ما
در این جهان
چه می کنیم
جهان
با ما چه می کند ؟
چه می کنیم
در درگاه سحر ؟
چه نالان
در درگاه سحر
به انتظارش دست می گشاید
آنکه به سحر امید دارد
خورشید هست
اما / چشمان ما
به کجا شناور می شود ؟
به کجا جاری می شود ؟
وقتی راهها را بسته اند
کوهها را بسته اند
آسمان را بسته اند
پنجرهء اتاق هم
بسته است
نمیدانیم که قلب کوچک ما هم
بزودی بسته می شود
ما مثل کتابیم
که هرگز گشوده نشده ایم
بادکنکیم
با سر سوزنی
نابود می شویم
تقصیر از ماست
نباید
به نوک تیر دشمن خیره ماند
نباید
دست خود را
به پشت خود پیچید
و آمادهء مردن شد
باید ایستاد
تو در توی تاریکی
در درگاه سحر
چه کسی می خواهد
ما بهم نرسیم؟
چه کسی می خواهد
- ما
پشت به پشت هم دهیم
و از دور شویم؟
دست ما
یک وجب فاصله دارد
و بعد ما می شویم
زیاد است این برای شما ؟
زیاد است این برای شما
که در چهارراه
اطلسی ببینیم
نه چشمی که تو را می پاید
در کوه صدای آب را بشنویم
نه صدای پوتین را ؟
اگر به جلو رفته ام
چرا باید برگردم ؟
چرا باید از حریم یاس
جلوتر نروم ؟
بیا
تا راه گل اقاقی را
یکسره آزاد کنیم
بیا
در چهارراه
جز اطلسی نبینیم
در کوه
صدای آب
و کوشش ابر
برای باردار شدن نبینیم
02 07 2013
شهاب طاهرزاده
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد