logo





خرده مطالب

(درد ورزش)

دوشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۸۸ - ۲۰ آپريل ۲۰۰۹

رضا بایگان

bayegan.jpg
مقدمه ای قبل از مقدمه
شرط می بندم که، هم عکس با شورت داشته باشم و هم با زير شلوار.
فکر می کنم که يادش بخير، حسين فکری، پير خادم فوتبال ايران بود که يک بار که از دست مفسران و خبرنگاران ورزشی عاجز شده بود گفت،، اين حضرات يک عکس با شورت ورزشی بمن نشان دهند...
و من، شايد اگرشورت ورزشی باندازه شلوار پاره نکرده باشم کمتر هم نيست، اگر گاه چيزی می نويسم و دوستان بر اساس محبت آنرا شعر به حساب می آورند، لطف دوستان کم مباد.
ساده وراحت بگويم که، نان من در اينور دنيا (که زيستم را کمتر شباهتش هست به آن ور دنيا) با ورزش پيوندی دارد. و آن ور دنيا نيز از سابقه ورزشی خود خجالت زده نيستم.

مقدمه
می خواهم از ورزش ايران بنويسم، که از درد پٌر است و از بی برنامگی، و حتا بی برنامگی برای حال مشکل بی برنامگی.
روزی در وزارتخانه، آقائی را که از برنامه کار ما هيچ اطلاعی نداشت را آوردند و کردند معاون وزير واحد ما، من که خود در آن حوزه معاونت چند سال سابقه کار مفيد داشتم و آمدن و رفت مرا نه دفتر حاظر غايب بل کارِ من ثبت می کرد، به آن معاون وزير عرض کردم،، من تا امروز هيچ کتابی را از ميانه بخواند آغاز نکرده ام، که شما از نصفه نصفش آغاز کرده ايد،،.
ای کاش توانم بود که اين را به تمام سران اين رژيم و آن رژيم و خصوصاً حاکمان به ورزشش می گفتم، که همه همين گونه اند، نصفه نصف کارند و چلاقی بی عصا برای رساند اين بار بمقصد.
آخر مقدمه اينکه، بخودم اجازه نمی دهم که مشکل ورزش را به تمسخر بگيرم، چرا که خودش باندازه کافی مسخره اين و آن شده است، دوستان جائی برای ما باقی نگذارده اند.

رئيسان تربت بدنی ايران
آن دوران به شوخی گاهی می گفتيم،، بريم تربيت بدنی و اين بدن بی تربيت را تربيت کنيم، نمی دانم کدام شير پاک خورده ای اين نام را انتخاب کرده بوده، خدا خيرش بدهد و حضرت عباس بقيه اش را.
زمان شاه (محمد رضا پهلوی را می گويم) اکثر بالا نشينان ورزش وتربيت بدنی ايران تيمساران ارتش بودند.
تيمسار حجت، که شايد بفهمی نفهمی يه مهره کم داشت، تيمسار خسروانی که افتخار بزرگش شرکت در کودتای ۲۸ مرداد بود (من از زبان خودش شنيدم) و بزرگترين خدمتش به ورزش، تکه پاره کردن باشگاه شاهين و دربدرکردن کلی جوان وابسته به اين باشگاه بود. ضمن اينکه باشگاه او (تاج) آن زمان که حرف اول ورزش ايران را کشتی می زد، بيشتر از اين رشته ورزشی بودجه دولتی داشت.
يادم هست که آن زمان به حاج ابولحسن داور مشهور فوتبال می گفتند،، تاج ابولحسن،، و آقای موزون داور ديگرفوتبال هم دست کمی از ايشان نداشت.
البته که نبايد از حق گذشت که خيلی از ورزشکاران خوب ايران از ارتش و کادر نيروی انتظامی می آمدند.
در بسکتبال: شادروان مسعود مهتابانی، مشحون، نادر کاشانی، سروش نگهبان و...
در کشتی: مهدی زاده، صنعت کاران و..
در شنا: شادروان بهمن نسيم و توکلی و..
در بوکس: حاج رسولی و..
در وزنه برداری: والی و...
در فوتبال: مين باشيان، بياتی، ساعدی، حبيبی، رنجبر، عرب، ياوری و خيلی های ديگر.
هم چنين است در مورد ساير رشته های ورزشی.
اگر از حضور ارتشيان بر ورزش انتقادی است بر اين پايه می باشد که، در اصل ورزش برای لذت و شادابی وزيستی دوستانه در کنار ديگران پايه ريزی شده و با ارتش و اسلحه هيچ کارش نيست. بگذريم که حال هم پاسداران اين جمهوری همانگونه اند که شاهيان بودند وتکراری است بمکرر و تجربيات بی حاصل.

دکتر امينی و ورزش
وقتی دکتر امينی نخست وزير شد، قرار بود که تيم کشتی ايران در يک تورنمنت شرکت کند. ايشان دستور لغو مسافرت را دادند، قرار شد که با آن پول وسايل خريداری و تقسيم شود، حال شد يا نشد را دقيق نمی دانم (قربانت شوم کدام کار شد که آن شده باشد) ولی اگر آن زمان بجای آنگونه سفر ها که آخرکارش هم هيچ است، حداقل چندده تائی تشک کشتی بيشتر در کشور می داشتيم حالش چند کشتی گير خوبِ بيشتر می شد که داشته باشيم.
واقعيت اينست که، حالاگيريم که تيم ملی کشورمان به جام جهانی برود (با آن بازی مقابل عربستان شانس کم شده و نمی شود روی آن زياد حساب کرد) فدای بند کفش حضرات شوم، چه تاجِ گلی بسر مٌلک و ملت خواهند زد. حتماً همان گلی که در سه جام گذشته زدند.
يک حساب سر انگشتی بکنيد تا مشخص شود با آن هزينه ای که شده بابت حضور تيم ملی فوتبال ما درجام جهانی المان وآن شکل نتيجه که حاصلش کسب خجالت بود، چه کار هاکه می شد که کرد.

خجالت
برادر زاده نازنين من از سوئد با چند تائی از دوستانش برای ديدن جام جهانی و حضور در فضای جام به المان و فرانکفورت آمده بود، جوان بودند و با وجود اينکه دور از ايران زيست دارند، عشق به آن خاک را همچنان در خود محفوظ شده داشتند و دارند.
برای بازی ايران ـ پرتقال آنان را به خانه ام که در روستاست، دعوت کردم تا همه در کنار هم باشيم و گر پيش آمد، حالی بکنيم و شايد که بشود که پيش آيد و دست جمعی لذتی از پيروزی و يا بازی خوب تيم ايران ببريم و ما هم گردنی بتوانيم افراشته داريم.
جمعی بوديم، همه جوان بودنند و پر شور و من با موی سپيد در ميانشان بی خودی بٌر خورده بودم. پرچم ايران را از بالکن خانه، جوانان آويختند. بازی شروع شد و نيمه به پايان آمد. از خجالت جوانان پرچم آويخته شده را جمع آوری کردند.
اينکه يک تيم بايد ببرد معنای ديگرش اين است که يک تيم بايد ببازد (غيب گفتم) ولی باخت داريم تا باخت،
می شود که باخت و شرمنده نبود و می شود که برد و شرمنده بود. و آن باخت ها آبرو ريزی بود.
اينکه بوکسوری داخل رينگ شود و دستکش بوکس نداشته باشد، يعنی آبروی يک ملتی را ريختن.
اينکه دوچرخه سواری قبل از رسيدن به پايان خط، ببٌرد و از نفس بيفتد و سوار ماشين شود و خط پايان را نبيند، يعنی آبروی يک ملتی را ببازی گرفتن.
در يکی از بازی های المپيک، بوکسور ايرانی داشت اين ور وآن ور می رفتم، مفسر آلمانی می گفت که کاری که اين بوکسور می کند به همه جيز شباهت دارد مگر بوکس. چقدر شانس آورديم در فاصله دو زنگ وقتی آقا روی چهارپايه نشسته بود و مربی از او می خواست که حمله کند، و ايشان می گفت،، نمی توانم و نفس ندارم،، مفسر آلمانی فارسی بلد نبود.

ويزا و همراهان
از شماره شايد بدر باشد، تعداد دفعاتی که تيمی آماده (آماده بشکل ايرانی آن) برای اعزام به بازيها موفق بدريافت ويزا نشده است.
نميدانم واقعاً مشکل در کجاست؟ در تعداد جواسيسی است که در کنار تيم برای حفظ ستون دين و يا جلوگيری از فرار ورزشکاران بايد که همراه باشند.
نميدانم مشکل در کجاست؟ اگر تاخيری در انتخاب تيم دارند، که از دو حال خارج نيست، اگر معيار لياقت باشد که يافتش مشکل نيست و اگر قوت و ضعف پارتی های افراد انتخابی باشد که بابا جان کلک کار را قبلاً بکنيد.
بدنيست چند تجربه از اين دست را به نوشته آرم.
ـ نمی دانم فرامرز ظلی را می شناسيد يا خير، ايشان آن زمان ها اولين آدمی بودند که انتخاب می شدند، البته بعنوان دروازبان ذخيره، حال دروازبان اصلی هرکه بود بود مهم نبود اصل ايشان بودند که بودند.
ـ فاميلی داريم که، شايد در عمرش يکبار هم پايش کنار زمين ورزشی نخورده باشد، چه رسد به داخلش.
باخبر شدم که ايشان بهمراه تيمی؟ عازم فلان کشور شده. می پرسيد چرا؟ برادر زن ايشان در آن تيم کارِه ای است، پس مشکلی نيست.
ـ چند سال پيش، تيم برق شيراز آمده بود برای اردو زدن به اينجا، در فاصله ۶۰ تا ۷۰ کيلومتری ما، با چند تا از جوانان ايرانی برای ديدن بازی تمرينی آنها دسته جمعی بار سفر بستيم.
بازی دوستانه تمرينی جای بررسی فنی ندارد. و اما در ميان بازی يکی از فوتباليست های ايرانی زمين افتاد،
دکتر همراه تيم (اگر دکتر بوده باشد) از جايش تکان نخورد، زمانی گذشت و تيم مقابل تصميم گرفت پزشک يا پزشکيار خودش را بالای سر او بفرستد.
والا دروغ چرا؟ ما که نفهميديم آخر آن آقا را برای چی آورده بودند.
از اين نمونه ها شايد هرکدام از شما چندتائی را در خاطر داشته باشيد، که گاهی بتعريف می نشينيد و به تمسخر می گيريد اين رديف کارها را.
اگر دردم يکی بودی چه بودی.

لباس و وسائل لازم
مشکل لباس و وسائل هم از جمله خنده آوران است در ورزش ايران.
قطبی همين چند هفته پيش گفت که، تيم پرسپوليس مشکل جوراب داشته.
چند باری تيم ايران برای مراسم رژه افتتاحيه لباس آماده شده نداشته اين راعزيز اصلی دروازبان پر تجربه تيم ملی ايران هم درکتاب خاطراتش آورده است، در همان کتاب موضوع ظلی هم هست، البته بدون ذکر نام.
چند وقت پيش خانه دوستی بازی تيم ايران و کره جنوبی را می ديدم، باران می باريد، و زمين لغزنده بود.
تا اينجای کار درست، ولی ديده می شد که ايرانيان، موش آبکشيده شده بودند و مرتب ليز می خوردند، و توانشان حدر می رفت و همه چيز داد می زد که، هيچ چيز مناسب آن آب و هوا نيست، نه استوک کفش و نه تريکو بازيکنان.
پيدا کنيد آنکه را که بايد پاسخگو باشد، يعنی پياز فروش را.
وقتی تيم ملی آلمان در ايتاليا قهرمان جام جهانی فوتبال شد، يکی از مجلات شناخته شده آلمان در يک گزارش مفصل تعداد همراهان تيم را اعلام کرد.
سالها گذشته ومن کامل گزارش در خاطرم نيست، فقط می دانم که، تعداد همراهان دو برابر ورزشکاران بود و بعنوان نمونه بگويم که، گروه پزشکی همراه تيم، هفت نفرعضو داشت. باورکنيد، حضور اين افراد در مقايسه با مربی تيم از ارزش چندان کمتری برخوردار نيست.

ورزشکاران
اجازه بدهيد چون فوتبال را در نظر داريم فقط در اين مورد صحبت شود.
من بازی نسل جديد فوتبال ايران را ديده ام، من فوتبال ايران را از سالهای دور تا امروز می شناسم و با عشق و علاقه تعقيب می کنم، بر اين پايه، بخودم حق ميدهم تا اينان را حلاجی کنم.
علی کريمی از نظر تکنيک فردی خيلی از حميد برمکی کم دارد، کريمی شوت زن نيست، کريمی در تقسيم توپ با توجه بموقعيت بوجود آورده شده مشکل دارد.
برمکی ازفاصله نزديک خط ميانه دروازه تيم هند را گشود تا ايران به المپيک راه يابد، برمکی به دروازبان تيم ملی چکسلواکی که بهمراه تيم واشاش به آبادان آمده بود، ازپشت ۱۸ قدم سه گل زد و آن دروازبان او را با پوسپيخال و پوشکاش مقايسه کرد، پاس های در عمق برمکی را من تنها در پرويز دهداری ديدم.
طفلک حميد برمکی را از شرکت نفت به اين خاطر که مرخصی نداشته و غيبت کرده بود تادر تيم ملی بازی کند اخراج کردند. حميد پولی که بابت فوتبال نمی گرفت هيچ، با ماشينش بازيکنان را هم اين ور و آن ور هم می برد.
چند شبی که ما با هزار زحمت زمين بريم را برای تمرين گرفته بوديم (زمين بسکتبال بريم چراغ داشت و ما در گرمای آبادان شب آنجا تمرين می کرديم تا برای بازی خودمان را آماده کنيم) او و آقای مشکين که مدير باشگاه شاهين آبادان بودند با اتومبيل خودشان مارا به شهرمی آوردند.
سال ۱۳۴۵ ميرزاپور محمد، تنها خوزستانی بود که حسين فکری او را برای تيم ملی انتخاب کرد. سر پول بليطش به تهران مشکل وجود داشت.
پرويز قليچ خانی بی ترديد نابغه فوتبال ايران بود، بيش از يک دهه در تيم ملی باز کرد و کاپيتان بود. در فوتبال فعلی ايران کسی همپايه او نيست، مگر چندتا بازی ملی داشت؟، مگر تيم ملی در طول آن مدت اصلاً چندتا بازی داشت. مگر ايشان چقدر از فوتبال پول در آوردند. پرويز لقب سردار ملی داشت، اگر او را ببينيد از درد گاه بخودش می پيچد، جای ضرباتی که در زمين فوتبال نصيبش شده، کلی از توانش را گرفته است.
خواهش می کنم اورا با علی دائی مقايسه نکنيد، چرا که او تن به فرمان هيچ فرمانده ای نداد.
حميد شيرزادکان روزی که می خواست به امريکا برود در يک مصاحبه گفت،، من به اندازه مسافت ايران تا امريکا را داخل زمين فوتبال دويده ام، راست می گفت، ولی از اين دويدن هاچه حاصلش شد.
پولی که فوتباليست های فعلی می گيرند، در مقايسه باکار و هنر بازيگری چند نسل پيش فوتبال ايران (به جهان کاری نداريم) هزارها برابر حق و انصافی است که بايد که باشد.
از پرويز دهداری چيزی نمی گويم، لازم هم نيست، او از محدود افراد ورزش ايران بود که در امجديه حق صلوات داشت، ازنسل تسبيه بدستان حال حاظر فوتبال ايران چند نفر حق صلوات دارند؟
(لازم است آورده شود که، حق صلوات را هيچ مقامی نمی دهد، بلکه خود مردم می دهند)

انتهای کلام
با اين بی برنامگی، با اين هرکی بهرکی بودن کار، با اين جا و بی جا بودن مکان ها و صاحب مکانها، با اين بی عدالتی ها و بی شخصيتی های پذيرندگان بی عدالتی ها، چه به جام جهانی برويم و چه نرويم، برای
ملت يک تنبان هم دوخته نمی شود.
آخر کلام اينکه، جوانان هم نسل ما اگر ورزش می کردند، براساس پيمانی بود که با عشق خود و برای لذت خود بسته بودند، با سياست که جز بهرکشی از ورزش هدف ديگرش نيست و با امپراتوری جديد سرمايه داری، که ورزش را مرکز پرورش برده ها و گلادياتورها کرده است، هيچ پيوندی نداشت.

رضا بايگان
reza@baygan.net


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


2009-04-22 16:03:23
dorod bar shoma aghaye baygan gerami. matlab zibaee bood

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد