شهرزادنیوز: "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" اثر آرامش دوستدار نخستینبار در خرداد 1383 از سوی انتشارات خاوران در پاریس منتشر شد. پس از آن نیز چندبار تجدیدچاپ شد. طی این سالها به شکل "آثار ممنوعه و زیرزمینی" به انواع شکل در ایران چاپ و به فروش رفته است. در سایتهای اینترنتی نیز نسخههایی از آن قابل دستیابیست. بازچاپ آن از سوی انتشارات فروغ در کلن می تواند حادثهای باشد که حکایت از استقبال آن دارد.
در مورد آثار دوستدار زیاد نوشتهاند و طبیعیست که همچنان خواهند نوشت. به نظرم در تاریخ معاصر ما هیچ متفکری همچون او واقعیتِ وجودی ما را چنین عریان در برابر ما قرار نداده است. سخنان نامتعارف او در رفتارهای فرهنگی و عادتهای فکری ما همیشه با پرسشهایی همراه است که تا کنون نشنیدهایم. بر این اساس در برابر آنها شوکه می شویم و چه بسیار ملال خاطر ما را موجب می شود. البته اگر روادار باشیم و گوشی شنوا برای شنیدن واقعیتهایی اگرچه تلخ داشته باشیم، اندکاندک جذب آن می گردیم، در خلوت خویش هم که شده بر این سخنان که ذهن را رها نخواهند کرد، خواهیم اندیشید، روزها و ماهها شاید دلمشغولی ذهن خواهند شد و سرانجام موافق آنها هم اگر نباشیم، از کنکاش ذهن احساس آرامش خواهیم کرد.
پرسشهای دوستدار انگار پتکیست بر ذهن تنبل و یا به تنبلی عادتکرده ما. و ما البته به فرود این پتک بر ذهنِ به خواب عادتکرده خویش نیاز داریم. عدهای بر او می تازند، از حرفهای او آزرده می شوند، عدهای ترجیح می دهند مُهر سکوت بر لب بزنند، شاید هم می خواهند مخالفخوانِ وضع موجود نباشند و عدم تمایل خویش به پاسخ را بدینوسیله در سکوت بپوشانند، اما لازم نیست تا سالها بگذرد و ارزش افکار او بر جامعه عیان گردد. هماکنون نیز می توان اثر آن را در به فکر واداشتنها شاهد بود. همین که تابوها شکسته شود، طبیعیست راه به سوی پذیرایی از پرسشها فراهم آید.
دوستدار موجز می نویسد، گستره اندیشههایش را نمی توان خلاصه کرد. پرسشهای او پاسخ در کلیتِ تاریخ ما دارد، تاریخی که طی آن "ناپُرسا" و "دینخو" شدهایم. او دینخویی ما را به درستی فقط رهآورد اسلام نمی داند، سرچشمه آن را در زرتشتیگری نیز می یابد. بر این نظر است که ما جامعهای هستیم که فرهنگ "نیندیشیدن" در ما ریشهدار است و بر این اساس به "امتناع تفکر" گرفتار آمدهایم.
شنیدن سخنان دوستدار برای "من"ی که خود را بر تارک جهان اندیشه و هنر و تمدن نشاندهام، دشوار است. آن را توهین به خود می یابم، زیرا "چیرگی رهنمود و ناپرسایی فلسفی" را نمی توانم در خود کشف کنم. ذهنِ کلینگر و سادهاندیش "من" در فهم چنین مفاهیمی عاجز است.
به نظر دوستدار ما در گام به جهان مدرن به بنبست تاریخی-فرهنگی گرفتار آمدهایم. "دینخویی" امکان هرگونه تفکری را از ما گرفته است. "انقلاب اسلامی" این مشکل را بر ما عیانتر کرد، نتیجه آنکه به بحرانی عمیق و فراگیر دچار گشتهایم. او ما را دعوت به اندیشیدن می کند.
نویسنده در این اثر کوشیده است تا چگونگی شکلگیری و هویتیابی فرهنگ ایرانی را بیابد. به نظر او فرهنگ ما از همان آغاز تحت تأثیر فرهنگ دینی، دچار "امتناع تفکر" بوده است. در چنین موقعیتی اندیشیدن محال است. فرهنگ دینی به علت "ناپرسایی" خویش راه هرگونه تفکری را بر ما بسته است. در این فرهنگ "حقایق پرسشناپذیر" هستند. بر این اساس انسان در موقعیتی قرار نمی گیرد که هستی وی برایش پرسشبرانگیز باشد. و آنگاه که پرسش پیش نیاید، تفکر جایی ندارد.
اندیشیدن در فرهنگ دینی امری مزاحم است. به نظر دوستدار هستی انسان ایرانی چنان به دین آمیخته است که ما را توان رهایی از آن نیست؛ "عملاً نه راه پس داریم و نه راه پیش". ما انگار به بن بست گرفتار آمدهایم. او البته راه برونرفتی هم طرح نمی کند، قصد این نیز ندارد. می گوید؛ اسلام در ایران، "تنها مورد تاریخی است که قومی به نیروی دینش، آنهم با چنین شتابی، از نیستی به هستی مطلق تاریخی می رسد". و "اسلام نوزاد تنها با تغذیه از کالبد بیگانهی ایرانی توانسته بزید و بپرورد". به نظر او اگر اسلام به ایران راه نمی یافت، "در برهوت زادگاهش می پوسید". ایرانیان نیز با پذیرش اسلام است که بیهویت می شوند. نتیجه اینکه؛ "فرهنگ ما در همه زمینهها آنچنان اسلامی شده است که ما حتا قادر نیستیم عناصر ایرانی آن را از خود اسلامیمان بازشناسیم". و برای اینکه "خود اسلامیمان سرزنش نشود و گزند نبیند" ما همیشه به جای اسلام به عربها می تازیم.
به نظر او اسلام و زرتشت، اگرچه مستقل ازهم هستند ولی "یکی با نظام شهریاری و دیگری با ساختار پیامبری از دو سو سرشت دینی این فرهنگ را متعین می سازند و آن را از بیرون و درون قبضه می کنند. بماند که از دیرباز هیچ موج و جنبش فرهنگی در ایران باستان، از همان دورهی بنیانگذاریاش نمی شناسیم که دینی نبوده باشد". با این تفاوت که در فرهنگ ایران باستان "مدارای دینی و فرهنگی" وجود داشت ولی در فرهنگ اسلامی چنین چیزی موجود نیست.
به نظر دوستدار اندیشیدن بر پایه پرسش و کاوش، بنیاد یونانی دارد که امری غیردینی بوده است. فلسفه زاده جامعه آزاد یونان است. با آمدن اسلام به ایران دین و سیاست بههم می آمیزند و پیکره واحدی به وجود می آورند. در این موقعیت جدید پرسشگری جایی ندارد، حتا اگر دانشمندی چون ابنسینا در روی آوردن به اندیشه یونانی می کوشد آن را در قالب فرهنگ دینی خود بسنجد و بفهمد. و اینجاست که در درک فرهنگ یونانی کژفهمی پیش می آید و آن را از بنیاد نمی فهمیم؛ "برای ارسطو مناسبت میان طبیعت و "مابعدالطبیعت"، میان فیزیک و "متافیزیک" مناسبتی درونی است نه "اینسویی" و "آنسویی"، "اینجهانی" و "آنجهانی". در صورتی که در اسلام خدا "واجبالوجود" است. خدایان یونانی نمی توانستهاند "خارج از طبیعت و جزو طبیعت باشند". در این تفکر "طبیعت خودش خداباورانه نیز هست".
به نظر دوستدار در نگاه به رابطه انسان با خدا دو گونه فرهنگ و انسان آفریده شده است. انسان یونانی پُرسنده است، انسان اسلامی گوش به دهان خدا دوخته است. "تنها چیزی که آدمی از فرهنگ دینی اسلام می داند، این است که او بدون این نیروی خارجی بیچهره و پیکر، که خدای او باشد، نه بوده است، نه هست و نه خواهد بود". در فرهنگ اسلامی انسان مرید مطلق است. در آشنایی ما با فرهنگ یونانی، ابنمقفع و رازی استثناء هستند. بقیه در بند پندارهای بیپرسش دینی خویش به سراغ آن رفتهاند.
دین و علم هر دو از چیستی و چگونگی جهان می پرسند. هر دو در پرسش از هستی وجه اشتراک دارند، اما ویژگی پاسخ در آنها متفاوت است. پرسشهای علمی به پرسشهای والاتری می رسند ولی در پرسشهای دینی خصلت پرسش از بین می رود و به پرسش دیگری نمی انجامد. در پرسشهای دینی پاسخها از پیش معلوم است؛ دین بر همه چیز غالب است و آینده در پناه دین روشن و آشکار می باشد. هر پرسش دینی به کلام قدسی و پاسخ الهی ختم می شود. و کلام قدسی مطلق و غیرقابل شک است. بر این اساس نمی توان آن را تفکری فلسفی دانست.
پرسش دینی ناپرساست و در ناپرسایی خویش به عادت تبدیل می شود. بینش دینی تنها شامل دینداران نیست، چه بسا خداناباوران نیز می توانند به نگرش دینی دچار گردند.
در جهان دُگم دین نمی توان صحبت از تفکر فلسفی کرد. فکر دینی با تفکر فلسفی در تضاد قرار دارد. از تفکر فلسفی علم زاده می شود و از فکر دینی تکرار. تفکر فلسفی در پُرسایی و چرایی خویش همیشه نو می شود، فکر دینی ثابت است. دوستدار در همین رابطه است که "امتناع تفکر" را در فرهنگ دینی اصل می داند.
دوستدار می گوید؛ "کلیت فرهنگی ما را جریان دینی می سازد و ما از آن زاده و برآمدهایم. به همین جهت نیز در برابرش بی سلاحیم". رهایی از فرهنگ دینی اما اندیشیدن و "ممارست فلسفی" می طلبد. "آزادی باید با فکر آغاز شود و فکر با آزادی. این آزادی که از آن سخن می گوئیم، پیش از آنکه فردی، اجتماعی، سیاسی باشد، در اصل آزادی خصوصی و شخصی فکر است".
کتاب "امتناع در تفکر دینی" دگمهای موجود را می شکند تا موقعیتی فراهم آید که به تاریخ و فرهنگ خود دگرگونه بنگریم.
انتشارت فروغ در آلمان در ابتکاری جالب، دستیابی به این اثر را برای علاقمندان ساکن ایران به شکل "پ.د.اف" و رایگان در سایت خویش قرار داه است.
نظرات خوانندگان:
چه کسی «دوست دارد؟» مجید فلاح زاده 2014-04-15 19:39:09
|
رفیق اسد، پاسخ آقای «آرامش دوست» را تاریخ داده و باز هم خواهد داد؛ اما تو چرا برای تبلیغ چاپ کتاب اش در چاه، و متاسفانه حتی نه درچاله اش، می افتی؟! فقط یک مورد از ده ها مورد«هوچی گری» کتاب«امتناع تفکردر ...» را بگویم:
« ابن سینا» نه به دلیل اسلام خوئی اش بود که دچار کژ فهمی در درک فرهنگ یونانی شد، بلکه این به دلیل عدم اطلاع اش از زبان یونانی کلاسیک بود که ناگزیرش ساخت تااز منابع دست دوم و سومی چون زبان«سّریانی وعربی» برای فهم «ارسطو» و دیگر فلاسفه ی یونانی استفاده کند که به چاله ی اسلامی افتاد!
آقای «آرامش دوست دار» بسیار دوست دارد تا از آرامش بی اطلاعی ما نتایج دوست دار خودش (غرب خوئی اش) را استخراج کند، لیکن ما چرا!؟ |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد