logo





سخنی دربارۀ زرتشت:
خرافات زیرعنوان ذهنیات به‌اصطلاح تاریخی

سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۰ مه ۲۰۱۴

ف. آزاد

واقعیات (مادّی) ساختار اجتماعی هر سرزمینی، نظیر حیات اقوام انسانی در آن سرزمین، از بین رفتنی نیستند و در ساختار فرهنگی مردمان آن سرزمین همواره منعکس خواهند ماند. اگر هم در سایه استبداد حاکم مدت زمانی تضعیف و ظاهرأ پوشیده مانده باشند، زمانی دیگر به اجبار حقیقت مادی اعیان، دوباره ظهور خواهند کرد. در حالیکه ذهنیات قدیمی و افسانه های ساکنان یک سرزمین که به سبب آمیخته گی شان با ادبیات، قابل تعبیر و جعل و سوء استفاده از سوی مجانین تاریخ و مستبدین حاکم اند، غیر از بدبختی برای مردمان و تشنّج حیات اجتماعی نتیجه ای دیگر نخواهند داشت. تعدد اقوام ساکن ایران و تنوع فرهنگ های موجود در آن از بدو تاریخ این کشور، از جنس واقعیات غیر قابل انکار ساختار اجتماعی ایران اند. قصه های دینی زرتشتی که محققین به جهت تشخیص جعلی بودنشان، تاکنون هیچ گونه توافقی برسر کم و کیف و بود و نبودشان نداشته اند، از نوع ذهنیات قابل جعل و سوء استفاده برای توجیه استبداد مرکزی دوران پهلوی بر اساس مرکز گرایی امپراطوری قدیم ایران بوده اند.

حقیقت دنیای معاصر دوچهره متضاد توام دارد. در یکسو گروهی از انسان‌های آگاه بر موازین واقعی حیات اجتماعی پس از خانه تکانی ذهنی و پیراستن آن از افسانه ها و سنگواره های ادبی قدیم، که اندیشه را تخدیر و سنگین کرده بود، خود را با واقعیات دنیای سختگیر و بی رحم معاصر تطبیق داده اند. در سوی دیگر گروهی مغفول از حقیقت و عقده مند و کینه توز نسبت به واقعیات، بیش از پیش در پی تخدیر ذهن خویش با افسانه های دینی تئوکراسی ساسانی تکرار شده در خواب نامه ی فردوسی رفته اند؛ تا از حضور و زندگی در واقعیت منطقی سختگیر فرار کنند و با تنیدن تار خرافات به پود "حقیقت"، به "خواب هفت پادشاه" بروند.

اشکال عمده افسانه های زرتشتی اینست که چون در فقدان شخصیت تاریخی زرتشت، مرجع تاریخی مشخصی نداشته و مقید به داده‌های واقعی در ساختار منطقی ِ مشخص ِ مرحله ی معینی از تاریخ نیستند، بسیار بیشتر از ادیان ارجاع کننده به شخصیت های تاریخی و مقید به شرایط و داده‌های مرحله تاریخی معین، آلوده به خرافات، قابل جعل و سوء استفاده هستند و آبشخورشان هر آخوری می‌تواند باشد. از سوی دیگر، وظیفه تحقیق علمی تاریخ روشن کردن کم و کاستی های باورهای غیر تحقیقی متداول است، تا حقیقت تاریخی و معقول و منطقی آن ها معلوم شود و روشن شدن این حقایق تاریخی بشر را از باورهای خرافی قدیم برهاند. چون خرافات دینی و باور به "حقیقت" ذهنی افسانه های دینی، ذهن مردم را از دیر باز مشوش و کُند و گول و منگ ساخته اند. چنین ذهنی که به سبب کُندی و منگی قادر به ملاحظه منطقی واقعیات نیست، خود و دیگران را بابت توجیه تخیلات خویش به بیراهه خرافات افسانه ای خواهد برد و بر خرافات موجود میان عوام خواهد افزود. در حالیکه بسط حقایق منطقی ناشی از تحقیقات علمی در تاریخ پرده از روی خرافات تاریخی ای بر می دارند، که تاکنون به اسم "حقایق تاریخی" به خورد عوام داده شده است. وجود تاریخی زرتشت از این گونه افسانه های خرافی است که فرهنگ حاکم عصر پهلوی برای توجیه استبداد مرکز گرای خود بر ذهن عوام مسلط ساخته بود. از آنجاکه در تمایلات آریایی ـ نازیستی حکومت و نخبگان حاکم دوران رضاشاه، دیگر شکی باقی نمانده، لذا طبیعی است که همین نخبگان جعلیات آریایی ـ زرتشتی نازی های آلمان را بعنوان زمینه ی ایدئولوژی حاکم برگزیده بوده باشند. و باز طبیعی است که امروز نیز کسانی با تبلیغات خرافات آریایی ـ زرتشتی در خواب بازگشت به دوران پهلوی باشند. لذا ضرورت حقایق تحقیقی برای تشخیص واقعیات تاریخی در پس افسانه های زرتشتی بیش از پیش احساس می شود تا الخناصان با تبدیل افسانه به افسون، حقیقت را جعل نکنند.

برای شخص عاقل طبیعی است که در پی تشخیص واقعیت از افسانه برود. تحقیق تاریخی در پی این است که در کنار تحقیق واقعیات تاریخ از افسانه های تاریخی، افسانه هایی را که در مورد شخصیت های تاریخی پرداخته شده اند از افسانه هایی که در مورد شخصیت های افسانه ای ساخته شده اند، تشخیص دهد. چون افسانه های نوع دوم، افسانه در افسانه و خرافاتی بیش نیستند. لذا تشخیص این افسانه ها برای تحقیق حقیقت از خرافات ادبی ضروری است. مخصوصأ وقتی که تبلیغ خرافات و افسانه ها با افسون قومگرایانه توام شود. یک قلم تبلیغ تصور "حقیقت" زرتشت، سبب این می شود که با توجیه عقاید قرون وسطایی ی فردوسی و خرافات حماسی وی در باره ی اختلافات نهادی میان ایرانی با تورانی و عرب، بین اقوام مختلف ایرانی شکاف انداخته شود. یعنی امتناع از پذیرش نتایج تحقیقات تاریخی، غیر از کوتاهی و کوری علمی سبب کوتاهی و نابینایی اجتماعی است.

از بدو ظهور و تبلیغ جعلیات زرتشتی، مخصوصأ برای توجیه جعلیات نژادپرستانه آریایی در نوشته های ایرانشناسان نازی آلمان نظیر "شه در"، به تَبَع جعلی بودنشان، توافقی بر سر شخصیت تاریخی زرتشت ممکن نشده است. تنافر و تناقض زمانی در وجود شخصیت مجعول زرتشت بر اساس منابع فرضی، قریب شش هزار سال؛ و تناقض و تفاوت مکانی حضور وی مطابق همان منابع، صدها فرسنگ است. به معنی دیگر به جهت این اختلافات بعید زمانی و مکانی، وجود تاریخی چنین شخصی ناممکن است. چون هر مرحله و مکانی که بر اساس یکی از منابع فرض شود، نسبت به نتایج منابع دیگر با تناقض روبرو خواهد شد. باز به معنی دیگر تناقضات یاد شده در منابع زرتشتی چنان اساسی، متعدد و مفصلند، که ارائۀ جواز منطقی و صحه گذاشتن علمی بر شخصیت تاریخی زرتشت ممکن نمی‌شود. یعنی در قدیم الایام هرکسی از حلقه رهبری این دین می توانسته، در فقدان وجود واقعی زرتشت و معیار های منطقی مربوط به زمانه ی او، نظرات خودرا به اسم زرتشت بر محتوای دین زرتشتی اضافه کند. و دقیقأ به همین علت محتوای آنچه که به دین زرتشتی معروف شده، مواجه با تناقضات مکانی و زمانی و پراکنده گویی های بسیار شده است.

هرچند که نظرات جدی مجبور به اطاعت از منطق اند و حکم منطق حکم نهایی صحت و یا نادرستی هر نظری محسوب می شود. اما برای اینکه تصور نرود نظر من که صرفأ به تشخیص قابلیت منطقی مسئله پرداخته است، استثناء بر قاعده است، لازم می بینم که نظر بعضی از متخصصین مبحث زرتشت را که معمولأ در پی قبول وجود زرتشت رفته اند، یاد آوری کنم:

ـ ژاک دوشن ـ گیمن متخصص زبان و فرهنگ هندو ایرانی در سخنرانی معرو فش "تأملاتی در باره ی زرتشت" می گوید، " منابعی که برای شناختن زرتشت در دست داریم، بسیار پراکنده و بی سرو ته اند" (1). لذا با منابع بی سرو ته، تنها می توان "حقایق" بی سرو ته و یعنی خرافات جعل کرد.

ـ گوردون چایلد در کتابش "آریایی ها" یاد آوری می کند که محقق معروف "دارمستتر منکر این واقعیت است که داریوش و هریک از پادشاهان هخامنشی پیرو دین زرتشت بوده اند" (2). یعنی در فقدان تذکار زرتشت و دین او در سنگ نوشته های شاهان هخامنشی، نخستین منابع ممکن در مورد زرتشت به دوران ساسانی محدود می‌شود، که باتوجه به نظر نِی برگ در مورد جعل نوشته های زرتشتی در دوران ساسانی (در زیر)، جعلی بودن منابع اولیه زرتشتی را مسلم می سازد.

ـ محقق مشهور نِی برگ (نیبرگ) معتقد است که "ساسانیان بخاطر طول و تفصیل دادن به دین زرتشتی خویش و بیشتر جلوه دادن ضرر تسخیر ایران وسیله ی اسکندر بر این دین، (با جعل و افسانه پردازی) قسمتهایی را بر متن اوستا اضافه کرده اند." (3). این مسئله جعلی بودن و عدم حقیقت تمامی منابع زرتشتی ممکن را (که از دوران ساسانی شروع می شود) مسجّل می سازد.

ـ آن مری بویس که بسیار مایل به قبول وجود زرتشت است، مجبور به این اعتراف از زبان محقق معروف قرن نوزده "ای. و. وست" شده است که «"در حال حاضر از آغاز آیین زرتشت آگاهی تاریخی واقعی در دست نداریم، و هنوز باید آن را موردی پیش از تاریخ بدانیم". پس از یکصد سال درستی این دیدگاه هنوز برجاست، و امکان کشف تاریخی دقیق بنیاد گذار آن متصور نیست» (4). یعنی مهمترین مدافع وجود زرتشت مجبور به این اعتراف است که "آگاهی تاریخی بر آغاز این آیین (و یعنی وجود) زرتشت" ممکن نبوده و هرآنچه که در دست داریم، نه که تاریخ، بلکه افسانه و غیر تاریخ است. لذا هر آنچه که در باره ی زرتشت افسانه ای پرداخته شود، نه تاریخ و نه فرهنگ بلکه افسانه در افسانه و یعنی خرافات است.

از قدیم دونظر کلی در ارزیابی افسانه های زرتشتی رایج بوده اند که هر دو صرفأ در این نکته توافق داشته اند که این افسانه ها از دوبخش متجزی و حتی متناقض تشکیل شده اند که بخش اول "گاتها" قدیم تر و احتمالأ مربوط به دوران ساسانی است و بخشهای دیگر نظیر "یسنا" و باقی "اوستا" بعدأ و احتمالأ همچنانکه بعضی از محققین غربی از انتساب نسبت "پیامبر (رسول)" به زرتشت و ضرورت "نماز پنجگانه" در دین زرتشتی، تشخیص داده اند، بعد از اسلام تنظیم شده اند. نظر اول که با "نِی برگ" آغاز می شود، اینست که "نویسنده گاتها یک نوع جادوگر و شَمَن بوده که در حالت سرمستی از دود و دم و بنگ به غیب گویی می پرداخته است" (1). نظر دوم که به هرچفلد (هرتسفلد) بر می گردد، زرتشت را نظیر محمد بانی دین اجتماعی و "سیاستمدار" دانسته است. محققین بعدی موضعی در میانه و یا متمایل به یکی از این دومحقق قدیمی اتخاذ کرده اند. کمااینکه میرچا الیاد، کلنز و پیرارت از گروه اول اند که دونفر اخیر به سبب تناقضات یاد شده به ضرورت استنتاج منطقی منکر شخصیت تاریخی زرتشت هستند. هنینگ و شاگردش بویس در میانه دوگروه جای دارند. اما طیف نظرات محققین در مورد زرتشت حتی بسیار فراتر از حدسیات اولیه رفته است. بعضی نظیر والتر هینچ (هینتس) مشابهت هایی بین مسیحیت و زرتشت یافته اند. و برخی نظیر توماس هاید شرقشناس انگلیسی حتی زرتشت را از شاگردان دانیال نبی در بابل و متعلق به آن یهودیانی که بخت النصر از سرزمین یهود به بابل فرستاده بود، شناخته اند. نتیجه این که مواضع محققین عملأ از اینرو چنان مختلف است که در فقدان داده‌های تاریخی و استدلال‌های مقید به اصول منطقی که همگی دال بر شخصیت تاریخی زرتشت باشند، هر تخیلی و هر پنداربافی در مورد این آدم افسانه‌ای را ممکن ساخته است.

با توجه به همۀ این نکات و جنبه های گوناگون، انسانی که از یک شعور متعارف برخوردار باشد، نمی‌تواند شخصیت افسانه‌ای زرتشت را با یک شخصیت واقعی تاریخی یکی بگیرد. اما چون شیعیان عادت به افسانه پردازی دربارۀ شخصیت های دینی خود دارند، در بارۀ زرتشت نیز از این عادت تبعیت کرده اند. پیش از این افسانه پردازی‌ها، زرتشتیان هند به مناسک خود مثل پیروان هر دینی بر اساس سنت شان عمل می‌کردند و با محتویات کتاب‌های دساتیر زندگی طبیعی خودشان را می‌کردند. کسانی مثل پورداوود و دیگران رفتند به هند و آن بدبخت‌ها را دچار سرگیجه و سرگردانی کردند و حتی بحران روحی و دینی در آن ها ایجاد کردند. خیلی ها هستند در میانشان که از دست ایرانیان تازه زرتشتی شده (تازه اگر قبولشان داشته باشند) می‌نالند. چه خوب می‌بود اگر آن بیچاره‌ها را به حال خود رها می‌کردند. آن‌ بیچاره‌ها هرگز با داستان‌های شاهنامه به دین خود عمل نمی‌کردند. ایرانیان ناسیونالیستِ بیمار آن‌ها را به این بدبختی دچار کرده‌اند نه محققان ادیان در غرب که کارشان دین‌شناسی است و برخلاف ناسیونالیست‌های ایرانی نمی‌خواهند در سنت دینی انسان‌ها اخلال کنند. ناسیونالیست‌های ایرانی از لطمۀ روحی که به آن‌ها زده‌اند باید شرمسار باشند.

حواشی و توضیحات (پرانتزها اضافات نویسنده اند):

(1) ایران نامه، سال نهم، شماره 1، زمستان 1369.

(2) ویر گوردون چایلد، "آریایی ها"، انتشارات نگاه، تهران، 1386، ص. 59 .

(3) K. Knaepper, “Die Religion der frühen Achameniden in ihrem Verhaltnis zum Avesta“ Herbert Utz Verlag. tuduv, Muenchen, 2011.

(4) مری بویس، "آیین زرتشت"، انتشارات نگاه، تهران 1386، ص. 59.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد