیر است؛ ولی گویش خراسانی/ مشهدی با گویش تهرانی تفاوت دارد. البته فهم آثار کلاسیک دلیل دیگری هم دارد. در قرن 20م سوادآموزی جامعه اکثرا بیسواد ایرانی بر اساس ادبیات کلاسیک ثابت بود؛ نه براساس گویش محاوره که در شهرهای مختلف متفاوت بودند.

در تهران چندین لهجه از جمله شمرونی، شابدولعظیمی/ شاه عبدل عظیمی، چاله میدونی، حسن آبادی، جاهلی، آخوندی، فرنگی، ارمنی، ترکی، اصفهانی، یهودی وجود دارند. آثار رادیویی، نمایشی، سینمایی این رنگارنگی را بطور احسن عیان می کنند. این توفیر گویشی تنها در تلفظ نبوده؛ در جمله بندی و گزینش واژه ها هم دخیل است.

فیلمهای دهه 40 ش با تاکید روی گفتار و رفتار لاتها، لوطیها، جاهلها از پرفروشترین فیلمهای آن دهه بودند؛ البته طرز فکر و بیان لاتها در سطح مقامهای امنیتی- فرهنگی ساواک هم رایج بود. قیصر نمونه موفق این تلفیق کاراکترها، لهجه ها، آسانگیری ساواک است. در تهران پیش از انقلاب گویش لاتی بین جوانان طبقات متوسط و در فیلمها رواج داشت. چند اصطلاح لاتی: بزن بریم= راه بیافت. بغل و بپا نماله = مواظب راننده بغلی باش که ماشین ما را نخراشد.

شاعر در پروسه تولید شعر – چه شفاهی/ ذهنی چه در تحریر/ نویسش عضلات سر و دست را بکار می برد. عصبهای ربط بین حافظه آنی حسگرها، حافظه دراز مدت، حافظه کاری، مشعر، کارکردهای 100 گانه مغز مانند زبان، منطق، تخیل قرار دارند. عصب ربط سیگنالهای یکسویه برون آ و درون رو نسبت به حافظه تحتانی دراز مدت را بهم مرتبط می کند. عصبهای ربط گاهی بهم سرریز/ اتصال کرده موجب تداعی های تلفظی، سمعی، نویسشی، بصری، معنایی، زبانی، ظاهری، عاطفی، حرکتی می شوند. اتصال ارادی بنیان استعاره و مجاز با اشیای دیگر بوده؛ غیرارادی نتیجه جهش از یک فکر به فکر دیگر می باشد.

عصبهای ربط موارد وقفه ای را هم در پروسه اندیشیدن، تکلم، نویسش- پدید می آورند. این وقفه های زبانی شامل لکنت زبان، بلوکه هجا، فکر، مسدود شدن، فراموشی لحظه ای کلمه، نام ولی نه چهره، اپیزود می باشند. این وقفه های زبانی در حافظه کاری موجب می شوند که فرد در بیان بخاطر اختلال در فعالیت مثلث بروکا در مغز چپ، تپق بزند. اگر چه واژه مورد نظر مشعر در حافظه دراز مدت وجود دارد؛ ولی با اختلال لحظه ای عصبهای ربط بین حافظه کاری مشعر و حافظه دراز مدت، سیگنالهای عصب به مثلث بروکا برای تولید عضلانی در سر و دست متکلم بموقع وارد نمی شوند.

محرکه/ هیجان ها جهانشمول بوده؛ انسانهای 5 قاره این محرکه ها را داشته؛ احساس تابع تجربه در یک فرهنگ خاص و برخی عارضه های ژنی/ ارثی می باشد. اسکن محیط بوسیله چشم هم ارثی بوده؛ هر فرد الگوی ویژه خود را در دیدن محیط دارد. از اینرو در یک صحنه قتل 2 شاهد ممکن است برداشتهای حسی متفاوت داشته باشند. یکی بگوید اول صدای تیر را شنید بعد جیغ مقتول را. دیگری ممکن است بگوید اول جیغ را شنید بعد صدای تیر را. نسبیت عام آینشتاین مبنی بر تاثیر موقعیت زمان-مکانی ناظر در دیدن رویداد هم نکته دیگری است.

گاهی بخشی از کلمه و نه همه ی آن در حافظه کاری بخاطر می آید؛ گاهی چهره کسی – از حافظه حسی بصری- بخاطر می آید ولی نام او – از حافظه زبانی- بیاد/ مشعر نمی آید. نیز عواطف شامل محرکه ها و احساسها هم در حالت و لحن بیان دخیل اند. توجه شود که حافظه زبانی از انبار اطلاعات حس بصری جداست. اینهم بخاطر اختلال عصبهای ربط بین حافظه دایم بصری، حافظه دایم زبانی، حافظه کاری مشعر است. مورد آخر، جابجایی یک هجا/ حرف در یک کلمه است که دیکته یا تلفظ کلمه را مغلوط می کند.

چینش حسگرهای نور درون چشم پیوسته مانند پوست نبوده؛ بلکه گسسته مانند موی سر است. وجود 2 چشم کمک به دریافت عمق در میدان دید می کند. پس پذیرش سیگنال نوری در چشم گنجایش/ تجزیه resolution محدود داشته؛ حافظه آنی حسگرها هم ظرفیت محدود دارند. لذا تشخیص و نامگذاری مواد پیوسته رنگها و صداها در انسان محدود به گنجایش دیجیتال/ منفصل بصری و سمعی است.

چشم داده نوری را به مغز می رساند؛ درست مانند دوربین عکاسی با عدسی برای تمرکز نور بر فیلم است. 95% اطلاعات از چشم به مغز می رسد. ساختار درونی چشم از میله، مفتول rod برای حرکت و سفید/ سیاه و هرم، مخروط cone برای رنگها تشکیل شده. مفتولها در پیرامون و هرمها در مرکز چشم متراکم ترند. تصویر بر شبکیه بوسیله عصبهای نوری به مغز می رسد. شبکیه حسگرهای نوری بوده که از 120 میلیون میله و 6-7 میلیون هرم متمرکز در کانون بدور ماکولا یند. ماکولا تکه زردی نزدیک مرکز شبکیه با بهترین تمرکز بینایی است. هرمها 3 رنگ سرخ 66%، سبز 32% و نیلی/ آبی 2% اند. شاید سرخ خون خطر، سبز برگهای غذا، آبی آسمان نور در این تناسب رنگها دخیل باشند.

میله ها حرکت و بینایی در محیط کم نور پگاه و شامگاه را بصورت سفید و سیاه حس می کنند. این بینایی پیرامونی نام دارد. فرد حرکت حول و حوش خود را حس کرده؛ ولی رنگ را با هرمها حس می کند. پس بینایی حرکت منوط به بینایی پیرامونی میله ها ست؛ بینایی رنگ منوط به بینایی مرکزی هرمهاست. در پگاه برگهای سبز یک گل سرخ خوش رنگتر دیده شده؛ زیرا هرمها در مرکز سرخی را خوب نمی بینند؛ ولی میله ها سبز و نیلی را در نور کم خوب می بینند.

در تکلم فرد چندزبانی هر زبان بخش متفاوتی در مغز را فعال می کند. خوانش زبان مادری یک بخش از مغز را فعال کرده؛ در خوانش ز2 بخش دیگر فعال می شود. خط فارسی، عربی، عبری از راست به چپ است؛ خط انگلیسی از چپ به راست است. در تحریر صفحه کلید رایانه از فارسی به انگلیسی چرخش 2گانه مراعات می شود. ولی اعداد و علامات مانند پرانتز از چپ براست اند. آنها در بستر خط فارسی جهت خود را حفظ می کنند. ولی این ثبات ظاهر در پراش از سرورها، جهت پرانتز را معکوس می کند.

پس پردازش خط در 2 نیمکره مغز وابسته به ساختار شکل و زبان است. نیمکره راست پردازش وظایف 3بعدی و بنا به الگوی کل-گرای پیام است؛ در حالیکه نیمکره چپ مسئول پردازش پیام کلامی و سیناپسهای محلی بین عصبهای یک شبکه است. فرد چندزبانه در استدلال، چندکاری multi-task، ادراک و همگرایی/ توافق ایده های متضاد بهتر است. فرد2زبانه از 1زبانه بهینه تر- نه ضرورتا باهوشتر- است. او کار و از کاری به کاری دیگر پرداختن/ چندکاری مانند تحریر در حال شنیدن موسیقی یا دیدن فیلمی بهتر انجام می دهد. فرد 2زبانه با ذهن شفاف بدون فراموشی عمر بیشتر می کند. آیا استادی موسیقی مانند پیانو، ویلون بر فرد 1زبانه رجحان ذهنی دارد؟

ﻣﻨﺎﺑﻊ. 2014/05/23
http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=28574 نقش سیاسی جاهل ها و لات ها در تاریخ معاصر ایران- فرح طاهری
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/155157.php جاهل‌ها و لات‌ها، روحانيون و سلاطين-بخش دوم، م نقره‌کار
http://en.wikipedia.org/wiki/Neuroscience_of_multilingualism عصبشناسی چندزبانی
PET Positron Emission Tomography 
 fMRIتصویرگر مغناطیسی رایانه ای کارکردی
 rCBFگردش خون محلی به یک ناحیه مغز.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد