ترجمه ی متن پیاده شده از سخنرانی اقای جکسون کتز .
11.فوریه.2013
ملیحه حیاتی
قبل از ارایه ی تحقیقم مایلم بگویم که برای من مایه ی بسی مباهات است که در بخشی از برنامه های زنان کارامد وتاثیر گذار حضور دارم .همچنین بایستی از دست اندرکاران و برگزار کنندگان که با دعوتم به من این امکان را دادند تا سهمی در این برنامه ها داشته باشم تشکر کنم .
برای من و البته برای هر مردی که در زمینه جلوگیری از خشونت علیه زنان کار می کند گفتن بعضی نکات بسیار مهم است .نکاتی که البته من امروز صبح تصمیم دارم در موردشان صحبت کنم .برای ما بسیار مهم است که بدانیم :جنبش رو به رشد مردان در ایالات متحده ی امریکا -از جنبه ی چند ملیتی بودن –و در تمام دنیا –از جنبه ی بین المللی- مردانی را در خود جا داده که برخاسته اند تا از خشونت مردان علیه زنان داد سخن بر اورند .این جنبش در حال تشریح و تفسیر فرهنگ مردانه است .فرهنگی که با امور و دغدغه های زنان که برای انها تعهد اور است یا به لحاظ تاریخی بیگانه بوده و یا اشکارا با ان در تضاد و تخاصم .جنبش مردان با زنان در همه ی سطوح در ارتباط است –از ارتباطات شخصی گرفته تا روابط سیاسی و تبادلات علمی .زنان این چنین جنبشهایی را پایه گذاری کرده اند و تاثیرات مثبت انها بر همه متبادرشده.نمودهای مثبتی که نه تنها در میان زنان و دختران بلکه در میان مردان و پسران نیز دیده می شوند.این تاثیرات تا جایی پیش رفته که بیشتر اوقات مردانی چون من با کار کردن درحوزه ی مسایل زنان- همان مسایلی که زنان سالیان سال روی ان پافشاری کرده و نیرو گذاشتند –اعتبار عمومی کسب کرده ایم . بنابراین یکی از مواردی که ما می توانیم در همین راستا بر ان صحه بگذاریم این است که به رهبری زنان احترام گذاشته و قدردان انان باشیم .رهبری که گامهایی به جلو نه تنها برای امروزبلکه فردا و فرداها بر می دارد .و حالا همانطور که قبلا متذکر شدم می خواهم نمونه هایی از تغییر دیدگاهها در زمینه ی مسایلی چون تجاوزات خشونت امیز جنسی –خشونت های خانگی –سو استفاده های جنسی –ازارهای جنسی –و کودک ازاری جنسی را در میان بگذارم .مسایلی که تحت عنوان خشونتهای جنسی از انها نام برده می شود .
تاکنون این مسایل به عنوان مسایل خاص در حوزه ی زنان مطرح می شده است .مسایلی که البته برخی از مردان خوب هم در رفع انها کمک کرده اند .اما من به شخصه با این ساختار مشکل دارم و نمی توانم انرا بپذیرم .من نمی توانم به این مسایل بعنوان مسایل زنان که مردان خوب نیز بدان می پردازند نگاه کنم .در واقع من می خواهم بگویم :اینها در وهله ی نخست مسایل ماست . و می خواهم بگویم اینها جامعه ی مردانه ی ما را شکل می دهند .البته به یقین اینها مسایل زنان نیز هستند و من بدین نظریه هم احترام می گذارم .اما خشونتهای جنسیتی را فقط زنانه تلقی کردن از نظر من صحیح نیست و برای انهم دلایلی دارم .اولین دلیل من هم این است :زنانه کردن خشونتهای جنسی دستاویز خوبی برای مردان است تا بدان توجه نکرده و از ان شانه خالی کنند .درست می گم ؟بسیاری از مردان ان را مقوله ای زنانه پنداشته و کلا ما مردها میخواهیم این مسایل را از دایره ی مردانه مان بیرون انداخته و بگو ییم :"هی من یه مرد م و اینها مسایل خود زنها و دخترهاست نه ما !"بسیاری از ما مردان وقتی با اصطلاحاتی چون مسایل زنان و جنسیت مواجه می شویم پا را از جمله ی اول فراتر نمی گذاریم در نتیجه بخش هایی در مغزمان و مسیرهای ارتباطی اعصابمان توجه ما را به سمتی دیگر معطوف می کنند. و همان می شود که :وقتی بسیاری از مردم کلمه ی جنسیت به گوششان می خورد فکر می کنند به معنی زنان است .توجه انها به سمتی سوق داده می شود که فکر کنند مسایل جنسیتی مترادف با مسایل زنان است .در واقع این اغتشاش و تلقی اشتباه در برداشت صحیح از یک وازه نشانگر قیاس اشتباه و مغشوش است .برای تفهیم بیشتر کلمه ی نزاد را مثال می اورم.در امریکا وقتی ما کلمه ی نزاد را می شنویم برایمان افریقایی-امریکایی ها یا مردم امریکای لاتین و یا اسیایی –امریکایی ها و یا حتی بومیان امریکا و اسیاییها و مردمان جزایر مدیترانه تداعی می شوند .به همین ترتیب هم بسیاری از افراد وقتی با کلمه ی گرایش جنسی مواجه می شوند فکر می کنند این کلمه مترادف است با اصطلاحاتی چون :همجنس گرا-لزبین(همجنسگرایان زن ) و یا هر دو جنس گرایی که انها نیز در ارتباط با جنس مونث هستند.بهر حال در همه ی موارد ذکر شده به گروه اکثریت و غالب توجهی نمی شود .درسته ؟و اینطور به نظر میرسد که سفید پوستان فاقد هویت نزادی اند ویا متعلق به بعضی گروههای نزادی نامبرده اند .ویا اینطور به نظر می رسه که دگر جنس گرایی (نا همجنس خواهی )گرایش جنسی نیست .مثل این می مونه که مرد جنسیت نداره و کلمه ی جنسیت کلمه ای متعلق به جنس مونث است .این یکی از روشهایی است که سیستم غالب خود را ابقا و تکثیر میکند.گروه غالب حقیقتا حتی از فکر کردن به قدرت استیلای خود گریزان است و بدان اعتراض دارد . یکی از خصوصیات بارز گروه غالب و مستولی این است که نمی خواهند کشف شوند و یا مورد تجربه قرار گیرند و به بیانی نمی خواهند در موردشان صحبت شود و یا توجه دیگران به انها معطوف شود .در واقع وقتی کار به استدلال حتی در مورد مسایل ابتدایی می رسد بهتر ان است که نامریی بودن در ابعاد گسترده را در پیش گیریم .خیلی جالب است که ببینیم این امور چگونه با خشونت های خانگی در ارتباطند .چگونه مردان بطور گسترده ای حتی از مکالماتی که در انها خود فاعل بوده اند ویا در اعمالی که خود در مرکز ان قرار داشته اند کنار گذاشته می شوند .و این بحثی است که می خواهم بدان بپردازم .
اگر چه من در صنعت فیلم سازی مشغول به کارم و بالطبع با تکنو لوزی جدید اشنا هستم ولی در اینجا فقط یک دانشجو هستم و بنابراین از روش قدیمی تخته و قلم بهره می برم .و حتی میخواهم با شما و همراه شما به بررسی ساختار یک جمله بپردازم .اینکه ما چگونه فکر می کنیم و چگونه این افکار را در ساختارهای زبانی بکار میبریم .علیرغم انکه بحث من در مورد نادیده گرفتن و یا روی برگردان ما از فاعل خشونتهای خانگی که مردان هستند بود ولی شما می توانید تعمیم انرا در دیگر ساختارها هم مشاهده کنید .
در اینجا من از کارهای خانم جولیا پنه لوپه1 بهره جسته ام.ایشان زبانشناس فمینیست هستند که بر روی ساختار جمله ها و تغییر ان کار کرده اند .و من کارم را با جمله ی مرسوم و پایه ای انگلیسی ایشان شروع می کنم ."جان مری را کتک زد ".یک جمله ی خوب انگلیسی که در ان "جان "فاعل است .فعل زدن توسط او انجام شده ."مری" هم مفعول جمله است که عمل زدن بر او انجام گرفته .جمله ی خوبی است .حالا به جمله ی دوم توجه کنید که در ان همان مفهموم ولی در شکل جمله ی مجهول بیان شده است ."مری توسط جان کتک خورد ".و حالا ما می توانیم توجهمان را از جمله ی اول به دوم معطوف کنیم یعنی از:"جان مری را کتک زد "به :مری توسط جان کتک خورد ".پس حالا توجه ما از "جان "به "مری "سوق می یابد .و "جان "به سمت اخر جمله کشانده می شود .و حتی می توانیم در یابیم که کم کم "جان "با نقشه ی زیرکانه ی روانی از جمله حذف می شود .در جمله ی سوم ما فقط "مری" را داریم : "مری کتک خورد".و حالا همه چیز مرتبط به "مری "است .ما دیگر به "جان "فکر نمی کنیم و توجهمان به "مری "است .و حتی در این میان فعل جمله نیز دستخوش تغییر می شود و با کلمه ی مترادف خود به معنی" داغون شدن و خرد و خمیر شدن"جای خود را تعویض میکند .بنابراین الان ما این جمله را داریم :"مری داغون شد ".جمله ی نهایی ما در فرایند این تغییرات این جمله خواهد بود :"مری زنی داغون شده است ". حالا هویت اصلی و شناخته شده "مری "است .کاری که در واقع توسط "جان "صورت گرفته و ما شاهد او در اولین جمله بعنوان فاعل بودیم .ولی حالا اثری از" جان"در جمله نیست و این "مری "است که در مرکز توجه واقع شده .و حالا کسانی که علیه خشونتهای اعمال شده بر زنان کار می کنند در می یابند که چگونه محکوم سازی قربانی در این روند سر بر اورده .محکوم سازی قربانی بدین معنی که ما قربانی را بیش از فرد خاطی و متجاوز مورد مواخذه قرار می د هیم.ما جمله هایی از این قبیل را مطرح میکنیم:چرا زنان با این قبیل مردان بیرون می روند ؟چرا انان در پی جذب مردانند ؟چرا زنها این کارها رو می کنند ؟اصلا اون چه لباسی بود که اون خانم در مهمونی پوشیده بود ؟این کارهای احمقاقانه یعنی چی ! ما می پرسیم :چرا اون خانم با مردها در هتل مشروب می خوره ؟این یعنی زیر سوال بردن ومحکوم کردن قربانی که برای ان دلایل متعددی را می توان بر شمرد از جمله :الگوهای فکری2 .این الگوهای جامع فکری (فرایند اصلی فکر و مغز در ادراک اطلاعاتی که با ان مواجه می شود )ما است که درباره ی قربانی صحبت می کند .اینها همه در ضمیرنا خوداگاه ما تبلور می یابد و همین الگوهای فکری به ما می گویند که زنان و انتخا بهای انها را زیر سوال ببرید .اینکه انها چه می کنند ؟چگونه فکر می کنند ؟و چه می پوشند ؟البته من در اینجا قصد ندارم افرادی را که در مورد زنان بدین شکل فکر می کنند به سکوت وادارم چرا که این کار غیر قانونی است .اما بگذارید شفاف سخن گوییم .سوال کردن درباره ی "مری "ما را به راهی نخواهد برد که در ان راه بتوانیم جلوی خشونتها را بگیریم .ما باید به دنبال طرح سوالات متفاوت دیگری باشیم .و با طرح این گونه سوالات متفاوت در خواهید یافت که من در این بحث به چه نتایجی می خواهم برسم .سوالاتی که اینبار درباره ی "مری "نیست بلکه باالعکس درباره ی "جان "است .سوالاتی چون :چرا "جان ""مری "را کتک زد ؟چرا هنوز خشونت های خانگی یکی از مشکلات حاد ایالات متحده ی امریکا و سرتاسر جهان است ؟چه خواهد شد ؟چرا بسیاری از مردان از دختران و زنان و حتی پسران و مردان دیگر چه فیزیکی –چه عاطفی –چه کلامی و یا به هر شکل دیگری سواستفاده می کنند؟ .این قربانیان دشمنان انها نیستند بلکه برعکس کسانی هستند که متجاوزان به انها ابراز عشق و علاقه می کنند .چه بر سر بشر امده ؟چرا بسیاری از مردان دختران و پسران خردسال را مورد سو استفاده های جنسی قرار داده اند ؟چرا این مسایل در جوامع ما عمومیت پیدا کرده ؟و در حال حاضر در تمام دنیا ؟چرا ما به طور مکرر شاهد سر بر اوردن افتضاحات جدید در بنیادهایی که نقش الگویی برای جامعه دارند هستیم ؟بنیادهایی همچون کلیسای کاتولیک –فوتبال ایالتی پن3-پسران اسکات امریکا4–و..ارگانهای محلی در سراسر کشور و در تمامی دنیا!ما همیشه اخباری از این قبیل را می شنویم :سواستفاده جنسی از کودکان .چه بر سر جامعه ی بشری امده و می اید ؟چرا بسیاری از مردان در کشور خودمان و در سرتاسر جهان به زنان و دختران تجاوز می کنند ؟چرا بسیاری از مردان مورد تجاوز هم جنسان خود قرار می گیرند ؟ چه بر سرمان امده ؟و اما بعد- نقش موسسات و بنیاد های مختلف که در واقع به فراگیر شدن این تجاوزات و سو استفاده ها کمک می کنند چیست ؟
این مطالبی که بر شمردیم همگی در مورد فرد خاطی و مقصر بود .ولی باید دانست که این نوع برداشت نیز برداشتی خام و نپخته است .مسایل و مشکلات اجتماعی بسیار عمیق تر و سیستماتیک تر هستند.ما بایستی بدانیم که خاطیان و متجاوزان هیولاهایی نیستند که از باتلاق ها بیرون خزیده - از شهرها سر در اورده اند - اعمال دهشتناکشان را انجام داده اند و دوباره به تاریکی باز گشته اند. .هیولا پنداشتن متجاوزان جز خام اندیشی چیز دیگری نمی تواند باشد . بنابراین سوال اصلی این است که متجاوزان کیستند ؟نقش ما در جامعه چیست ؟نقش بنیادهای مختلف در کمک به شکل گیری شخصیت این مردان چیست ؟نقش نهادهای مذهبی چیست ؟باشگاه های ورزشی چه نقشی ایفا می کنند ؟تبلیغات تحریک کننده چقدر تاثیر گذارند ؟نهاد خانواده ؟مسایل اقتصادی ؟چگونه انها در کنش و واکنش با مسایل قومی و نزادی قرار می گیرند ؟چگونه همه ی اینها دست به دست هم می دهند و چگونه عمل می کنند ؟ درست موقعی که ما شروع به یافتن این ارتباطات می کنیم و چنین پرسشهای مهمی را مطرح می کنیم میتوانیم در موردشان هم صحبت کنیم .می توانیم بگوییم :چگونه می توانیم بیش از بیش این ساختارها را دگرگون سازیم ؟و در مورد مسایل متفاوت تری صحبت کنیم ؟چطور می توانیم این روال را تغییر دهیم ؟چگونه می توانیم ساختار اجتماعی قلم خورده برای پسران را تغییر دهیم ؟چطور می توانیم تعریف و باور حاکم بر جامعه را از مفهوم مرد بودن و مردانگی که منجر به چنین اعمالی می شود تغییر دهیم ؟اینها نمونه ای از سوالاتی است که ما باید برای کارمان مطرح کنیم .ولی اگر ما فقط بر روی اعمال زنان وطرز تفکر انان در روابطشان و یا در هر مسیله ی دیگری تاکید کنیم باید بدانیم که راه به جایی نخواهیم برد .و حالا من به یقین می دانم که بسیاری از زنان- همانهایی که سعی کرده اند در مورد این مسایل صحبت کنند –زنانی که امروز دیروز و سالیان سال است در تلاشند تا صدایشان را به گوش دیگران برسانند –چگونه همیشه بخاطر تلاشهایشان خفه شده اند .چه بر چسب هایی که به انان زده نشده .انان را مرد ستیزان و منزجران از مردان خوانده اند و حتی به انان لقب اهانت امیز و منزجر کننده ی زنان کریه 5را داده اند .خوب توجه کنید : همه ی این القاب و طرح این مسایل به خاطر این است که میخواهند پیام اوران را بکشند .اینها فقط بدین خاطر است که می خواهند زنان بپا خواسته رادر جای خود نشانده و خفه کنند همانهارا که فریاد بر اورده اند تا از حقوق دیگر هم جنسان خود و دیگر همنوعان خود یعنی مردان و پسران دفاع کنند.بهتر است این سیستم را در جای خود نگه داریم چرا که ما مردان حتی جنباندن قایقمان را هم بر نمی تابیم .ما به چالش کشیدن قدرتمان را تاب نمی اوریم .پس همان بهتر که شما زنان اساسا در جای خود نشسته و خفه شوید .و من به نوبه ی خود خدا رو شکر می کنم که زنان به این فرمانها تن نداده اند .خدا را شکر که در این جهان ما زنان رهبری کننده ی بسیاری را داریم که از این پوسته ها خارج شده اند .اما یکی از مهمترین نقش هایی که ما مردان در این زمینه می توانیم ایفا کنیم این است که :از انچه بگوییم که گاهی زنها نمی توانند ابراز کنند .یا شاید بهتر باشد بگویم ما گاهی چیزهایی را می شنویم که زنها نمی توانند به همانگونه بشنوند .نکته ی دیگری که اغلب من و هم قطارانم در موردش صحبت می کنیم را دلم می خواهددر اینجا با دیگر مردان نیز در میان بگذارم : ما به مردان بیشتری نیاز داریم .مردانی که انقدر شجاعت و انگیزه داشته باشند و انقدر قوی باشند که بتوانند به پا خیزند و در مورد برخی از این مشکلات سخن گویند .ما به مردانی نیاز داریم که نه در مقابل بلکه در کنار زنان گام بردارند.اگر بر این باور باشیم که این همکاری و همبستگی راه به جایی نمی برد در واقع یکبار دیگر به یاوه گویی پرداخته ایم ..ما همه با هم و نه جدای از هم در این دنیا روزگار می گذرانیم .بهر حال یکی از مواردی که مرا نگران می کند حرکتهای تند و رادیکال علیه فمینیست ها است .ودیگر مورد نیزدر مورد کسانی است که زنان داغون شده و مردان درگیر در بحرانها را به بار می اورند .این همان مواردی است که من از ان بعنوان حرکتهای ضد مردانه نام می برم .چه بر سر پسرانی خواهد امد که تحت تاثیر این قبیل مسایل منفی در جامعه قرار دارند ؟پسرانی که شاهدند مردان با مادرانشان –خواهرانشان و حتی با خودشان چه می کنند ؟چه بر سر پسران و مردان جوانی خواهد امد که خود با خشونت مردان مواجه بوده اند ؟و ایا شما میدانید همان سیستمی که مردان را می پروراند تا زنان را مورد سو استفاده قرار دهد همو مردانی را نیز پرورش می دهد که هم جنسان خود را ازار و اذیت جنسی می کنند؟ اگر شما می خواهید در مورد قربانیان مرد سخن بگویید که البته بهتر است از انان نیز سخن به میان اید باید بدانید بیشتر این قربانیان طعمه های مردان دیگر بوده اند .بنابراین ما با مسیله ای درگیریم که در میان زنان و مردان مشترک است.زنان و مردان هر دو قربانیان خشونت مردان هستند .از طرفی دیگر ما وابستگی ها و تمایلات درونی هم داریم که شاید به انها توجه نشده باشد .واقعیت این است که من وبیشتر مردانی که می شناسم همسران و دخترانی در خانواده هایمان –در میان دوستانمان و در جا به جای زندگیمان داریم که از ته دل به انها توجه داریم و برایمان با ارزشند .بنابراین دلایل بیشماری وجود دارد که چرا ما بر لب گشودن مردان اصرار می ورزیم .بسیار بدیهی است که مردان بایستی با صدای بلند در مورد این مسایل سخن گویند .اینطور نیست ؟
و حالا من می خواهم درباره ی کاری که همراه با همکارانم پیشگام ارایه ان در مجامع ورزشی –در ارتش امریکا و در مدارس بودیم صحبت کنم همان که ما ان را"معبر توانمند سازی ناظرین"6 نام نهاده ایم و از ان در جهت جلوگیری از ارتکاب خشونت های جنسیتی بهره می بریم . معبرتوانمند سازی ناظرین در واقع نوعی چرخش تمام عیار از تمامی باورهاست .مورارد خاص بسیاری وجود دارند ولی در قلب این معبر به جای نگریستن به مردان بعنوان متجاوزین و زنان بعنوان قربانیان و یا بالعکس نشاندن زنان در جایگاه متجاوز و مردان در مقام قربانی و یا هر ترکیب دیگری به نکته ای دیگر توجه می شود .من از دو قطبی های متضاد7 استفاده می کنم .و البته بدین نکته واقفم که مسیله فراتر از مرد و زن بودن و حتی فراتر از نرینه بودن و یا مادینه بودن است .ما بالطبع زنانی داریم که متجاوزند و مردانی که قربانی .شما نیز در مورد تمامیت این طیف اگاهی دارید اما به جای نگریستن به مسیله از منظر دو قطبی های متضاد ما بر روی همه تاکید می کنیم .بر روی همه ی ما .پس می توانیم ناظران را بدین صورت تعریف کنیم :ناظرین کسانی هستند که نه متجاوزند و نه قربانی .بنابراین به بیانی دیگر انها می توانند شامل دوستان –هم تیمی ها –همقطاران- همکاران –اعضا فامیل و همه ی کسانی باشند که بطور مستقیم با بدرفتاری و تجاوز جنسی روبرو نبوده اند.اما ما ممکن است با کسانی درجامعه –در خانواده –در محل کار –در مدرسه و دیگر ارتباطات فرهنگی مواجه شده باشند که به نوعی با مقوله ی تجاوزات جنسی روبرو شده اند ویا در ان شرایط خاص قرار گرفته اند .در این حالت چه می کنیم ؟چگونه از ان سخن می گوییم؟چگونه دوستانمان را به چالش می کشیم ؟چطور از انان حمایت می کنیم ؟چطور نمی توان در قبال سو استفاده جنسی ساکت نماند ؟
و حالا وقتی می خواهم از مردان و فرهنگ نرینگی صحبت کنم هدفم مردانی است که خود مورد سواستفاده و تجاوز قرار نگرفته اند ومردانی را که در ان موقعیت ها بوده اند به چالش می کشند .همچنین وقتی در مورد سواستفاده صحبت می کنم منظورم فقط مردانی نیستند که دست روی زنان بلند می کنند و انها را مورد ضرب وشتم قرار می دهند .من می خواهم درباره ی مردانی بگویم که دوستان دختر انها و دوستان انها مورد تجاوز قرار گرفته اند و حالا لازم است انان قایق مردان متجاوز را در هنگام حمله متوقف سازند .منظورم روشی ساده در ایجاد تحولات اجتماعی است .در خلال برنامه هایی مستمر ما سعی داریم که مردان را برای توقف مردان دیگر بکار گیریم .مرد در برابر مرد .برای مثال شما و گروه دوستانتان که با هم پوکر بازی می کنید به گپ زدنهای خود دقت کنید .هیچ زنی در میان شما نیست و یکی از شما شروع به صحبت کردن در مورد مسایل جنسی و تحقیر و ازار زنان میکند .شما می توانید به جای اینکه بخندید و یا خود را به کر گوشی بزنید به او بگویید :"هی اینا اصلا خنده نداره" .ما نیاز به مردانی داریم که بگویند ":هی این اصلا خنده دار نیست" .شما می توانید ان مرد باشید .شما می توانید به او بگویید :"این می تونه در مورد خواهر من باشه پس بهتره اگه می خواهی جک بگی در مورد چیز دیگه ای بگی من نمی تونم اینجور حرفها رو تحسین کنم" .شما باید طوری صحبت کنید و عکس العمل انجام بدید انگار که شما سفید پوستی هستید که شاهد صحبت های نزاد پرستانه ی سفید پوست دیگری است .البته شما و من همگی امیدواریم ما سفید پوستان رفتارهای نزاد پرستانه را به دست خودمان تصحیح و ملغی کنیم.همین موضوع در مورد مسایل جنسی هم مصداق دارد .اگر شما خود جزو ازاردهندگان جنسی نیستید ولی شاهد چنین رفتارهایی هستید باید بدانید که سکوت شما حکایت از رضای شماست .شما مصداق ضرب المثل" سکوت علامت رضاست "خواهید بود و خود در اعمال ان افراد شریک .برنامه های" توانمند سازی ناظرین" در واقع حکم ابزاری را دارند که می توانند جلوی چنین پروسه هایی رابگیرند –در مواجهه با انها فریاد بر اورند وفرهنگی هم شان و هم منزلت را بوجود اورند .همسو بودن با چنین رفتارهای ناشایست و سو استفاده گرا یانه ای غیر قابل قبول است نه فقط بدین دلیل که این رفتارها غیر مجاز و غیر قانونی تلقی می شوند بلکه بدین دلیل که در یک فرهنگ هم شان غیر قابل پذیرشند .
حالا در نظر بگیرید: که در جایی مردانی که رفتاری های جنسی را در پیش گرفته اند موقعیت های خود را از دست بدهند .مردان و پسرانی هم که به شیوه های خشونت بار جنسی علیه زنان و دختران و حتی پسران و مردان دیگر مبادرت ورزیده اند به همان بلادچار شده و موقعیت هایشان را از دست بدهند .حدس می زنید ما چه در پیش رو خواهیم داشت غیر از یک مفهوم رادیکال نمایشی از سو استفاده ی جنسی !چرا ؟بدین دلیل که متجاوزین همه شخصیت های بیمار نیستند .در سریال" در هم تنیده"8 شخصیت اصلی داستان در بقیه ی موارد انسانی طبیعی و نرمال است.اینطور نیست؟
در میان سخنان گهرباری که مارتین لوتر کینگ در زندگی کوتاهش برایمان به یادگار گذاشت من به یکی از انها اشاره می کنم :"و در نهایت انچه بیش از همه ما را خواهد ازرد نه کلمات دشمنانمان که سکوت دوستانمان است ".بله "و در نهایت انچه بیش از همه ما را خواهد ازرد نه کلمات دشمنانمان که سکوت دوستانمان است ."در فرهنگ مردانه هم در قبال ترازدی خشونت مردان علیه زنان و کودکان ما با سکوت روبرو هستیم .اینطور نیست ؟بیشتر سکوت !و همه ی انچه من می خوام بگویم این است :ما بایستی این سکوت را بشکنیم و برای شکستننش به مردان بیشتری نیاز داریم .حالا راحت ترین کار اینه که بگم همه چیز تموم شد من در موردش صحبت کردم .ولی باید بگویم در فرهنگ مردانه به چالش کشیدن یکدیگر کار اسانی نیست .قبول کردن و پذیرفتن این امور به عنوان امور و دغدغه های مردانه فقط بخشی از کار است .نکته ی دیگر رهبری کردن این امور به دست خود مردان است .چرا که بار مسولیت این امور نباید بر شانه ی پسر بچه ها –پسران نوجوان دبیرستانی و یا بر عهده ی دانشجویان باشد .این مسولیتی است که باید به عهده ی مردانی باشد که بر کرسی های قدرت احاطه دارند .مردانی که ما در وهله ی اول برای بر دوش کشیدن بار این مسولیتها به انها نیاز داریم مردانی صاحب قدرتند که توانایی رهبری نیز داشته باشند .چرا که وقتی فردی بار مسیولیتهای اجتماعی را بر دوش می کشد –جامعه ی دست نخورده را به چالش می کشد و در پی قطع برخی مناسبات اجتماعی است او خواه زن باشد و یا مرد از قدرت رهبری هم برخوردار است .اینطور نیست ؟اما در مقیاس بزرگتر ما به مردان در قدرت –مردان بر کرسی نشسته ی- بیشتری نیاز داریم که به این ناهنجاری ها اعتراض کنند و این قبیل مردان کمتر دیده می شوند .ما این مردان را داریم ؟
سالها پیش به مجلس شامی دعوت شده بودم و در ان زمان در برنامه های اموزشی ارتش ایالات متحده نیز شرکت داشتم .خانمی در ان مجلس رو به من کرد و پرسید چه مدت است که شما در" کارگاههای اموزش کارای ارتقا مفاهیم –حساسیت ها و کنترل رفتاری"9 به تفنگداران دریایی مشغول هستید ؟و من در پاسخش گفتم :"با کمال احترام باید بگویم من به تفنگداران دریایی این اموزش را نمی دهم بلکه در برنامه های اموزشی انها بخش تربیت رهبر را هدایت می کنم .البته ایندو با هم در ارتباطند ولی من می خواستم برای ان خانم کاملا وجه تمایز اموزش کارای ارتقا مفاهیم-حساسیت ها و کنترل رفتاری و تربیت رهبر را مشخص کنم. چون من معتقدم ما بیش از اموزش کارا به تربیت رهبر نیازمندیم .زیرا اگر برای مثال یکی از مربیان یا مدیران به نام تیم های بیس بال و یا فوتبال (لازم به ذکر است که من در این حوزه نیز کار کرده ام )سخنان جنسیتی بگوید –کلمات همو فوبیک بکار ببرد و یا حرفهای نزاد پرستانه بزند و خب این سخنان در بلاگ های ورزشی و گزارشات رادیویی انعکاس یابد بعضی ها خواهند گفت :اینها نیاز به اموزش کارا در زمینه ی ارتقا مفاهیم-حساسیت ها و کنترل رفتاری دارند .بعضی هم خواهند گفت ازش رد شید .ولی میدانید این سیاسته.انها جامعه را اینگونه می سازند .جامعه ای با تفاوتهای اجتماعی و بیولوزیک جنسی-تفاوتهای نزادی و حتی ورزشی!.اما اگر شما یک نکته را کاملا رو شن کنید و بگویید من می خواهم زنان و مردان قدرتمندی را بسازم که در تمامی ارکان جامعه حضور داشته باشند انوقت تغییرات بوجود می ایند .این تغییرات موجب تغییر فکر و رویه ی جامعه می شوند.بگذارید مثالی بیاورم .من با بسیاری از کالج ها و دانشگاه ها و باشگاه های ورزشی در تمامی شمال امریکا همکاری می کنم .ما در موردچگونگی جلوگیری از خشونتهای جنسی و خانگی خیلی اطلاعات داریم .خب.بنابراین هیچ بهانه ای برای اهمال در برگزاری دوره ای اموزشی در این زمینه وجود ندارد.این دوره های اموزشی معمولا بخشی از برنامه های تدوین شده برای دانشجویان- ورزشکاران -مربیان و مدیران است.ما در این مورد بسیار می دانیم و براحتی می توانیم به انها عمل کنیم .ولی میدانید چه فاکتوری در این میان گم شده ؟ رهبری.اما نه رهبری در سطوح دانشجویی و قهرمانی بلکه رهبری در میان مدیران ورزشی و روسای دانشگا ه ها یعنی همانها که می توانند در مورد منابع تصمیم گیری کنند –همانها که در راس کارها هستند و همانها که در مورد رفع کمبودها تصمیم گیرنده اند. این همان بخشی است که گم شده است .یک نگاه به پن استیت –مادر اموزش ما بیاندازید –با انکه در خلال برنامه های توانمندسازی ناظرین از موقعیت های خوبی برخوردار بود و مردان قدرتمندی هم در اختیار داشت ولی در حمایت از کودکان و در این مورد خاص پسر بچه ها نتوانست موفق عمل کند .باور کردنی نیست درسته ؟ولی وقتی به عمق مسیله نگاه کنید در خواهید یافت که فشار زیادی بر مردان بوده .در درون خود جامعه بسیاری از مسایل به مردان تحمیل می شود و دقیقا به همین دلیل ما نیاز مبرم به تشویق مردان برای شکستن این حصارهای تحمیل و فشار داریم .البته باید گفت بسیار مایه ی خرسندی است که چنین مردانی وجود دارند.مردانی که عمیقا به این مسایل می پردازند .من با این مردان –با صدها و هزاران نفر از انان در خلال دهه های متوالی کار کرده ام و با اطمینان ازاین بابت سخن می گویم .سالهای سال وقتی بهش فکر کنید ترسناکه نه ؟
بله بسیاری از مردان عمیقا به این امور توجه دارند ولی توجه صرف کافی نیست .ما به مردان بیشتری نیاز داریم .مردانی با جرات –با انگیزه- قوی و با فضایل اخلاقی تا این سکوت را بشکنند تا همدیگر را به چالش کشند .مردانی که دوشادوش زنان باشند و نه در مقابل انها سینه ستبر کنند. جای شک نیست که ما به زنان مدیونیم .ما به پسرانمان هم مدیونیم .ما به مردان جوانی مدیونیم که درشرایطی پرورش یافته اند که حق ا نتخابی جز مرد بودن نداشته اند .ما به مردان جوانی مدیونیم که در فرهنگی رشد یافته اند که رجولیت راه خاص خود را داشته .انها حق انتخاب نداشته اند.طبعا ضروری است که به انها حق انتخاب داده شود –فرصت در اختیارشان گذاشته شود و مسولیتهایی به انها داده شود .من امیدوارم در گامهای رو به جلو مردان و زنانی که دست در دست هم داده اند اغازگرتغییر و تحوالاتی در جوامع ما باشند.تا دیگر نسل های بعد از ما درگیر ترازدی هایی نباشند که ما هر روزه شاهد انیم .من مطمینم که ما می توانیم .ما می توانیم این کار را به انجام برسانیم .ما می توانیم شرایط بهتری را بسازیم .خیلی ممنون از توجهتان.
پاورقی ها
1. Julia Penelope
2. Whole Cognitive Structure
3. Penn State Football
4. Boy Scouts of America
5. Feme-Nasty
6. Bystander approach (concentrates on the role of peers in social unites. Emphasizes the role of witnesses can play in either supporting or challenging violence. Enabling community members to prevent and intervene in violence)
7. Binary
8. Twisted.TV series
9. Sensitivity Training (The goal is for marines to develop the concepts and skills with which to read any culture. Sensitivity training is a form of training that claims to make people more aware of their own prejudices and more sensitive to others.)