logo





"ترازی"! که "تراز"نمی تواند باشد.

پنجشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۳ آپريل ۲۰۱۴

کوروش اعلم

من، شخصا از تلاش دوستانی که امروز تحت عنوان" روشنفکران دینی" میخواهند از دین اسلام تعریفی امروزین و تصویری مدرن وآراسته به رعایت اصول اولیه حق و حقوق انسانی،ارائه دهند،نمی توانم بی تشکری و سپاسی از کنارشان بگذرم. ولی مرز این تلاشها و کوشش ها و همتها هر چند از صداقت و شجاعت نشئت گرفته باشد،در نهایت چون نتوانسته اند و یا نخواسته اند، به عمق مسئله و ریشه ها دست یابند،آنچنان با پیکره اصلی و تنومند "فرهنگ دینی"مان در هم است که تمیز آن دشوار و گاه محال است.
دوست فیسبوکی گرامیم ،جناب عیسی سحر خیز لینکی داده بود از سایت"جرس"!با عنوان"نقد نظریه مشهور فقهادر مورد مجازات مرتدین" بقلم اقای حسین کبیر! این مطلب با توسل به اندیشه های دینی و نظرات برخی بزرگان از جمله آیت الله منتظری و ایت الله مطهری سعی کرده تا با اتکا به این اندیشه ها و نظرات و توسل جستن به پاره ای اشارات از اعلامیه جهانی"حقوق بشر" این نظریه را ثابت نماید که اسلام مخالف مجازات اعدام در مورد مردان و حبس در مورد زنان مرتد میباشد!برای طولانی نشدن بحث من فقط جمله ای را از ابتدای این مطلب گرفته و نقل میکنم : " دینی که عقلانی نباشد،دین نیست.بلکه دعوت به تحمیق ،بردگی و بندگی و تقلید کورکورانه است"،که بر پیشانی مطلب آقای حسین کبیری نقش بسته.آقای کبیری "دین" و در حالت کمی خصوصی تر آن، دین اسلام را میخواهند به عنوان"تراز"،ابزاری که برای سنجش "درستی" و یا "نادرستی"، "کج" ویا"راست" بودن بکار میرود را درمورد نظریه مجازات مرتدین بکار بندد.از آنجایی که با گردشی کوتاه در دیگر نظریه های "اسلامی" به سهولت میتوان خلاف گفته های آقای کبیری را یافت ومیتوان آنها را نیز بعنوان نظریه های اسلامی پذیرفت،ناگزیر میتوان به این نتیجه رسید که: ابزار و در این مورد بخصوص"تراز"ی که هم میتواند درستی و راستی یک امر را نشان دهد و با همان دقت نیز میتواند نادرستی و کجی آن را،قطعا وسیله و ابزار قابل اعتمادی برای" سنجش" نیست و عقل نیز حکم میکند که نمی توان به آن اعتماد کرد!این نوع بر خورد و بکار گیری نظریه های مخالف هم و مورد اختلاف در خصوص یک امر، خود باعث و بانی ایجاد و شکل گیری انواع و اقسام مذاهب و تدوینهادر ادیان و از جمله در اسلام شده است.این بدین معناست که آن تروریست طالبانی و القاعده ای نیز ،با تراز اسلام در دست ،همه چیز را میسنجدو درستی و نادرستی را محک میزند و هم کسانی مانند آقای سروش و کدیور و اشکوری وکبیری! حال این سئوال پیش می آید که "روشنفکران" دینی چه اصراری بر این موضوع دارند که حتما به کمک دین و این "تراز"نا مطمئن به سراغ اثبات نظرات و نظریه هایی رفته که در گردشی کوتاه و کوچک به چپ و راست،عکس آنها را میشود،دلیل و مدرک آورد!در همین زمینه ،یعنی مسئله اسلام و ارتداد، میتوان به کتاب"ارتدادیا بازگشت به تاریکی"نوشته آقای سید جعفر صادقی فدکی، آنهم در 368 صفحه،که مملو از اخبار و احادیث و روایتهای گوناگون و ناب و بی تردید که ظاهرا جای هیچ سئوالی و شکی را در خواننده نمی گذارد،اشاره کرد.
"دین " در طول حیات خود,هیچگاه امری عقلانی نبوده و بنا به ذات خود نمی توانسته هم باشد! پس با گفتن جمله "دینی که عقلانی نباشد ،دین نیست،در واقع "دین" بودن،"دین" را از او گرفته ایم.دین در طول تاریخ خود کدام عقلانیت ملموس و قابل تکیه را به انسان عرضه کرده است ؟.مگر اینکه احکام جاری و نافذ آن که عرصه های گوناگون زندگی مردم ایران را در نوردیده و بر جان و مال و زندگی آنها چنگ انداخته ،بخشی از عقلانیت "دین اسلام" بشمار آوریم! دین بیشتر از آنکه امری عقلانی محسوب شود،امریست احساسی که با احساسات شخصی انسانها سر و کار دارد و در مورد دین اسلام و نمود آن در حکومت اسلامی حاکم بر کشورمان،باید داشته باشد،که ندارد.و به نظر میرسد دوستان و اندیشمندان وبه عبارتی روشنتر"روشنفکران دینی" بجای تلاش در زدودن امری از "ذات" دین وجایگزین کردن آن با اموری بهتر و در واقع "عقلانی" و امروزی، که به نظر میرسد کاریست ناشدنی و غیر ممکن ،تلاش نمایند که دین و امور دینی را از عرصه های زندگی اجتماعی ،سیاسی،فرهنگی و هنری و دیگر عرصه های ناظر بر سرنوشت عمومی کشور، دور کرده و به امری شخصی و احساسی هر فرد تبدیل کنند.دین اسلام در مقام والا و گاها دست نیافتنی خود به عنوان مرجع و قطب،هیچگاه در طول تاریخ دینی و" دینخویی" ما،نتوانسته بستری مناسب برای رشد و نمو"عقلانیت" باشد و پس از این نیز نخواهد بود! اوج "عقلانیت اسلامی" حداقل در کشور ما،همانا خیل عظیم عارفان و صو فیان دلسوخته ایست که به رحمت عرفان نئشه آور و دل انگیز و گاها زیبا، که از عمق و ریشه های ناب دینی و اسلامی برگرفته اند وکاشفان کشف الاسرار میباشند،توانسته اند ، در طول سالها و قرنها پس از خود،ما را چنان در خواب کنند که هنوز هم در خواب ، مشغول رقص سما ایم و نمی دانیم مشکل کجاست و از کدام جهت برای حل مشکل باید قدم برداشت! از دینی که اصول و پایه و اساس آن از ابتدا در نپرسیدن و سئوال نکردن و قبول بی قید و شرط اموری بدیهی و دادن احکامی اولیه و ثانویه و دیگر احکام در همه عر صه ها بوده و هست ، نمی توان انتظار پرداختن و تن دادن به دیگر نگرشها و ارزشها،آنهم نگرشها و ارزشهایی که از زندگی زمینی و در طول تاریخی پر از درد و رنج و پیکار و اندیشیدن و فکر کردن و آفرینش اموری ملموس و زمینی ،مانند" اعلامیه جهانی حقوق بشر"،تن در داده و آنها را بپذیرد.
من، شخصا از تلاش دوستانی که امروز تحت عنوان" روشنفکران دینی" میخواهند از دین اسلام تعریفی امروزین و تصویری مدرن وآراسته به رعایت اصول اولیه حق و حقوق انسانی،ارائه دهند،نمی توانم بی تشکری و سپاسی از کنارشان بگذرم. ولی مرز این تلاشها و کوشش ها و همتها هر چند از صداقت و شجاعت نشئت گرفته باشد،در نهایت چون نتوانسته اند و یا نخواسته اند، به عمق مسئله و ریشه ها دست یابند،آنچنان با پیکره اصلی و تنومند "فرهنگ دینی"مان در هم است که تمیز آن دشوار و گاه محال است. چون میخواهند همچنان با "تراز" دین ،درستی یا نادرستی،کجی و یا راستی مسائل را بسنجند و این "تراز" بنا به دلایل ذاتی و نه صوری، نمی توانسته و نمی تواند وسیله ای مورد اعتماد برای این سنجش باشد،کاری از پیش نخواهند برد وکارشان در سطح باقی مانده ،و کارشان در حد مصلحان دینی مانند آخوندزاده،جمالدین اسد آبادی و شریعتی و دیگران که فقط توانسته اند خراشی ناملموس وناپیدا در پیکر "دین اسلام" بر جای بگذارندو بعضا فقط محافل رو شنفکری را شادمان کرده و میکنند،باقی خواهد ماند.نه خراشها و نوک زدنهایی از این دست توانسته و میتواند این پیکر سست و خواب رفته و در عین حال تنومند را بیدار کند ونه هر تلاش دیگری از این دست خواهد توانست! پس ایا بهتر و نیکو نخواهد بود تا "دین" را با این همه قیل و قال پیرامون آن و اینهمه نگرشها و استنباطات و استنتاجات گوناگون و رنگارنگ خود،به دلها و قلبها بر گردانیم وباورمندان و معتقدان آنرا بیش از این در کوچه های پر پیچ و خم ، آواره نسازیم. زیرا از همان فردای پیدایش و شکل گیری دین اسلام و باز هم بنا به ذات خود دین اسلام،خشتهای اولیه این پیچ و خمها نهاده شده و هر روز که به ما نزدیک تر گشته ،بر پیچ و خم هایش افزوده گردیده و باز هم افزوده خواهد شد!به باور من، هر مسلمانی که روایت آقای صادقی فدکی را در مورد ارتداد قبول دارد، نه میخواهد نوشته آقای کبیری را بخواند و نه پس از خواندن آن میتواند نظرش را عوض کند. هما نگونه که قطعا آقای کبیری آن تعبیر و روایت آقای صادقی فدکی را وارونه میبیند و قبول ندارد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد