logo





رژیم های دیکتاتور را می توان وادار به تمکین نمود

تاملی بر نوشته آقای بهروز ستوده تحت عنوان "دیکتاتورها اصلاح نمی شوند،سرنگون می شوند".

جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۱ فوريه ۲۰۱۴

کوروش اعلم

اصلاحات در نظام های دیکتاتوری ،خصوصا دیکتاتوری هایی که حقانیت و مشروعیت خود را از ایدئولوژی خاصی می گیرند، مسئله ای ست که نمونه های آن ها در تاریخ معاصر ما کم نبوده و نیستند و چه بسا این اصلاحات در نهایت به تغییرات اساسی و فروپاشی و سرنگونی این حکومت ها انجامیده! فقط با این تفاوت که بیشترشان به صورت مسالمت آمیز و با هزینه هایی به مراتب کمتر در مقایسه با انقلابات قهر آمیز بوده است. فروپاشی اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی از این نمونه اند و نمونه های دیگر آن شیلی ،آرژانتین ، آفریقای جنوبی، کره جنوبی است! در اکثر این کشورها تغییرات بنیادی و اساسی در حالی که این حکومت ها از داشتن یک اپوزیسیون متشکل وقوی محروم بودند، با اصلاحات و توسط کسانی از صفوف همین حکومتیان آغاز شده و پیش رفت.
آقای ستوده مطلبی را در نقد صحبت های آقای حجاریان از تئوریسین های اصلاحات در جمهوری اسلامی نوشته اند. تمام مطلب آقای ستوده متوجه این امر است که تز اصلاحات واصلاح پذیری دیکتاتورها شکست خورده است. تا از این رهگذر مانع گرد آمدن نسل جوان و بریده از انقلاب اسلامی حول این تز شوند! و نهایتا خواهان فروپاشی و یا سرنگونی حکومت فاسد جمهوری اسلامی هستند! هر چند آقای ستوده در طول نوشته خود هیچ اشاره ای به اهرم های تئوریک و عملی این فروپاشی و سرنگونی نمی نمایند. شاید تز اصلاحات آقای حجاریان و دیگر معتقدان به آن را در مقابل حکم فروپاشی و سرنگونی آقای ستوده(حداقل در این مقاله)دارای دست بالا بودن نشان می دهد نیز همین موضوع باشد. بر خلاف اپوزیسیون خواهان سرنگونی!اصلاح طلبان دارای برنامه و پیشنهادات عملی واجرایی برای تز خود هستند. بهتر بود آقای ستوده نیز به این مهم می پرداختند. و گرنه مطلب ایشان در حد یک مجادله نظری آبکی و غرزدن باقی می ماند. لازم به ذکر است که،اتفاقا آقای حجاریان با داشتن داغ گلوله آدمکشان ذوب شده در ولایت مطلقه فقیه، می توانست حق بیشتری برای سر دادن شعار سرنگونی داشته باشد و گوشه دنجی برای خود در خارج کشور دست و پا نماید.

اصلاحات در نظام های دیکتاتوری ،خصوصا دیکتاتوری هایی که حقانیت و مشروعیت خود را از ایدئولوژی خاصی می گیرند، مسئله ای ست که نمونه های آن ها در تاریخ معاصر ما کم نبوده و نیستند و چه بسا این اصلاحات در نهایت به تغییرات اساسی و فروپاشی و سرنگونی این حکومت ها انجامیده! فقط با این تفاوت که بیشترشان به صورت مسالمت آمیز و با هزینه هایی به مراتب کمتر در مقایسه با انقلابات قهر آمیز بوده است. فروپاشی اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی از این نمونه اند و نمونه های دیگر آن شیلی ،آرژانتین ، آفریقای جنوبی، کره جنوبی است! در اکثر این کشورها تغییرات بنیادی و اساسی در حالی که این حکومت ها از داشتن یک اپوزیسیون متشکل وقوی محروم بودند، با اصلاحات و توسط کسانی از صفوف همین حکومتیان آغاز شده و پیش رفت.

اگر منظور آقای ستوده از "سرنگونی" اانقلابی دیگر است، با توجه به نتایج به بار آمده از اکثر انقلابات در جهان و به خصوص انقلاب خودمان در سال۵۷، بنده ترجیح می دهم خود را اصلاح طلب بدانم تا طرفدار سرنگونی! همان طور که آقای محمد ملکی در مطلب خود به نام"طلب مرگ بس است. زنده باد آزادی"به درستی به یکی از شعارهای زمان انقلاب اشاره کرده اند "تا شاه کفن نشود،این وطن وطن نشود" من نیز می ترسم "سیدعلی خامنه ای کفن شود،ولی وطن وطن نشود!

آقای ستوده بهتر بود برای خواننده مطلب خود در ضدیت با تز اصلاحات دلایل بیشتری می آورد و در نهایت چون تز سرنگونی خودرا بر کرسی نشانده!راههایینیز برای این سرنگونی ارائه می داد. صرف ضدیت با رژیم و طرفداری از سرنگونی آن تا هنگامی که نتواند شیوه عملی واجرایی برای پیاده کردن آن نشان ندهد، در حد همان شعار باقی می ماند. کم نیستند گروه ها وسازمان ها واحزاب وافراد مختلف از سلطنت طلب وراست ها گرفته تا نیروهای سیاسی چپ، که شعار سرنگونی را محوری ترین و اصلی ترین شعار خود می دانند و سال هاست که بر آن پای فشرده اند ولی حتی یک قدم عملی برای گرد آمدن حول این شعار و برای به ثمر رساندن آن بر نداشته اند.اگر آقای ستوده در این مورد نمونه ای سراغ دارند، لطفا برای همگان بنویسند تا اولا ما آگاه شده، ثانیا خوشحال شویم!

هر چند در دنیای سیاست کلماتی مانند"اگر"و"شاید" کمتر جایی دارد، ولی م یخواهم از آقای ستوده بپرسم:آیا اصلاح رژیم شاه هزینه اش به مراتب کم تر از سرنگونی آن نبود؟ آیا اگر می توانستیم شاه را مجبور به سلطنت کنیم و نه حکومت بهتر نبود؟آیا دولت زنده یاد بختیار نمی توانست به عنوان آلترناتیوی برای تغییرات واصلاحات جدی واساسی در کشور باشد؟ و خیلی اگر ها و اما های دیگر! تلنگرهای اجتماعی به حکومت های دیکتاتور گاها توانسته آن ها را به خود بیاورد و مجبور به تمکین در مقابل مردم نماید. من با شما کاملا موافقم که هیچ دیکتاتوری خود به خود و یک شبه دست از دیکتاتوری نکشیده وبه اصلاحات و تغییرات تن نداده ولی آن چه خط من وآقای ستوده را ظاهرا از هم جدا می کند، همین اعتقاد به تلنگر های مردمی برای هوشیار کردن ودر نهایت تن دادن به تغییرات واصلاحات است نه انقلاب وسرنگونی!!!در دیکتاتور بودن و خودکامگی خامنه ای و دشمنی کور او با غرب وآمریکا ذره ای شک و تردید نیست! ولی بنا به شرایطی که این جا نیاز به پرداختن به آن نیست و بر همگان روشن است،آیا ایشان مجبور به عقب نشینی و نرمش قهرمانانه در سیاست خارجی خود نگردید؟ مرغ های دیکتاتورها نیز همیشه"یک پا"ندارد. آن ها را می توان با فشارهای مدنی و اجتماعی و فشارهای خارجی واقتصادی وادار به عقب نشینی کرد و از این عقب نشینی ها برای رسیدن به آزادی ودمکراسی استفاده نمود. دنیای سیاست دنیای "حرف مرد یکی است" نمی باشد!از تغییرها واز دگرگونی ها از سوی هر کسی که به آ نها رسیده، باید استقبال کرد.آقای حجاریان و بخش زیادی از اصلاح طلبان درون و بیرون حکومت تغییر کرده اند! چرا باید چشمان خود را به روی این تغییرات ببندیم؟ و به جای استقبال و جستجوی نقاطی برای اشتراک نظر و زبان مشترک پیداکردن با تمام توان بر سر آن ها بکوبیم! فقط به این جرم که تغییر کرده اند.

"سرنگونی باری از خشونت با خود دارد و من نیز به همراه آقای ملکی این سئوال را مطرح میکنم که: مگر در کشوری که نهال خشونت با خون آبیاری شد و رشد کرد جز"مرگ" ثمر دیگری از آن می توان انتظار داشت؟

آقای ستوده!شما و طرفداران سرنگونی کدام تضمین را به ملت ایران می دهید تا در فردای سرنگونی! نهال خشونت دیگری را با "خون" آبیاری نکنیم! مگر این که معتقد باشید، تمام سردمداران حکومت و حکومتیان را بر تیرهای چراغ برق آویزان می کنیم ولی از فردای آن روز در کشور"دمکراسی"برپا می کنیم. و یا دادگا های صحرایی وانقلابی بر پا کرده وسران حکومت سرنگون شده را اعدام می کنیم و فردایش مدعی دمکرات بودن می نماییم! من دقیقا نمی دانم منظور آقای ستوده از سرنگونی دقیقا چیست؟ ولی آن چه برای من بار کلمه سرنگونی را سنگین می کند و گریزان از آن، تجربه تلخ سرنگونی حکومت شاه و انقلاب است و یک بار دیگر تکرار می کنم که می ترسم: خامنه ای کفن شود ولی این وطن وطن نشود!

صحبت خود را با بخش پایانی مطلب آقای ملکی به پایان می برم: مرور کوتاه بر تاریخ ۳۵ ساله گذشته نشان می دهد که آن چه با شعار "مرگ بر"این و آن آغاز گردید، به مرگ خودمان، کشورمان، فرزندان و عزیزانمان ختم شد. یقینا تمامی آن چه در این سال ها گذشت و ظلم ها و چپاول هایی که شده روزی باید در دادگاه های عادلانه و علنی که هیئت منصفه آن ملت ایران است، رسیدگی شود تا مقصران و مجرمان اصلی شناخته شوند .هدف از محاکمات ملی نه انتقامجویی و بازسازی خشونت که تنها با هدف برپایی عدالت باید صورت گیرد، تا در آینده کسی جرات انجام چنین جنایاتی و فجایعی را پیدا نکند. بیائیم با تجربه گیری از گذشته دیگر از "مرده باد"کم تر واز "زنده باد " بیشتر استفاده کنیم. زنده بادآزادی، عدالت و حقیقت، زنده باد آگاهی ،زنده باد هوشیاری!


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


بهروز ستوده
2014-02-23 08:16:31
آقای کوروش اعلم
سرنگون سازی دیکتاتورها الزاماً به معنی دست زدن به انقلاب قهرآمیز و خشونت طلبی و تبلیغ فرهنگ مرگ و شهادت نیست که شماآنرا معادل یکدیگر قرار داده اید. برخلاف تصور و برداشت شما مقاله من علیه اصلاح طلبی و گذار آرام و کم هزینه از دیکتاتوری جمهوری اسلامی به دمکراسی نیست بلکه علیه تفکری است که اصلاح طلبی خود را مقید و محدود به اصلاح دیکتاتور میکند ومقاله اینجانب ازاین منظر گفته های آقای حجاریان را به نقد کشیده است ولی متاسفانه شما در نوشته خود مطالب بی ارتباطی را به نوشته ی من ربط داده اید که نقدتان را بی اعتبار میسازد ، اگر جز این بود حتماً پاسخ نقد شما را میدادم .
با احترام
بهروز ستوده


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد