logo





شوخی‌های بسیج با چهره‌ی اشتون

پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۰ مارس ۲۰۱۴

س. حمیدی



طراحی و نصب بنرهای صداقت (تابلوهای تبلیغاتی که در معابر عمومی نصب می شوند)امریکایی و یا دو چهرگی خانم اشتون از رویکردی دوگانه در درون حاکمیت ایران حکایت دارد. همچنان که با نصب آن‌ها سیاستی تعقیب می‌گردد که دستمایه‌ی فرهنگی روشنی را نمی‌توان از آن سراغ گرفت. زیرا بدون آنکه از طرد غرب اعتقاد و باور محکمی در کار باشد، آنان آشفته‌بازاری را فراهم می‌بینند که دوام و بقای خود را هم در آن می‌بینند. چون فرزندان راستین "حضرت آقا" فقط در همین آشفته‌بازار می توانند به راحتی بزیند و به تجارت سیاسی و انگل‌مآبانه‌ی خویش ادامه دهند.

از سویی دیگر برخی از روزنامه‌ها همانند قانون و شرق که شجاعانه نقاب از روی ماجرای پشت صحنه‌ی نصب بنرهایی از این نوع برمی‌دارند، تحسین مردم را برمی‌انگیزد. چنانکه در شماره‌ی پنج‌شنبه بیست و دوم اسفند خود به آشکارا نوشتند که هزینه‌ی چاپ و توزیع پوسترهای یادشده از سوی شهرداری تهران تأمین می‌گردد. به واقع این هزینه‌ها همان منابع مالی شهرداری را در برمی‌گیرد که آگاهانه و دانسته در نظام اداری بی‌حساب و کتاب شهرداری از سازمان بسیج سر برمی‌آورد. در نتیجه سازمان بسیج شهرداری تهران هم تحت چتر حمایت مالی شهردار سپاهی خود به چنین شوخی‌هایی نه چندان جدی دست می‌یازد. همچنان که سردار قالی‌باف نیز در سیاستی دوسویه همراه با سکوت بر اجرای آن صحه می‌گذارد. سیاستی که ضمن چشمک به دوستان خود در سپاه، در جمع شورای شهر مورد نفی و انکار قرار می‌گیرد.

ضمن آنکه فرماندهان سپاه هم از طریق سردار نقدی فرمانده‌ی بسیج، به منظور برآوردن نیاز تبلیغی "حضرت آقا" به نیکی برنامه‌های دو پهلوی او را در این ماجرا به کار می‌بندند. چون آنان سازمان بسیج شهرداری را اهرم مناسبی برای اجرای سیاست‌های متظاهرانه‌ی خود به منظور مبارزه با جریان نزدیکی به غرب یافته‌اند. چیزی که حسب رهنمود "آقا" نرمش قهرمانانه نام می‌گیرد. اما در حرکات این نرمش قهرمانانه بیش از آنکه به نرمش شباهت داشته باشد، رفتاری هیستریک و یا انفعالی انعکاس می‌یابد که فقط در خفا و خلوت ظهور و بروزشان ممکن می‌نماید.

محسن سازگارا نیز در انتخابات دوره‌ی اول شورای شهر تهران از همین ترفند جهت تبلیغ خود به منظور انتخاب به عنوان شهردار تهران بهره گرفت. تا جایی که شبانه تمامی شهر را تابلوهایی به ابعاد چند متری پر نمود با این مضمون که مردم او را به عنوان شهردار به شورا پیش‌نهاد می‌نمایند. آرزوی خامی که هیچ‌وقت برآورده نشد. آخر در مملکت آخرالزمانیِ حضرت آقا چه کسی جرأت داشت که در تاریکی شب کارگر و بالابر خود را به خیابان‌های شهر گسیل نماید تا بنرهای تبلیغی او را بر سکوهایی بیش از ده متر برافرازند!؟ به هر حال شکی نیست که با دستان سپاه و به اشاره‌ی رهبر هر ناممکنی می تواند ممکن گردد.

از سویی دیگر مدت‌ها است که از بلندمرتبه نشینی قند توی دل همه‌ی خدمت‌گزاران حکومت جمهوری اسلامی آب می‌شود. تا جایی که بسیج هم از این خوان پر نعمت ولایی بی‌نصیب نمانده است. در سمت شمالی خیابان مطهری از غرب به شرق پس از طی خیابان سهروردی برجی چهارده طبقه نمایان می‌گردد که به سازمان بسیج شهرداری تهران اختصاص دارد. این برج را تا سه سال پیش از این سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران در اختیار داشت. شهرداری با خرید برجِ بانک پارسیان در بلوار کشاورز، سازمان فرهنگی و هنری را به مکان جدید انتقال داد و برج پیشین را بنا به سیاست بلندمرتبه‌ نشینی کارگزاران جمهوری اسلامی، به سازمان بسیج واگذاشت. بر بلندای دیواره‌ی غربی همین برجِ بسیجی در فضای تقریبی 30×20 متر مربع سخن "امام عزیز" را نوشته‌اند: ما تا آخر ایستاده‌‌ایم. بر طبقه‌ی آخر برج هم به عنوان فرمانده‌ی سازمان بسیج شهرداری تهران جوانکی را نشانده‌اند که از خواب خوش راهیابی بر هرم قدرت سر از پا نمی‌شناسد.

محسن پیرهادی رییس و فرمانده‌ی سازمان بسیج شهرداری هنوز دیپلم نگرفته بود که از سوی بسیجِ سپاه پاسداران، تحت پوشش کارگزاران فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی راهی کشورهای آسیای میانه، لبنان، فلسطین و بوسنی می‌شد تا سیاست بمب بگذار و تفرقه بینداز حضرت آقا را اجابت نماید. اما مزد این کارها تحصیل در دانشگاه امام صادق بود که با مدیریت عالی آقای کنی به منظور آموزش سیاسی افرادی همانند او پا گرفته است. ضمن آنکه در طول مدت تحصیل تصنعی در دانشگاه چه بسا از نواحی بسیج شهر تهران، گشت‌های شبانه‌ نیز به او احاله می‌شد تا با مردم‌آزاری و ورود به حریم خصوصی افراد سرسپردگی بی چون و چرایش را به حاکمیت به نمایش گذارد. او پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه، از همان ابتدا به معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه هفت تهران دست یافت که بعدها با حفظ همین سمت در منطقه‌ی شش شهرداری، فرماندهی سازمان بسیج شهرداری تهران را به او سپردند.

قرابت سببی با حمیدرضا ترقی عضو شورای مرکزی جمعیت مؤتلفه و نماینده‌ی "حضرت آقا در کمیته‌ی امداد امام خمینی" مشوق خوبی برای پیش‌رفت اداری او به شمار می‌آمد. ضمن آنکه پدرش هم با عضویت در ستاد اقامه‌ی نماز جمعه، تسهیل‌گری لازم را برایش فراهم می‌دید. محسن پیرهادی از جایگاه خود در بسیج سپاه ضمن اعتمادسازی با حکومت به راحتی نمایندگی شورای اسلامی شهر تهران به دست آورد. او هم اکنون از نمایندگان چند شغله‌ی شورای شهر تهران به حساب می‌آید که لااقل در نظام مالی شهرداری به دریافت حقوق دوگانه‌ از سوی او، شبهه و شکی باقی نمی‌ماند.

چیزی که در برآوردن آن به راحتی دوستی صمیمانه‌ای برایش با سردار قالی‌باف رقم می‌خورد. ضمن آنکه او با به کارگیری امکانات و تسهیلات دولتی در تجارت و بازرگانی، کارکردهای دوسویه‌ای را به اجرا می‌گذارد و از آن بهره می‌گیرد. چون به عنوان ناشر و موزع کتاب ضمن سودجویی و تجارت آزادانه، اهداف پشت صحنه‌ای را نیز برای وزارت اطلاعات، وزارت ارشاد و سپاه پاسداران رژیم سامان می‌بخشد.

او پس از انتخاب به نمایندگی "شورای اسلامی شهر تهران"، در جمع نمایندگان خودانگیخته‌ی شورا هم ارتباط حسنه‌ای را با برخی از ورزشکاران پی گرفت. تا جایی که دوستی کاسب‌کارانه‌ی او با ورزش‌کاران شورای شهر، انتخاب قالی‌باف را به عنوان شهردار تهران تضمین نمود. با این رویکرد او نه فقط اجر و مزد آرای نمایندگان شورا را از سردار قالی‌باف انتظار داشت بل‌که امیدوار بود که با چنین کارکردی نیاز مالی بی حد و حصر دستگاه عریض و طویل بسیج شهرداری بیش از پیش بر آورده گردد. موضوعی که تحقق آن در نظام مالی شهرداری با حساب‌رسی‌های ساختگی و تصنعی آن چندان مشکل نمی‌نمود. پیرهادی نه فقط بر چنین اهدافی دست یافت بل‌که ضمن تبانی با قالی‌باف توانست تسهیلات مالی و املاک بی‌شماری را از مناطق بیست و دوگانه‌ی شهرداری تهران دریافت نماید تا با عقد تفاهم‌نامه‌های ساختگی به طور مستقیم در اختیار بسیجِ سپاه قرار گیرد.

به طبع اعضای شورای شهر که با نمایندگی حقیقی و نه تصنعیِ اقشار زحمت کش و مولد شهر تهران فاصله دارند، نمی‌توانند پاسخ‌گوی نیازهای رفاهی و حقوق شهروندی آنان باشند. این افراد که بر گستره‌ای از بروکراسی انگلی غیرمولد و تنگ‌نظرانه‌ی دولتی پا گرفته‌اند، چشمان‌شان فقط به سامانه‌ای از فضای حکومتی باز می‌ماند که زندگانی و دوام‌شان را هم به ساز و کارهای درونی آن وابسته می‌بینند. همچنان که بین خواست اعضای شورا و نیاز شهری شهروندان تهرانی هیچ‌گونه همسویی به چشم نمی‌آید. چون نظامیان بریده از مردم، ورزشکاران غیرمردمی، بروکرات‌های حرفه‌ای حاکمیت و یا هنرمندان دولتی که از ساحت شورا سر برآورده‌اند از انعکاس آرزوهای طبقات مولد جامعه همچون مزدبگیران، کارگران، فرهنگیان، کارمندان مؤسسات دولتی و بخش خصوصی جا می‌مانند.

نمونه‌های پیرهادی در نظام جمهوری اسلامی کم نیستند. آنان نظام را تا آنجا قبول دارند که از فساد درونی آن به عنوان جولانگاهی جهت نیل به اهداف کاسب‌کارانه‌ی خویش سود جویند. تا جایی که از هر منفذ و روزنه‌ی حکومت به منظور کسب منافع فردی بهره می‌گیرند. با چنین نگاهی پیداست که فقط هرج و مرج و الیگارشی حکومتی می‌تواند دوام و بقای آنان را قوت ‌بخشد.
به هر حال آنچه که هم‌اینک به طور مسلسل اتفاق می‌افتد از اتحاد استراتژیک سرداران سپاه در شهرداری و بسیج حکایت دارد و تا زمانی که این ائتلاف به قوت خود باقی است به طبع نتایج آن را نیز همچنان باید انتظار داشت./


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد