حدود سه سال ازآغاز شورشها در کشورهای عربی که از تونس آغاز وسپس به لیبی،مصر،یمن،بحرین و سوریه کرد،میگذرد. با نگاهی کوتاه به گذشته و حال، زمان شوق و شعف و غرور،جای خود را به تامل میدهد. و احساسات به تجزیه و تحلیل.قدر مسلم نباید از سقوط مستبدین تاسف خورد.مستبدینی که سالها از حمایت سخاوتمندانه آشکار کشورهای دموکراتیک! غرب برخوردار بودند. گرچه وحشت دیکتاتورها و ترس آنها دربرابر موج بُرنده خشم فراگیر،شادی فراموش نشدنی شورشیان را با خود داشت، اینک نسبت به ابرهای تیره و تاری که شورشهای اجتماعی و مردمی را تهدید میکنند،نمیتوان بیتفاوت بود.شادی غیرقابل وصفی که همه ما را دربرگفته بود،اینک با فرگشت ازامید به ناامیدی نمی توان ازآینده نزدیک نگران نبود.
قدر مسلم،آنچه در این کشورها اتفاق افتاده است را هم نمیتوان به یک دوره کوتاه حوادث تقلیل داد وسوت پایان زنگ تفریح را زد وبا کف زدن پایان بازی را اعلام نمود.زیرا مردمان همه این کشورهائیکه چنین تغییراتی را از سرگذرانده اند،دیگرمطیع نیستند و ترسی هم ندارند.جبهه قدرت و مبارزه تغییر کرده است. اما باید مواظب بود تا نیازبه تغییرواقعی سرکوب نشود.زیرا تمایل وتشنگی از انتقام وجاه طلبی میتواند در سایه کمین کند و با حرکت در جهت کاملاخالف، جنبش رهایی بخش اصیل را به لخته خونی تبدیل کند. بنابراین زمان هشیاری و احتیاط فراسیده است.بویژه هر رویدادی را باید با توجه به فرهنگ و استراتژی مختص هرمنطقه ودر فرگشت زمانی خودش قرارداد. زیرا درفاصله سالهای اخیر، این مناطق کاملا دگرگون شدند.عصراثر گذاری در روندها وابعاد مداخلات داخلی و خارجی شتاب یافت.امروزه فرگشت روندها و مسائل مورد مناقشه، کل منطقه عرب ـ مسلمان را در برگرفت.این فرگشت حتی به کشورفقیرمالی که برکنارازاثرگذاری تاریخی بود،پا گذاشت. هیچ تحلیلگری هم نمی تواند ادعا کند که سقوط رژیمهای اقتدارگرای بن علی وحسنی مبارک درفاصله کوتاه قابل پیش بینی بود. و آنهم با توجه به روشهای بسیار نادردر حیات سیاسی سنتی شناخته شده در این مناطق.آیا این حرکتهای مردمی در این کشورها انقلاب بود؟
بدون وارد شدن به مفاهیم مفصل "انقلاب" از زاویه مارکسی،"انقلاب و ضد انقلاب" همیشه نسبت به افراط گری(رادیکالیزه شدن) دیگری و نیروی مقابل مفهوم مییابد. درزمان انقلاب فرانسه برخی ازاشراف که خود را طرفدارعصرروشنگری و طرفدار تغییرات بودند اما با تشدید افراط گری سرنوشت خود را با بوربونها و کلیسا علیه "انقلاب" گره زدند.این نزدیکی منجر به شکلگیری"مبارزه"ای شد که رژیم قبلی را به رژیم افراطی در قدرت ترجیح میداد.به قول توکویل:" رژیم متنفر نابود شده پیشین بهترازرژیم کنونی است".واژه "ضد انقلاب" از سالهای 1790،و بویژه با سوءاستفاده از سخنان ژاکوبن: در باره تمایز دادن به "مقاومت"،"انقلاب"، "مخالف انقلاب" ودرهم رفتن این نیروهها، فراگیر شد. برخی ازمورخان اصطلاح "ضد انقلاب" را درخصوصیات مقاومت توده دهقانان که در کل از روند انقلاب حمایت میکردند، اما تنها به برخی از عناصرآن مانند خرید زمینهاتوسط بورژوازی شهری ویا خدمت سربازی انتقاد داشتند،بکار میبردند.درحالی که "مخالف انقلاب" را یک سیستم عقیدتی میدانستند که آشکارا کلیت "انقلاب" را رد میکردند.بنابراین "ضد انقلاب" یک دوره مخالفت موقتی با "انقلاب" بود نه با خود"انقلاب". چنانکه تا10 اوت 1792، طرفداران سلطنت مشروطه با میهن پرستان غیر قابل انعطاف در پارلمان و یا در مطبوعات در مبارزه بودند. آنهاسپس به طور کامل از کنوانسیون (وبا آنها جناح راست) خارج میشوند وبه مهاجرت میروند. ازاین پس این گروه در کنار "مخالف انقلاب" قرارمیگیرد. در صحنه سیاسی آنموقع فرانسه، اردوگاه"مخالف انقلاب" تا تثبیت حمهوری در پایان قرن 19 به جریانات "راست" تلقی میشد. اما پس از آن این اصطلاح حتی در بین جناح "راست" و "چپ" جمهوری هم بکاربرده میشد. با این مقدمه آیا میتوان باین پرسش پاسخ داد که "بهار عربی"انقلاب بود؟مرسی و جهادیستها انقلابی هستند یا کودتاچیان مصر و حامیان آن و یا مقاومت دیکتاتوری رژیم اسد در برابر جهادگرایان؟ شاید بنظرآید که قضاوت را به:هر کسی از ظن خود شد یارمن!! وا گذاشت.
بعضی فکر میکنند که صرف "قیام" در این کشورها خود یک پیروزیست. در صورتیکه چنین چیزی نیست. بلکه خاورمیانه وارد فازی شده است که دیگر با ائتلاف استعمارنو و یک مشت رهبران فاسد و مستبد قابل رهبری نیست.با این حال نمیتوان تعریف مشخصی از فعالان دراین جنبشها داد.از یکطرف با آنچه در لیبی یا مصر رخ داد،نمیتوان از "جامعه مدنی"صحبت کرد و از طرف دیگربدون شک این قیام ها برآمد قیام مردمی هستند. مدتهاست که منطقه خاورمیانه دوراز فرهنگ جنبش جمعی بود.احتمالا این درک و آگاهی با کندی برآمد خواهد کرد.در گذشته قدرت های خارجی در این منطقه پادشاهانی را به قدرت میرساندند و سپس آنها را به پائین میکشیدند. امروزه اما، آنها مجبور هستند خود را نسبت به قدرتی که مردم امکان بوجود آوردن آنرا فراهم میکنند تطبیق دهند.
درنبود یک رهبری اوپوزیسیون شناخته شده وفقدان یک سازمان سیاسی یا یک ساختار جنبشی فعال با برنامه وپیشینه مبارزاتی، و فقط با یک شعار و میل وافرقیامها آغاز شد: برکناری مستبدین و پایان زندگی تحقیرآمیز.آری خروش برآمده از خشم فروخورده را هیچ یک از کشورهای دوست و حامیان مستبدین نتوانست ببیند.هیچ سرنخ و توطئه ای هم در بروز حوادث نقش نداشته اند. این رژیم ها سقوط کردند.زیرا عمر آنها آنها پایان یافته بود.ترس درجبهه قدرت رخنه کرد و دستگاههای سرکوبگر محتاطانه و با آینده نگری، دست از حمایت قدرتهای حاکم برداشتند.مستبدین از قدرت برکنار شدند و زمان بازسازی آغاز شد.البته همراه با شکلی از دخالت و ما نور. جامعه سیاسی و احزاب بدون واهمه به صحنه وارد شدند.در این فرایند، احزاب انحصاری وابسته به قدرت سابق در حاشیه قرارگرفتند.اما از حضورآنها درجامعه و اعتراضات جلوگیری نمیشد.
در حالیکه دیکتاتورهای درقدرت به اختلاس و پرخوری بدون واهمه ادامه میدادند وهر روز بر تعداد حاشیه نشینان و شدت فقر افزوده میشد، نیروهای اسلام گرا اما دراین شرایط کنترل جامعه را از طریق شبکه ها و انجمنهای خیریه به دست گرفتند. آنها در آستانه خیزش مردم به سرعت به عنوان تنها نیروی سازمان یافته قادر به ایفای نقش سیاسی و هدایت مخالفان برآمد کردند. آنها همچنین برخوردار ازدو امتیاز بودند. یکی بمثابه قربانیان سرکوب رژیم هایی که اینک سقوط کردند و دیگری حمایتهای مالی بین المللی کشورهائیکه از اسلام سیاسی دفاع میکنند و درصف مقدم عربستان سعودی و قطر.
یکی از اثرات" بهارعربی" آشکار شدن ماهیت اخوان المسلمین درمنطقه مبنی براین ایده بود که سلفی ها" تمایلی به گرفتن قدرت از طریق زور ویا در چارچوب مبارزات انتخاباتی" ندارند.اما اهدف مشترک دو جریان اسلامی نزدیک به هم ـ اخوان مسلمین و سلفیهاـ همانا پیاده کردن اصول اساسی شریعت در همه جامعه میباشند. با شرایط بوجود آمده ماشین مشورت و مشاوره به سرعت در تسخیر قدرت سازماندهی شد. روند برگزارقانون اساسی جدید ویا قانون گذاری دموکراتیک در مجلس در این یا آن کشورسازماندهی شدند.اما نتیجه در همه جا یکی بود. برآمد موجی از" اسلام گرائی"، نفوذ کم دامنه نیروهای سکولار، ترقیخواه و رهایی بخش وعدم توانائی در سازماندهی جامعه به سمت دموکراسی. ازیک طرف نیروهای متحد وسازمان دهی شده اسلامگرایان صف کشیدند،در مقابل چند پارگی و انشعاب وسرمستی و شادی هرج و مرج در بین نیروهای غیرمذهبی. نبردی نابرابر آغاز شد که نتیجه آن لزوما از پیش نا نوشته بود.اما با این حال نگرانی ها جدی هستند. وضعیت کنونی منعکس کننده و ناشی ازسالها فرگشت سیاسی سرکوب دراین مناطق است. در واقع، در چند دهه اخیر منطقه عرب ـ مسلمان شاهد روندی انحرافی و افراطی را تجربه میکند. گستره ای ازمبارزات آزادی بخش و هویت سازی ملی همراه با احساسات قوی ضد امپریالیستی.بعلاوه این منطقه براثر جنگهای متوالی متحمل خسارات مادی و انسانی وبویژه جامعه مدنی رشدی بسیارکُندی داشت. جنبشهای ملی شکست خوردند. نیروهای مترقی و یا مارکسیست ها که نقش مهمی را در منطقه در دهه پنجاه و شصت ایفاء می کردند،توسط دشمنان اصلی و رقیب خود یعنی نیروهای تاریک اندیش و اسلامگرا و همچنین حکام مستبد شدیدا سرکوب و قلع و قمع شدند.قابل توجه اینست که بیشترین قربانیان اسلام سیاسی و بنیادگرایان،ازمسلمانان و اعراب هستند تا ازغربی ها. هر چند قتل نفس هر انسان مسلمان و غیر مسلمان به هیچ دلیلی قابل توجیه نیست .
چشم انداز سیاسی جدیدی که بجای خوانش قبلی از نیروهای سیاسی می نشیند،حاکی ازبرآمد نیروهائی است که منطقه را به سمت درگیری قومی ـ مذهبی سوق میدهند. امروزه نگاه دیگرقاره ها،ازاین چرخش،بیانگراین نوع درگیری ها دراین منطقه تفسیرمیشوند .از فلسطین گرفته تا کشورهای ساحل، مغرب، مصر، سوریه وکشورهای خلیج فارس همه حاکی از بوجود آمدن شرایط جدیدی است که تجاوز وحملات و گروگانگیری و درگیریهای ملی،قومی ـ اسلامی توسط اسلام گرایان تداعی میکند. بعلاوه این منطقه شاهد درگیری خونین بین گروههای شیعه و سنی است که از طرف بعضی قدرتها منطقه ای و بین المللی پشتیبانی میشوند. گروهای سلفی، گاهی اوقات متحد القاعده، اقدامات افراطی را علیه غرب انجام میدهند تا خود را بعنوان تنها نیروی مدافع هویت و عدالت اقشار تحقیر شده مسلمان منطقه براثرسیاستهای لیبرالی و امپریالیستی جلوه دهند. این منطقه به یک میدان وسیعی از مداخلات نظامی،باز ترکیب نیروها و یارگیری و دخالتهای سیاسی تبدیل شده است. هر جائی که سلاح جای دیالوگ را گرفت،دولت تضعیف شد ورقابتهای قبیله ای برآمد کردند واز این راه کسب و کارو درآمد وبستن قرار دادهای پنهانی در پناه آتش بس موقت، رونق یافتند. عراق و لیبی توسط بازرگانان سوداگر و با همدستی سران قبایل واپسگرا به غارت برده میشوند. با فروپاشی دولت در سومالی،قدرت به دست باندهای رقیب افتاد که به آدم ربائی ودریا زنی روی آوردند. کشورهای ساحل هم به سرعت تبدیل به یک منطقه وسیعی از نا امنی تبدیل شدند که فقط بخشهای کوچکی از آن که دارای منابع پرارزش هستند،با تدابیر فوق العاده حفاظت میشوند.این درحالیست که اقیانوسی از فقرو بد بختی درحاشیه این منابع برای زنده ماندن درگیرند. درحفاظت از این منابع،شرکتهای فراملیتی و دولتهای متحد مربوط ماموریت حفاظت از این منابع را به فرانسه دادند و قرعه این "افتخار" نصیب رئیس جمهورسوسیال دموکرات شد. دراین منطقه،امپریالیسم واسلام گرایان علیه خلقهای منطقه عمل میکنند."بهارعربی" در قلب این چرخش قرار دارد.خلقهای این مناطق از یکطرف باانحرافات اقتدارگرایان تازه بقدرت رسیده مواجه اند و از طرف دیگربا تشدید خشونت برآمده از این قدرتها روبرو هستند.شبه نظامیان سرکوبگردرهر دوکشورمصرو تونس سربرآوردند. آنهابا توسل به رعب و و حشت سعی میکنند فضای امنیتی ای با قوانین شریعت برجامعه، مردم و آزادیهای فردی تحمیل کنند. شبیه آنچیزی که در ایران با نام امربه معروف کمیته های ارشاد درتحمیل رعایت اصول اسلامی بوجود آوردند.با ترور سیاسی رهبران چپ و شبیه ابتدای انقلاب ایران،گام جدیدی در نشان دادن ماهیت این اسلامگرایان برداشته شد. پیام این ترورها واضح است: ترقی خواهان باید درک کنند که زمان اسقرارقدرت اسلامی از طریق صندوق رای و یاحتی با توسل به زور فرارسیده است و"بهار" راباید به سرعت فراموش کرد. درسال های اخیرچنین مدلهائی درایران،مراکش، ترکیه، ، سودان وکشورهای خلیج فارس باجرادر آمدند. فشارها برای هدایت "قیامهای اعراب» در راستای بنیادگرائی بسیار قوی هستند.
تلاشهای زیادی صورت گرفت و میگیرد تا "بهار عربی" را با دیگر پارادایم در تاریخ مقایسه کنند.عده ای آنرا الهام گرفته ازانقلابهای 1848 در اروپا، یا دوره انتقال دموکراتیک در آمریکا لاتین سال 1980و سپس پرخش این قاره به چپ در 2000، وهمچنین دوره انتقال دراروپای شرقی در اواخر دهه 80 میلادی میدانند.عده ای هم حتی نقش مرکزی "مسئله فلسطین" دربرپائی این رویدادها و یا ابعاد جنبش ضد امپریالیستی را پیش میکشند. اما به همان میزانی که رویدادها به جلومیروند،همه این توضیحات و پارادایم ها ارزش خود را دست می دهند. زیراهمه چیزبرمیگردد به ویژگی های منطقه، به طورعمده به قدرت استبداد و وزن سنگین مذهب. اما نباید همه چیز را تمام شده فرض کرد. ازجمله این امید بزرگ مبارزه برای آزادی و شرافت و عزت انسانی نمی تواند برای فردا بی جواب بماند. نمونه امیدوار کننده آن مبارزه متحد نیروهای لائیک و چپ درتونس برای پس زدن نیروهای اسلامگرا در قدرت است که با درس اندوزی از تفرقه و پراکندگی در ابتدای انقلاب ،ثمره تلاش خود را در اتحاد لمس میکنند. هر چند نبرد که بر که پایان نیافت واین دوستان باید هشیار باشند.
این خیزش ناگهانی و شرایط بوجود آمده، جهان عرب و درراس آن رهبران عربستان را حیرت زده و واشنگتن را به دمیدن روی جرقه اعتراضات متهم کردند که وفادارترین متحدان خود را یکی یکی رها میکند.این حکم مستبدین سعودی و اعراب میتواند درباره تلاش آمریکا درمهار کردن این جنبشها درست باشد اما جنبش آزادیخواهی منافع این دو محور را به خطر می اندازد.
تونس : انقلاب تونس در 17 دسامبر 2010،از شهر سیدی بوزید ـ واقع در مرکز تونس ـ پس از خودسوزی محمد بوعزیزی، یک جوان تحصیل کرده فروشنده میوه و سبزیجات جرقه زد و با مرگ او درکمتر از یکماه در ژانویه 2011،شورش پایتخت کشوررافراگرفت. ادارات پلیس و دفاتر حزب درقدرت به آتش کشیده شدند.عکس های بن علی رهبرمستبد تونس با فریاد "رها کن" به پائین کشیده شدند. درخط مقدم،جوانان با نیروهای امنیتی مسلح درگیرشدند و روزهای بعد وکلا،آموزگاران و اساتید دانشگاهها،بیکاران و مدیران شرکتهای کوچک و متوسط به تظاهرات پیوستند. کانال تلویزیونی الجزیره قطری،بطور دائم تصاویر تظاهر کنندگان را با شعار:آزادی،عدالت ودیانت، پخش میکرد. میلیونها بیننده تلویزیونی ازالجزایر گرفته تا قاهره با تعجب تحسین برانگیز به تماشا نشستند و درکمتراز سه هفته نخستین دیکتاتورعربی سقوط و به عربستان پناهنده شد. در دوره انتقال و تشکیل دولت و قانون اساسی جدید،اسلاگرایان به رهبری راشد قنوشی،متحدانه خود را برای تسخیر همه قدرت آماده کردند. این در حالی بود که نیروهای لائیک،چپ و چپ افراطی با پافشاری براختلافات برجای مانده و متاثراز جنگ سرد،در پراکندگی بسر میبردند. هرچند درصد باسوادن در این کشور بالاتر از کشورهای همسایه است،اما نادیده گرفتن ویا کم بهاء دادن به پتانسیل قوی سنت خفته در قلب شهرهای کوچک و روستاها توسط نیروهای لائیک،میدان را برای اسلامگرایان با شبکه های خود در قالب کمیته های امداد و خیریه باز گذاشت.جنبش النهضه درانتخابات مجلس موسسان دست بالا را آورد و نخست وزیر دوره انتقال هم از این جریان انتصاب شد. در انتخاب ریاست جمهوری هم، اسلاگرایان زیرکانه به منصف مرزوقی رای داند تا ترس از یکدست شدن قدرت را از ذهن مردم بکاهند. در مقابل نیروهای لائیک و چپ با اکرا باو رای دادند. راهبرد افراطی در تشدید پراکندگی چپ و لائیک و اقدامات گروههای تروریستی در ترور شخصیتهای مهم چپ،سرانجام تونس را وارد مرحله عدم ثبات هدایت کرد. اما این بار بامیانجیگری قویترین نیروی اجتماعی "سندیکا متحد کارگری تونس"،دولت اخوان المسلمین مجبور به گفتگو با اپوزیسیون شد. پس از یک دوره بحث طولانی، 19 گروه از سازمانهای چپ،لائیک و جامعه مدنی در جبهه دموکراتیک مردم تونس گردهم آمدند تا پروسه بازنگری قانون اساسی و بویژه موضوع لائیسیته و موقعیت زنان، و بیطرف بودن دولت انتقال را براسلامگرایان بقبولاندند. مردم تونس با الهام ازاپوزیسیون مصر که خواهان برکناری محمد مرسی بودند،خواهان برکناری النهضه شدند. و پس از شش ماه تلاش پیگیر موفق میشوند تا شرایط را برای تشکیل کابینه ای ازهمه نیروهها و بویژه یک نخست وزیر تکنوکرات برای برگزاری انتخابات و تدوین قانون اساسی جدید فراهم آورند. اخوان المسلمین النهضه بعد از یک دوره بحران طولانی بویژه در فاصله اوت 2013 تا ژانویه 2014 سرانجام مجبور به ترک قدرت شد.این بحران بویژه با به قتل رسیدن شوکری بلعید وکیل دادگستری و از شخصیتهای مهم چپ در 6 فوریه 2013،و سپس قتل محمد براهمی نمایده جریان چپ در مجلس ملی قانون اساسی در25 ژوئیه2013 توسط افراطیون وابسته به سلفیها،منجر به استعفاء نحست وزیرشد. تونس نخستین کشورعربی است که با قیام خود دیکتاتوری سکولار بن علی را ساقط و در تداوم و پای فشار در راستای استقرار یک جامعه دموکراتیک، ازقدرت گیری اسلامگرایان و تحمیل قانون شریعت برکشورخود جلوگیری کند.این کشور تا رسیدن به ثبات و استقرار جامعه ای دموکراتیک هنوز فاصله دارد.اما شواهد و قراین از مقاومت نیروهای سکولار حاکی از آنست که در این مرحله نقشه اسلامگرایان به شکست انجامید.هر چند نمایندگان مجلس قانون اساسی توانستند موادی از قانون پیشنهادی اسلامگرایان را که هرگونه قوانین قضائی و اجتماعی را به شریعت اسلام ارجاع میداد حذف کنند ودولت را ملزم به تامین حقوق برابر زن و مردم و آزادی عقیده بدانند. در روزهای آینده قانون اساسی جدید به تصویب نهائی خواهد رسید. مصر: اولین تظاهرات در 25 ژانویه در قاهره، اسکندریه و سوئز آغازگردید. سپس میدان تحریر، قلب پایتخت مصر، صحنه درگیریهای مرگبار با نیروهای امنیتی شد. این میدان به نمادی از اعتراضات اما مصمم تبدیل شد که درآن زنان، مردان، پیر و جوان وازهمه اقشارو طیفهای سیاسی شرکت کردند.درگزارشات تلویزیونی،پیرمردی خطاب به یک سرباز از او میخواهد تا به تظاهر کنندگان میدان تحریر بپیوندد. در حالیکه حسنی مبارک به ارتش فرمان حمله میداد،مردم فریاد میزدند:"مردم خواهان سقوط رژیم هستند".در مصرهم این اعتراضات مردمی، دارای خصلت خودجوش بود وبرخاسته از منطق شورش. بنابراین،این شورش،به مفهوم دقیق آن توسط یک رهبری، یک ایدئولوژی و یا یک سازمان سیاسی هدایت نشد. سرانجام در 11 فوریه 2011،ارتش تصمیم به کنار گذاشتن حسنی مبارک،رئیس دیکتاتورمصر،میگیرد.
در پایان ماه ژوئن 2012،محمد مرسی برخاسته از اخوان المسلمین وفردمورد علاقه و نزدیک به قطر با 51.7 درصد از کل 38 درصد شرکت کنندگان به ریاست جمهوری انتخاب شد. پانزده روز پس از نتایج اعلام شده،خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا به دیدار محمد مرسی میرود.کشور کوچک قطر اینک در رویای رهبری خاورمیانه جدید است.
عربستان سعودی که از تغییرات سریع در کشورهای عربی در شوک بود،به زحمت سر برآورد.دراین مرحله خودراهمسو با تحولات اما تهاجمی ترنمود.عربستان هنوزسقوط حسنی مبارک، دوست بزرگ خود را به نفع اخوان المسلمین محمد مرسی ،متحد کشور کوچک قطر را هضم نکرده بود و بدتراز آن مرسی بعد از انتخابش به دعوت ایران در سپتامبر 2012برای شرکت در کنفرانس کشورهای"غیر متعهد، به تهران رفت.در حالی که روابط میان مصر و ایران از زمان انقلاب اسلامی سال 1979 قطع شده بود. هیچ چیز از نظر مرسی غیر قابل حل بنظر نمی رسید: میانجیگری بین اسرائیل و حماس دردرگیری نوامبر 2012 در غزه که با استقبال گرم واشنگنتن روبروشد. او بظاهر موفق به برکنار مارشال طنطاوی،مرد قدرتمند ارتش مصر که در گرماگرم مبارزات، حسنی مبارک را ازمقام خود برکنار کرده بود، میشود و عبدالفتاح السیسی را که به در"ستکاری و وفاداری؟" مشهور بود بجای طنطاوی مینشاند.مرسی با این ایده مرتکب اولین خطا میشود و در 22 نوامبر 2012، درحکمی، السیسی را در بالاترین مرجع حقوقی قرارمیدهد. و در این شلوغ کاری،قانون اساسی جدید را که عجولانه تدوین شده بود به همه پرسی میگذارد.احزاب لیبرال،چپ،لائیکها و جوانان انقلابی از شرکت در همه پرسی خودداری کردند.اخوان المسلمین و حزب النور،شاخه سلفی توانستند با 63 درصد از 25درصد کل شرکت کنندگان درهمه پرسی، خود را پیروز اعلام کنند.مخالفین ازاین نتایج از خواب بیدار شدند. انفجار خشم، به طور همزمان در سراسر کشور، اخوان در قدرت را شگفت زده کرد تا آن حد که مجبور به بسیج شبه نظامیان خود شد. درگیریها بین موافقین و مخالفین منجر به کشته شدن ده ها تن شد. اخوان دیگر مورد تنفر اکثریت مصریها شد.بحران اقتصادی و کمبود آذوقه و قطع کمک مالی واشنگتن شرایط را برای مرسی تنگ نمودند. محمد مرسی دیگر رئیس جمهور همه مصر نبود بلکه نماینده بنیادگرایان در قدرت. ارتش در رابطه با به "خطر افتادن کشور" باو اخطار داد. اواما با پشتوانه به اعطای اعتبارات نامحدود قطر،این اخطارها را جدی نگرفت. عربستان سعودی اما همه اعتبارات را از او قطع کرد.
در بهار سال 2013، سه تن از فعالان جوان جنبش "تمرد"را پایه گذاری کردند. این جنبش کارزارجمع آوری امضاء برای برکناری مرسی را آغاز نمود. میلیون ها امضاء از سراسر کشور جمع آوری شد. 30 ژوئن، میلیون ها نفر از معترضان در خیابان هستند و ارتش با پروازهلیکوپترها به طرق مختلف ازمعترضین حمایت میکند. محمد مرسی در کاخ ریاست جمهوری در حالت انتظار بسر میبرد.در سوم ژوئیه، ژنرال آل سیسی،با "فتوای" مقامات مذهبی مرسی را برکنار کرد. بدین شکل اولین رئیس جمهور اسلامگرای یک کشور عربی که در یک روند دموکراتیک انتخاب شده بود از مصدرش پائین کشیده شد.اگر چه میتوان این روندها را طور دیگری فرمول بندی کرد: یک غیر دموکرات دریک روند دموکراتیک انتخاب شد وبا روند غیر دموکراتیک برکنار و "مشروعیت" قانونی یافت. نظامیان،عدلی منصور،دادستان کل کشور را به عنوان رئیس جمهور موقت منصوب کردند. حکام نظامی وعده قانون اساسی جدید وبرگزاری انتخابات در ظرف شش ماه آینده را دادند.
اخوان المسلمین اما همچنان به "مشروعیت" خود برخاسته از صندوق رای چسبیده است. میانجی گری آمریکا و اروپا هم برای جلوگیری ازدرگیری ناموفق بود. در سپیده دم 14 اوت، خودروهای پلیس به چادرهاو خیمه های اسلام گرایان دراطراف مسجد ربه ال الظاویه در قاهره یورش بردند. براثر خشونت پلیس تعداد بیشماری به قتل رسیدند. دراقدامی تلافی جویانه ، پنجاه کلیساه قبطی ها به آتش کشیده شد. در پایان روزحمله بیش از هزارتن کشته شدند. این ترادژی به تشویق عربستان وبرافروخته شدن ارتش ناسیونالیسم، باسرکوب بی رحمانه ادامه یافت. مدیران کلیدی اخوان المسلمین وهمچنین هزاران فعالان اخوان دستگیر و به زندان انداخته شدند. محمد مرسی را به دادگاه کشاندند و در مقابل حسنی مبارک از اتهامات تبرئه شد.در پایان دسامبر2013، مقامات نظامی، اخوان المسلمین را به عنوان یک"سازمان تروریستی" اعلام کردند.مستقل از اینکه درصحرای سینا شورش و یا حملات تروریستی صورت میگیرد،اما به میل و خواست عربستان که هر گز"بهار خلقها"را نچشیده است یک رژیم استبدادی دوباره در مصر استقراریافت.14 ژانویه 2014، قانون اساسی جدید با 98 درصد از 38 درصد شرکت کنندگان؟ تصویب شد.این درصد آرا را قبل از هر چیز باید به حساب برگشت به نیروی عادت دیکتاتوری گذاشت تا یک روند واقعا دموکراتیک.
برای تحکیم تغییرات بوجود آمده در مصر،عربستان سعودی و امارات متحده عربی با دادن کمک و اعتبار 12 میلیاردی از این تغییرات استقبال کردند.ژنرال آل سیسی هم که در کودکی رویا رئیس جمهوری را در خواب دیده بود، می خواهد در یک همه پرسی خود را در آن آینه ببیند. دراین تغییرات ما شاهد سردرگمی و بی برنامگی و تفرقه افراطی بین لیبرالها،سکولارها و نیروهای چپ و سندیکا بودیم که نتواستند در یک برنامه مشترک انقلاب را در مسیری هدایت کنند تا کشور را از ناگریز بودن هژمونی ارتش و بختک دیرینه اخوان المسلمین نجات دهند.
یمن: همسایه بلافاصله با عربستان سعودی و با بیش از 1800 کیلومترمرزمشترک وارد صحنه اعتراضات شد.در 27 ژانویه 2011،هزاران نفر در صنعا پایتخت یمن در یک گردهم آئی خواستار برکناری علی عبدالله صالح،رئیس جمهور شدند.
علی عبدالله صالح پس از سی و سه سال در رأس دولت،میخواست با دستکاری قانون اساسی خود را برای انتخابات 2013 آماده کند. شورش اما به جنوب کشوردرعدن،بویژه در بین دانشجویان گسترش مییابد.علی عبدالله صالح، که از یک سوء قصد جان سالم به در برد،برای درمان به عربستان سعودی رفت. او در برابر فشار معترضین مجبور به امضاء توافقنامه انتقال قدرت و بدین شکال راه خروج از قدرت برای او فراهم شد. جنگ داخلی ادامه دارد.رهائی از رژیم استبدادی و برابری و دموکراسی در یک صف،حرکات تروریستی سلفیها علیه دولت و مبارزین در صف دیگر و دولت علیه هردو.
بحرین: آتش اعتراضات در این کشور پادشاهی کوچک،در14 فوریه2011 روشن شد. جوانان معترض، عمدتا شیعه، در میدان مروارید درمنامه،چادر زدند و تسلط خاندان آل خلیفه را که اقلیت جمعیت سنی را تشکیل میدهند را به چالش کشیدند.اما در 2 مارس 2011 ، عربستان سعودی و امارات متحده عربی سربازان خود را برای کمک به همسایه خود میفرستند. بیش از1000 نفراز نیروهای نظامی به دفاع از نهادها و زیرساخت های استراتژیک گماشته شدند.تانکهای نیروهای امنیتی بحرین با خشونت هر چه تمام معترضان را از میدان مروارید پراکنده کردند.حاکمیت آل خلیفه معارضین را متهم به آلت دست ایران، قدرت بزرگ شیعه،کرد.در18 مارس،بنا به دستور حکام بحرین، بنای یادبود میدان منامه با خاک یکسان شدد.قیام بحرین و"بهار عربی"آن بااولین مداخله نظامی ریاض،مدافع منافع اهل سنت در خاورمیانه نافرجام شد.
عربستان سعودی با دیدن جرقه های اعتراضات در حوزه نفوذ اش و با آغاز تظاهرات جنبش "20 فوریه" در مراکش و اعتراضات به گرانی در اردن،باین دو کشور پیشنهاد پیوستن به شورای همکاری کشورهای خلیج(فارس) را داد. پیش از این، این شورا به کشورهای نفت خیز جنوبی حوزه خلیج فارس محدود میشد. با توجه به ماهیت نظامهای فوق،اتحاد مقدسی از "مخالفین انقلاب" شکل گرفت.
فراگیر شدن شعله "انقلاب" در این محدود ختم نشد.لیبی و سپس سوریه به نوبت وارد دایره تظاهرات ـ سرکوب، میشوند. اما با این تفاوت که اعتراضات در این دو کشور به سمت جنگ سوق داده شد.
ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی که از سقوط بن علی و مبارک در شوک و سرگیجی بسر میبرد، به فشارهای قطردرهدایت علیه لیبی تن داد. ملک عبدالله، پادشاه عربستان یک تصفیه حساب قدیمی با قذافی در سر داشت.او قذافی را مظنون به توطئه علیه جان او در سال 2003،زمانیکه هنوز ولیعهد بود،میدانست. دراجلاس مارس 2009، دردوحه، قذافی قبل از ترک سالن با غرور تمام، درخطاب به ملک عبدالله،او را "عروسک" بریتانیا و آمریکا توصیف کرده بود. آتش انتقام از زیر خاکستر سر برآورد و زمان تصفیه فرا رسید.
لیبی: درگیریهای لیبی در 17 فوریه2011 از شهر بنغازی شروع و در 20 اکتبر همان سال با قتل سرهنگ قذافی،که بیش از 42 سال با اقتدار بر لیبی مستبدانه حکومت میراند پایان یافت. برای پایان دادن به اقتدار قذافی،ناتو وارد عملیات نظامی شد و هزاران نفر هم جان خود را از دست دادند. این مداخله نظامی در اموراین کشورها خود آغازی شد برای نقطه پایان به روش سنتی پادرمیانی در پایان دادن درگیری و اختلافات که پیش ازاین قطر در سیاست خارجی خود پیش میبرد.حمد بن جاسم آل ثانی نخست وزیر قطر با مانور ماهرانه موفق به تصویب قطعنامه 1973 شورای امنیت میشود که پرواز هواپیماهای جنگی قذافی را درآسمان لیبی ممنوع میکند. بعد از قطعنامه،ناتو هواپیماهای خود را بر فراز لیبی به پرواز درآورد.با پشتیبانی کشورهای عربی خلیج فارس از این قطعنامه،این کشورها روسیه را قانع میکنند تا از حق وتوی خود استفاده نکند.
اکیپ تلویزیونی الجزیره از نخستین شبکه ای بود که وارد بنغازی ،سر پل قیام مردم لیبی شد. این کانال تلویزیونی درهماهنگی کامل، انقلابیون را همراهی میکرد.اگرچه این شبکه در زمان قیام علیه بن علی در تونس ممنوع بود. اما با کمک ویدئووتصاویر شبکه های اجتماعی شورش مردم تونس را تحت پوشش قرار میداد. این شبکه اما پس از سقوط حسنی مبارک در 11 فوریه،با عنوان "صدای بی صدایان" خاموش شد.
شبکه الجزیره با مهارت کامل در دو جبهه هم همراه با شورشیان مسلح در شن زارهای "سیرانیک" از شهرهای نفت خیز بودو هم دردوحه تریبون را به یک شیخ لیبیائی اخوان المسلمین داده بود.این شیخ برای بسیج مردم و در خطاب به "انقلابیون" میگفت: من پیشانی شما را میبوسم و در مقابل شما سر تعظیم فرود میآورم. همزمان با این تکلمه های شاعرانه،قطرهواپیماههای جنگی میراژ2000 را در کنار هواپیماههای جنگی "رافال" نیروی هوائی فرانسه برای بمباران پادگانها و مراکز حساس نظامی به پرواز در میآورد. و همزمان ،نیروهای قطری به آموزش شورشیان لیبائی برای تسخیر باب العزیزیه،ستاد فرماندهی قذافی مشغول بودند. "خوشبختانه" با مهارتهای فوق العاده خلبانان،مراکز نفتی سالم باقی ماندند.اما تاکنون ازسرنوشت 138 میلیارد دلار سرمایه های توقیف شده لیبی در کشورهای غربی خبری نیست.البته گفته میشود بعضی از کشورهای ائتلاف در بمباران لیبی فاکتور هزینه های بمباران را برای دولت دوست مستقر در لیبی فرستادند.
سوریه: تراژدی سوریه از15 مارس 2011 با تظاهرات ضد دولتی توسط جوانان سرکش درشهر "درعا" هم مرز با اردن شروع شد.این جوانان شعارهائی را بردیوارهای شهر علیه رژیم دیکتاتوری نوشتند.این جوانان بازداشت و تحت شکنجه قرار گرفتند و پس از یک هفته به خانواده شان تحویل داده شدند.این آزادی با تاخیر،جرقه ای شد تا اعتراضات به دیگر شهرها سرایت کند. با وجود ترس از سرکوب،صف تظاهرات هر روز بیشتر میشد.
این وضعیت بوجود آمده فرصتی را برای قطر بوجود آورد تا هدایت مخالفین علیه بشار اسد را بدست گیرد.وچهار ماه بعد از شروع تظاهرات،در ژوئیه 2011 قطر سفیر خود را بعنوان اعتراض از دمشق فراخواند. با این تصمیم روابط رسمی امارات با رژیم اسد قطع شد.نیکولا سارکوزی رئیس جمهور پیشین فرانسه به تبعیت از دوست دیرینه اش حامد بن خلیفه آل ثانی، امیر قطر کارزار برپا ئی و سازماندهی "ائتلاف ملی سوریه" و "دوستان سوریه" را بعنوان سرپل حمله علیه رژیم سوریه آغاز نمود.این شیخ نشین بادرآمدهای سرشارازگاز و نفت و چپاول ازمیعانات مشترک با ایران وسوءاستفاده ازغفلت ودرماندگی سردمداران بی لایق جمهوری اسلامی در کش دادن به معضل هسته ای ودرگیرکردن ایران در مناقشات اعراب، برآن شد تا خود را درکنار"خوب تاریخ انقلاب" و اعتراضات خیابانی قراردهد.کانال تلویزیونی الجزیره اعتراضات خیابانی به خون کشیده شده توسط دیکتاتوری حاکم در سوریه را وسیعا منعکس میکند.الجزیره در تبلیغات خود،شیخ یوسف قرضاوی از مفتی های نزدیک به اخوان المسلمین را،در برنامه ای تحت عنوان"شریعت و زندگی" در تکفیرو پرخاش به خانواده اسدو متحدینش ایران و حزب الله مشغول است. همانطوریکه قطر درشکل دهی "شورای ملی انتقالی"،شاخه سیاسی شورشیان در لیبی نقش عمده را ایفاءنمود، درتشکیل"شورای ملی سوریه"هم که نزدیک به تفکرات اخوان المسلمین است،عمل نمود.این شورا اما از ماه اوت 2012با فشار عربستان مجبور به تغییر اعضا شورا داد و سلفی های نزدیک به عربستان دست بالا را گرفتند.
اما قبل از تغییرات فوق در شورا، حمد بن جاسم، نخست وزیر قطر از تصمیمات روسیه و چنن دراستفاده از حق وتو برای جلوگیری از محکومیت اسد و مهیا کردن قعطنامه ای شبیه دوره قذافی،چنان برآشفته شده بود که تصمیم به نظامی کردن قیام علیه اسد گرفت.با این تصمیم تحویل سلاح ها از مرز ترکیه و با توافق ضمنی رجب طیب اردوغان که به تفکرات اخوان المسلمین نزدیک است آغاز شد. اولین محموله های نظامی در ژانویه2012 به شهر حلب وارد شد وارسال این محمولات تا اواخر ژوئیه هر چه بیشتر شتاب گرفت. در ذهن استراتژیستهای دوحه، حلب سوریه شبیه بنغازی لیبی است که از آنجا پیروزی حاصل میشود. این خوشبینی برای امیران دوحه تا آن حد بود که آنها در فوریه 2012 موفق به آشتی دادن و امضاء توافق بین حماس و فتح میشوند.براساس این توافق خالد مشعل که پیش از این مورد حمایت اسد و دردمشق زندگی میکرد،رابطه خود را با اسد قطع و در دوحه مستقرشد. شوربختانه بخشی از فلسطینیان مستقردر اردوگاه های سوریه به دام سلفیها افتادند وبخشی هم به دفاع از رژیم دیکتاتوری اسد. از همه جا بی خانمان شدند.
اما ریاض از این جاه طلبی قطر ناخرسند بود. در تابستان سال 2012،حاکمیت سعودی دست به کار میشود. شاهزاده بندر بن سلطان، سفیرعربستان درواشنگتن 1983-2005،مسئولیت سرویس های اطلاعاتی عربستان را در دست میگیرد.اوبه پیچ و خم و روابط در کنگره آمریکا آشناست. نقش اودر دوران جهاد علیه شوروی سابق در افغانستان شناخته شده است.او مبتکر پیوند دادن اسلام رادیکال، دلارهای نفتی،سیا و موشکهای استینگرآمریکائی بود که دردوران خود"شگفتی"آفرید.
پس چرا این تجربه شوم در سوریه اجرا نشود؟ تصادفی یا نخستین اقدام نقشه بندر بن سلطان در سوریه انفجار یک کامیون در مقابل وزارت دفاع در 18 ژوئیه 2012،بود که منجر به کشته شدن آصف شوکت،برادر زن بشار اسدشد.بنظرمیرسید که حکومت سوریه به پایان نزدیک میشود. ریاض از این انفجار خرسند. حتی کشته شدن قاسم سلیمانی رئیس واحد نیروهای قدس در این انفجار را شایعه کردند.
در واقع کشورسوریه بشار اسد، اکنون صحنه رویارویی جغرافیای سیاسی(ژئوپولیتیک) در ابعاد وسیع است. چالش در این کشوربه ظاهر برخوردبین اکثریت سنی به حاشیه رانده شده توسط سیستم علویها،است. اما درابعاد منطقه ای جنگ نیابتی باایران شیعه، بهترین هم پیمان دمشق از یکطرف، واز طرف دیگربین قطر، ترکیه و عربستان سعودی برای رهبری کشورهای سنی رقابت وجود دارد. در سطح جهانی،روسیه که خواهان برگشت مقتدرانه به منطقه است همراه چین،و در طرف مقابل ایالات متحده و متحدین انگلیسی و فرانسوی آن.
هم زمان با انفجار مهیب در دمشق، شورشیان وارد شهر حلب شدند و دست به پیشروی همه جانبه زدند.همه مناطق هم مرزبا ترکیه و سپس با عراق را به تصرف خود درآوردند.سلاح های سنگین خریداری شده از کرواسی توسط ریاض به جنوب سوریه سرازیر و جبهه سوم گشوده شد.اینک حتی دمشق در تیررس تهدید قرار دارد.
آگاهی ازاین خطر، تهران تحت رهبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که در سال 1388 "بهار ایرانی" را درهم شکست،تصمیم به بسیج همه نیروهای خود برای نجات بشاراسد نمود. حزب الله لبنان به کمک فراخوانده شد. شبه نظامیان شیعه عراقی هم وارد کارزار شدند.ارتش سوریه توسط گروهی از مشاوران رژیم ایران سازماندهی شد. در مقابل، جهادیهای اسلامگرا بیش ازپیش از سراسر جهان از طریق ترکیه وارد سوریه شدند.هزاران کشته و زخمی،آوارگی میلیونها زن و کودک،پیروجوان.
مسکو هم به نوبه خود برای ارتش سوریه سلاح میفرستد. سرانجام محورگروههای شیعه موفق به پس زدن مخالفین سوریه شدند. از ژوئن 2013 وبا سقوط شهر استراتژیک القصیر درنزدیکی مرز لبنان، اسد موفق به سازماندهی مجدد نیروهای خود به سمت پیشروی میشود. جبهه شورشیان بر اثر مداخلات و ضربات گروه های جهادی ترک برمیدارد.بویژه در بین خشن ترین گروه بنام "داعش"دولت اسلامی در عراق و شام. این گروه با "آزاد"سازی مناطق واجرای قانون شریعت و برافراشتن پرچم سیاه و سفید لا الاهه ال الله حضرت محمد،رعب و وحشت در میان مردم ایجاد کرد.
قدر مسلم فاجعه سوریه نه تنها از نظر انسانی و مادی غیر قابل جبران است بلکه منطقه خاورمیانه به سمت آبستنی از حوادث غیرمترقبه و فاجعه بارترجنگ قبیله ای وهمچنین سنی و شیعه، سوق داده میشود. خطرعدم ثبات و سرانجام نامحتوم از استراتژی حمله نظامی به محوری فرانسه ـ عربستان به مصالحه در محور آمریکا ـ روسیه و برگزاری کنفرانس ژنو2 منتهی شد. با امید به صلح و اجتناب از جنگ ویران گر خاورمیانه.
اسرائیل: در بین کشورهای خاورمیانه شاهد تحولات سیاسی نبود.هرچند اعتراضاتی علیه سیاستهای اقتصادی دولت راست افراطی نتانیاهو برپا شد. او اما با شرایط پیش آمده در کشورهای همسایه توانست با ایجاد ترس در ذهن مردم و"خطرات"هسته ای ایران به اهداف خود برسد: فروش ماسکهای ضد شیمیائی و سرکار گذاشتن مردم از وقوع حمله ایران. تشدید تنش بین کشورهای خاورمیانه و فروش تسلیحات توسط شرکایش بویژه در آمریکا و دریافت حق کمیسیون. تصرف بیشترسرزمینهای فلسطینی و گسترش خانه سازی و غیر عملی شدن کشور فلسطین بر اساس توافقات 1967."ابدی" کردن مالکیت اسرائیل بر بلندیهای جولان متعلق به سوریه.آماده سازی افکار بین المللی برای پایان دادن به معضل حزب الله در لبنان.
حسن نادری
26 ژانویه2014 ، 6 بهمن 1392
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد