logo





ماندلا، شخصیتی که بتاریخ پیوست و جاودانه شد

مصاحبه مهدی کشاورز با دکتر مصطفی دانش

چهار شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱ دسامبر ۲۰۱۳



ماندلا، شخصیتی که بتاریخ پیوست و جاودانه شد

مصاحبه مهدی کشاورز
(کنشگر سیاسی در جنوب کالیفرنیا)
با دکتر مصطفی دانش
(خبرنگارجنگی و تحلیگرسیاسی)

مهدی کشاورز: آقای دکتر دانش خیلی لطف کردید این فرصت را به من دادید تا به مناسبت درگذشت آقای نلسون ماندلا، مصاحبه ای با شما داشته باشم. بعنوان نخستین پرسش ممکن است بفرمائید مرگ ماندلا چه تاثیری در شما بوجود آورد؟

دکتر دانش: اول اینکه رابطه من با ماندلا که بیش از 5 بار با او ملاقات کرده ام را تنها در چهار چوب فعالیت های خبرنگاری صرف نباید در نظر گرفت چرا که من با ماندلا و کنگره ملی آفریقا رابطه دوستی هم برقرار کرده بودم. در واقع مرگ ماندلا باعث اندوه بزرگی برای من شد برای اینکه این شخصیت بزرگ دیگر در بین ما نیست
مطلب دوم اینکه من نه تنها با او آشنا بودم، بلکه خانواده ماندلا را نیز از نزدیک میشناختم. مرگ ماندلا باعث اندوه بسیار زیادی در من شده است

مهدی کشاورز: کمتر ایرانی و شاید خارجی موفق شده مانند شما 5 بار با ماندلا ملاقات و مصاحبه کند چگونه چنین موفقیتی نصیب شما شد؟

دکتر دانش: من درجوانی هنگامیکه دانشجو بودم، فعالیت سیاسی میکردم. شخصی بودم که همیشه از کنگره ملی آفریقا پشتیبانی میکردم و در تمام تظاهرات ها چه در آلمان و چه در اروپا که بخاطر آزادی ماندلا برگزار میشد شرکت میکردم و در واقع بین رهبران کنگره ملی آفریقا این شناخت وجود داشت که شخصی مانند دانش در کنار کنگره ملی آفریقا قرار دارد و از مبارزات ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی و شخص ماندلا دفاع میکند. دلیل دیگری که بسیار مهم است اینکه من با رهبران کنگره ملی آفریقا آشنائی نزدیک پیدا کرده بودم و حتی رابطه دوستی داشتم. بطور مثال با آلفرد نوزو که دبیر کل کنگره آفریقا بود و زمانیکه به بوزاکا پایتخت زامبیا تبعید شده بود من به دیدارش میرفتم و با هم صحبت وگفتگو میکردیم. از اینرو رابطه بسیار نزدیک و صمیمانه ای بین ما بوجود آمده بود. در ضمن یک سازمان جهانی وجود داشت بنام صلح و همبستگی که مرکز آن در قاهره پایتخت مصر بود. در راس این سازمان جهانی، طرفداران ناصر قرار داشتند. البته از کشورهای دیگرهم بویژه از کشور های سوسیالیستی و کشورهای غیر متعهدها نیز نمایندگانی در این سازمان بودند که در قاهره فعالیت میکردند. کنفرانس های این سازمان در سراسر جهان برگزار میشد ازجمله درشوروی، چین، افغانستان، هندوستان، یمن جنوبی و دیگر کشورها که بهنگام برگزاری این کنفرانس ها از من هم دعوت به عمل می آمد و بدین طریق من با دبیر کل کنگره آفریقا یعنی آلفرد نوزو آشنا شدم و در پروسه ای، با او رابطه دوستی برقرار کردم و از طریق او با رهبرکنونی آفریقا آفریقای جنوبی یعنی آقای جیکوب زوما و نیز رهبر آنزمان کنگره ملی آفریقا، آقای آلیور تامبو و دیگران آشنا شدم و این امر طبیعتا کمک کرد برای آشنائی من با ماندلا
من بیاد دارم در سال 1980 میخواستم از طریق کشور آفریقای جنوبی سفری به جنوب آنگولا بکنم، یعنی منطقه یونیتا که مرکز شورشیان آن کشور بود و رهبر این شورشیان هم شخصی بود بنام یوناس ساویمسی که مورد حمایت شدید دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی بود که بطور پیوسطه از کمکهای مالی و نظامی آفریقای جنوبی برخوردار میشد. در چنین شرایطی وقتیکه از پایتخت آفریقای جنوبی مجبور بودم بطور مخفیانه به آنگولا بروم، بایستی از منطقه ای جنگلی و بسیار متراکمی عبور میکردم بنام جامبا (یعنی فیل) که شورشیان و رهبرشان یوناس ساویمسی در درون این جنگلها مخفی شده بودند تا از تیر رس هواپیما های شوروی که در آنگولا بسیار فعال بودند، در امان باشند. از اینرو تصمیم گرفتم ابتدا به زامبیا یعنی مرکز کنگره ملی آفریقا رفته تا با رهبران آن از جمله دوست خودم آلفرد نوزو که بعدا وزیر امور خارجه در دولت ماندلا شد، ملاقاتی داشته باشم. در آنجا وقتیکه به او گفتم در حال سفری هستم از طریق پرتوریا پایتخت آفریقای جنوبی به جنوب آنگولا، وحشت زده شد، تعجب کرد!. چطور امکان دارد من که دوست کنگره ملی آفریقا هستم اولا بکشور آپارتاید بروم و از آنجا هم بسراغ رهبر شورشیان یونیتا که دشمن سرسخت کنگره ملی آفریقا بودند!!. ولی بعد از اینکه گفتم از طرف تلویزیون آلمان میروم و نقش من تنها برای فیلمبرداری و تهیه خبر و گزارش از واقعیت ها برای مردم آلمان است، خوشحال شد و از من درخواستی کرد. به من گفت اگر امکان دارد این خواهش من را به اجرا در آورید. اوچنین مطرح کرد که دو تن از دوستان و نمایندگان مهم کنگره آفریقا توسط این شورشیان دستگیر شده اند واکنون هم نزد آنها اسیر میباشند. از من خواست ترتیبی بدهم تا مصاحبه ای هم با آنها داشته باشم و از طریق مهارت های خبرنگاری، اطلاعات مخفی ای را که بشما میدهیم در اختیار آنها قرار دهید. خوب وظیفه من این نبود که چنین کاری بکنم ولی از آنجائیکه من فقط کارخبرنگاری نمیکردم، بلکه فعال سیاسی هم بودم، این کار را برای نجات جان آن دو نفر قبول کردم. بنابراین، سفرم را از طریق لوزوکا پایتخت زامبیا به ویندهوک پایتخت نامیبیا طوری ترتیب دادم تا سازمان امنیت آفریقای جنوبی متوجه نشود که به چه دلیل من به لوزوکا و سپس به زامبیا رفته و با رهبران کنگره ملی آفریقا گفتگو کرده ام والا اجازه سفر به آنگولا برایم امکان پذیر نمیتوانست باشد
من ساعت یک و نیم بعد از ظهر وارد پرتوریا پایتخت آفریقای جنوبی شدم. درآنجا من و تیم پنج نفره ام را که برای تلویزیون آلمان فیلمبرداری میکردند، سوار ماشین هائی کردند که در واقع شیشه های دودی داشتند تا ما متوجه نشویم در چه مسیری در حرکت هستیم و بالاخره ما را در پایگاهی نظامی که در کنار شهر پرترویا واقع بود بردند تا بتوانیم با هواپیمائی که سازمان امنیت آفریقای جنوبی برای ما آماده کرده بود از طریق این کشور به نامیبیا و سپس به آنگولا برسیم. یادم هست که در حدود سه ساعت پرواز ما طول کشید تا به شهر جمبا رسیدیم. وقتیکه هواپیمای ما خواست فرود بیاد من متوجه شدم باند فرودگاه با مشعل روشن است! مشعل ها را روشن میکردند تا هواپیماهای آفریقای جنوبی بتوانند اسلحه و موادی را که همراه دارند، سریع تخلیه کنند تا دوباره پرواز کرده از منطقه خطر دور شوند چونکه نیروهای شوروی و بویژه کوبا در آنجا بسیار قدرت داشتند. در چنین شرایطی بود که من وارد آنگولا شدم
در مصاحبه با ژنرال یوناس ساویمسی، رهبر شورشیان یونیتا مطرح کردم که در آلمان چنین مطرح میشود که شما حقوق بشر را زیر پا میگذارید وبا زندانیان خود بد رفتاری کرده بسیاری را هم اعدام نموده اید. آیا شما این خبر را تائید میکنید؟ یوناس ساویمسی به استخبارات و یا سازمان امنیت خود دستور داد تا دو تن از اسرائی را که من خواسته بودم آماده مصاحبه کنند و این مصاحبه دو روز بعد انجام شد. من هنگام مصاحبه موفق شدم در حین سوال هائی که با این دو تن مطرح میکردم، اطلاعات مخفی ای که داشتم به آنها برسانم و همین اطلاعات باعث نجات جان آنها شد و بعدا آنها از اسارت ژنرال یوناس ساویمسی و شورشیان یونیتا، آزاد شدند. این کمک من باعث شد تا رهبران کنگره آفریقا نه تنها سپاسگزار من باشند، بلکه بعدا سعی کردند من را با ماندلا آشنا کنند. در حقیقت باید بگویم با اینکار جایگاه ویژه ای در کنار ماندلا و کنگره ملی آفریقا پیدا کردم
آشنائی من با ماندلا به این ترتیب بود که در سال 1990 کشور نامیبیا مستقل میشود میدانید که نامیبیا زمانی در قرن گذشته مستعمره آلمان بود من که از مبارزات جنبش آزادیبخش سواپو و مردم نامیبیا حمایت میکردم، جایگاه بلندی هم در رابطه با نامیبیا داشتم و توانستم چندین بار با نویوما رئیس جمهور نامیبیا مصاحبه بکنم. بعد از مصاحبه، رئیس جمهور از من خواست تا در جشن استقلال آنکشور شرکت کنم. در آن جشن بیش از شصست رهبر جهان دعوت شده بودند. من یادم هست درابتدای در ورودی سالن با آلفرد نوزو که بعدا زمانیکه ماندلا بقدرت رسید در دولت ماندلا وزیر امور خارجه و یکی از قدرتمندان حکومتی شد، روبرو شدم. او با همان سنت زیبای آفریقائی دست مرا گرفت و به زور مرا بطرف میزی برد که ابتدا متوجه نبودم که میخواهد با من چه کار بکند ولی بعدا متوجه شدم مرا سر میزی میبرد که ماندلا و دکلارک رئیس جمهور آنزمان آفریقای جنوبی در حال گفتگو با هم بودند. پشت سر آنها هم میز بسیار بزرگی قرار داشت که روسای کشورهای مختلف در کنار نویوما، رئیس جمهور نامیبیا نشسته بودند. من بیاد دارم آلفرد نوزو دست زد به پشت ماندلا، ماندلا از روی صندلی اش بلند شد و او من را به عنوان یکی از دوستان بسیار قدیمی که برای آزادی ماندلا وحمایت از مبارزات کنگره آفریقا فعالیت میکرده به ماندلا معرفی نمود. وقتی ماندلا مرا به آغوش کشید متوجه شدم که جایگاه بزرگی در کنگره ملی آفریقا دارم واین خود باعث شد که من چندین بار دیگربه آفریقای جنوبی بروم و با ماندلا ملاقات و مصاحبه داشته باشم و بدین ترتیب اولین آشنائی من با نلسون ماندلا صورت گرفت

این هم تصویری است (تصویری را به من نشان میدهد) که در آنگولا با رهبر شورشیان آنگولا یعنی ژنرال یوناس ساویمسی گرفتم. من بارها با این شخص مصاحبه کرده ام



مهدی کشاورز: پس آشنائی با ماندلا از طریق دوست شما آلفرد نوزو برقرار شد

دکتر دانش: بله. البته من رهبران دیگر کنگره ملی آفریقا از جمله جیکوب زویا و آلیور تامبو را که آنموقع رئیس کنگره آفریقا بود و نیز برخی دیگر را که الان اسامی آنها را بخاطر ندارم، میشناختم ولی رابط من برای آشنائی با ماندلا همانطوریکه گفتم، آلفرد نوزو بود

مهدی کشاورز: آقای دکتر دانش ممکن است بفرمائید قبل و یا بعد از بقدرت رسیدن ماندلا در سال 1994 چند ملاقات دیگر با او داشتید؟

دکتر دانش: ملاقات دوم من با ماندلا در همان سال 1990 در آلمان بود. ویلی برانت صدر اعظم آنموقع آلمان غربی از ماندلا دعوت بعمل آورده بود تا در ضیافت بزرگی که در بن، پایتخت آنزمان آلمان برگزار کرده بود، شرکت کند. منهم از طرف حزب سوسیال دموکرات آلمان و هم از طرف کنگره ملی آفریقا به این ضیافت دعوت شده بودم. یادم هست از دخترم یاسمین که به ماندلا بسیار علاقه داشت خواستم که با من در این ضیافت شرکت کند و همانطوریکه در این عکس ملاحظه میکنید عکسی هم به یادگار در کنار ماندلا گرفته است. باید بگویم که دخترم در نوجوانی در فعالیت هائیکه برای آزادی ماندلا صورت میگرفت شرکت فعال داشت و ماندلا از او هم تشکر کرد.



در تصویر دیگری که بشما خواهم داد ویلی برانت صدر اعظم آلمان غربی در سمت چپ عکس و ماندلا در وسط و دخترم و من در کنار او ایستاده ایم افراد محافظ در پشت سر ویلی برانت و ماندلا و ما ایستاده اند.
اولین مصاحبه من با ماندلا، بعد از آزادی او، در آفریقای جنوبی صورت گرفت این مصاحبه را من برای روزنامه دی ولت آلمان انجام میدادم و این هم کپی آن روزنامه است که تمام صفحه را به این مصاحبه اختصاص داده بود. پس از آن در سال 1992 دو مصاحبه دیگر با او برای تلویزیونهای آلمان انجام دادم

مهدی کشاورز: طی این پنج بار مصاحبه و شناخت نسبی که با ماندلا پیدا کرده بودید، شخصیت او را چگونه ارزیابی میکنید؟

دکتر دانش: شخصیت بزرگ ماندلا فقط به این علت نبود که 27 سال در زندان آفریقای جنوبی بود. او بخاطر مبارزات زیر زمینی، در سال 1962 دستگیر میشود و در سال 1964 او را به حبس ابد محکوم میکنند و به جزیره روبن آیلند واقع در دماغه امید در جنوب آفریقای جنوبی که شکنجه گاه مخوف رژیم آپارتاید بود منتقل میکنند. ماندلا روزی 14-15 ساعت در معادن تراش سنگ، کار میکرد. جالب اینکه بدانید ماندلا وقتیکه آزاد شد و من با او مصاحبه کردم اصلا نفرتی از زندانبان ها و کسانیکه او را شکنجه کرده بودند نداشت این نیزیکی دیگر ازخصلت ها و منش بزرگ این شخصیت استثنائی تاریخ را نشان میدهد. من در مصاحبه ام در سال 1990 از او سوال کردم، بعد از27 سال زندان و اینهمه شکنجه، خستگی احساس نمیکنید و همچنان میخواهید در پروسه تحولات کشورتان حضور فعال داشته باشید؟ ماندلا در پاسخ چنین میگوید: خیلی سخت است با یک سیاستمدار متعهد در این کشوراز خستگی صحبت کنیم. در زندگی همیشه مبارزه وجود دارد و این یک وظیفه است و من خوشحالم که این امکان را داشته ام. من تا آخرین روز زندگی ام به مبارزه ادامه خواهم داد. از او پرسیدم چه احساسی داری نسبت به کسانیکه تو را 27 سال زندانی و شکنجه کردند؟ جواب داد: من خودم را موظف کرده بودم که در نابودی آپارتاید شرکت داشته باشم، این سیستم را تخریب کنم. مبارزه بر علیه آپارتاید را من به مبارزه بر علیه کسانی تبدیل نمیکنم که با این سیستم همکاری میکنند. من قصدم از بین بردن این سیستم بود. من تفاوت اساسی قائل هستم بین این سیستم و افرادی که در حفاظت از آن بکار گرفته میشوند
از او سوال کردم آیا واقعا شما نفرتی به هیچیک از محافظین و شکنجه گران خود ندارید؟ جواب داد: مشکل است به کسی نفرت داشت که او زندانبان بوده است. بین زندانبانان ها، جنایتکار زیاد بودند اما همزمان افراد بس محترم و خوب هم وجود داشتند. به آنها که جنایت پیشه بودند فکر نمیکم یعنی فکرم را متوجه آنها نمیکنم، زندانبان های خوب در افکارم نقش بسته اند. اینها جوابهائی است که ماندلا بمن میدهد. اینکه میگویم شخصیتی است استثنائی و غیر قابل وصف، بخاطر همین خصائل انسانی است که در اوبسیار متبلور بود. همانطوریکه میدانید این مرد بزرگ با چنین تفکری موفق میشود از یک جنگ داخلی گسترده در کشورش جلوگیری کند. شما تصور کنید بعد از سال 1968 موقع ایکه قوانین نژاد پرستی یعنی آپارتاید در این کشور تصویب میشود، بخش اعظیمی از مردم این کشور که سیاهپوست بودند زیر فشار گسترده یک حکومت نژاد پرست و ظالم در بدترین شرایط زندگی قرار داده شدند و اگر رهبری داهیانه ماندلا و کنگره ملی آفریقا نبود مسلم بدانید بعد از پیروزی مردم، این پتانسیل عظیم مخالف سفید پوستان که سالها نهفته باقی مانده بود، به چنان جنگ مهیب داخلی منجر میشد که از تصور خارج است. ماندلا با بزرگی طبع و دید عمیق انسانی توانست نه تنها مانع چنین کشتار وسیعی در آن کشور شود، بلکه پایه گذار صلحی با دوام در آن کشور شد که تحسین دشمنان دیروزی خود را نیز بهمراه آورد و با اینکار مانع از کشتار دها هزار نفر درهمان روز اول پیروزی مردم شد. پیشبرد چنین سیاست هائی است که میگویم ماندلا بزرگترین خدمت را به بشریت کرده است. چنین شخصیتی استثنائی را ما نه در قرن گذشته و نه حال داشته ایم

مهدی کشاورز: دکتر دانش، در مورد شخصیت سیاسی ماندلا مطالب آموزنده بسیاری از جانب شما در ذهنم نقش بسته است. ممکن است از شما خواهش کنم کمی هم در ارتباط با زندگی خصوصی او برایمان صحبت کنید؟ حتما بیاد دارید در آنزمان اخبار بسیار متضادی در مورد همسر او یعنی خانم وینی در روزنامه ها، مجلات و وسایل ارتباط جمعی منتشر میشد که ذهن بسیاری از جمله من را به خود معطوف مینمود شما که میگوئید از نزدیک با خانواده ماندلا آشنا بودید تحلیل تان از آن وقایع چیست؟

دکتر دانش: من درمنزل خود ماندلا درهمین زمینه با او صحبت کردم. او در آن زمان رئیس کنگره ملی آفریقای جنوبی شده بود. مردم میآمدند و ازاو پرسش های بسیاری میکردند از جمله در همین زمینه او هم مردم را در جریان آنچه میدانست قرار میداد. همانطور که میدانید واقعیت ها آنطور که میبایست از طرف حکومت آپارتاید بگوش مردم رسانده نمیشد. رژیم آپارتاید حداکثر کوشش خود را در بد نام کردن ماندلا و همسرش بکار میبرد. اگر خاطرتان باشد گفتم در ضیافتی که بخاطر استقلال نامیبیا تدارک دیده شده بود بیش از 60 تن از رهبران جهان در آن شرکت داشتند. حدود 30 رئیس جمهور از کشورهای سفید پوست شرکت کرده بودند. ما میدانیم همین کشورها ماندلا را تروریست و کنگره ملی آفریقا را سازمانی تروریستی نام می نهادند! دو روز پیش، آقای کامرون نخست وزیر انگلستان از شخصیتی بزرگ صحبت میکند از ستاره ای صحبت میکند که از میان ما رفته است!! میدانیم آقای کامرون از حزب محافظه کار انگلستان است. خانم تاچرهم در زمانی که ماندلا در زندان بود همیشه صحبت از این میکرد که ماندلا تروریست سیاهی است که نباید بقدرت برسد. اصلا توی ذهنشان خطور نمیکرد که روزی کنگره ملی آفریقا به قدرت برسد
صحبت از ریگان بکنیم، جالبست بدانیم زمانیکه ماندلا در زندان بود یعنی در سالهای 1980، دو بار نمایندگان کنگره آمریکا رای به تحریم حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی دادند ولی رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا آنرا وتو کرد و گفت ماندلا و کنگره ملی آفریقا تروریست هستند!. یکی از کسانیکه دو بار رای منفی و در مخالفت با ماندلا داد همین دیگ چینی بود. امروزه وقتیکه از او در این رابطه سوال میکنند میگوید سیاست آنروز ما ایجاب میکرد. دیگ چینی در این مورد درست میگوید. در واقع باید بگویم که ماندلا هیچوقت کسی را ترورنکرده بود. مضحک آنکه این 30 رئیس جمهور در آن ضیافتی که گفتم، برای ملاقات با ماندلا صف کشیده بودند

مهدی کشاورز: میخواستم بار دیگر سوال قبلی خودم را تکرار کنم. با آشنائی زیادی که شما با خانواده ماندلا داشتید، اخبار و گزارشات مربوط به تخلفات وینی، همسر ماندلا را چقدر به حقیقت نزدیک می دیدید؟

دکتر دانش: ببینید، آنچه در باره وینی، باید گفت این است که در آنزمان که ماندلا دستگیر شد شخصیت معروف دیگری هم دستگیر شد بنام والتر سی سی لو. والتر سی سی لو، کسی است که در آفریقای جنوبی او را پدر ماندلا مینامند. یعنی در واقع این والتر سی سی لو بود که ماندلا را به فعالیت های سیاسی در آفریقای جنوبی کشاند (این عکس که ملاحظه میکنید و دخترم نیز در آن حضور دارد، سمت راست این تصویر امضا والتر سی سی لو است و در سمت چپ تصویر امضا ماندلا). جالب اینکه بعد از دستگیری این دو که در جزیره روبن آیلند در جنوب آفریقای جنوبی زندانی بودند، کسی جز وینی یعنی همسر ماندلا در کشور نمانده بود. همه رهبران به خارج از کشور فرار کرده بودند از جمله جیکوب زویا( رئیس جمهور کنونی آفریقای جنوبی)، آلفرد نوزو، آلیور تامبو(که رئیس کنگره ملی آفریقا بود). بنابراین فقط وینی، همسر ماندلا در کشور باقی مانده بود. وینی دومین زن ماندلا بود او در سنین جوانی فکر میکنم در سال 1958 با ماندلا ازدواج میکند که صاحب دو دختر هم میشوند. در سال 1962 که ماندلا دستگیر میشود، دیگر وینی را نمی بیند. بنابراین تمام فشارها را رژیم آپارتاید بر وینی وارد میکند. وینی چندین بار به زندان می افتد، کار خودش را از دست میدهد و هنگامیکه به زندان می افتد بسیار تحت فشار رژیم آپارتاید قرار میگیرد ولی با همه این فشارها دست از مبارزه نمیکشد. او کسی است که تمام سیاست کنگره ملی آفریقای جنوبی را در آن کشورنمایندگی میکند. در تمام تظاهرات های دانشجوئی شرکت فعال میکند و در راس این تظاهرات ها قرار دارد بطوریکه در سال 1976 در یک تظاهرات بسیار بزرگ دانشجوئی، پلیس به او حمله میکند و او را مجروح کرده دوباره بزندان می اندارد. در این تظاهرات بزرگ چند نفر هم کشته میشوند. در مدتی که ماندلا در زندان است یعنی طی 27 سال، او فقط دوبار موفق میشود به ملاقات ماندلا برود. بنابراین در غیاب ماندلا و رهبران کنگره ملی آفریقا، این وینی است که بعنوان مادر ملت توسط سیاهپوستان معرفی میشود و برای آزادی شوهرش پیگیرانه فعالیت میکند. ولی در سال 1989 به او تهمت میزنند که باعث کشته شدن یکی از اعضای تیم فوتبال اش میشود. میگویند او دستور آن قتل را داده است. متاسفانه عده ای هم که آشنائی به تاریخ آفریقای جنوبی ندارند چنین مطرح میکنند که ماندلا بخاطر این از وینی جدا شد که دادگاه، وینی را محکوم کرده بود. در حالی که محکومیت وینی در سال 1992 یا 1993 است.
باید بگویم که ماندلا همیشه از وینی پشتیبانی میکرد. در سال 1990 یعنی زمانی که به وینی نسبت ربودن و قتل را میدهند، ماندلا، کاملا از وینی دفاع میکند. بنابراین جدائی او از وینی بخاطر حکم دادگاه و محکومیت او نبود. در سال 1990 که من برای دی ولت آلمان با ماندلا مصاحبه میکردم از او پرسیدم آقای ماندلا به وینی چنین تهمت هائی زده شده است نظر شما چیست؟ میگوید تا زمانیکه دادگاه خواهان روشن کردن اتهامات است باید سکوت کرد این سنتی است در کشورم. ولی باید این مطلب را هم بگویم که اکثریت مطلق سیاهپوستان اعتمادی به قوه قضائی کشور ندارند زیرا اکثریت اعضای دستگاه قضائی از سفید پوستان هستند. سیاهپوستان نمیتوانند باین دستگاه قضائی اعتماد داشته باشند
من دادستان دادگاه قضائی را نمیشناسم و نمیتوانم نظری بدهم ولی من معتقدم وینی کاملا بیگناه است. من و فامیلم معتقدیم او گناهی ندارد و باید تبرئه شود.

7 دسامبر 2013


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد