آقای سعید حجاریان نظریه پرداز معروف اصلاحات در جمهوری اسلامی که گلوله یکی از آدمکشان ذوب شده در ولایت مطلقه فقیه ، او را بر روی صندلی چرخدار نشانده است ، اخیراً با ادعای اینکه : "شاه قابل اصلاح بود" ! در حقیقت به غیر ضروری بودن و بیهودگی انقلاب اسلامی اذعان نموده است ، اما ادعای اصلاح پذیری شاه واعتراف به گسترده تر شدن فقر وفساد و تباهی و بی قانونی در جمهوری اسلامی ازطرف آقای حجاریان وسایراصلاح طلبان که خود درخلق و مرمت گندابی بنام جمهوری اسلامی نقش اساسی داشته اند ، به معنی اعلام شکست و ناکارآمدی پروژه حکومت دینی درایران نیست ، بلکه به معنی تلاش مجددی است از جانب جناح های مختلف اصلاح طلبان برای اثبات تئوری اصلاح جمهوری اسلامی و یافتن راهی برای بقا و ادامه حکومت دینی در ایران .
آقای سعید حجاریان نظریه پرداز اصلاح طلب در مصاحبه با روزنامه شرق از جمله چنین میگوید :
«فساد در دوران شاه گسترده نبود اما یک مشکل اصلی محمدرضا پهلوی این بود که پایگاه اجتماعی نداشت. البته با همه این اوصاف، من معتقدم حتی شاه هم قابل اصلاح بود اما خودش نخواست. او مانند بیماری بود که از دست طبیب فرار میکند، دکتر او را دنبال میکند و میگوید تو مریضی، اما خود مریض، انکار میکند و میگوید من مریض نیستم. کار به جایی میرسد که دکتر را زندانی میکند. به اعتقاد من فقط یک سیستم تمامیتخواه، غیرقابل اصلاح است. چه تمامیتخواه راست و چه تمامیتخواه چپ. ولی حکومتهای اقتدارگرا، دیکتاتور و مستبد، قابل اصلاح هستند.»
اقای سعید حجاریان ، برای اثبات تز بی پایه و اساس خود مبنی بر اصلاح پذیری رژیم های دیکتاتوری ، رژیم های دیکتاتوری را به دو دسته قابل اصلاح و غیر قابل اصلاح تقسیم مینماید و با وجود اینکه رژیم شاه را قابل اصلاح میداند اما درعین حال معتقد است که شاه خودش نخواسته است که اصلاح شود ! این ضد و نقیض گوئی آقای حجاریان را اگر به رژیم جمهوری اسلامی تعمیم دهیم اینگونه میشود که : رژیم جمهوری اسلامی قابل اصلاح است اما خامنه ای خودش نمیخواهد اصلاح بشود ، و مانند بیماری است که بیماری خود را انکار میکند و طبیب که همانا "اصلاح طلبان" باشند به زندان می افکند ! بر اساس تزجدید آقای حجاریان ، ظاهراً تئوری اصلاح پذیری رژیم های دیکتاتوری وقتی میتواند موفق شود و جامه عمل بخود بپوشد که شخص دیکتاتور مایل باشد و بخواهد که اصلاح شود ! در غیر اینصورت و بدون رضایت دادن شخص دیکتاتور به اصلاح ، تزاصلاحات آقای سعید حجاریان کارائی خود را از دست میدهد . بدین ترتیب و بموجب استدلال آقای حجاریان ، شرط موفقیت اصلاحات در جمهوری اسلامی ، موافقت و همراهی خامنه ای با اصلاحات است ! یعنی نخست و قبل ازهر چیزی شخص دیکتاتورمیبایستی اصلاح و دمکرات شود تا پس از آن زمینه برای اصلاحات مورد نظر آقای حجاریان و یاران اصلاح طلب ایشان فراهم شود !
آقای حجاریان با شبیه سازی ازدیکتاتوری سلطنتی سرنگون شده و اصلاح پذیر جلوه دادن آن ، میخواهد درایرانیانی که ازجور و ستم دیکتاتوری فاسد جمهوری اسلامی جانشان بلب رسیده و پس از 35 سال تبهکاری حکومتگران ، به ضرورت برچیده شدن حکومت دینی وبه جدائی نهاد دین از نهاد دولت پی برده اند ، فکر اصلاح پذیری جمهوری اسلامی را القاء نماید و مردم و بویژه نسل جوان ایران را به این باور برساند که اگر رژیم شاه قابل اصلاح بوده است، پس دلیلی ندارد که جمهوری اسلامی نیز قابل اصلاح نباشد ! غافل از اینکه مقایسه رژیم دیکتاتوری شاه که مشروعیت خود را از انقلاب مشروطیت و قانون اساسی آن میگرفت ( گرچه به آن پای بند نماند و علت سرنگونی اش را در این امر باید جستجو کرد) با رژیم دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه که خود را به خدا و اولیا و انبیا وصل کرده است و از آنان مشروعیت میگیرد ، اولاً مقایسه ای است بی بنیاد و قیاس مع الفارقی ست برای اثبات تز ورشکشسته اصلاح پذیری جمهوری اسلامی ، ثانیاً برخلاف پندار و تز جدیدی که آقای سعید حجاریان ارائه میدهد ، دیکتاتورها و مستبدبن از هر قماشی که باشند ، اصلاح نمیشوند بلکه سرنگون میشوند . و این تجربه تاریخ است که تا کنون بارهای بار در گوشه و کنار جهان به اثبات رسیده است ، درعین حال تاریخ نمونه ای را بیاد ندارد که دیکتاتورهای خودکامه ای به میل و اراده
آقای سعید حجاریان در مصاحبه با روزنامه شرق ، برای اثبات تز اصلاح پذیری دیکتاتورها ! و سرپوش نهادن بر ضد ونقیض گوئی های خود ، به تحریف تاریخ نیز میپردازد و مدعی میشود که در دوران دیکتاتوری شاه ، جبهه ملی و نهضت آزادی و گروههای چپ ، به شاه کمک کردند تا اصلاحات اقتصادی اش را به پیش برد ! که البته این یک دروغ محض است و گوئی که در دروغگوئی و تحریف تاریخ ، اصلاح طلبان جمهوری اسلامی نیز دست کمی از سایر دارو دسته های جمهوری اسلامی ندارند . آقای حجاریان که هنوز غبطه دوران رهبری امام را میخورد و هرجا که بخواهد چفت وبست تئوری اصلاحات را محکم سازد گفته های خمینی را به عاریت میگیرد و سخنان خود را با نقل قولی از رهبر وبنیانگذار انقلاب اسلامی مزیّن میکند چنین میگوید :
« بله این سوال ایجاد میشود که مثلا آیا ما که امروز اصلاحطلب هستیم نمیتوانستیم در حکومت شاه، اصلاحات کنیم یا اینکه اصلا گروههای اصلاحطلب در زمان شاه، چهکار میکردند؟ زمان شاه هم در کنار جنبش چریکی یک عدهای اصلاحطلب بودند مانند جبهه ملی، نهضت آزادی و حتی گروههای چپ که میگفتند انقلاب سفید مهم بوده است و به شاه کمک کردند که اصلاحات اقتصادی انجام دهد .»
یک چنین ارزیابی از مواضع گروههای سیاسی ایران در قبال رژیم شاه و انقلاب سفید او ، آشکارا تحریف تاریخ است و آقای حجاریان در شرایطی به این تحریف میپردازد که هنوز بسیاری از ایرانیان و بازماندگان گروهها و جریان های سیاسی دوران شاه در قید حیات اند و میتوانند شهادت دهند که واقعیت های آن دوران و موقعیت و مواضع گروههای سیاسی در مورد انقلاب سفید و اصلاحات شاه در آن زمان چه بوده است ، ولی گوئی که مراجعه به تاریخ حقیقی و نگاه بیطرفانه به آنچه در گذشته اتفاق افتاده است برای آقای حجاریان و یاران اصلاح طلب ایشان مهم نیست ، مهم اثبات تز اصلاح پذیری دیکتاتورها است که آقای حجاریان مطرح کرده است و تلاش دارد که نسل جوان و بریده از انقلاب اسلامی را به گرد آن جمع کند تا شاید از فروپاشی و یا سرنگونی حکومت فاسد جمهوری اسلامی جلوگیری نمایند .
برای اطلاع آقای حجاریان که سعی در تحریف تاریخ گذشته و اثبات اصلاح پذیری جمهوری اسلامی از طریق شبیه سازی با رژیم دیکتاتوری شاه را دارد ، باید بگویم که در آستانه اصلاحاتی که قرار بود تحت عنوان انقلاب سفید شاه و ملت اعلام شود ، در روز اول بهمن ماه 1340 کماندوهای ویژه ارتش شاهنشاهی بفرماندهی سروان منوچهر خسروداد وحشیانه به دانشجویان دانشگاه تهران که به تعطیلی مجلس شورای ملی ایران اعتراض داشتند حمله و مورد ضرب و شتم قرار دادند که در نتیجه آن حمله 600 دانشجوی مجروح به بیمارستانها انتقال داده شدند . سروان منوچهر خسروداد فرمانده کماندهای ارتش شاه ، که بعدها تا درجه ارتشبدی ارتقا پیدا کرد و در کشتار مردم تهران در روزهای پیش از انقلاب بهمن 57 نقش برجسته ای داشته است ، در جریان حمله به دانشگاه در اول بهمن 1340 حتی به کتابخانه ها و آزمایشگاههای دانشگاه تهران هم رحم نکرد و به چتربازان تحت فرمان خود دستور داد به هرجا که میرسند ویران سازند که در اعتراض به شکسته شدن حریم دانشگاه ، دکتر فرهاد رئیس وقت دانشگاه ، طی شکوائیه ای از سمت خود استعفا داد . کمی قبل از انقلاب سفید شاه ، تمام رهبران و فعالان جبهه ملی از جمله زنده یاد داریوش فروهر و دکتر صدیقی و دکتر سنجابی و کمی بعد از انقلاب سفید تمام سران و فعالان نهضت آزادی از جمله مهندس بازرگان آیت الله طالقانی و مهندس یدالله سحابی توسط ساواک شاه دستگیر و زندانی شدند . آیا آن بگیر و ببندها و حمله چتربازان به دانشگاه تهران در آستانه اصلاحات فرمایشی ، اصلاح پذیر بودن شاه دیکتاتور را ثابت مینماید ؟ برخلاف آیت الله خمینی که در آن هنگام از موضع ارتجاعی با اصلاحات شاه به مخالفت برخاسته بود ، مسئله اصلی جریان های سیاسی ایران در آن زمان ، دیکتاتوری و خودکامگی رژیم شاه و ساواک اش ، عدم آزادی بیان و آزادی مطبوعات ، فقدان انتخابات آزاد و تعطیل مجلس شورای ملی و غیره بوده است ، نسل های گذشته که انقلاب سفید و اصلاحات شاه را بیاد دارند میدانند که در آستانه اصلاحات شاه ، دانشجویان مبارز دانشگاه تهران با خط درشت بر سر در دانشگاه نوشته بودند که : " اصلاحات آری ، دیکتاتوری نه " ، حال باید از تئوریسین اصلاح در جمهوری اسلامی ، آقای سعید حجاریان که از اصلاح پذیر بودن شاه سخن میگوید سئوال شود که چرا دیکتاتوری که خود پرچم اصلاحات را بلند کرده بود حاضر نشد خود را اصلاح کند و به شاهی دمکرات تبدیل شود ؟ چرا حاضر نشد که بر طبق قانون اساسی مشروطیت ،فقط سلطنت کند نه حکومت ؟
در بخش دیگری از مصاحبه خود با روزنامه شرق ، آقای حجاریان از جمله به سیر تغییر و تحولات دوران انقلاب 57 نیز میپردازد و دراین مورد وقایع را آنچنان میبیند و تفسیر میکند که در خدمت پروژه سیاسی امروز اصلاح طلبان جمهوری اسلامی قرار گیرد ، تئوریسین اصلاحات در مورد چگونگی پیدایش حکومت نو ظهور و عجیب الخلقه ای بنام جمهوری اسلامی از جمله چنین میگوید :
« در انقلاب اسلامی مردم به این نتیجه رسیدند که مشروطیت برایشان کاری انجام نداد و تبدیل به دیکتاتوری شد ، بنابراین شعار جمهوریت دادند و گفتند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و امام شعار مردم را قبول کرد . امام در مقابل مخالفان جمهوریت ایستاد امام گفت: مشروطیت خیلی خوب بوده است اما پدران ما چه حقی داشتهاند که برای ما تصمیم بگیرند ، ما خودمان میخواهیم برای خودمان تصمیم بگیریم . از آن زمان بود که شعار جمهوریت سر داده شد ، در واقع جمهوریت یک پله از مشروطیت بالاتر است .»
دروغ و قلب واقعیات در این بخش از گفته های آقای حجاریان موج میزند ، آیا براستی در جریان انقلاب بهمن 57 ، شعار "جمهوری اسلامی" بخاطر این سرداده میشود که مردم ایران در آن زمان به این نتیجه رسیده بودند ، مشروطیت برای آنان کاری نکرده است ؟! آیا براستی در جریان انقلاب 57 شعار "جمهوری اسلامی" ، خواسته مردم ایران بوده است یا اینکه این شعار از آستین آخوندهای مزوّر معمم و آخوندهای مکلای بی خرد بیرون آمده بود ؟ و آیا جمهوری اسلامی که آقای حجاریان از آن سخن میگوید و هیچ شهروند ایرانی از مضمون آن اطلاعی نداشته است ، براستی یک پله از حکومت مشروطه و قانون اساسی آن بالاتر بوده است ؟! آقای سعیدحجاریان چنین وانمود میکند که خمینی در ابتدا طرفدار رژیم مشروطه بوده است ولی وقتی که مردم خواهان جمهوری اسلامی میگردند ناگزیر از خواسته مردم ایران که همانا "جمهوری اسلامی" بوده است پشتیبانی میکند ! گویا آقای حجاریان فراموش کرده است که آیت الله خمینی ، در فرودین 1358 به هنگام همه پرسی از مردم ایران برای تعیین نوع حکومت و پاسخ دادن به یک سئوال که : "جمهوری اسلامی آری یا خیر " ؟ و در روزهائی که نیروهای ملی و مترقی ایران ، در مورد پسوند "اسلامی" به جمهوری اعتراض میکردند و هشدار میدادند که اضافه کردن واژه اسلامی به واژه جمهوری را مغایر با روح انقلاب ایران میدانستند ، آیت الله خمینی در نطق تهدید آمیز خود گفت که : « جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد" ! و کمی بعد هم با وقاحت تمام در مقابل کسانی که موافق حذف واژه اسلامی از جمهوری بودند اعلام کرد که : "اگر 35 ملیون مردم ایران بگویند آری من میگویم نه "
برخلاف ادعای آقای حجاریان که خمینی را مشروطه خواه میداند که در جریان انقلاب به جمهوری خواهی ارتقا پیدا میکند ! باید گفت که خمینی در طول حیات سیاسی خود دشمن سرسخت حکومت مشروطه و دست آوردهای انقلاب مشروطه بوده و اصولاً تمام مبارزه خمینی با رژیم شاه از خاستگاه ارتجاعی و مشروعه خواهی بوده است . خمینی که با تمهید دارودسته آقای دکتر ابراهیم یزدی و با ساخت و پاخت قدرت های خارجی و نفتخواران جهانی از عزلت گاه نجف به پاریس منتقل شد و در آنجا به رهبر انقلاب تبدیل گردید ، در جریان انقلاب بهمن ماه تجسم روح شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه بود که هفتاد سال پیش از آن در میدان توپخانه تهران به جرم کشتار مشروطه خواهان ایران به دار آویخته شد ه بود . حال آقای حجاریان باید برای مردم ایران و بویژه نسل جوان این کشور توضیح دهد که چگونه ممکن است جمهوری خواهی و مشروعه خواهی را با هم در خمینی جمع نمود ؟!
سخن پایانی – فرض را بر این محال بگذاریم که برطبق تز جدید آقای سعید حجاریان مبنی بر اصلاح پذیر بودن دیکتاتورها ، شاه سابق ایران قابل اصلاح بوده است و اصلاح طلبان و جریان های سیاسی آن دوران به بیراهه رفته و نتوانسته بودند که آن دیکتاتور را اصلاح و به شاهی دمکرات تبدیل نمایند ! هم اکنون آقای حجاریان و سایر اصلاح طلبان باید به مردم ایران بگویند که حاصل تلاش 20 ساله آنان برای اصلاح سید علی خامنه و تبدیل ایشان به "فقیه دمکرات" تا کنون چه بوده است ؟
28 بهمن ماه 1392
17 فوریه 2014
نظرات خوانندگان:
آقای بهروز ستوده کوروش اعلم 2014-02-23 13:33:19
|
آقای ستوده عزیز!از اینکه قلم رنجه فرموده و همین چند سطر را هم نوشته اید بی نهایت خوشحالم.همان گونه که در طول مطلب خود نیز نوشته ام: من واقعا نمی دانم منظور آقای ستوده از سرنگونی دقیقا چیست! این جمله نشان دهند اینست که اولا من شما را صد در صد خشنونت طلب قلمداد نکرده ام وثانیا به نظر میرسد مطلب مرا تا آخر نخوانده اید! نوشته من نیز دقیقا برای باز شدن وپرداختن به مسئله "سرنگونی"وباری که دارد،معطوف است.اگر منظورتان از سرنگونی الزاما انقلابات قهر آمیز وخشونت طلبی نیست( آنچه خود فرموده اید)،میتواند نقطه اشتراکمان باشد.ولی خواهشمندم در آینده در مطالبتان به باری که کلمات دارندتوجه بیشتری فرمایید تا خواننده ای چون بنده از "سرنگونی" استنباط"سرنگونی از طریق خشونت وانقلاب ننماید.برایتان موفقیت وسربلندی آرزو دارم. |
تاملی بر نوشته آقای ستوده! کوروش اعلم 2014-02-21 09:05:11
|
Kurosh Alam
4 hours ago
تاملی بر نوشته آقای بهروز ستوده تحت عنوان < دیکتاتورها اصلاح نمی شوند،سرنگون میشوند>.آقای ستوده مطلبی را در نقد صحبتهای آقای حجاریان از تئوریسینهای اصلاحات در جمهوری اسلامی نوشته اند.تمام مطلب آقای ستوده متوجه این امر است که تز اصلاحات واصلاح پذیری دیکتاتورها شکست خوردهاست.تا از این رهگذر مانع گرد آمدن نسل جوان وبریده از انتقلاب اسلامی حول این تز شوند!ونهایتا خواهان فروپاشی ویا سرنگونی حکومت فاسد جمهوری اسلامی هستند! هر چند آقای ستوده در طول نوشته خود هیچ اشاره ای با اهرمهای تئوریک وعملی این فروپاشی و سرنگونی نمی نمایند.شاید تز اصلاحات آقای حجاریان ودیگر معتقدان به آن را در مقابل حکم فروپاشی وسرنگونی آقای ستوده(حداقل در این مقاله)دارای دست بالا بودن نشان می دهد نیز همین موضوع باشد.بر خلاف اپوزیسیون خواهان سرنگونی!اصلاح طلبان دارای برنامه وپیشنهادات عملی واجرایی برای تز خود هستند.بهتر بود آقای ستوده نیز به این مهم می پرداختند.وگرنه مطلب ایشان در حد یک مجادله نظری آبکی وغرزدن باقی می ماند.لازم به ذکر است که،اتفاقا آقای حجاریان با داشتن داغ گلوله آدمکشان ذوب شده در ولایت مطلقه فقیه،می توانست حق بیشتری برای سر دادن شعار سرنگونی داشته باشد و گوشه دنجی برای خود در خارج کشور دست وپا نماید. اصلاحات در نظامهای دیکتاتوری ،خصوصا دیکتاتوریهایی که حقانیت ومشروعیت خود را از ایدئولوژی خاصی میگیرند،مسئله ایست که نمونه های آنها در تاریخ معاصر ما کم نبوده ونیستندوچه بسا این اصلاحات در نهایت به تغییرات اساسی وفروپاشی وسرنگونی این حکومتها انجامیده!فقط با این تفاوت که بیشترشان به صورت مسالمت آمیز و با هزینه هایی به مراتب کمتر در مقایسه با انقلابات قهر آمیز بوده است.فروپاشی اتحاد شوروی وکشورهای اروپای شرقی از این نمونه اند ونمونه های دیگر آن شیلی ،آرژانتین ، آفریقای جنوبی،کره جنوبی است!در اکثر این کشورها تغییرات بنیادی و اساسی در حالی که این حکومتها از داشتن یک اپوزیسیون متشکل وقوی محروم بودند،با اصلاحات وتوسط کسانی از صفوف همین حکومتیان آغاز شده وپیش رفت. اگر منظور آقای ستوده از "سرنگونی" اانقلابی دیگر است،با توجه به نتایج به بار آمده از اکثر انقلابات در جهان وبه خصوص انقلاب خودمان در سال57،بنده ترجیح میدهم خود را اصلاح طلب بدانم تا طرفدار سرنگونی!همانطور که آقای محمد ملکی در مطلب خود به نام"طلب مرگ بس است.زنده باد آزادی"به درستی به یکی از شعارهای زمان انقلاب اشاره کرده اند"تا شاه کفن نشود،این وطن وطن نشود" من نیز میترسم "سیدعلی خامنه ای کفن شود،ولی وطن وطن نشود! آقای ستوده بهتر بود برای خواننده مطلب خود در ضدیت با تز اصلاحات دلایل بیشتری می آورد ودر نهایت چون تز سرنگونی خودرا بر کرسی نشانده!راههایینیز برای این سرنگونی ارائه میداد.صرف ضریت با رژیم وطرفداری از سرنگونی آن تا هنگامی که نتواند شیوه عملی واجرایی برای پیاده کردن آن نشان ندهد در حد همان شعار باقی می ماند.کم نیستند گروهها وسازمانها واحزاب وافراد مختلف از سلطنت طلب وراستها گرفته تا نیروهای سیاسی چپ،که شعار سرنگونی را محوری ترین و اصلی ترین شعار خود می دانند وسالهاست که بر آن پای فشرده اند ولی حتی یک قدم عملی برای گرد آمدن حول این شعارو برای به ثمر رسانده آن بر نداشته اند.اگر آقای ستوده در این مورد نمونه ای سراغ دارند لطفا برای همگان بنویسندتا اولا ما آگاه شده ثانیا خوشحال شویم! هر چند در دنیای سیاست کلماتی مانند"اگر"و"شاید کمتر جایی دارد،ولی میخواهم از آقای ستوده بپرسم:آیا اصلاح رژیم شاه هزینه اش به مراتب کمتر از سرنگونی آن نبود؟آیا اگر میتوانستیم شاه را مجبور به سلطنت کنیم ونه حکومت بهتر نبود؟آیا دولت زنده یاد بختیار نمی توانست به عنوان آلترناتیوی برای تغییرات واصلاحات جدی واساسی در کشور باشد؟وخیلی اگر ها و اما های دیگر!تلنگرهای اجتماعی به حکومتهای دیکتاتور گاها توانسته آنها را به خود بیاورد ومجبور به تمکین در مقابل مردم نماید.من با شما کاملا موافقم که هیچ دیکتاتوری خود بخود ویک شبه دست از دیکتاتوری نکشیده وبه اصلاحات و تغییرات تن نداده ولی آنچه خط من وآقای ستوده را ظاهرا از هم جدا میکندهمین اعتقاد به تلنگر های مردمی برای هوشیار کردن ودر نهایت تن دادن به تغییرات واصلاحات است نه انقلاب وسرنگونی!!!در دیکتاتور بودن وخودکامگی خامنه ای ودشمنی کور او با غرب وآمریکا ذره ای شک و تردید نیست!ولیبنا به شرایطی که اینجا نیاز به پرداختن به آن نیست وبر همگان روشن است،آیا ایشان مجبور به عقب نشینی و نرمش قهرمانانه در سیاست خارجی خود نگردید؟مرغهای دیکتاتورهانیز همیشه"یک پا"ندارد.آنها را میتوان با فشارهای مدنی و اجتماعی وفشارهای خارجی واقتصادی وادار به عقب نشینی کرد واز این عقب نشینیها برای رسیدن به آزادی ودمکراسی استفاده نمود.دنیای سیاست دنیای "حرف مرد یکی است"نمی باشد!از تغییرها واز دگرگونی ها از سوی هر کسی که به آنها رسیده،باید استقبال کرد.آقای حجاریان وبخش زیادی از اصلاح طلبان درون وبیرون حکومت تغییر کرده اند!چرا باید چشمان خود را بروی این تغییرات ببندیم؟وبه جای استقبال وجستجوی نقاطی برای اشتراک نظر وزبان مشترک پیداکردن با تمام توان بر سر آنها بکوبیم!فقط به این جرم که تغییر کرده اند . "سرنگونی باری از خشونت باخود دارد ومن نیز به همراه آقای ملکی این سئوال را مطرح میکنم که:مگر در کشوری که نهال خشونت باخون آبیاری شد ورشد کردجز"مرگ"ثمر دیگری از آنمیتوان انتظار داشت؟ آقای ستوده!شما وطرفداران سرنگونی کدام تضمین را به ملت ایران میدهیدتا در فردای سرنگونی!نهال خشونت دیگری را با "خون" آبیاری نکنیم!مگر اینکه معتقد باشید،تمام سردمداران حکومت وحکومتیان را بر تیرهای چراغ برق آویزان می کنیم ولی از فردای آنروز در کشور"دمکراسی"برپا میکنیم.ویا دادگاههای صحرایی وانقلابی بر پا کرده وسران حکومت سرنگون شده را اعدام میکنیمو فردایش مدعی دمکرات بودن مینماییم!من دقیقا نمی دانم منظور آقای ستوده از سرنگونی دقیقا چیست؟ولی آنچه برای من بار کلمه سرنگونی را سنگین میکندو گریزان از آن،تجربه تلخ سرنگونی حکومت شاه و انقلاب است ویک بار دیگر تکرار میکنم که میترسم: خامنه ای کفن شود ولی ا وطن وطن نشود! صحبت خود را با بخش پایانی مطلب آقای ملکی به پایان میبرم:مرور کوتاه بر تاریخ 35 ساله گذشته نشان می دهد که آنچه با شعار "مرگ بر"این و آن آغاز گردیدبه مرگ خودمان،کشورمان،فرزندان وعزیزانمان ختم شد.یقینا تمامی آنچه در این سالها گذشت وظلمها وچپاولهایی که شده روزی باید در دادگاههای عدلانه وعلنی که هیئت منصفه آن ملت ایران است رسیدگی شود تا مقصران ومجرمان اصلی شناخته شوند.هدف از محاکمات ملی نه انتقامجویی وبازسازی خشونت که تنها با هدف برپایی عدالت باید صورت گیرد،تا در آینده کسی جرات انجام چنین جنایاتی وفجایعی را پیدا نکند.بیائیم با تجربه گیری از گذشته دیگر از"مرده باد"کمتر واز "زنده باد " بیشتر استفاده کنیم.زنده بادآزادی،عدالت وحقیقت،زنده باد آگاهی ،زنده باد هوشیاری! |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد