در شمارۀ نهم (آذر و دی ۱۳۹۲) مجلۀ اندیشۀ پویا مطلبی تحت عنوان «دیباچه» به چاپ رسیده بود که مطالب مطرح شده در آن خلاف واقع و قابل تامل است. به نظر میرسد داوری نویسنده دربارۀ مبارزین ۴۲ سال قبل نادرست بوده است. به پیوست تصویر کامل دفاعیات اسدالله مفتاحی، یکی از اعضای سازمان چریک های فدائی خلق در بیدادگاه پهلوی، تقدیم میشود. خواهشمند است جهت روشن شدن اذهان عمومی آن را درج کنید تا مواضع اعضای سازمان برای شما و خوانندگان آشکار شود. آنچه را شما نقد کرده اید یا دیگران نقد می کنند، چیزی در حد این است که هرکس از ظن خود تجسم می کند. باید دانست عمر یک چریک بیش از شش ماه نبوده است، چریک های گمنام و با اسم مستعار زندگی و مبارزه می کرده اند و گمنام هم کشته شدند. منابع در دسترس چندان قابل استناد نمی باشد. به شما توصیه می کنم که با مطالعۀ دقیق اسناد آشنایی بیش تری با ابعاد مختلف روحی، عقیدتی، جوانمردی، دین، مذهب و انگیزۀ چریک ها پیدا کنید. در دهۀ چهل و پنجاه زبان روز روشنفکران داخلی و بسیاری از نقاط دنیا برای تحقق عدالت و آزادی به دست گرفتن اسلحه بوده است. گفته شده که مرحوم مهندس بازرگان که مشی سیاسی اش مبارزۀ قانونی بود، در دادگاه نظامی گفته بود که بعد از ما مردان و زنانی پیدا خواهند شد که با زبان دیگر، یعنی با سلاح، با رژیم برخورد خواهند کرد. عباس مفتاحی هم گفته بود که رژیم پهلوی مبارزۀ مسلحانه را بر ما تحمیل کرد. آن طور که شما نوشته اید اگر امیر پرویز پویان یکی دیگر از چریک های فدائی خلق کارنامۀ عملی فیدل کاسترو را می دید، راه و روش دیگری انتخاب می کرد. بنده می گویم ای کاش شما هم دفاعیات اسدالله مفتاحی در سال ۱۳۵۰ در دادگاه نظامی رژیم پهلوی را به دقت خوانده بودید تا آگاه می شدید جریان چیست. این جانب علاقه ای به ورود به چنین بحث هایی نداشته و ندارم، آن چه من را وادار به نگارش این مطلب کرد، انتخاب تیتر اهانت آمیز در مجلۀ اندیشۀ پویا بوده است که متاسفانه به علت عدم شناخت درست از ابعاد مختلف وجودی انقلابیون، شما از آن طرف بام افتاده و به بیراهه رفته اید. [...] در خاتمه به آگاهی می رسانم که اسدالله مفتاحی در سن ۲۴ سالگی با رها کردن آخرین روزهای دورۀ انترنی خود در رشته پزشکی (دانشگاه تبریز) آگاهانه به جای اخذ دیپلم دکترای پزشکی، جوخۀ اعدام را انتخاب کرد و به همراه برادر هم رزمش مهندس عباس مفتاحی در سحرگاه یازدهم اسفند ۱۳۵۰ هر دو اعدام شدند. مبارزین با زندانی و اعدام شدن در واقع با خون سرخ خود حسین وار به مسلخ رفته و دشمن را رسوا نموده و نهال انقلاب را کاشتند و آبیاری کرده اند. در ادامه برای آشنایی درست با اهداف این جوانان فرازهایی از متن دفاعیۀ اسدالله مفتاحی در دادگاه تجدید نظر ارتش را ـ خارج از دفاع حقوقی ـ برای شما می آورم. با این توضیح که متن کامل این دفاعیه را این جانب از طریقی بعد از انقلاب یه دست آوردم و متن کامل آن چندی پیش در کتابی خارج از ایران منتشر شده است.
********
[...] معتقدیم که فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی کشور ما در حال حاضر بورژوازی کمپرادور یا سرمایه داری وابسته میباشد. در چنین نظامی سرمایه حاکم است و نیروی کار توده را هر چه ارزان تر برای استحصال ثروت هر چه بیشتر برای سرمایه داران میخرد. صاحبان این سرمایه را سرمای هداران داخلی و سرمایه داران خارجی که به بیان مارکسیستی امپریالیست نامیده می شوند، تشکیل می دهند. امپریالیست ها چه از طریق غارت ثروت ملی ما و چه از طریق بهره وری نیروی کار توده، خون خلق ما را مکیده اند. در کارخانجات به یک کارگر همان قدر مزد می دهند که بتواند بدنش را برای عرضۀ مجدد نیروی کارش تحویل ماشین دهد. این کارگر با حداکثر تلاشش فقط موفق می شود در سخت ترین شرایط زیست، خود و خانواده اش را از لحاظ فیزیولوژیک در خدمت ماشین قرار دهد. در این مورد استناد صریح به زندگی و وضع رقتبار تودۀ بیچیز کارگران کشورم میکنم.
بانک، یکی از مهمترین تشکیلات نظام سرمایه داری است و با غارت روزافزون سرمایه های توده، مدام ثروتش را افزایش می دهد؛ در حالی که توده در زیر بار وا مهای اجباری هر روز ورشکسته تر از روز قبل می شود. روستاییان ما را دریافت وام و عدم امکان پرداخت آن با ربح های کلان بیچاره کرده است. هر روز سیل دهقانان به سوی بانک سرازیر می شود تا مهلت پرداخت را به تعویق بیندازند، چون امکان پرداخت برایشان مقدور نیست و سرانجام مجبور م یشوند بابت بدهی هایشان قطعه زمین شان را به بانک تفویض کنند. چک، سفته و برات گریبان اکثر بازاریان را گرفته است. هر روز شاهد ورشکست شدن عده ای از تاجرها هستیم. بدین ترتیب قطب بندی در جامعۀ ما هر لحظه کاملتر می شود. در یک طرف انبوه مردمی قرار گرفته اند که در یر بار ستم سرمایه مستاصل شده اند و در قطب دیگر عدۀ معدودی که دائم بر ثروتشان افزوده می شود. این عده دست در دست سرمایه های امپریالیستی به غارت خلق مشغولند. از نظر ما قطبی که از اکثریت خلق تشکیل شده است نیروی بالقوۀ انقلاب را تشکیل می دهند. تنها با وحدت طبقات ستمدیده است که انقلاب می تواند به ثمر برسد و سلطۀ امپریالیسم را در کشور ما محو و نابود سازد. امپریالیست ها ـ به خصوص امپریالیسم امریکا ـ با استفاده از سود حاصل از استثمار توده ها و غارت ملی ما و سایر خلق های دربند سراسر جهان است که موفق شده اند ماشین جنگی عظیمی تدارک ببینند و هر کجا که توده ها با مبارزاتشان این منابع امپریالیستی را به خطر انداخته اند، ماشین جنگی خود را به کار اندازند. ویتنام نمونۀ بارزی است از مبارزات عادلانۀ خلق ها علیه امپریالیسم و همچنین جلوه ای است از درنده خویی امپریالیسم. امپریالیسم جهانی ـ به خصوص امپریالیسم امریکا ـ حکومت صهیونیستی اسرائیل را تا دندان مسلح کرده تا به حقوق توده های عرب ـ به خصوص خلق فلسطین ـ تجاوز کند. جنایات امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم امریکا به حدی است که شرح آن از حوصلۀ این مقال خارج است. مبارزات ما و سایر خلق های در بند سراسر جهان برای این است که مانع غارت ثروتهای ملی مان به دست امپریالیست بشویم، آن ها را از دسترسی به این منابع عظیم ثروت محروم سازیم و در نتیجۀ قطع این شریان ها، امپریالیسم در تضادهای داخلی اش سردرگم می شود و سرانجام توسط زحمتکشان کشورشان سلطۀ جابرانۀ این نظام جهان می توانند در چارچوب یک دوستی و تفاهم بین المللی زندگی کنند. تاریخ این رسالت را بر عهدۀ کلیۀ روشنفکران انقلابی قرار داده است. تنها روشنفکران به خاطر امکان مطالعات وسیع می توانند ماهیت این نظام را که بر پایۀ استعمار و استثمار تودهها بنا شده بشناسند و راه رهایی از آن را پیدا کنند. همین روشنفکران در مقام انقلابی پیشرو باید با تمام قوا راه مبارزه را به توده ها نشان دهند. ما به افکار و عقاید توده ها احترام می گذاریم و دوش به دوش توده در راه رهایی او قدم برداشته و او را در روشن شدن راه مبارزه، هدایت می کنیم.
به دنبال چنین براداشتی بود که ما به مبارزه روی آوردیم. زیرا سکوت به منزلۀ تایید این نظام و زیر پا نهادن وجدان بشری است. از آن جایی که هر کشوری شرایط مخصوصی دارد، بنابراین استراتژی خاصی باید در مبارزه علیه امپریالیسم مطابق واقعیات هر کشور انتخاب شود. ما در مقام پیشرو توده ها شروع به تحقیق جامعه وانتخاب راه مبارزه نمودیم. دیدیم در کشور ما هیچ گونه امکانات دموکراتیک برای این که حرف هایمان را به توده بزنیم وجود ندارد. مطبوعات در زیر سانسور شدیدی قرار دارد. کارخانه ها به صورت پادگان های نظامی درآمده و حتی امکان تشکیل سندیکاها و گروه های صنفی و حرفه ای آزاد وجود ندارد و هر جنبشی که صورت پذیرد به شدتد سرکوب می شود. در روستاها کنترل شدیدی وجود دارد و هر تازه واردی به روستا نمی تواند مورد شک قرار نگیرد. در شهرها به خاطر ترسی که در دل مردم جایگزین کرده اند همه را مشکوک می خوانند. تشکیل اجتماعات غیر ممکن بوده است. در این میان برای این که رسالت تاریخی خود را در قبال توده انجام دهیم، چه می توانستیم بکنیم. چگونه می توانستیم با توده حرف بزنیم و راه مبارزه را به آنان نشان دهیم. روشن است که در این شرایط دو راه می تواند در جلوی ما قرار گیرد. یکی این که مایوس شده و از رسالت خود صرفنظر کنیم که در این صورت به تمام آرمان های بشری پشت پا زده ایم و یا این که دست به اسلحه ببریم و از راه تبلیغ مسلحانه راه مبارزه را به توده ها نشان دهیم. تاکنون گروه های زیادی از پیشروان توده در صدد برآمدهاند بدون دست بردن به اسلحه، در حالی که ضرورت مبارزۀ مسلحانه را درک می کرده اند، خود را حفظ کنند ولی ما از سرانجام اکثرشان با اطلاعیم. در یک شب طلایی! پس از شناسایی توسط پلیس دستگیر شده اند. ما عمدتا اسلحه را به دو منظور به خدمت گرفته ایم: اول به منظور دفاع از خود به شکل مسلحانه، دوم تبلیغ مسلحانه. ما خواسته ایم در عمل به توده ها نشان دهیم که دستگاه ضربه پذیر است و توده تنها می تواند از طریق مبارزه مسلحانه می تواند به یک حکومت دمکراتیک برسد. منظور ما خدشه دار کردن نیروی دولتی بود و می خواستیم بتی که توده ها از نیروی دولتی در ذهنش ساخته بود، بشکنیم. برای مثال من یک بمب باروتی در داخل پاسگاه راهنمایی انداختم تا شیشه های پاسگاه بشکند. این عمل برای این بود که غول دستگاه را جلوی چشم مردم بشکنیم. این عمل هر چند تلنگری بیش به حساب نمی آید ولی از نظر نگاه ما ذهنیت مبارزۀ مسلحانه را در مغز توده ها تثبیت می کند. آن پاسگاه راهنمایی سمبل ظلم و ستم علیه مردم به حساب می آمد. مثلا کارگری صبح از خانه بیرون می آمد تا به سر کارش برود. مامورین پاسگاه جلوی موتورش را می گرفتند و مبلغ فوق العاده زیادی از او درخواست می کردند. خیلی ها به خاطر نداشتن پول مجبور می شدند موتورشان را رها کنند. در چنین حالتی وقتی به گوش این کارگر می رسد که این پاسگاه منفجر شده معلوم است که چه حالی به او دست می دهد. او نه تنها خوشحال می شود بلکه خود را بیش از پیش به عاملین انفجار نزدیک می بیند و به علاوه ما با این عمل راه مبارزه را به او نشان داده ایم.
از نظر گاه ما، انقلاب تنها زمانی به پیروزی خواهد رسید که سیل بنیان کن توده ها به جنبش درآید. ما آن قدر کم خرد نبوده ایم که فکر کنیم که با تعدادی اندک بتوانیم اساس حکومت را واژگون سازیم. انقلاب کار توده هاست؛ توده هایی که با گوشت و پوستشان استثمار می شوند و سلطۀ امپریالیستی از هستی ساقطشان ساخته است. تاریخ سراسر نبرد طبقات انقلابی است با ضد انقلاب و این توده ها هستند که بالاخره حکومت دلخواهشان را روی کار می آورند. ما تنها می خواستیم آژیتاتور مبارزۀ توده ها باشیم و به عنوان موتور کوچک مسلح، موتور بزرگ توده ها را به حرکت درآوریم. توده ها در جریان مبارزۀ مسلحانه که لزوما در ایران طولانی است اشکال سازمانی مناسب خود را پیدا خواهند کرد. بدیهی است با گسترش و رونق هر چه بیشتر مبارزات خودبه خودی پرولتاریا و زحمتکشان و همبستگی گروه های رزمنده، هسته و نطفۀ حزب پرولتاریا به وجود خواهد آمد. تا کنون گروه های زیادی به این ضرورت، یعنی دست بردن به اسلحه، رسیده اند و در این راه قدم نهاده اند. خشونت روزافزون ضدانقلابی، خشونت انقلابی شدیدتری به دنبال داشته است. اعدام سیزده تن از چریک های فدائی خلق و به دنبال آن اعدام پنج تن از رزمندگان «آرمان خلق» به نام های همایون کتیرایی، ناصر کریمی، هوشنگ ترگل، بهرام ظاهرزاده و ناصر مدنی و اعدام های دیگر هرگز نتوانسته است ذرهای بر تصمیم مبارزین تاثیری بگذارد، بلکه بر عکس هر چه بیشتر بر خشونت آنان افزوده است. اگر این خشونت ضد انقلابی ادامه یابد تنها کسی که متضرر خواهد گشت ضد انقلاب خواهد بود. اعدام ها، خوشههای خشم توده را هر چه بیشتر بارور خواهد کرد. دستگاه هرگز نخواهد توانست نفرت روزافزون توده ها را از دلشان بزداید. از شخصیت یک انقلابی به خاطر این که در میان توده ها زیسته است همگی اطلاع دارند و هیچ کس انگ اشرار را که بر ما زده می شود قبول نمی کند. فکر می کنم با بیان این مطالب توانسته باشم استراتزی گروهمان را در مبارزه علیه سلطۀ امپریالیستی، برای دادگاه روشن کرده باشم و نشان داده باشم که نه تنها گروه ما بلکه کلیه گروه های پیشرو فقط می تواند نقش کاتالیزور در مبارزۀ طبقاتی بازی کنند و به هیچ وجه به تنهایی نمی توانند علیه سلطۀ امپریالیستی مبارزه کنند. انقلاب امری است مربوط به توده ها و این توده هایند که سرانجام حکومت دلخواهشان را بر سر کار میآورند.[...]
[...] گروه ما از اشرار مسلح تشکیل نشده است بلکه از چریک هایی تشکیل شده که فدائی خلق خود هستند. به همین مناسبت است که ما نام گروه را «چریک های فدائی خلق» برگزیده ایم. [...] ما با در دست داشتن اسلحه خواسته ایم بقای خود را هر چه بیشتر تضمین کنیم تا بدین وسیله تاثیر بیشتری در امر مبارزات توده ها داشته باشیم. ما با اسلحه از حیثیت گروهی مان دفاع می کردیم. واضح است که اشرار مسلح، اسلحه را برای چپاول توده ها و غارت منافع آنان به کار می گیرند، در حالی که ما اسلحه را به خاطر توده ها به خدمت گرفته ایم. عملیات اشرار ضد خلقی ولی اعمال ما خلقی است و خلق آن ها را تایید می کند. خیلی مضحک است که پول های بانک را پول مردم می دانند و به ما می گویند با تصاحب بانک پول های مردم را غارت کرده ایم. همانطوری که در ابتدای دفاعیه گفته شد، بانک ها موسساتی هستند که با ربح های کلان توده را به خاک سیاه نشانده اند. پول مردم را می گیرند و دوباره با تنزیل کلان به آنان برمی گردانند و از این راه منافع زیادی به جیب می زنند. بانک قلب پیکر سرمایه داری است که با پمپاژ خود پول ها را به عروق سیستم سرمایه داری سرازیر کرده و بقای این نظام غارتگر را تضمین می کند. ما با تصاحب پول های بانک اولا مخارج عظیم مبارزه را تامیین می کردیم؛ ثانیا به سیستم سرمایه داری ضربه میزدیم؛ ثالثا به توده ها نشان می دادیم که باید حق خود را به زور اسلحه از دشمن بگیرند. ما پول هایی که از بانک ها مصادره می کردیم به مقدار ناچیزی که برای بقای ارگانیسم مان لازم بود بقیه را صرف مبارزه می کردیم. ما در خانه های تیمی مان ندرتا تشک و بالش داشتیم. غذایمان بسیار محدود بود. این موضوع را مامورینی که به خانه هایمان حمله می کردند کاملا شاهد بودند. حتی یکی از ماموران وقتی که به غذای زندان اعتراض کردیم به ما گفت شما در بیرون داخل آبگوشتتان فلفل نمی ریختید تا پول گروهتان تلف نشود، حالا به غذای زندان اعتراض می کنید. اینها واقعیاتی هستند انکارناپذیر و هر اقدامی که برای تخطئۀ حیثیت گروهمان صورت پذیرد، نمی تواند ذره ای از اهداف انقلابیمان را در نزد توده ها دگرگون جلوه دهد. [...]
به نقل از: نشريه انديشه پويا (شماره ١٤)