logo





سخنی در پاسداشت ِ "عرس مولانا" - بخش پایانی

يکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲ - ۱۹ ژانويه ۲۰۱۴

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarouz3-s.jpg
یکی بر سر شاخ و ، بُن می برید ......
.... و اما آشنایی به اعتراض در برگزاری این بزرگداشت گفته بود :
"مقام شامخ مولانا در هنر و ادب بجای خود ، اما آیا براستی چه لزومی دارد از راه ِبر پایی ِ چنین یادبودهایی"عرفان و تصوف" را زنده جلوه دهیم ؟ چهره جهان پس از قرون جدید دگرگون شده است و نباید به آیین های کهنه پر و بال داده شود"
گفتم: " شنیده ای که گفته اند :
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری
پاسداری از ادب و اندیشۀ بزرگان عرفان چه ربطی با کجروی بعضی از فرقه های صوفیه دارد تا به بهانۀ مبارزه با آن یکی گردن این یکی را بزنیم ؟ شاید کتابسوزانزنده یاد احمد کسروی هم به یادت باشد که هر اندیشۀ عرفانی مخالف خویش را حتی دیوان غزلیات حافظ را هم در آتش انداخته بود،تا نمادی باشد برای مبارزه با درویش بازی فرقه های صوفیه زمان او ..." و بر آن شدم پاسخ به او را در مقاله ای بیاورم تا خوانندگان هم نظر داده ،از مجموع دیدگاه ها نتیجه ای بدست آید :
دست کم بنا بر دودلیل نمی توان انتقاد آن معترض و دیگر هم فکرانش را پذیرفت ؛ نخست اینکه دوران اعتقاد جزمی به یک روش مشخص و بدون لغزش در شناخت ِدنیای بی نهایتی که بشر را در بر گرفته ، سپری شده است .در جهان چند صدایی 
قرن بیست و یکم دیگر نمی توان با اطمینان خاطر مشت ها را گره کرده برای"مثبت گرایی" علمی شعار داد . اصل "عدم قطعییت علمی" هایزنبرگ در فیزیک کوانتمی ضربه ای بنیادین به منطق پوزیتیویست ها وارد کرد ه است .تحقیر عرفان و مذهب در ذهن ِ روشنفکران "آته ئیست" بیشتر از همین دیدگاه فلسفی بر می خیزد. آنان خود سرانه و بدون هیچگونه پشتوانۀ تاریخی تمامی راه های دیگر شناخت جهان را به جز راه علوم تجربی و آزمایشگاهی ناتمام و ناقص می شمارند و همه را به یک چوب می رانند. حال آن که عرفان بعنوان شیوه ای از شناخت "بدون واسطه" و درونی با دریافت مذهبی و این هر دو با کوشش فلسفی ِ ذهن در فهم جهان، چه در روش و چه در نتیجه گیری ها متفاوتند . حاصل سخن این که در دنیای چند صدایی امروزی شناخت تجربی و عرفانی و فلسفی و مذهبی هر یک جایگاه خود را داشته ،چالش های خاص خود را دارند . در آمیختن همه آن ها با یکدیگر و بی فایده خواندن هرگونه روش معرفتی بجز روش آزمایشگاهی از ذهنی مغشوش بر می خیزد. 
هنوز از دورانی که بسیاری می پنداشتند دین آنان یا نژاد آنان یا شیوه شناخت آنان از جهان حتی طبقۀ آنان در جامعه تنها پرچمدار رستگاری بشریت می باشد، زمان زیادی نگذشته است.
دیگر آنکه منتقدان اگر تنها به بهانۀ مبارزه با دین و مذهب چنین تحقیری را نسبت به عرفان و تصوف روا می دارند ، دانسته و ندانسته آب در آسیاب نظریۀ خطرناک "برخورد تمدن ها" می ریزند. اگر جمعیت یک میلیارد و هفتصد میلیون نفری مسلمانان جهان یک سره عقب افتاده و بی فرهنگ وخام تصور شود خطایی فاحش است .از دیگر سو  نیز اگر توده های معتقد به مذاهب متفاوت اسلامی بازنگری ریشه ای در آیین سنتی خویش نداشته ، آن را برپایۀ انسانگرایی و مدارا با پیروان ادیان و فرهنگ های دیگر باز سازی نکنند ، خطر برخورد تمدن ها با قدرت هر چه بیشتر خود را نشان خواهد داد.
تعبیر و تاویل عارفانه از مذهب یکی از راه های بازنگری اسلام در راستای انسان گرایی بشمار می رود .محبوبیت روزافزون آموزه های بزرگان عرفان چون مولانا و حافظ و حلاج و سهروردی و ده ها تن دیگر نزد توده های میلیونی مردم ما از همین روست . این نام آوران، قرن هاست پرچم آسان گیری و گذشت و صلح را بر افراشته با سخنان خویش اندیشۀ مهر مرزی و عشق را تبلیغ می کنند . وقتی حافظ می سراید :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است 
با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا 
و یا مولانای ما با درکی روشن جرثومۀ حقیقت نهایی را در جمع اندیشه ها ــ ونه در یک اندیشه مشخص ــ می بیند :
همچنان که هر کسی در معرفت
می کند موصوف غیبی را صفت
این حقیقت دان ، نه حقند این همه
نه بکلی گمرهانند این همه
سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی ، کار خون آشامی است
و یا آن قطب دیگر دنیای جوانمردان عارف خرقانی بر سر در مسجدش می نویسد:
هر که در این سرا در آید ،نانش دهید و از ایمانش مپرسید
چه، آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد ،
البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.
براستی این سخنان مهر آسا کجا و اسلام طالبانی که جز به کشتار و غارت نمی اندیشند کجا؟  از یاد نبریم در طول قرون ماضیه صوفیه از بزرگترین کوشندگان رواج هنر و موسیقی در سراسر جهان شریعت زدۀ جوامع اسلامی بوده اند . باری ...
اگر کتاب سوزانی های کسروی ــ با همۀ احترامی که نزد ما دارد ــ توانست از رواج اندیشه های عرفانی جلوگیری کند ، کتابسوزانی ذهنی این منتقدان نیز خواهد توانست رسوخ زیبایی ادب و اندیشۀ عارفانه را در دل نسل های آینده متوقف کند.
چنان که می بینیم در سال های اخیر ترجمۀ اشعار مولانا توسط "کالمن بارکس" به زبان انگلیسی و اقبال عمومی مردم امریکا در خواندن آن ها چگونه از نفوذ اندیشۀ عرفانی در جهان ِ "وانهادۀ " غرب نشان می دهد . البته از آن سوی بام هم نباید فرو افتاد .جنبۀ عملی عرفان در هر دوشاخۀ بار آور خویش یعنی تصوف و آیین فتوت در کارنامۀ درخشان خود ،ضعف های فراوان هم دارد . پیر گرایی مفرط و دامن زدن به خرافات ِ سینه به سینه نقل شده از جملۀ آن کاستی هاست. در مورد فهم افکار و اشعار مولانا ابتدا می بایست خرافات رایج در میان مولویه را دور انداخت . در همان مناقب العارفین که چهل و چند سال پس از مرگ مولانا در باره زندگی وی به رشته تحریر در آمده است ، احمد افلاکی سره و ناسره ،هر چه از اطرافیان مولوی را شنیده 
بدون تحقیق در درست یا غلط بودن آن ها به ثبت رسانده است .مثلا در جایی مولانا را قهرمانی شکست ناپذیر ،و شناگری ماهر و صیاد ِ موجودات افسانه ای می آورد :
" همچنان ... شیخ محمود نجار... نقل فرمود که سالی حضرت خداوندگار ، با اصحاب و عیال ،مبنی بر عادت قدیم بجانب آبگرم می رفتند ؛ همانا به پل ِ ابوالحسن ...... رسیدند .... و آن پلی ست هول ، که در آن خداوند ِ آب هست ... و هر سالی البته باید که جانوری و اما آدمی را فرو برد و خفه کرده و بر روی آب اندازد .... فی الحال حضرت مولانا تبسم کنان برخاست که زهی خوش ،من سا لهاست که در آرزوی 
خداوند ِ این آبم .... همچنان خود را در آن آب ِ مهلک انداخت و ناپدید شد ... بعد  از لحظه ای کراخاتون دیدکه شخصی بس مهیب ، از فرق سر تا قدم در موی غرق شده ، ...از در ِ خیمه در آمد و سرنهاد ... آن جانور آبی سلام داد و اعتقاد نمود که ما نیز از بندگان ِ خداوندگاریم ...او در قعر آب ما را به ایمان و عرفان دعوت نموده است ....در این حکایت بودند که [مولانا] چون شیری غران ، غزل گویان.. ...از در ِخیمه در آمد .... فرمود : یا تمساح ! بعد الیوم ، تا من در عالمم ،از این ها مکن! سر نهاد و مقدار عقدی چند ، مروارید ِ شفاف ِ غلطان ...در پیش ِ کراخاتون نهاد و روانه شد " (1)
و تازه آن مروارید ها را هم در جهاز دختر مولانا ملکه خاتون نهادند!!! تصور بفرمایید امروزه به نومرید امر شود چون در سلک دراویش آمده باید این خرافات را بپذیرد !!
باری ... سخن کوتاه . البته نمی توان کاستی های جریان عرفان و تصوف را در نگاه به جهان نادیده گرفت .اما می بایست با حوصله فراوان به پیراستن شاخه های نا خواسته و خشک پرداخت . اما یکسره بیخ این درخت تناور را کندن و دور ریختن به معنی پشت کردن به فرهنگی کهن با تمام جلوه های زیبا در هنر و ادب است افزون بر آن ،برداشت های عارفانه از ادیان به مومنان نوعی سعۀ صدر و گذشت در برابر ناهمکیشان می آموزد . آنان در می یابند که لازم نیست دین و آیین خود را تنها حقیقت جهان بدانند . در همین راستا آموزه های مولانا یکی از با ارزش ترین راه ها برای رسیدن به صلح و آزادی درون است . آزادی درون، فرد را به آزادگی می کشاند وصلح جهانی وابسته به همیاری همین آزادگانست .
پایان 

زیر نویس :

1 ) افلاکی ، مناقب العارفین ، به تصحیح تحسین یازیجی ج2 ص513 به اختصار
http://zibarooz.blogfa.com/

مشاهده سخنرانی نویسنده در مراسم پیشباز "عرس مولانا" آلمان ــ هانفر
http://www.youtube.com/watch?v=evgs721Lh5I

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد