بوی حیرت کبوتران
پاسخی برای هیچ عطرپیراهنی نیست
چکمه هایی سیاه،
با زبان های کنده شده
چمدان هایی سفید را،
پر از گریه و خداحافظی،
برابر دروازه ها ی سنگی می چینند.
باد، بوی حیرت کبوتران را دارد.
***
سوگ
راه خاوران هم که بسته باشد
من پسین پنج شنبه ها
هر شهریور پریشان و پر پر که بیاید
می روم شیراز
کوچه های نی و نیشابور
کنار خانه ی عین القضات آتش گرفته ی همدانی
گریه می کنم
و با کلمه های سبز
برای برهنگان
پیراهن می بافم
***
آی!
کمی ماه و کلمه و کبوترکو
ببرم کنار کوچه ی پریشان پنج شنبه
برای محمد و پروانه و دیگران.
***
گزارش
بگو: به باد
به باران
بگو : به هدهد
به هوبره
که ساعت
در پنج و پنجاه و پنج دقیقه
ایستاد...
وقتی که خواب خاوران را
به خم خنجر
شکافتند
و چمدان ماه
پر از پیراهن کشتگان بود.
***
سبز باشید
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد