logo





اوکراین و بازیگران بحران آن

يکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۹ مارس ۲۰۱۴

حسن نادری

در 23 دسامبر 2013 تیتر صفحه نخست جراید وشبکه های جهانی دیداری و شنیداری همه کشورها مملواز اخباری با عناوین انقلاب ،شورش و اعتراضات از میدان استقلال کی یف، پایتخت کشورمنعکس کردند.اوکراین کشوری پیچیده وبا پارادوکسهای تاریخی درمرکز اروپا، از دیرباز مورد مناقشه روسیه از یکسو و غرب و بویژه لهستان از سوی دیگربود.این کشور فقط در فاصله 1918ـ1920 اعلام استقلال نمود اما بعلت نداشتن چشم انداز شکل یابی ملت ـ دولت،بسیار ناپایدارماند و هر چهار گوشه اش مورد تعرض چهار همسایه خود: بولشویکها،لهستان،چکسلواکی و رومانی قرارگرفت.اما در حوادث بعدی کاملا به حوزه دولت اتحاد شوروی درآمد و با فروپاشی بلوک شرق در سال 1991 به استقلال سیاسی دست یافت.در این دوره معاصرهم با نبود نهادهای دولتی قوی و ضعف جامعه مدنی مبتنی بر نیروی عادت به ارث گذاشته شده از گذشته،نیروهای سیاسی ای به قدرت رسیدند که از نعمت طرح هرج و مرج گونه خصوصی سازی صنایع و بخش کشاورزی به ثروتهای هنگفت دست یافتند. نزاع های کنونی نه بر سر بهبود زندگی کارگران و مزدبگیران و گسترش و تعمیق نهادهای دموکراتیک بلکه تلاش درراستای ثروت اندوزی و زدوبند این نیروها با عوامل خارجی نزدیک و موثربه خودـ روسیه و اتحادیه اروپا و آمریکاـ هستند. با وخامت اقتصادی،تصفیه وپس زدن نیروی رقیب،اوکراین به کمک کشورهای غربی و اتحادیه اروپا به مرحله ای از سمتگیری سیاسی بنام "انقلاب نارنجی" 2004 منتهی شد. این انقلاب هم به نوبه خود نتوانست به سیستم مافیائی و جنگ اولیگارشی پایان دهد و از دل نارضایتهای اجتماعی و اقتصادی و رد طرح پیشنهادی اتحادیه اروپا با نام "همکاری با شرق اروپا" توسط ویکتور یانوکوویچ، اعتراضات با شعار "انتخاب گزینه اروپای آزاد"،حمایت از مردم اوکراین در مقابل تهاجم "امپریالیسم روس" باردیگراوکراین را وارد بحران جدیدی نمود که عملا فاکتورهای خارجی در حل ویا تشدید آن دخیل خواهند بود. اما نبرد در پشت صحنه در قالب برآمد شدن جنگ "نیمه گرم،نیمه سرد" برای پس زدن و یا پیش بردن عامل ژئوپولیتیک و ژئواسترتژی به زیان اراده یک ملت واحد به تنگ آمده از درگیری همه جناحهای سیاسی حاکم ونیز اپوزیسیون غرق در اختلاس ودستبرد حقوق زحمتکشان،ادامه داشت و دارد.و درصورت عدم تعدیل مواضع و نیافتن راه حل تفاهم آمیزدموکراتیک بین نیروهای درگیر و ورود عوامل خارجی درامور داخلی این کشوردرراستای ساختن نهادهای مورد علاقه خود،ما شاهد لغزش به نوع جدیدی از جنگ سرد خواهیم بود. اگرمختصات جنگ سرد قبل از فروپاشی بلوک شرق به اختصار بر پایه حداقل چهارعنصر: وجود دو ابر قدرت مسلط بر جهان؛پذیرش شرایط سیاسی توازن موجود در اروپا(شرق ـ غرب)؛رقابت ایدئولوژیکی بین دو نظام سیاسی ـ اقتصادی؛مسابقه وپیش دستی در گسترش حوزه نفوذ در ابعاد جهانی بود.اینک اماجنگ "ولرم" با فروپاشی بلوک شرق و حفظ برتری و گسترش نفوذ کشورهای غربی و در راس آن آمریکا با بازوی ناتو در صدد وارد آوردن "ضربه نهائی متمدنانه" بر روسیه است تا او دیگرنتواند بعنوان یک قدرت "مزاحم و مضر" در مسیرناتو و به طریق اولی تثبیت ایدئولوژی و اندیشه واحد قرارگیرد. روسیه اما در طول تاریخ و بویژه از قرن هجدهم باین سو،باوجود تغییرات نظامهای سیاسی، با موضوع دور کردن خطرات امنیتی بلافاصله با مرزهایش،حتی به قیمت دخالت نظامی و تحمیل کردن هزینه های انسانی به دیگران مواجه بود. از شمال ایران تا حوزه بالتیک و بالکان و داشتن دروازهای خروج به دریای مدیترانه و دریای سیاه.
اوکراین، اما دراین مناقشات در حد فاصله غرب و روسیه قرار دارد. به زعم روسیه، ادغام و پیوستن همه جانبه این کشور به اتحادیه اروپا به طور خودکار پیوستن به ناتو را همراه دارد. هما نطوریکه پیوستن کشورهای بالتیک(استونی،لیتوانی و لیتونی) به اتحادیه اروپا،منجر به در خواست لیتوانی به حضور ناتو و استقرار سپرهای ضد موشکی در خاکش شد تا کشورش از برد "موشکهای ایران" در امان باشد!!. آری این ادعای کوته بینانه وزیر امورخارجه این کشورهردانش آموز دبیرستانی را هم به خنده درمیآورد. وضع در لهستان و جمهوری چک هم با ادعای در خطر بودن از جانب روسیه به همین منوال پیش رفت. کشورهای پیشین در بلوک شرق هر یک با امید به پیوستن به اتحادیه اروپا برای برون رفت از بحران اقتصادی و فقر و احتلاس مجبورند هم زمان بلیط ورود به زیرچتر ناتو را با واگذاری بخشی از سرزمین خود اعلام کنند.آلبانی،کوزووو،بلغارستان..آیا آمریکا با استقراردوازده زیردریائی و موشکهای بالستیکی در سواحل رومانی بخاطر تهدید واقعی روسیه علیه منافع خود است؟ آیا مولداوی در ماه های آینده میتواند شاهد درگیریهای مشابه گردد؟
چنانکه در نشست نوامبر2013 اتحادیه اروپا در ویلنیوس پایتخت لیتوانی جهت تشویق اوکراین،مولداوی،ارمنستان و گرجستان درراستای اتحاد "همکاری با شرق اروپا"برگزار شد، یانوکوویچ بعلت شرایط قرارداد وکم امتیاز بودن به نسبت پیشنهادات مسکو از امضاء خودداری کرد، اما آقای شیزینو،نخست وزیر مولداوی،طرح همکاری راامضاء نمود. بلافاصله آقای ترِانان باشیسکو رئیس جمهور رومانی با ریختن نفت بر آتش طرح ادغام مولداوی به رومانی را باردیگر اعلام نمود.این طرح با توجه به ترکیب قومی و اتنیکی: مولداوهای رومانی زبان که خواهان مولداوی مستقل و واحد اند،مولداوهائی که خواهان پیوستن به رومانی هستند و همچنین گاگائوزیها که روس زبان هستند.در واکنش به طرح فوق و تلاش رومانی در بلعیدن مولداوی،ساکنان منطقه گاگائو،در2فوریه 2014 تصمیم به برگزاری رفراندم حول دو سئوال نمودند: آیا با طرح"همکاری با شرق اروپا" موافقید یا با طرح "اتحادیه گمرکی"
روسیه،بلاروس،قزاقستان. دوم آنکه در صورت ادغام مولداوی با رومانی آیا با استقلال گاگائوز موافق هستید؟ نتایج این رفراندوم بنابر خبرگزاریها(رادیوآزاد اروپا و روزنامه تایم پُل،به ترتیب،53 درصد و73درصد گاگائوزیها دررفراندوم شرکت کردند.95 درصد به "اتحادیه گمرکی" واستقلال رای دادند. چنانکه در سال 1991 منطقه ترانس دنیستر اعلام جدائی از مولداوی نمود،گاگائوز هم درصورت تغییرزمینه های لازم،اعلام استقلال خواهد کرد. دولت رومانی با بخشنامه ای اعلام نمود هر شهروند مولداو میتواند پاسپورت رومانیائی تقاضا کند. پارلمان اتحادیه اروپا هم بعد از بحران کریمه، در27 فوریه 2014 با اکثریت آراء به لغو ویزا برای شهروندان مولداوی رای داد.آیا این یک شگرد است برای پیشگیری از بسط دامنه روسیه یا یک اراده واقعی و دموکراتیک؟
با تشدید یافتن شعارها توسط زمامداران جدید در کی یف علیه روسیه،تعدادی از نیروهای نظامی روسیه با پوشش غیررسمی از پادگانهای مستقر در کریمه به سمت پارلمان جمهوری خودمختار کریمه رفته و آنجا را به نفع طرفداران پیوستن به روسیه محاصره کردند. شرایط بحرانی اوکراین اینک به سوی فضای جنگ تبلیغاتی و درگیریها و تهدیدات "شرق ـ غرب" و وخامت بیشتر تحول مییابد. جمهوری خودمختار کریمه از دیرباز بواسط موقعیت ژئواستراتژیکی به دفعات مورد مناقشه دولت وقت عثمانی،بریتانیا،لهستان و فرانسه بود و درهردوره ای ائتلافهای نامتجانس را برای طرفهای درگیررقم زد. کریمه با حدود 2 میلیون نفر،ترکیب جمعیتی 65 درصد روس و روس زبان،12درصد تاتارو 25درصد اوکراینی و3درصد دیگر ملیتها وارد مناقشه ای میشود که نظیر آن درسال 2008 دردو منطقه اوستیتا وآبخازی در گرجستان با حرکت نظامی گرجستان آغاز و با "درخواست"ساکنان این دو منطقه ارتش روسیه وارد جنگ شد و شکست را برگرجستان و به طریق اولی بر ناتو تحمیل نمود.تا اینجا یک بر صفر به نفع روسیه تمام شد.اما آیا با دگرگونی در اوکراین و تثبیت شرایط به نفع طرفداران نزدیکی با غرب معادله یک ـ یک میشود؟ جواب به آن به چگونگی تحول در سوریه،ونزوئلا و پرونده هسته ای ایران و نیز دکترین اعلام نشده روسیه بستگی خواهد داشت.
کریمه از سال 1783 از تحت الحمایتی امپراتوری عثمانی خارج و به تصرف روسیه درآمد.در این دوره بخشی از تاتارها بطرف عثمانی پناهنده میشوند اما بیشترین مهاجرت بین سالهای 1853ـ1856 یعنی در زمان ائتلاف نظامی فرانسه و بریتانیا علیه روسیه صورت گرفت. در جریان جنگ جهانی دوم هم،تاتارها در مبارزه برای کسب استقلال، متهم به خیانت و همکاری با نازیها شدند و خشم استالین منجر به کشتار سران جنبش و تبعید به سیبری و پراکنده کردن اکثریت تاتارها به دیگر جمهوریهای آسیائی "اتحاد جماهیری شوروی"شد. در سال 1954 نیکیتا خروشچف دبیر کل حزب اتحادشوروی سابق که خود زاده اوکراین بود کریمه را از نظر اداری و حقوقی به اوکراین وامیگذارد.خروشچف هم همانند همه تئوریسینهای مدعی روند باز گشت ناپذیری سوسیالیسم واقعا موجود ایمان داشت. اما اینک با فروپاشی اتحاد شوروی و حوادث بعد از آن این نظربا تکذیب مواجه شد. بازماندگان تاتارها بعد از فروپاشی شوروی و استقلال اوکراین در سال1991 به کریمه وارد شدند تا زندگی نوینی را آغاز کنند. این کینه تاریخی اما تا آن حد زنده است که در بحران اخیر اوکراین،اکثر تاتارها را برآن داشت تا خود را بیشتر در پیوند با کی یف که 800 کیلومتر دورتر از کریمه است ببینند تا روسیه. این در حالیستکه رهبران کنونی کی یف ترکیبی از راست کاتولیک تا طرفداران نازی میباشند. شرایط وخیم تاتارها متاثراز تبعیض نژادی و اتنیکی است که اینک به حُب معاویه روی آوردند. بنا برگزارش سال 2012 "برنامه سازمان ملل متحد برای توسعه"درصد بیکاری تاتارها در کریمه به 60درصد میرسد. درزمان "انقلاب نارنجی"2004،مصطفی جمیل اف و رفعت چوبانوف،از رهبران تاتارها در کنار ویکتور یانوکوویچ و لولیا تیموشینکو مدافع سرسخت استقلال حاکمیت اوکراین بودند و در حوادث اخیر از معارضین یانوکوویچ حمایت کردند. حال که قرار است در 16 مارس سال جاری رفراندوم برای آینده کریمه برگزار شود،اما تا آنروزدر صورت تشدید یافتن تنشهای ملی و اتنیکی،موقعییت آنها میتواند متزلزل و حتی وخیمتر گردد.
اوکراین اما پس از استقلال خود در سال 1991 با بحرانهای چند جانبه هویتی،فرهنگی،سیاسی و اقتصادی روبروست.از حدود 46 میلیون جمعیت،25 میلیون نفراورتدوکس و روس زبان و روس تبارهستد که در شرق وجنوب کشور و هم مرز با روسیه زندگی میکنند. غرب کشور اما در ارتباط با فرهنگ متاثر از لهستان وکشورهای غربی بیشتر به کاتولیک غرابت دارد. هر چند عامل دین را میتوان در درجه دوم اهمیت قرار داد اما در فقدان جنبش جامعه مدنی دموکراتیک و لائیک،اهرم دین در نوک جنبش قرار گرفته که بنوبه خود میتواند در آینده به شکاف بیشتر اوکراین منجر گردد.از نظر سیاسی هم بعد از 1991،احزابی سر برآوردند که هیچ سنخیتی وفونکسیونی با احزاب کشورهای سننتن دموکراتیک نداشتند.توان هریک از احزاب به قدرت رسیده به میزان دخل و تصرف و دست اندازی به اموال ملت و حامی پروری و ارتباطات مافیائی ترسیم میشود.در این بین قدرتهای خارجی هم در پیشبرد اهداف استراتژیکی خود برای هر یک از این احزاب حساب باز کردند. چنانکه بعد از "انقلاب نارنجی" 2004 به رهبری خانم یولیا تیموشینکو،شرکای غربی اش فکر میکردند که اواوکراین را با سرعت تمام به اتحادیه اروپا نزدیک میکند. یولیا تیموشینکو با قرارداد نفتی ـ گازی با روسیه قبل از سامان دادن به اقتصاد بحرانی کشور به جیب خود و رفقای حزبی اش می اندیشید.قرارداد گازـ نفت درسال 2006 با روسیه با قیمت ترجیحی برای اوکراین،ولع را در بین تیموشینکو و رفقا تا حدی بالا برد که آنها با دستکاری درافزایش میزان مصرف و نیاز به گاز، مازاد را با قیمت بیشتر به کشورهای غربی میفروختند و از این راه صندوق شخصی را متمول کردند. در این بین مردم حتی از درآمدهای حاصل ازحق ترانزیت گاز بی بهره ماندند. در انتخابات 2010،"حزب مناطق" پیروز شد و درراس آن ویکتور یانوکویچ به مقام ریاست جمهوری رسید.او با تغییر قانون اساسی اختیارات رئیس جمهوری را بیش از نخست وزیری نمود. و پرونده رقیب دیرینه خود، تیموشینکو را به اتهام اختلاس و تبانی به دادگاه ارسال و به زندان محکوم شد. بنابر گزارش سازمان "شفافیت بین المللی" اوکراین در رده 144 از بین175 کشور قرار دارد و خزانه دولتی خالیست.
اثرات نشست ویلنیوس،پایتخت لیتوانی : با فروپاشی بلوک شرق و ضربات ناشی از تغییرات سیاسی،اتحادیه اروپا را برآن داشت تا با حمایت ازکاندیداتوری هشت کشوراز اروپای شرقی و مرکزی(لهستان،مجارستان،چک،استونی،لیتونی،لیتوانی، اسلوواکی و اسلوونی)،این کشورهارا در سال 2004 به عضویت بپذیرد.این گستره جغرافیائی برای اتحادیه اروپا و مقدم برهرچیز برای آمریکا ازنظر ژئواستراتژیکی خوشایند بود زیرا خطر برآمد احتمالی تهدیدات روسیه را فوق العاده کاهش میداد. اما از نظر اقتصادی با مهاجرت کارگران ماهر و ارزان قیمت به سمت غرب،ضربه ای بود برکارگران اروپائی که از سطح رفاه بیشتری برخوردار بودند واهرمی بود در دست صاحبان سرمایه کلان تا بر اثر قوانین آزادی مبادلات و مقرررات زدائی بتوانند بتدریج دستاوردهای جنش کارگری را کم کم باز پس بگیرند.بازار وسیع کار در اروپای غربی برای کارگران این کشورها منبع درآمد و بهبود یابی زندگی آنها شد. اما برای کارگران کشورهای میزبان یک ضایعه و منحنی بیکاری سیرصعودی گرفت. بهبودی نسبی زندگی اعضای جدید اتحادیه اروپا، مشوقی شد تا دیگر کشورهای اروپای شرقی ،بویژه کشورهای تازه استقلال یافته از سرزمین سوخته یوگسلاوی سابق، تقاضای عضویت به بلوک غرب بدهند. جذب این همه کشورها با تولید ناخالص ملی 30 تا 40 درصد کمتر از کشورهای اروپای غربی تشکیل دهنده هسته های نخستین اتحادیه که خود با بحرانهای اقتصادی و مالی منبعث از جهانی سازی روبروست،حداقل در شرایط کنونی ناممکن ارزیابی شد. بنابراین سران اصلی اتحادیه اروپا تصمیم بر ترمز گذاشتن بر ورود آنها گرفتند اما پنجر را برای یک توافق با نام " همکاری با شرق اروپا" در زمینه مبادلات آزاد اقتصادی بازگذاشتند. اما بازکردن درب را مشروط به اجرای تغییرات وسیع در نهادهای دولتی،مقررات زدائی،پذیرش طرح صندوق بین المللی و بانک جهانی در بلند مدت نمودند.این طرح در آوریل 2008 تحت فشار سوئد و لهستان با چراغ سبز آمریکا به تصویب اتحادیه اروپا رسید. هدف این طرح کشاندن شش کشور گرجستان،قزاقزستان،ارمنستان، آذربایجان،مولداوی و اوکراین به فضای ژئواستراتژی اتحادیه اروپا و گرفتن بلیط ورود به ناتو بود. بموازات این طرح در بلوک بندی،پوتین هم طرح همکاری و برداشتن موانع گمرکی برای کشورهای اقمار اتحادی شوروی سابق را با نام "اوروآسیا" پیش برد.ماه اوت 2008 پروژه پیوستن گرجستان به ناتو براثر جنگ منتفی شد. با پیروزی آقای گیورگی مارگولاشویلی در انتخابات ریاست جمهوری گرجستان در اکتبر2013، و سیاست کاهش تنش با روسیه،پروژه جنگ طلبانه ساکاشویلی در پیوستن گرجستان به ناتو با شکست مواجه شد.در وضعیت کنونی روسیه،قزاقزستان،بلاروس و ارمنستان به طرح پوتین پیوستند. آذربایجان اما بعلت اختلافات مرزی با ارمنستان ازپیوستن امتناع کرد.ویکتور یانکوویچ رئیس جمهوری اوکراین پس از نشست با سران اتحادیه اروپا در 21 نوامبر 2013 در ویلنیوس شرایط طرح اتحادیه اروپا را رد و در عوض پیشنهاد "اتحاد گمرکی" و دریافت 15 میلیارد دلار وام با نرخ پائین از روسیه را پذیرفت. فردای آن روز طرفداران طرح اتحادیه اروپا دراعتراض به تصمیم یانوکوویچ میدان استقلال را با هدف نهائی سرنگونی او به اشغال در آوردند.متاسفانه بر اثر رادیکالیزه شدن اعتراضات 92 نفراز جمله تعدادی از نیروهای پلیس کشته و 852 زخمی برجای گذاشت و در پی "تصمیم پارلمان" که تا آن لحظه،نمایندگان حزب "مناطق" یانکوویچ در اکثریت بودند،ازاو خلع ید نمودند.آیا میتوان این اقدام را یک "کودتا پارلمانی" نامید یا نه؟ این در حالی بود که با میانجیگری اتحادیه اروپا(فرانسه،آلمان و لهستان) ودیدار خانم ویکتوریا یولاند،فرستاده ویژه آمریکا،یانوکوویچ به انتخابات پیشرس در ماه مه تن داده بود. این توافق اما بر اثر فشار جناح رادیکال معارضین و راست افراطی نادیده گرفته شد و در غیبت یانوکوویچ که برای مشورت با طرفدارنش به محل اقامتش در شرق رفتنه بود،کاررا درخلع او پایان یافته تلقی ومورد استقبال اتحادیه اروپا و آمریکا قرار گرفت.نمونه این دگرگونی قدرت بیسابقه نیست. پاراگوئه با وضعیت مشابه تغییر قدرت در ژوئن 2012 روبرو شد.با این تفاوت که پس از کوتای 1954 "آلفردو استرونر" به کمک سیا،تا سال 1989 سیاست اختناق و سرکوب را به نفع حزبش،"حزب کولورادو" پیش برد.اما با سر رسیدن دوران کودتا در آمریکای لاتین(با همزمانی فروپاشی بلوک شرق و پایان خطر کمونیسم)،جناح لیبرال!حزب کولورادوعلیه او کودتا کرد. اما با کاهش کمک های آمریکا،پاراگوئه وارد بحران اقتصادی و شورشهای دهقانان روبرو شد. سرانجام اینکه در انتخابات 2008،فرناندو لوگی، معروف به "کشیش فقرا" با کسب پیروزی به مقام ریاست جمهوری رسید. برنامه های اقتصادی او به نفع مستمندان،خوشایند اولیگارشی حزب کولورادو نبود و با کودتای پارلمانی در ژوئن 2012،فرناندو لوگی،سرنگون شد و حزب کولورادو دوباره به قدرت رسید.این اقدام از طرف "اتحادیه ملتهای آمریکای جنوبی" کودتا نامیده و محکوم شد ومورد اعتراض اتحادیه اروپا قرار گرفت.هر چند آمریکا در ابتداءاین کار را نکوهش کرد اما با آن کنار آمد. خُب دکترین مونرو هم همین را میگوید:در ابعاد جهانی هر ابر قدرتی باید بر حیات و همسایه نزدیک خود تسلط داشته وخود را درآن محدوده قرار دهد". شاید بتوان سوریه را بعنوان یک پارادیم تراژیک این دکترین اشاره کرد.
در حالیکه خطر وخیم شدن شرایط بین روسیه و غرب بر سر اوکراین وجود دارد،بعضی از کشورهای اتحادیه اروپا مانند لهستان و کشورهای بالتیک از همان ابتداء با آتش بازی کردند و میکنند و بجای یافتن راه حل دیالوگ با روسیه،ناتو را وارد میدان کردند.در نشست 28 کشور عضو ائتلاف آتلانیک در ورشو و با درخواست لهستان مبنی بر تهدیدات مسکو علیه کشورش، آقای آندراس فوگ راسموسن،دبیر کل ناتو در اظهارات عجولانه خود بیان داشت: روسیه صلح و امنیت اروپا را تهدید میکند و از روسیه میخواهد تا به اقدامات نظامی پایان دهد". اینک با تشدید یافتن فضا و درگیری موافقین و مخالفین روسیه،واشنگتن و بروکسل هیچ مشکلی برای متقاعد کردن افکار عمومی در شناسائی "قدرت جدید"در کی یف ندارند.زیرا اوکراین "خط مقدم" دموکراسی در دروازه های استپ اوروآسیای پوتین قرار دارد.بقول چرچیل در جواب به "مک لِ آن" که چرا در کنفرانس تهران،یوگسلاوی را به کمونیستها واگذارکرد گفت: نه من و نه شما برای زندگی به آنجا نمیرویم. پس مسئله حل است.
عوامل خارجی در بحران داخلی اوکراین.
ایالات متحده آمریکا:
از نقطه نظر تاریخ اروپا، کنترل اوکراین یک مسئله استراتژیک برای روسیه، لهستان و آلمان است. پس از آن اوکراین چالشی است برای ایالات متحده تا بتواند تا ازنظرجغرافیای سیاسی و با کنترل دشت های اوکراین،از قدرت یابی اوروآسیا روسیه جلوگیری کند. درشرایطی که آمریکایی ها براثر فشار افکار عمومی،آلمان،بلژیک و هلند تصمیم به عقب کشاندن موشکهای اتمی خود از کشوهایشان هستند،دورکردن روسیه از اوکراین میتواند جوابی به کاهش بیش از حد سریع هژمونی پیمان آتلانتیک شمالی در اروپا باشد. نیرو های کنونی در قدرت پس از خلع ید یانوکوویچ،ترکیبی از اجزای مختلف مدرن اوکراین از بعد از جنگ جهانی دوم هستند. برژینسکی در کتاب اخیر خود بنام: "شطرنج بزرگ،آمریکا و باقی جهان" میگوید" ما کرارا بر سرضرورت جدا کردن اوکراین از روسیه بحث کردیم. هدف نهائی حداکثرتعدیل کردن بر "اروپائی بودن" امپراتوری " اروآسیا" است که از نظر جغرافیائی به دو قدرت اروپائی فرانسه و آلمان نزدیک میباشد. در شرایط کنونی ایالات متحده امیدوارست با حداقل هزینه تسلط خود را در اروپا حفظ کند تا نیروهایش را در آسیا متمرکز نماید. قطع روابط اوکراین با روسیه میتواند برای مدتی از برآمد برتری طلبی اجتناب ناپذیر روسیه بعنوان نخستین قدرت اروپائی جلوگیری کند".
بنابراین هدف آمریکا در بوجود آوردن شرایط کنونی عبارتست از: جلوگیری از ظهور قدرت ها در قاره اروپا با دورکردن روسیه از مرزهای اروپا و کاهش قدرت فرانسه و آلمان از طریق پارلمان اروپا و ریاست دوره ای آن. در اتحادیه اروپا شرایطی بوجود آمد که دولت های کوچک مانند اسلوونی، کرواسی و کشورهای بالتیک به نمایندگی از فرانسه و آلمان صحبت میکنند.
لهستان
لهستان متحد ترجیحی ایالات متحده آمریکا در قاره اروپا، همیشه نسبت به فرانسه و آلمان با دیده سوءظن مینگرد. نگاه ورشو ازدهه 90 به سمت ایالات متحده آمریکا بود و به روی فرانسه حساب نمیکرد. مرزهای شرقی لهستان معاصرهنوز با مرزهای تاریخی ماقبل جنگ جهانی نخست و دوم فاصله دارد.هرچند در سال 1945 به کمک استالین،مناطق سیلسیا و شرق پروس را به تصرف خود درآورد.بنابراین با زیر علامت بردن این تقسیمات سودی نمی برد اما با آوردن اوکراین به اردوگاه غرب میتواند در باره سرزمینهای مورد اختلاف با اوکراین وارد گفتگو شود. لهستان با تغییرات ساختاری و سمتگیری اقتصاد بازاری دارای امکانات برترو چشمگیر نسبت به اوکراین میباشد. با وجود این، جنبش های فاشیستی در اوکراین حول حزب" سووبودا " که درمناطق مورد مناقشه تاریخی لهستان و اوکراین سر برآوردند،هم با پیوستن به لهستان مخالفند و هم با روسیه.
آلمان
آلمان، یکی دیگر ازاعضای اصلی ذینفع در اتحادیه اروپا پس از ایالات متحده، می خواهد اوکراین را درحوزه "اتحادیه گمرکی فدرال"(*) خود ادغام کند.این یعنی قرار دادن اوکراین بمثابه یکی از ایالتهای آلمان فدرال.منافع آلمان از این نظرشبیه منافع آمریکا در دهه 90 میلادیست که آلمان با تدارکات وسیع، زمینه از هم پاشی وجنگ داخلی در یوگسلاوی سابق را سازمان داده بود. برای آلمان،کنترل اوکراین بمثابه اتمام یافتن پروژه "اروپای مرکزی" مطابق اهداف ژئوپولیتیک اش میباشد.
* Zollverein
اتحادیه اروپا.
اگرچه فضای اتحادیه اروپا بعلت بحران اقتصادی زمینه نارضایتی و گرایشهای ضد اتحادیه را در بین بخشهائی از احزاب چپ و راست بیش از پیش گسترش میدهد، اماکشورهای دوردست تر از اتحادیه و در قاره اروپا خواهان پیوستن این بهشت نادیده هستند.این درست است که سنت دموکراسی و نهادهای دموکراتیک موجود در اتحادیه اروپا جذاب است اما بعلت رقابتهای تاریخی بین بعضی از کشورهای قدرتمندتر اتحادیه وبوروکراسی منبعث از کشمکش های درونی برای بخش قابل توجه ای از شهروندان کشورهای عضو به مانعی تبدیل شده است. این احساس عمومی وجود دارد که واحد پول "اور" منشاءهمه گرانی وبحران اقتصادی است.
تکنوکراتهای اتحادیه اروپا براین باورند که روسیه تهدیدی جدی برای قطببندی اروپا میباشد پس باید روسیه را هر چه بیشتر از اروپا
دور نمود. این تکنوکراتها، توافق با اوکراین بیش از توافق با گرجستان و مولداوی اهمیت دارد.زیرا برآمد نمودن سوسیال ـمحافظه کار و ملی گرائی اروپائی بیش از پیش مورد توجه اروپائیان میباشد. بی جهت نیست که با توجه به کاندیداتوری ترکیه ـ بعنوان یک کشور مسلمان ـ از1963 برای پیوستن به اتحادیه اروپا،هنوز تا عضویت رسمی فاصله دارد.
پس زمینه فکری مسئولین اتحادیه اروپا و در راس آن خوزه ماریو باروزو و اهداف واقعی آنها نه برای نجات اوکراین بلکه جدا کردن
آن با روسیه است. در حالیکه راه حل نهائی اعتماد سازی متقابل و سه جانبه اتحادیه اروپا ـاوکراین ـ روسیه است که در صورت کوتائی از آن میتواند همه قاره اروپا و به طریق اولی صلح و امنیت را به مخاطره انداخته و صدمات آن به منطقه پیرامونی اروپا یعنی خاورمیانه و دور سرایت کند.
روسیه.

بدیهی است که روسیه با امضاء پیمان "همکاری با شرق اروپا" با اوکراین تا حدی از نفوذ ش کاسته میشود. اما این را باید در نظر داشت که در دراز مدت، موقعیت روسیه در اوکراین تامین شده است زیرا کریمه و شرق اوکراین "صنعتی" با داشتن ملیت دوگانه همچنان خود را در پیوند باروسیه میبینند. در صورت فشار بخش غربی اوکراین بر شرق و جنوب با حمایت کشورهای غربی،احتمال تقسیم اوکراین وجود خواهد داشت و روسیه از این تقسیم بیشترین بهره را به زیان وحدت اوکراین خواهد برد و از این جدائی احتمال تکرار وقوع تراژدی یوگسلاوی سابق در اوکراین به درور از ذهن نیست.
فروپاشی اتحاد شوروی سابق نه تنها پایان تاریخ نبود بلکه خود سر فصل تازه ای را گشود که اینک با شدت یافتن جهانی سازی و ظهور کشورهای نوقدرت هر گونه قطبندی پایدار را ناممکن ساخت. از یکسو نیاز به همبستگی بین المللی برای مقابله با بحرانهای زیست محیطی،مبارزه علیه تروریسم و بنیادگرائی و تبعیض گرائی و نیازبه مبادلات فرهنگی و دموکراسی در اولویت قرار دارد و دیگر سو این نیازها مورد مجادله و قربانی دکترین قدرتهای مدعی نظم نوین جهانی میباشند.

حسن نادری
8.03.201ــ17 اسفند 1392

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد