بی سر پناه
جادههای طوفان را درنَوَردیدیم
و از صعبِ تندً شیبِ آزمون
- سرخورده،
یا
سربر افراخته -
گذشتیم .
در حدِ توان
سکوتِ صخرههای اساطیر را
با غریوِ تندر عصیان
در هم شکستیم ،
و توفنده -
بر قلّههای خطر
با بازوان تعهد و پنجهی تدبیر
غبار از رخ ِ خورشید برستردیم .
در تنگِ فرصتی که مقدّر بود
- تا مرز ِ بضاعتِ خویش -
فصول ِ فریب را
از حماسهی تاریخ باستان برشمردیم
و شیادانِ شب نهادِ قرون را
بیضه در کلاهِ شعبده
بر اشکستیم .
***
پیرانه سر -
اینک
ما خود
سهمی ندرَویده
از این کشتزار ِ انتظار میگذریم
و داس و خرمنکوب
به دستان ِ بی پینهی شما
وامی نهیم .
*********
جهانگیر صداقت فر
تیبوران- ۱ فوریه ۲۰۱۴