با تو
در ساحل دل نشستن
و از ژرفاها سخن گفتن.
با تو ،...
از تو سرودن ،
هنگام
که هجاهای حسرت را
در موسیقی الفاظ مینوازم؛
و صمیمیتِ از جان نیوشیدنت
که قاطعیتِ نوازش است....آه
خنکای نگاهت
وقتی
قطره
به قطره
بر بی پناهی نگاهِ ملتهبم میتراود .
تو انگیزه ساز ِ غزلپارههای منی
و تلفظِ نامت
تبرکِ الهامِ سرائیدن است .
اینک -
هراسان در سردابِ واپسین خواب
تنها طلوع ِ مهر ِ تو
بیداری ِ مختصرم را
تفسیر ِ صریح ِ تسلاست .
تملکِ دستانت
بهترینان بهانه برای تداوم زیستن
و محرابِ شانه ات
امان جایی برای غزلی را گریستن .
*********
جهانگیر صداقت فر
تیبوران - ۱۰ می ۲۰۱
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد