logo





چشم که باز می کنم

سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ - ۱۴ ژانويه ۲۰۱۴

الهام باقری

elham-bagheri02.jpg
چشم که باز می کنم
روبه رویم نشسته ای
بی آن که حرف بزنی
دست هایت می دوند به سمت گیسوانم
رمه هایی گم شده در چراگاهی سیاه
دانه می شود گندم لب هایم تا بفریبد دوباره آدمی را
کاری که از چشم هایم برنیامد
«معصوم است نگاهت »
خودت گفتی.
و شنفتی: « مانند عشقی که به تو دارم »
آغوشم بستری از ماسه های داغ سفید است و آب های لرزان
و تو ماهی کنجکاوی که بر آن می لغزی
سفر می کنی ، سردرمی آوری، فتح می کنی و فرو می ریزی
آوار شو ، بگستران خودت را بر من
بکوش!
عزیزکم! دریا را نمی توانی بپوشانی
بگو با کدام انگشت می خواهی شعله ها را خاموش کنی؟
فرو کن ، فرو شو، بکوب
این بار صخره است که به دریا می کوبد
و من صدایی جز صدای خودم را نمی شنوم
« غرقم کن
دریا را غرق کن در خودت ماهی»
بِدَر ، بکش
رهایی در مرگ نیست
در رگبار «دوستت دارم» های توست
دریا می میرد و زنده می شود
الهام باقری
21/10/92


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد