مقدمه. اسطوره تاريخی است افسانه ای يا افسانه ای است تاريخی در باره مناسبات بشر اوليه با يکديگر و با طبيعت که از طريق روايت شفاهی به نسلهای متاخر منتقل شده است. به اين ترتيب اسطوره بخشی از فرهنگ باستانی يک ملت است که در دوره های خاصی از حيات تاريخی اش ساخته / پرداخته شده است. اهميت اساطير، سوای زيبايی تخيلی آنها، در اثراتی است که در تعيين پندار و کردار افراد جامعه ای که بدان تعلق دارند می گذارد. آفرينش و روايت اساطير در بازه ای از هزاره های بعدی ادامه داشته؛ نيز آنها تحت لوای عناوين ديگری بسته بندی ميشوند. نمونه ها: خبر ديدار سياحان کرات ديگر از زمين در سده ۲۰م، ادبيات/فيلمهای تخيلی/ فانتزی، خانه های جنی مثلن در اسکاتلند، هری پاتر در بريتانيا، پيتر پان در آمريکا، احضار ارواح مردگان در جهان امروزی.
اسطوره را بايد نه تنها چون داستانی درخود مطالعه کرد؛ بلکه بايد آنرا از نظر تاريخی، شناخت شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی با ديگر اساطير مقايسه کرد. بايد تطور / دگرديسی هر اسطوره را در مسير تکاملی جامعه مولدش تبيين کرد. هر اسطوره را بايد از ۳ زاويه کارکردی، زمانی، مکانی بررسی کرد. کارکردی شامل اجزای تشکيل دهنده درونی يا محيط مولد آن می شود. در زمانی، بايد ديد که بسر اسطوره چه آمده؛ آيا بخشی از آن در دينی بازسازی شده؛ آيا در ديگر هنرها مانند سفالگری، شعر، نقاشی، نمايش/پرده داری، آداب و رسوم رايج استحاله پيدا کرده. آيا در رفتار مردم منطقه بجا مانده. نمونه ها: دخيل بر درختی کهن بستن در تهران و برخی نقاط ديگر اروپای مديترانه ای، وجود امامزاده های بيشمار برای استراحت مسافران. اسطوره هميشه ناحيه ای بوده؛ در بازه های بعد به جغرافيايی گسترده تر يک منطقه وسيع کثير الملل تعميم داده می شود. جمعآوری اساطير خاور ايران در کتاب فردوسی و تعميم آن به سراسر فلات ايران نيز نياز به غور دارد. در حاليکه اسطوره های ميترايی، زروانی، ايلامی، مادی/کردی در کتاب او ديده نمی شوند. يا در ۲ کتاب هومر اساطير شرق اروپا بنام جزاير يونان آورده شده اند. اين اساطير گاهی دارای ورودی / خروجی به فرهنگهای مجاور نيز می باشند.
در سده ۲۰م بررسی اساطير بصورت کلان در جامعه مولدشان و قياس آنها با ديگر جوامع ديده می شود. در سده ۲۱م بررسی اساطير بطور ريز يعنی در مغز آفريننده و پذيرنده اساطير با آزمونهای علمی گروهی در کودکان و fMRI در ميانسالان انجام شده. عارضه های روحی، ارثی، اختلالات ذهنی نيز در خالقان اساطير ديده می شوند. در ادبيات مدرن گوگول، ادگار الن پو نمونه های مستندند از تاثير حالت نامتعادل روحی اديبان بر آثارشان. شبکه های عصب در کورتکس مغز برای وجدان، شخصيت، اعتقادات، زبان، خرد/منطق، محرکات، احساسات، خلاقيت، ايمان و ديگر کارکردهای مغزی از طريق تصويرسازی رايانه ای و آزمونهای کلامی رديابی شده اند. تکامل حيات تک ياخته ای به آبزيان دوکی با سرم همگن آب دريا، خزندگان با غرايز بدوی، پستانداران با محرکات عاطفی، انسان با زبان و انبوه ژنهای ۳ بيليون سالی روی زمين، ظرف ۳ بيليارد سال گذشته، در ۲ سده پيشين تبيين شده. سير اين تکامل را ميتوان ظرف چند سال با آزمايشات، سونوگرافی sonography تصويری در پيدايش نطفه در تخمدان، غوطه وری و رشد جنين در محفظه مايع دار رحم، پيدايش مو، انسانما رصد کرد؛ سپس شاهد خزيدن بی پا در يک سال نخست نوزاد، ۴ دستوپايی بعدی، ۲پايی و تکلم او ديد. پس داستان تکامل ۳ بيليون سالی حيات در رشد ۳ ساله نوزاد چکيده شده؛ چون هالوگرمی hologram سريع در برابر اوليايش ظاهر می شود. اينجاست که فرهنگ از بيرون از مغز کودک به ايجاد شبکه های عصب کورتکس می پردازد. بخش عمده پر کردن ياخته های مغز کودک با زمينه های توارثی اکتسابی اند. ايجاد سيمکشی سخت و شبکه های حاصله را می توان از طريق آزمايشات روی کودکان و fMRI فعاليت مغزی ميانسالان بررسی کرد. مقاله بسيار ارزنده ای جديدن در يک سايت ايرانی بفارسی نشر يافته. در اين جا رئوس مربوط به توان تخيل و باور در کودکان باجمال از اين مقاله آورده ميشوند. تمام نقل قولها با قلم کوچکتر ۱۰ تاهوما در زير از مقاله آخر در ليست منابع با کمی ويرايش آمده. در اين مقاله، مايکل بروکس Michael Brooks چه خود و چه با نقل قول از بلوم Bloom، بارات Barratt، بوير Boyer، کلمن Kelemen،پتروويچ Petrovich و ديگران مينويسد:
انسانها داری گرايش طبيعی برای باورهای دينی هستند، به ويژه طی دورهی سختیها و گرفتاریهای بزرگ. مغزهای ما به سهولت برايمان جهانی پندارين از ارواح، خدايان و هيولاها میسازند. هرقدر ما احساس ناامنی بيشتری داشته باشيم، مقاومت در برابر کشش اين جهان فراطبيعی برايمان دشوارتر است.. دين نوعی انطباق و سازگاری تکاملی است که باعث گرديده تا احتمال بقای انسانها افزايش يافته؛ آنها ژنهای خود را به نسلهای بعدی منتقل کنند. در چنين نگرشی باورهای دينی مشترک ميان انسانها به اجداد ما کمک کرده است تا موفق به ايجاد گروههايی شوند که اعضايش کاملاً به يکديگر نزديک و وفادار بوده؛ در عمليات شکار، جستجوی خوراک و نگهداری از کودکان با هم همکاری نزديک داشته باشند تا به اين ترتيب بتوانند با گروههای ديگر غيرخودی به رقابت بپردازند؛ از آنها پيشی گيرند. {اين نظريه نياز به پژوهش بيشتر دارد؛ زيرا در ديد گلوبال/ فراقومی/ ورای منطقه همين اعتقادات منجر به خونريزيها و خرايبهای فراوان شده.}
کودکان در سرتاسر جهان دارای قوهی پذيرندگی بسيار شديد و ذاتی برای باور به.. {ماورای طبيعت} هستند که علت آن نيز شيوهی کارکرد ذهن {غيرعلمی/بدوي} آنها است. اين توان پذيرندگی کودکی و بلوغ آنها همچنان در سرتاسر عمر انسان به تثبيت کردن شيوهی تفکر شهودی (intuitive) خود ادامه میدهد.. مغزهای ما دارای نظامهای شناختاری جداگانه برای درآويختن با چيزهای زنده ـ چيزهای دارای ذهن يا حداقل دارای اراده و اختيار ـ و چيزهای غيرجاندار هستند. نوزادان پنج ماهه میتوانند چيزهای بی جان را از انسانها تميز دهند. هنگامی که به آنها جعبهای نشان داده میشود که بعد از کمی حرکت متوقف شده؛ دوباره به حرکت ادامه میدهد، باعث شگفتنی آنها میشود. اما چنانچه انسانی به همان شيوه حرکت و توقف کند موجب تعجب آنها نمیشود. برای نوزادان اشياء زير سلطهی قوانين فيزيک هستند؛ در مسيری قابل پيش بينی حرکت میکنند، اما انسانها دارای مقاصد و اهداف خود هستند؛ به نحوی حرکت میکنند که خود میخواهند.
دو نظام {ذهن و ماده} از هم مستقل هستند؛ در ما دو نوع ديدگاه در بارهی جهان به جای گذارده اند: يکی از آنها به ذهنها میپردازد؛ ديگری به جنبههای مادی / فيزيکی جهان. ما به طور کاملاً طبيعی اين را میپذيريم که شما میتوانيد در رويا، يا به کمک جفت ستارهای خود، يا با نوعی جادو بدن خود را ترک کنيد. اين {۲ نظام ذهنی و مادی در مغز} نگرشهای جهانشمولی هستند. {از اينرو در تمام فرهنگها اين ثنويت ذهنی و مادی در ايده آليزم و علم تجلی کرده.} نشانههای بسياری وجود دارد که انديشيدن در بارهی ذهنهای بدون بدن منشأ طبيعی دارند. مردم به سهولت با ديگرانی که وجود خارجی ندارند نوعی دوستی ايجاد میکنند: تقريباً نيمی از کودکان ۴ ساله برای خودشان يک دوست خيالی دارند. افراد بالغ اغلب با خويشان متوفی خود يا با شخصيتها و دوستهای [جنسي] تخيلی نوعی رابطه برقرار کرده؛ آن را همچنان حفظ میکنند.
باور انسان به بعضی شکلهای زندگی جدا از آنچه در بدن {است طبيعی بوده}.. آموزش و تحصيلات و تجربيات به ما میآموزند که آن را ناديده بگيريم، اما اين انديشه همچنان در ما باقی میماند.. از اينجا تا مجسم کردن ارواح، اجداد متوفی و البته خدايان فاصلهی کوتاهی باقی مانده است.. مردم انتظار دارند که ذهن خدايانشان بسيار شبيه به ذهن خود آنها کار کند. {پس اين اعتقادات} از همان نظام عقلی و مغزی برخاسته است که ما انسانها را قادر به فکر کردن در بارهی کسانی که غايباند يا وجود خارجی ندارند میسازند.. ذهن انسان يک ويژگی اساسی ديگر نيز دارد: پنداری بيش از حد رشد کرده برای ديدن علت و معلول که ما را وا می دارد به هر جايی که مینگريم منظوری و نيتی مشاهده کنيم؛ حتی جايی که چنين چيزی به هيچ وجه وجود ندارد.. وقتی خش خش شاخهها را میشنويد، اين را فرض ميگيريد که کسی يا چيزی در آنجاست.
کودکانی که فقط ۳ سال سن داشتند به سهولت منظور و نيت را به اشياء بی جان نسبت میدادند.. کودکان ۷ و ۸ ساله در بارهی اشياء بی جان و حيوانات مورد پرسش قرار گرفتند. بيشتر آنها بر اين تصور بودند که آنها برای مقاصد بخصوصی بوجود آمدهاند. صخرههای نوک تيز برای اين آفريده شده بودند تا حيوانات خود را با آنها بخارانند. پرندگان برای ايجاد صداهای زيبا بوجود آمده بودند. رودخانهها برای آنکه قايقها بتوانند در آنها حرکت کنند.. به باور کودکان چيزهايی مانند کوه و ابر برای مقصودهای بخصوصی بوجود آمدهاند؛ آنهم در حالی که به هيچ وجه حاضر نبودند اتفاقی بودن آنها را بپذيرند.. در آزمايشی مشابه.. از کودکان پيش دبستانی در بارهی منشأ چيزهای طبيعی مانند گياهان و حيوانات پرسشهايی شد. احتمال پاسخ کودکستانيها دال براينکه تمامی آنها را خدا و نه انسان آفريده هفت بار بيشتر است. اين پيش داوریهای شناختاری.. چنان قدرتمند هستند که کودکان به طور خودانگيخته گرايش به ابداع مفهوم خدا و آنهم بدون دخالت بزرگترهای خود دارند.
محتوا. اسطوره ها بيشتر در باره جنگ خدايان، افسانه آفرنيش، قهرمانان باستانی، زندگی پس از مرگ، آغاز جشنها، تضاد بد و خوب، و موجودات تخيلی در رابطه با انسان اند. آنچه که افسانه را از اسطوره متمايز می نمايد، امکان کاربرد اسطوره در کتابها و روايات مذهبی است. اجزای ترکيبی اساطير، روايات مربوط به انتساب خدايان به نيروهای ناشناخته طبيعت مانند زلزله، حوادث بزرگ طبيعی و تاريخی- اجتماعی، برخوردهای قهرمانان و زنده پنداشتن اشيای محيطی می باشند. به عقيده باجلان فرخی، در سلسله مقالات خود بنام "اساطير و واقعيت"، اين روايات کوششی در جهت توجيه حرکت اجسام سماوی، تشريح رويدادهای بزرگ اجتماعی (چون پيدايش/ فروپاشی دودمانهای پادشاهی) و تاثير انسان بر محيط خود است. در دوران اوليه شناخت انسان باستانی از جهان، شرايط مادی-اجتماعی خود را بر طبيعت تعميم ميداد؛ چون عضو قبيله ای اجزای جهان را زنده و مشمول تقسيم کار اجتماعی خود قلمداد ميکرد. هينلز در کتاب شناخت اساطير ايران می نويسد:"هيچ ميتولوژی يا مذهب کشوری را نمی توان جدا از بستر تاريخی آن فهميد.. در اساطير دقت تاريخی روايتها مهم نمی باشد.. اينها بطور رمزآلودی درک انسان را در باره هستی نشان داده؛ قدرت او را در زندگی اجتماعی از طريق خواندن اوراد و پرستش موجودات غيرواقعی بروز ميدهند. از طريق اساطير و پرستش است که وجود و حضور مقدسات تضمين می شود. مثلا اسطوره آفرينش، بيشتر درک تخيلی/محلی انسان اوليه را از جهان، خودش و خدايش نشان ميدهد؛ زيرا زمان تدوين روايت بيليونها سال پس از پيدايش حيات در سياره زمين بوده. ديگر اين که نظام رسمی جامعه، قدرت نهايی خود را در نظرات اسطوره ای عيان می کند تا از اين طريق رفتار اجتماعی و اعتقادات انسانها را کنترل کند."
اين اساطير خود را در شرايط نوين اجتماعی هر ملتی دوباره زنده کرده تا جاييکه در سده ۲۱م هم هنوز شناخت عوام از جهان و خويش براساس جهانبينی اسطوره ای می باشد. دلايل بقای اسطوره را بايد نخست در ثابت ماندن بسياری از اشکال کهن زندگی مانند معيشت سخت و ناتوانی در برابر امراض؛ سپس در عدم عدالت اجتماعی ديد. علت ديگر طرق آموزشی می باشد که هنوز هم ميراث اسطوره ای را در هنرهای امروزی با زيبايی و افسون افسانه ای و روياآلود گذشته بازسازی می کنند. اين امر از داستانهای کودکان که سرشار از پريان، جنها، غولان، فرشتگان، ديوان، شياطين و نيروهای سحرآميز است آغاز می شود؛ تداوم دارد تا حضور در معابد برای پرستش موجودات و بتهای اسطوره ای، سوگند خوردن، نفرين و آق کردن، پذيرش محرمات، طلسم و دخيل بستن، سرکتاب باز کردن، فديه و نذری دادن، زيارت معابد و قبور متبرک، پذيرش جادو، فال، دعا، استخاره، قربانی ۴پايان، طالع بينی از بروج/ اسطرلاب..
تاريخ. اقوام سامی حدود ۵ هزار سال پيش از مصر به فلسطين، سواحل مديترانه، آسيای صغير و بين النهرين کوچ کردند. البته بوميان از ۱۰ ها هزار سال پيش از راه اروپای جنوبی به خاور ميانه پيشروی کرده بودند. تغييرات زبانی ساميها کمتر از آرياييها بود- شايد بدليل عدم پراکندگی نسبی آنها. زبانهای آنها عمدتا عربی، عبری، حبشی، مالتی، يمنی، آشوری می باشد. برخی زبانهای مرده چون بابلی، اکدی، آرامی که در سده ۵ ق.م. منشاء زبان عربی قرار گرفت، جزو اين گروه زبانی اند. قبيله هاييکه در نواحی بين النهرين اسکان گزيدند دولتشهرهای بابل – از ۳ هزار سال تا ۵۳۸ ق.م. که بوسيله کوروش هخامنشی فتح شد- و آشور – از ۱۸۰۰ تا ۶۰۶ ق.م. که بوسيله مادهای آريايی فتح شد- را بنيان گذاشتند. در مصر، تمدن ممفيس از ۷ هزار سال پيش آغاز شد؛ در ۱۴۰۰ ق.م. بوسيله کاسيهای آريايی/ کردها فتح شد. شايد بين خدای مصری هور و خور{شيد} آريايی رابطه ای باشد.
در اين مناطق، بعد از مرگ فرمانروايان، حاکم جديد برای حل مشکلات از طريق تفال با مردگان مشورت ميکرد. اين عمل تعميم زندگی قبيله ای و مشورت با ريش/گيس سفيدان قبيله بود؛ با اين فرض که سن مردگان برگزيده از سن پيران قوم بيشتر است پس دانش و تجربه آنها نيز بيشتر است. بتدريج اين مردگان بلندپايه به خدايان بيمرگ تبديل شدند؛ نمونه اسطوره گيل گمش است. پس از اختراع خط ميخی در ۴-۵ هزار سال پيش که نخست ميان اکديان، سپس در آشور، بابل و ايلام/ايران مرسوم شد؛ بمرور اساطير اين ملل در کتيبه ها، الواح گلی /سنگی و مُهرهای شخصی/تجاری نبشته شدند. از اين نبشته ها چنيين برمی ايد که کاربرد خط در رابطه با تدوين آثار هنری- مذهبی نبوده؛ بلکه در رابطه با ثبت مالکيت، امور تجاری و اثار سياسی مانند بيانيه های فاتحان در تملک کشورهای مفتوحه بوده است.
علل. هر اسطوره ای بطريقی با دوره ای خاص از حيات يک ملت، محل زندگی، کيفيت معيشت، ارتباط با ديگر ملل و تحرک آن ارتباط دارد. لذا از عناصر هر اسطوره می توان دوره آفريده شدن آنرا بازشناخت.نمونه: هنگاميکه انسان با کشاورزی آشنا شد، آفرنيش انسان را در منشائ نباتی ديد. زمانيکه در عصر مفرغ با سفالگری و سيستم آب رسانی از طريق سد و چاه آشنا شد، منشائ انسان را از خاک دانسته؛ اسطوره طغيان محلی آب و توفان بزرگ را آفريد. وقتی که ارابه چرخداز را ساخت، خورشيد و ماه را گردونه-سوار انگاشت. در اين دوره است که عروسکهای گلی استعاره ای برای خلقت انسان در اسطوره های عبری شد. در دولتشهرهای فوق الذکر بود که در دوره کشورگشايی و آوردن ملل مختلف زير سيطره يک دولت مرکزی تکخدايی، با دستگاه حکومتی خراج/ماليات/حسابرسی شبيه بيک امپراتوری زمينی، برای تبليغ عبوديت عوام رواج يافت. نمونه: در اسطوره بابلی-آشوری آمده است که "انسان برای خدمت به خدايان آفريده شده و بره خدا نام گرفت." در اين شهرها کاهن-شاه قدرتمند با ديوانيان مطيع و اردوی بيشمار بردگان با زندگی بدتر از جانوران اهلی، ظاهر شد. تجمع وسيع بردگان در اين مراکز شهری و زندگی رقت بار آنها منجر به عصيان، آگاهی و سازماندهی برضد نيروهای جبار حاکمه گرديد. مبارزه يردگان، طغيان بضد کاهن-شاهان را امکان بخشيد؛ در اين مقطع بود که اعتقادات به دو حکومت زمينی و آسمانی تجزيه شدند. در اسطوره های اين زمان عصيان ملتها برهبری مصلحين با رسالت برای يک حکومت ابدی آسمانی بر ضد طاغوتهای فانی تجلی می يابد. تبيين اين تجربه را می توان در اين اسطوره مصری ديد که می گويد: "از آن زمان ببعد قلمرو فرمانروايی رع، خدای اکبر، آسمان است و نه در زمين."
با ابداع خط الفبايی، خط و "سواد" که مختص کاهنان و نجبای قدرتمند بود، در نظر عوام نيروی جادويی پيدا کرد. کلام مندرج در الواح، کتيبه ها، سفالينه ها، پاپيروس و چوب نشان از طلسم برای تسلط بر طبيعت و صيانت نفس پيدا کرد که نزد عوام به دعانويسی و طومارنويسی بضد نظرزدگی منجر شد. باجلان فرخی می نويسد: "در اسطوره ممفيس مصری خدايی بنام تپاچ جهان را با انديشيدن به چيزها می آفريند؛ بدين معنا که انديشه به کلام و کلام به ماده مبدل می شود تا اشيائ طبيعی آفريده شوند. سپس به استراحت می پردازد." اين داستان تجريد انديشه/ فرمان فرعون به ماديت انجام اين فرمان می باشد. بهررو راوی داستان در زمان واقعی هنوز خلق نشده بود! اين اسطوره، با مقايسه با روايت "سفر تکوين تورات، از تسلط فرعون بر مصر و ايجاد نظم و وحدت از طريق فرامين (کلام) او سخن می گويد. قدرت اين شاهان باعث شد که عدم تغيير سرنوشت عوام بصورت اسطوره مصری زير تجلی کند: "شای، يعنی آنچه مقدر است، خدای سرنوشت نيک و پاسدار فرشتگانی است که با تولد هر نوزاد بمحافظت او گمارده می شوند. شای تعيين کننده طول عمر و کيفيت مرگ هر فرد، گاهی راقم سرنوشت بد نيز، هست." او را شهر مشکنت (خدا-بانوی زايش و تعيين کننده سرنوشت انسانها بهنگام تولد) می دانستند؛ از اينجهت خدای تولد و قضاوت بعد از رگ نی هست. همزمان، اين نظريه نضج گرفت که هر چيز يک نام حقيقی دارد؛ با دانستن آن می توان آن چيز را بفرمان خود در آورد. اين را می شود در اين اسطوره مصری ديد: ايزيس جادوگر بزرگ برآن بود تا با دانستن اسم اعظم به برترين قدرت جادويی دست يابد.
اگرچه اساطير مصر بخاطر شرايط مرحله ی اجتماعی مشابه با سومر و اکد رابطه دارند، ولی ناهماننديهای اقليمی و تفاوت گردش رود نيل شامل ۲ قسمت سری عليا (افريقايی) و سفلی (مديترانه ای) با دجله و فرات موازی سبب پيدايش اساطير ديگری در بين النهرين گشته است. جنگهای حور و ست انعکاس نبردهای مصر عليا و سفلی است که تاثير عوامل ۳ گانه سياسی، معيشتی و آيينی را در اسطوره نشان ميدهد. با اختراع سفالگری عامل معيشتی را در اين اسطوره می توان ديد. خدايی بنام خنوم انسان را از لجن کناره نيل بر چرخ کوزه گری خود ساخت. در حالی که در مصر شاه بهنگام زنده بودن همانا خدای حور است؛ پس از مرگ سرور مردگان بوده؛ روحش به غرب کوچ می کند. در اينجا افول خورشيد، نماد جهان مردگان و تاريکی است؛ شاهان برگزيدگان آسمانند که گاهی پس از مرگ بمقام خدايی می رسند.
اساطير سومزی مانند آفرينش، توفان بزرگ، سفر مردگان، بهشت، کشاورزی مندرج در گيل گمش در اعتقادات بابلی-آشوری با تفاوتهايی که ناشی از تحول زندگی و رويدادهای تاريخی چون تثبيت سلطه سياسی اقوام غالب است بازتوليد شده اند. تاجاييکه با گذشت زمان، با تاثير از واقعيتهای زندگی و نيروی خيال کمال يافتند. نمونه: اسطوره توفان بزرگ سومری، به روايت بابلي–آشوری؛ سپس بروايت هيتايی و سرانجام توفان نوح عبری تکامل می يابد. جرج اسميت در ۱۸۷۶ با ترجمه الواح بابلی-آشوری نينوا (متغلق به موزه بريتانيای لندن) در مورد آفرينش اين نتيجه را گرفت: اسطوره آفرينش عبری ماخوذ از الواح اول و هفتم می باشد. هم در اسطوره سومری و هم در اسطوره بابلی- آشوری توفان بزرگ بترتيب بصورت عناد خدايان با انسان، ايجاد توفان، ساختن کشتی بوسيله مرد پرهيزگاری، نهادن جفتی از همه موجودات درشت بچشم آ در اين کشتی، چندين شبانه روز باران و سيل، سير به ارتفاعات با نجات از تباهی کشتی توصيف شده است. اين اسطوره تصوير مبهمی از گذشته های دور (بارانهای سيل آسا، طغيان رودها و دريا در پايان دوره چهارم زمين شناسی)، اميد به بقای انسان در مقابله با قدرتهای قهار طبيعی می باشد. بهرجهت اين سيل محلی بوده ربطی به ۴ قاره اروپا، آفريقا، آمريکا و اقيانوسيه ندارد. معمولن در اساطير اسم خاص (شخص يا جانور) اسم نوع (نژاد) می شود. نمونه: "مار" تبديل به تمام مارها می شود که بخاطر حرکات مشکوک، خزيدن به انزوا، نيش و پوست اندازی سالانه جاودانه و افسونگر قلمداد می شود. اسطوره آداپای بابلی که در الواح کتابخانه آشور بانيپال (۶۲۶ -۶۶۸ ق.م.) بجای مانده، شبيه نمونه مصری متعلق به ۱۴۰۰ ق.م. از تل العمران است: "آدم" اساطير عبری همان "آداپا" است. خدای دانايی، آبها و زمين، آداپا را به هيات انسان-پرنده با عمر جاودانی آفريد تا با خدايان همانند باشد. از يک عمل خلاف او، خدا خشمگين شده؛ می خواهد او را ميرا کند. اگرچه از خوردن نان و آبی (گندم يا سيب در اسطوره عبری) که برای خستگان راه فراهم می کنند، دوری می جويد، ولی سرانجام از عدن/ بهشت اخراج می شود؛ زندگی جاودانی را از دست می دهد. اين اسطوره استعاره بلوغ فرزند، جدايی از اوليايش، زندگی مستقل بعدی برای تشکيل خانواده خود نيز است.
نتيجه. اسطوره هم مانند هر پديده زنده مشمول تغيير و تحول بوده؛ سرچشمه مادی – زمينی داشته؛ زيبايش مرهون قوه تخيل و رويای انسانی می باشد. آن قسمت از اساطير که در مذاهب نيامده اند، افسانه ناميده می شوند؛ بصورت ادبيات يک ملت بجا می مانند. نمونه: ايلياد و اوديسه هومر.
در جريان رشد جوامع انسانی، نظرات اسطوره ای به عقايد مذهبی با ۲ عنصر ادراکی-فلسفی و اخلاقی-اجتماعی تبديل می شوند. سپس عنصر اول مبداء علوم طبيعی قرار گرفته؛ در تکوين شهريت تدقيق می يابد. عامل دوم در عين حال اعتقادات و اعمال انسانها را تحت کنترل می گيرد. اين اساطير بيشتر در رابطه بشر اوليه با طبيعت و اجتماع بوده که نسبت مستقيم با شرايط اقليمی، معيشتی و آيينی او داشته؛ در کتب اعتقادی بصورت مبارزه انسانها با نيروهای ناشناخته طبيعت، از جمله نفس اماره و عملکردهای ارثی مغزی، حوادث بزرگ طبيعی، تاريخی-اجتماعی، برخوردهای مصلحين اجتماعی، بيانيه های حکام جابر بازسازی شده اند. در دوره های کشورگشايی و آوردن ملل مختلف تحت تسلط، با تمرکز شهرها و رشد کشاورزی/ صنعت، بهبود وضع معيشت، در خاور ميانه تک خدايی در تشابه با امپراتوری بوجود آمد. سيستمی از سلسله مراتب اجرايی و جزا با الگوی اين- دنيايی برای آخرت، تدوين و پذيرفته شد.
تمام "طايفه خدايان" بطور افسانه ای با مقياس با جامعه عشيره ای توصيف می شوند. آنها خود را با زيورآلات طلايی مانا می آرايند، سوار ارابه های اسبی می شوند، منزل مسکونی دارند. آنان بر ضد ديوان و شياطين مانند ساکنين يک منطقه بضد مهاجمين در نبردند. آنها شاهان با عظمت و دارای ذات ملکوتی مخصوص خويشند. "تقسيم کار" در بين خدايان وجود داشته؛ هر خدا مسئول وجهی از نيروهای طبيعی، يا تجريدی از آن، است. آنها همچون اعضای يک طايفه همديگر را کمک ميکنند. چون طبيعت يک جهان واحد و کل منظم است، خدايان هم بمثابه يک کل منظم کار می کنند. در اساطير سرور مبداء هستی، غيرمادی، و روحدار بوده؛ نقشه کائنات و برنامه روزانه کار را در سرداشته، بازوی اجرايی و واسطه با انسانها دارد؛ صاحب مکانيزم تغييرات جهان با خصوصيات انسانگونگی انديشيدن، تکلم، ديدن، محرکات، استراحت بخاطر ترميم افت توان در روال کار می باشد. تکلم محلی بوده؛ زيرا زبان واحد جهانی مانند انگليسی را دربر نمی گيرد.
جنبه ديگر از اساطير مسئله هويت يافتن فرد در اجتماع می باشد. با پذيرش اعتقادات جمعی، فرد از انزوای خود خارج شده؛ در مراسم گروهی پرستش موجودات ماورای طبيعت، بيک هويت اجتماعی همگن دست می بابد. اعتقادات کمک به تحکيم اخلاق گروهی برای حاکمان کرده؛ ثبات شرايط موجود جامعه را تضمين ميکنند. همچنين اعتقادات اسطوره ای ۲ قدرت اعتقادی و دولتی را پشتوانه دارند، رشد نظرات علمی را بشدت تعديل می کنند. در سده ۲۱م در لايه بيرونی مغز انسان شبکه ای يافت شده که اعتقادات را بصورت سيمکشی سخت/ اتصال ثابت عصبها با fMRI اف ام آر آی نشان ميدهد. انسان بجای فعال کردن شبکه کورتيکال خرد/منطق گرايش به کاربرد شبکه اعتقادی دارد؛ فعال شدن اين شبکه مغز را اتصال کوتاه می کند تا فرد از پذيرش دليل، برهان، منطق، فاکت، حقيقت رويگردان شده آنها را بلوکه و طرد کند. در اين وضع عواطف و محرکات فرد هم برانگخته می شوند؛ فرد را بسوی نابخردی، ترک عقل سليم، رفتار خطرناک سوق ميدهند.
يادداشت. اين جستار نخست در مجله پر بسردبيری مرحوم محمود گودرزی، ش ۴، سال ۱، اوايل دهه ۸۰، سده گذشته، در واشنگتن با حروف چينی رايج بچاپ رسيد. در قرون وسطا، کاتبان با قلم، دوات و کاغذ می نگاشتند؛ اگر غلطی در نويسش می کردند آنرا زير سبيلی رد می کردند. چون نمی شد مرکب را از کاغذ زدود. البته آنها تجربه ممتد و مهارت در ناسخ بودن داشتند. گاهی فرزند ناسخ متن را بلند و شمرده می خواند؛ پدر آنرا می نوشت. از اينرو از يک مقاله/ شعر نسخه های متفاوتی بجا مانده. در صنعت چاپ بااعلان اغلاط و برنامه تغييرات به چاپهای بعدی موکول می شد. با ورود رايانه و نسخه نرم از يک مقاله امکان تغيير در متن ساختاری شد. از اينرو دانشنامه ويکی wiki پيشرفته تر از بريتانيکا/ ايرانيکاست. زيرا متن ويکی روزانه از طرف نويسندگان و خوانندگان در سراسر جهان تدقيق می شود. درحاليکه متن در دانشنامه های کاغذی/سخت در تقابل با الکترونيک/ نرم در زمان محبوس است. اکنون اين جستار با کمی پيرايش و آوردن فرازهايی از مقاله نويس انگليسی، بروکس، با تحرير رايانه ای که در بطن خود تغيير را ساختاری کرده ارايه می شود. ديگر اينکه در نشريات کاغذی /سخت جستارها روی ميز ناشر انباشته شده، کارگران آنها را حروف چينی دستی / رايانه ای ميکنند؛ اين روال سری/تسلسلی و کند است. در نشريات اينترنتی نويسندگان جستارهای خود را با صفحه کليدرايانه ای تحرير کرده به پايگاه شبکه جهانی برای نشر ميفرستند؛ اين پروسه موازی و سريع است. تصويرهای جستار اصلی از متن فعلی بريده شده اند.
توجه شود که در اين جستار دانش سده ۲۰م در مورد شبکه های کورتيکال حافظه فرد با خواص ثابت ژنی و اکتسابی محيطی شامل تغذيه از قلم افتاده اند. در آثار سده گذشته، فرهنگ که اسطوره بخشی از آنست بطور کلان macro در سطح "انسان" نوعی و قبيله طبقه بندی می شد. گاهی از رابطه فرد با فرهنگ قوم گفتگو می شد. ولی فرد تجريدی بيش نبود. در سده ۱۸م تاريخ جوامع تبيين شد. در سده ۱۹م صفارايی طبفات/ اقشار جامعه در مناسبات توليدی تعريف شدند. در سده ۲۰م فرد در جامعه مطرح شد. در سده ۲۱م عملکردهای مغزی ارايه ميشوند: باورها، وجدان، شخصيت، فرهنگ، محرکه های جهانشمول خشم/ شادی/ شگفتی/ ترس، احساسها. با fMRI حتی گرايش پيشرو/ ارتجاعی اجتماعی در شبکه های لايه بيرونی مغز نقشه بندی شده اند. اکنون ميتوان فرد را با بيشاز ۱۰۰ کارکرد مغزی بطور ريز micro مساوی دانسته که در مراحل زندگيش تکامل می يابد. مغز او با عوامل ارثی و اکتسابی چه نرمال و چه با اختلالات روحی/شخصيتی نقشه بندی می شود. پس اکنون ميسر شده که جامعه، تاريخ، فرهنگ در تمام تجليات و مقوله بنديهايش مانند قدرت، ستم، قتل، غارت، استبداد، شکنجه، تخيل، استعداد، حيرت، عاطفه، وجدان، خرد، و هزاران مقوله فردی/ اجتماعی ديگر تبيين گردد. اين تبيينات گاهی تجربی/آزمونی اند گاهی مکاشفه ای/ اشراقی. ولی در چند دهه آتی بخشهای غير تجربی آنها تدقيق خواهد شد. در فرهنگ گذشته ساعت روز با سربلند کردن برای ديدن آفتاب و ستارگان تعيين می شد. در فرهنگ امروزی با سرپايين داشتن و ديدن ساعت روی رايانه جيبی/ تلفن همراه/ ساعت مچی وقت دانسته می شود.
منابع.
اساطير هند، از ورونيكا ايونس، ترجمه باجلان فرخی، انتشارات اساطير، چاپ اول ۱۳۷۳.
اساطير مصر، از ورونيكا ايونس، ترجمه باجلان فرخی، انتشارت اساطير، چاپ اول ۱۳۷۵.
رسالهی در تاريخ اديان، از مير چاالياده، ترجمه جلال ستاری، انتشارات سروش ۱۳۷۳.
اسطوره های ايرانی، از وستا سرخوش كوتيس، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، چاپ اول ۱۳۷۳.
شناخت اساطير ايران از جان هينلز، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، نشر آوشيق، ۱۳۷۳.
پژوهشى در اساطير ايران، مهرداد بهار، انتشارات آگاه،
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/17767/ مایکل بروکس.
http://www.newscientist.com/ 04 February 2009 by Michael Brooks
سپاس. نويسنده از آقای علی محمد طباطبايی برای برگردان و نشر جستارهای شناختاری مايکل بروکس و جامعه شناسی ادام کيرش کمال امتنان را دارد. اميدوارست که اين گونه کارهای علمی بيشتر در سايتها ترويج يابند. تکامل هر فرهنگی از طريق پيوند عامل بيرون از مرزهای آن با فذهنگ بومی سريعتر و موثرتر است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد