شکی نیست که جمهوری اسلامی از همان آغاز پیدایی خود آزادیهای برآمده از فرآیند انقلاب بهمن را تاب نمیآورد و از تمکین به خواست و ارادهی تودههای میلیونی مردم سر باز میزد. همچنان که از همان ابتدای انقلاب رویارویی خشونتآمیز خود را با خواست طبیعی اقوام کرد، عرب و ترکمن پیوند زد. در همین راستا به بهانههای گوناگون به روزنامهها و نهادهای مردمی یورش برد تا با برچیدن تریبونهای عمومی، حکومتی خودمحور و ضد مردمی را برای خویش فراهم بیند.
رژیم اسلامی به ظاهر در آغاز سال 1362 خواست و آرزوی خود را ضمن سرکوب و کشتار سبعانهی اعضای نهادهای غیرخودی به پایان برده بود. کشتارهایی که با ساز و کارهای حکومتی خودانگیخته، "قانونمندانه" صورت میپذیرفت. از همین سال سانسور روزنامه و کتاب نیز پس از پنج سال تنشهای خشونتآمیز قانونمندانه پا به میدان گذاشت تا با اجرای آن دوام و بقای حکومتی دینمدار و دینباور تضمین و تسجیل شود. همچنین از این تاریخ به بعد مشروعیت هر کتابی که در کشور نشر مییافت به اخذ مجوز رسمی از وزارت ارشاد منوط گردید. با همین حقه فقط کتابهای مجاز میتوانستند به کتابفروشیها و کتابخانههای عمومی راه یابند. کتابهایی هم که پیش از آن به قفسههای کتابخانهها راه یافته بودند گرفتار سلیقههای شخصی گردید و چه بسا امحای جمعی آنها هدف قرار گرفت. تا جایی که رهایی واژهنامههایی همچون لغتنامه و یا فرهنگ فارسی نیز از این مخمصه مشکل مینمود.
چهار وزیر نخستین ارشاد ناصر میناچی، عباس دوزدوزانی، عبدالمجید معادیخواه و محمد خاتمی هرکدام به سهم خویش در همراهی با نهادهای غیر مردمی و سرکوب دادستانی و دادگاه انقلاب تلاش وافری به عمل آوردند تا ضمن همسویی با رژیم شاه همچنان سانسور را در ایران نهادینه نمایند. با این حقه کارگزاران جمهوری اسلامی با اعمال سانسور الگوی جامعهای را در سر میپروراندند که فقط مسلمانان فقیهباور در آن از حقوق طبیعی خود سود میجستند. دایرهی سانسور آنچنان تنگ گشته بود که محمد خاتمی در دورهی وزارت خویش به منظور بقای خرگاه "حضرت آقا" هم که شده تنگنای آن را تاب نیاورد و با احساس ترس و بیم، امواج مردمی را بهانه نهاد تا کتابهای بیشتری اجازهی نشر یافتند.
در نتیجه آمار کتابهای نشریافته در دورهی وزارت محمد خاتمی به رقمی بیش از ده هزار عنوان بالغ گشت که پیش از آن سابقه نداشت. چون پیش از وزارت خاتمی هیچوقت آمار نشر کتاب حتا به سه هزار عنوان نیز دست نیافته بود. همین آمارها خشم مصادرهچیهای دستگاه حکومتی را در پی داشت چنانکه برکناری خاتمی را از کرسی وزارتخانه در سال 1370رقم زد. با برکناری خاتمی علی اردشیرلاریجانی جایگاه سنتی خود را از سپاه ترک گفت و مشتاقانه بر تکلیف شرعی خویش در حکومت فقاهتی گردن نهاد. او ظرف یکسال این آمار را با چهل در صد کاهش به شش هزار عنوان تقلیل داد و رضایت مافیای قدرت حضرات حکومتی را برآورد. در نتیجه رضایت "مقام عظمای ولایت" از علی لاریجایی، ریاست صدا و سیمای جمهوری اسلامی را برایش تضمین نمود.
اما پس از لاریجانی کرسی وزارت در اختیار مصطفی میرسلیم قرار گرفت که با ظاهر نتراشیده و نخراشیدهاش مضحکهای برای خندهی مردم فراهم میدید. او ضمن وفاداری به سنتهای متحجرانهی مؤتلفهگری خود دوباره آمار نشر را به پیش از سال70 بازگرداند و دایرهی سانسور دولتی را چنان تنگ نمود که رهایی از مخمصهی آن برای دوستان ولایی حاکمیت هم ناممکن گشت. در همین دوران به بهانهی ارجگذاری آثار فرهنگی، کتاب "موتورهای درونسوز" میرسلیم با شمارگان بالا راهی کتابخانههای کشور شد تا شاید آبرویی عالمانه برای نویسندهی متحجرش دست و پا نماید. کتاب آقای وزیر هرچند در چاپهای مکرر خود به دفعات بین کارکنان وزارتخانه توزیع گردید ولی فقط خنده و استهزای آنان را در پی داشت.
در سال 1376دولت محمد خاتمی بر سامانهای از بازی آفتاب- مهتاب حاکمیت بر جای علیاکبر هاشمی رفسنجانی تکیه زد و عطاالله مهاجرانی گزینهای مناسب برای وزارت ارشاد قرار گرفت. او نیز در الگوگذاری از توزیع موتورهای درون سوز میرسلیم در سطح کتابخانههای عمومی کشور و کارمندان وزارتخانه، ظرف مدت کوتاهی نقد آیات شیطانی خود را به چاپ بیست و ششم رساند. کتابی که فقط شوق و ذوق نویسندهاش را در تمکین از "امر مطاع مقام معظم رهبری" در بر داشت ولی بدون آنکه کسی کتاب اهدایی آقای وزیر را ارج گذارد، سطلهای اشغالدانی وزارتخانه را جایگاهی مناسب برای آن یافتند. ضمن آنکه مهاجرانی در همسویی با اسلاف خویش از رهنمودهای ولی فقیه الگو گرفت و به منظور حفظ حریم "حضرت آقا" بازی سیاسی ناجوانمردانهای را با کانون نویسندگان ایران و برخی از هنرمندان همانند زندهیاد احمد محمود از خود به یادگار نهاد.
محمد خاتمی نیز که در تظاهر به مبارزه با اختناق و فساد دولتی رفسنجانی از هرم قدرت سر برآورده بود، نتوانست سنت درستی از اصلاحات به اجرا گذارد تا آنجا که پس از یک دوره آزمایش اصلاحاتیگری تاب نیاورد و همچنان به اصل خویش بازگشت و اقتدای به رفسنجانی را مغتنم شمرد. خاتمی با چنین تجربهای هماکنون راهکارهای اصلاحاتی خود را فقط در هنجارهای نامردمی رفسنجانی نشان میجوید. همچنان که در "بیم موج" هم آشکارا چنین دنیای ناصوابی ترسیم میگردد. در این اثر به واقع موج همان تودههای مردمی هستند که نظام خودانگیختهی ملایان را از پایه و اساس نمیپذیرند.
شایان ذکر است از ابتدای مصادرهی حاکمیت توسط جمهوری اسلامی یازده وزیر فقط به قصد اعمال سانسور سکان کشتی شکستهی وزارت ارشاد را در دست گرفتهاند. از جمع آنان هفت وزیر از تبار اصلاحاتچیهای درونحکومتی بودهاند و از چهار وزیر باقی مانده دو تن به طور مستقیم از پادگانهای سپاه راهی کاخ وزارت ارشاد در بهارستان گشتند، همچنین یکنفر مؤتلفهچی بود و کتاب موتورهای درون سوز مینوشت و آن دیگری که در دور دوم دولت ناخجستهی احمدینژاد افتخار وزارت او را یافت، مجهولالهویه بود و همچنان مجهولالهویه باقی ماند.
ضمن آنکه رییسان جمهور و نخست وزیران حاکمیت در طول این سی و پنج سال اقتدارِ واپسگرایانهی جمهوری اسلامی، همگی از گروهی بودهاند که در خیل اصلاحطلبان میگنجند. گروهی که در همراهی و همسویی کاسبکارانه با حاکمیت، زنجیرهای از سانسور و تفتیش عقاید قرون میانی را برای نویسندگان و هنرمندان فراهم دیدند که تمکین از آن را همانند نص واجب و لازم میشمردند. حتا رییس جمهور فعلی نیز علیرغم افاضهها و افادههای انتخاباتی خویش در استقلال عمل راه به جایی نبرد. چنانکه وزیر ارشاد او نیز همانند وزیران پیشین سلامت را در دل نهادن به رهنمودهای آقا و کسب حکم حکومتی از او میبیند.
وزارت ارشاد هم هر روز شیوههای نوتری از سانسور کتاب را به کار میبندد. همچنان که گفته میشود عبارتها و واژههایی را در برنامههای کامپیوتر خویش فهرست نمودهاند که در آن سیدی کتاب را از صافی میگذرانند تا واژههای ممنوع را بیابند. شگفت آنکه این واژههای ممنوع را چه بسا از کتابهای ادبیات کلاسیک جهان هم برمیگزینند و با کمال وقاحت مترجمِ آن را به حذف قسمتهایی از کتاب ترجمه شده ترغیب و تشویق مینمایند. حتا گفته میشود صافی نهایی خود "آقا" است و وزیر هم از سر تملق و چاپلوسی اثر را جهت اعلام نظر نهایی به خود "آقا" ارجاع میدهد. پیداست که چنین ترفندی برای وزیر نیز مصونیت به همراه خواهد داشت.
رهنمودهای اخیر "حضرت آقا" در جمع خبرگان رهبری از ترس و واهمهای حکایت داشت که "حضرت امام" هم احساس خطر از آن را همیشه گوشزد مینمود. تا جایی که وزیر ارشاد نیز پس از پخش این سخنان از سیمای جمهوری اسلامی تمکین از آن را به منظور اعمال سانسور بیشتر لازم دید. حتا مراجع دولتی هم یک به یک احساس خطر خود را از امواجی که در راه است ضمن مستندهای تلویزیونی با مخاطبان خود در هرم قدرت در میان نهادند. تا آنجا که سیمای جمهوری اسلامی اینک در برنامههای خویش پیازداغ خوبی برای این آش ولایی فراهم میبیند. در همین برنامهها با به کارگیری واژههای لاتمآبانه و چارواداری از سر بخل و حسادت نسبت به نویسندهی مردمی زندهیاد صادق هدایت هتاکی میشود و سانسور تمامی کتابهای او را واجب میشمارند. پیداست که آنان با پوست کلفتی تمام به در میگویند تا دیوار بشنود. دیواری که به حریم کانون نویسندگان ایران راه میبرد. اما حریم کانون حریم مردمان آزادهای است که طی نیم قرن با پرچم آن علیه سانسور و اختناق جنگیدهاند. چنانکه شهروندان ایرانی پوست کلفتی حضرات و آقایان حکومتی را وامیگذارند و این حریم را به امید آیندهای نو پاس میدارند./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد