logo





هنرمندان و دولت تدلیس و فریب

جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ - ۱۷ ژانويه ۲۰۱۴

س. حمیدی

بر گستره‌ی سیاست‌های تدلیس و فریب "دولت تدبیر و امید" صف‌بندی‌های سنتی هنرمندان رنگ می‌بازد تا در هر دو سوی ماجرا صف‌بندی‌های جدیدی از هنرمندان کشور سامان پذیرد. پیداست که در مضحکه‌ای از تکرار تاریخ هم‌اینک عده‌ای از سر اشتیاق توجیه‌گرانه به حاکمیت روی می‌آورند تا مبادا از سفره‌ای که دولت می‌گستراند غافل بمانند. زیرا هوش هیجانی امان و قرار از آنان ربوده است تا جایی که تشکل‌ستیزانه، دوستان سنتی خود را وامی‌گذارند تا شاید از همین دست‌آورد حداقلی نمدی برای کلاهشان فراهم بینند. در این فرآیند به آشکارا حوادث سال‌های پنجاه و نه، شصت دو باره تکرار می‌شود. چون هنوز هستند هنرمندانی که از گذشته نیاموخته‌اند و یا آموخته‌های خود را از گذشته به فراموشی سپرده‌اند. زیرا کُمیتِ حافظه‌ی تاریخی برخی از هنرمندان ما همچنان می‌لنگد و در نیز متأسفانه بر همان پاشنه‌ای می‌چرخد که پیش از این می‌چرخید.
رییس صدا و سیمای جمهوری اسلامی روز چهارشنبه ۲۶/۱۰/۹۲ به بهانه‌ی "سومین جشنواره بین‌المللی تلویزیونی جام جم" در راستای سیاست‌های دولت جدید و خواست رهبری، شویی را به اجرا گذاشت که نمایش آن از هفته‌ها پیش انتظار می‌رفت. چون رفت و آمدها و نشست‌های مشترک او با رهبر و رییس جمهور نظام چنین حرکتی را قوت می‌بخشید. همچنان که هفته‌ای پیش از این نمونه‌ی روشنی از آن را رییس جمهور حاکمیت در تالار وحدت به صحنه بُرد. شکی نیست که شوی ضرغامی نیز در ادامه‌ی نمایش رییس جمهور در تالار وحدت پای گرفته بود. او در پشت تریبون از حضور همیشگی علی نصیریان در دعوت‌های صدا و سیما تشکر به عمل آورد و در همین راستا مشارکت او را در انتخابات ریاست جمهوری دوره‌ی پیش و در سال‌گرد "امام راحل به منظور تجدید میثاق با بنیان‌گذار جمهوری اسلامی" ستود. همچنین یادآور گردید که رهبر "شکارچی شنبه‌ها" را که نصیریان در آن نقش ‌آفریده، دیده و تشکر نموده‌اند. هم‌زمان دوربین‌های مراسم که به طور زنده از تلویزیون پخش می‌شد نصیریان را نشانه گرفت در حالی که اشک بر چشمانش جاری بود.
ضرغامی که در این مراسم کنار ابراهیمی دینانی نشسته بود، ضمن سخن‌رانی از او هم به دلیل اینکه به نام فلسفه درس خداشناسی را در تلویزیون پی می‌گیرد تقدیر نمود و حتا تشکر "مقام عظمای ولایت" را به ایشان هم ابلاغ نمود. گرچه ضرغامی از حضور خانم ایراهیمی دینانی هم در این محفل تشکر به عمل آورد ولی خانم این استاد کرسی فلسفه‌ی دانشگاه تهران به همراه شوهرش در صف مدعوین ردیف جلو حضور نداشت تا بر سنت‌های واپس‌گرایانه‌ی شوهرش در الگوبرداری از رساله‌ی حضرات و آقایان تأکید ورزد و در "پستو"‌های مجلس بنشیند.
آنچه در سالن صدا و سیما توسط ضرغامی و پیش از آن در تالار وحدت به نقش‌آفرینی رییس جمهور نظام به اجرا گذاشته ‌شد، حلقه‌ی به هم پیوسته‌ای است که کارگزاران فرهنگی حاکمیت از دو ماه پیش ضمن رای‌زنی با "مقام عظمای ولایت" نمایش آن را تعقیب می‌نمودند. چنانکه همان موقع ظریف وزیر امور خارجه‌ی رژیم ناباورانه به دیدار مهران مدیری رفت تا لابد از توقیف کارهای پوپولیستی او در صدا و سیما و وزارت ارشاد برائت جوید. همچنین چند روز نگذشت که روحانی نیز خود به دیدار شجریان شتافت تا زمینه‌ی به‌تری برای تجمع هنرمندان دولتی در تالار وحدت فراهم بیند. هر چند روحانی از سر استیصال و حاجت‌جویی سیاسی دستان شجریان را فشرد ولی تجمع فرمایشی تالار وحدت نتوانست برنامه‌های هدف‌گذاری شده‌ی او را برآورده نماید.
در همین راستا شهرداری و شورای شهر هم در رویکردهای صف‌شکنانه و عوام‌فریبانه‌ی حاکمیت از ارکستر عمومی که راه ‌افتاده است، غافل نمی‌مانند. همچنان که قالی‌باف در افتتاح زیر گذر ولی عصر نامگذاری آن را به هنرمندان واگذاشت؛ انگار هر زیرگذر و روگذری را می‌باید به نام کسی بنامند. چیزی که در پس آن سیاست‌های ضد فرهنگی شهرداری نادیده انگاشته می‌شود تا شاید مردم تخریب تئاتر شهر را در چند قدمی زیرگذر ولی عصر به فراموشی بسپارند. ضمن آنکه شورای اسلامی شهر تهران هم "ستاد نجات تئاتر شهر" تشکیل داد تا با مدیریت مختاباد عضو هنرمند شورا به تصنع نجاتِ غریقی را دنبال نماید که زندگانی دوباره‌ی آن ناممکن خواهد بود. چون شهرداری تهران در حریم تئاتر شهر بنای مسجدی را با فضایی ده برابر سازه‌ی تئاتر شهر به انجام رسانده است که همین روزها افتتاح خواهد شد. گفتنی است که بنای این مسجد نه فقط در حریم و ساحت تئاتر شهر صورت پذیرفت بل‌که کنده‌کاری‌ها و گودبرداری‌های غیر اصولی آن در مشارکت با مترو، رمقی برای تئاتر شهر باقی ننهاده است.
در نتیجه آنانی که هم‌اینک در شورای اسلامی شهر تهران و معاونت هنری وزارت ارشاد به نجات تئاتر شهر شتافته‌اند خود نیز می دانند که دیگر کار از کار گذشته است. گفتنی است که توطئه‌ی تخریب تئاتر شهر از زمان حضور رحیم مشایی در "معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران" طرح گردید و بعدها در زمان معاونت سردار نوریان دنبال شد تا آنکه با روی کارآمدن سردار ایازی به انجام رسید.
متأسفانه عده‌ای از هنرمندان نیز در همین رابطه تطمیع شدند تا شهرداری در پناه دیدار و گفت و گو با آنان برنامه‌های ضد فرهنگی خود را در حریم تئاتر شهر وجاهت بخشد. پیداست که ملاقات‌های ادواری عده‌ی خاصی از هنرمندان با عمله‌ی سیاسی – فرهنگی شهرداری تهران بخشی از همین رویکردهای تبلیغی برای حاکمیت شمرده می‌شد که رژیم ضمن پوشش خبری این دیدارها مشروعیتی نیز برای ساز و کارهای ضد فرهنگی خویش دست و پا می‌نمود. در نتیجه آنانی که با سرداران سپاه در کاخ خیابان بهشت شهرداری تهران عکس رسانه‌ای و یادگاری می‌اندختند به نیکی می‌دانستند که اگر شهرداری تهران مراکز هنری دیگری هم احداث نماید هیچ‌یک از آن‌ها جای‌گزین مناسبی برای تئاتر شهر نخواهند بود تا با این بهانه‌گذاری‌ها شهروندان تهرانی سازه‌ی نامشروع مسجدی را در ساحت تئاتر شهر به نظاره بنشیند.
گردانندگی و هماهنگی این دیدارهای دولتی را هنرمندی پذیرفته بود که دیگر عکس گرفتن با سرداران فرهنگی شهرداری تهران برایش "شرطی" شده بود تا شاید بتواند از نان و نمک دولتی عمله‌ی سیاست، بنیادی برای خویش دست و پا نماید. ولی همین هنرمند پس از حضورش در کنار رحیم مشایی به هنگام ثبت نام ریاست جمهوری خشم همگانی را بر انگیخت. اگر چه خشم مردم توجیه و ندامت او را در پی داشت ولی همه می‌دانند که این عکس‌ انداختن‌ها با مشایی و سردار نوریان و یا سردار ایازی در ساختمان مرکزی شهرداری تهران تاریخچه‌ای رقم خورد که بازیافت آن در رسانه‌های دولتی چندان دشوار نخواهد بود.
از سویی دیگر به همراه شوهای رنگارنگ کارگزارن دولتی وزیر ارشاد نیز وقیحانه اعلام نمود که در ایران ممنوع‌القلم وجود ندارد. این در حالی است که در ایران اسلامی حتا زمینه‌های اندیشیدن آن هم برای خودی‌ها و یا غیر خودی‌های حاکمیت مهیا نیست تا چه رسد که افرادی از گروه‌های غیر دولتی بتوانند از مزایای آن بهره گیرند. در عین حال بر سامانه‌ای از دوگانگی گفتار با رفتار، رییس جمهور در مسافرتش به خوزستان برای مخاطبان خود به عربی سخن گفت تا بر حق طبیعی آنان در بهره‌گیری از زبان محلی تأکید ورزد؛ بدون آنکه پشتوانه‌ای عملی برای این حق مهیا گردد. حتا وزیر اطلاعات نیز در الگوگزینی از رییس جمهور خویش برای مردم شادگان به زبان عربی نطق نمود. اما پیداست که چه رییس جمهورِ خودانگیخته و چه وزیر اطلاعات منتسب به ایشان به محض اینکه به تهران رسیدند از پذیرش حضور سنتی اقوام عرب‌زبان در منطقه‌ی خوزستان سر باز می‌زنند تا چه رسد که این اقوام بتوانند در زندگی اجتماعی از حق و حقوقی طبیعی سود جویند. آیا رژیم می‌پذیرد که مخاطبان عرب‌زبان ایشان در خوزستان برای ارتباط و نشر باورهای آیینی خودشان رسانه‌ای در اختیار داشته باشند؟ پرسشی که به آشکارا پاسخی منفی به همراه خواهد داشت. در نتیجه با این رویکرد وزیر ارشاد نیز حق دارد که بگوید در ایران ممنوع‌القلم وجود ندارد، چون او به نیکی می‌داند که اندیشیدن و قلم به دست گرفتن را از تمامی اقوام و ملت‌های ایرانی باز ستانده‌اند.
جمعه بیستم دی‌ماه نیز یکی از هنرمندان (بهزاد فراهانی) در سیمای جمهوری اسلامی از رییس جمهور نظام و وزیر ارشاد تشکر نمود که به او اجازه داده‌اند برای نخستین بار نمایش‌نامه‌ای را به اجرا گذارد که در آن از سانسور خبری نیست. به طور طبیعی آنکه می‌گوید من از رییس جمهور تشکر می‌کنم نه فقط به قانون‌مندی انتخابات در ایران اسلامی گردن می‌گذارد، بل‌که هنجارهای غیر مردمی و غیر انسانی حاکمیت را نیز در گذشته و حال نادیده می‌انگارد.
به طبع هر عقل سلیمی می‌تواند بفهمد که اگر کسی سانسور نشد نباید از عوامل اجرایی سانسور تقدیر نماید. به طبع عوامل سانسور از هر قماشی حقی را از شهروندان جامعه بازستانده‌اند که می‌باید در فردای زمانه پاسخ‌گوی آنانی باشند که نه تنها حقوق اجتماعی بل‌که حقوق بدیهی و طبیعی آنان را به تاراج برده‌اند. متأسفانه این سخنان از دهان عزیزی برمی‌خیزد که بر کالبد خویش تازیانه‌ی سه ساله‌ی امثال لاجوردی را به یادگار دارد. تا جایی که در نمایش "خون و گل سرخ" او هم نمایه‌ها و نشانه‌‌های روشنی از رویدادهای دهه‌ی شصت انعکاس می‌یابد. گل سرخ‌هایی که مقابل ما شکفتند و چه زود با دستان اعضای همین دولت تدبیر و امید و دوستانشان به خون خفتند. ولی متأسفانه هنرمند ما گذشته را پایان یافته می‌بیند در حالی شمار زیادی از دوستانش هم‌اکنون در همان سیاه‌چال‌هایی می‌زیند که بیش از سه سال روزگارش را در آن‌ها به سر آورده بود. در واقع آنچه از او به صحنه می‌آید، دیدگاه او را در سیمای جمهوری اسلامی ایران برنمی‌تابد.
هر چند بهزاد فراهانی کارگردان "خون و گل سرخ" هنرمندی دولتی نیست و بلندای قامت او در تنگنای جامه‌‌ی عاریتی دولت‌ها نمی‌گنجد، اما در روشنای حوادث اخیر هنرمندان نیز به درستی پذیرفته‌اند، صف‌بندی جدیدی در جامعه‌ی هنری کشور در جریان است که بر سویه‌ای از آن خرگاه مقام عظمای ولایت سایه افکنده است تا مثل همیشه در سویه‌ی دیگری از آن ضمن بگیر و ببندهای "قانون‌مندانه" حقوق طبیعی شهروندان را از آنان بازستانند. آرزویی که رژیم همانند دفعات پیش در برآوردن آن ناکام خواهد ماند./

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد