logo





اریش فرید، شاعر پرسش های امروز

دوشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۸۸ - ۱۳ آپريل ۲۰۰۹

هایده ترابی

اریش فرید، شاعری است با عینک های ته استکانی، عشق های ناکام، ازدواج های مکرر و یک مردانگی مردد*. شعرهایش پرسش های امروز هستند؛ بی نشانی از دلمشغولی های شاعرانه در حسرت "جاودانگی". او را شاعری "مورد نیاز" نامیده اند. شعرش مانند یک ذره بین است: دقیق، باریک بین، مشخص. نه پندی، نه اندرزی، نه امتیازی، نه ترحمی، نه باجی. او را نمی شود "کلی" دید و تعریف کرد. در جزئیات امّا بسیار اخلاقی است، بسیار سیاسی است، بسیار عاشقانه و رمانتیک است، و به ناگزیر، در جزئیات، ناتمام و شکننده است.
او یک یهودی اتریشی بود که در انگلیس زیست و به آلمانی سرود. پدرش زیر شکنجه های گشتاپو کشته شد. خودش هم از زمره "مشاهیر بی وطن" و "خائنان" به تاریخ و فرهنگ پدرسالار پروسی بود؛ یک ضد فاشیست که علیه اشغال فلسطین، علیه جنگ در غزه و لبنان می سرود و مبارزه می کرد.
به عنوان کارگر، کتابدار، گویندۀ رادیو، و مدرّس دانشگاه کار کرد و به جز سروده ها، نمایشنامه ها، داستان ها و مقالاتش، ترجمه هایی معتبر از آثار شکسپیر و تی. اس. الیوت را به زبان آلمانی از خود بجای گذاشت.
بارها به علت بیان اندیشه ها و موضع گیری های سیاسی اش در افکار عمومی، زیر فشار قرار گرفت. حتا در یک مورد، در سال 1974، رئیس پلیس برلن غربی وی را به اتهام اهانت به دستگاه پلیس به دادگاه کشاند، در این دادگاه هاینریش بل به یاریش آمد و تبرئه گشت. حزب دموکرات مسیحی آلمان و وزارت آموزش و فرهنگ باواریا (بایرن) خواهان حذف آثار او از کتاب های درسی در مدارس آلمان بودند.
اریش فرید یک چپ منتقد و یک منتقد چپ بود که خیلی زود (1943) از جریان های استالینی کناره گرفت و ساز خودش را زد. اینک چند سروده از او در ترجمه به فارسی**:


رقابت کثیف بامدادی

(برای کاترین)***

هنگامی که هماغوشی را پیشنهاد کردم
رد کردی
و گفتی:
"با مردی دوست داشتنی آشنا شدم
در خواب
که کور بود
و یک آلمانی بود
عجیب نیست؟"

زیباترین خواب ها را برایت آرزو کردم
و رفتم پایین
پشت میز تحریرم
داشت جانم در می آمد
از بس که حسودیم می شد


اعتراض


خوانده ام
"مادر کسی ست که فرزندش را رها می کند
هنگامی که بزرگش کرد"

اینک من، بچۀ شصت ساله
با خاکستری که در اتاق کارم هست
سخن می گویم:
"تو مادر موفقی نبودی
تو مقاومت کردی
تا مبادا رهایم کنی"

خاکسترلال است
در اتاقم، در خاکستردان
خاکستر پاسخ نمیدهد
لجوج است


عشق و ما

به چه دردمان می خورد عشق؟
کجا به یاریمان آمد عشق؟
علیه بیکاری
علیه هیتلر
علیه واپسین جنگ
یا دیروز و امروز
علیه ترس نو
علیه بمب؟

کجا به یاریمان آمد
علیه همۀ آن چه
که نابودمان می سازد؟
دریغ از یاری:
خیانت کرد به ما عشق
به چه دردمان می خورد عشق؟

به چه درد عشق می خوریم ما؟
کجا به یاریش آمدیم
علیه بیکاری
علیه هیتلر
علیه واپسین جنگ
یا دیروز و امروز
علیه ترس نو
علیه بمب؟

کجا به یاری آمدیم
علیه همۀ آنچه
که نابودش میسازد؟
دریغ از یاری:
خیانت کردیم ما به عشق


حرف زدن

به انسان ها
از صلح گفتن
و همان آن به فکر تو بودن
از آینده گفتن
و همان آن به فکر تو بودن
از حق زندگی گفتن
و همان آن به فکر تو بودن
از ترس گفتن
برای خاطر همزیستانمان
و همان آن به فکر تو بودن
بگو...
این همه هیاهوست
یا که حقیقت؟


اروتیسم

با تو رهیدن
تا که دیگر
مجبور به بیشرمی نباشیم

تا که دیگر مجبور به توضیح نباشیم:
"آخر
هیچ چیز بدی که نیست"

سرانجام می توانیم بکنیم
تو با من
من با تو

هرچه را که می خواهیم
حتا همان را
اگر چه زیادیست

و هر چه هرگز نکرده ایم
و هر چه هرگز نخواهیمش گفت
به کسی!


خوانش شعر

کسی
که از یک شعر
رستگاری اش را به انتظار نشسته
بهتر است برود
یاد بگیرد
خوانش شعر را

کسی
که از یک شعر
رستگاری اش را به انتظار ننشسته
بهتر است برود
یاد بگیرد
خوانش شعر را


شاید اما

واژه های بزرگم
مرا مصون نخواهند داشت از مرگ
و واژه های خُردم
مرا مصون نخواهند داشت از مرگ
براستی هیچ واژه ای
و نه حتا خاموشی
میان واژه های بزرگ و خُرد
مرا مصون نخواهد داشت از مرگ

شاید اما
تنها برخی
از این واژه ها
و شاید
بویژه خُردترها
یا تنها خاموشی ِ
میان واژه ها
برخی را مصون خواهد داشت از مرگ
هنگامی که من مرده ام



پانویس ها

*Erich Fried, 1921-1988
** ترجمه از آلمانی: ه.ت.، از مجموعه اشعار به نام "هست آن چه که هست" (شعرهای عاشقانه، شعرهای ترس، شعرهای خشم)
Erich Fried. Es ist was es ist. Wagenbuch, Berlin, 2003.
*** کاترین باسول (نقاش و مجسمه ساز) آخرین همراه و همسر اریش فرید، یک زن بلند قد انگلیسی است که چند سر و گردن از خود او بلندتر بوده و در گرامیداشت این شاعر یادنگارهای دارد زیر عنوان "دربارۀ کوتاه یا بلند". کاترین بدون پرده پوشی و بافاصله از زناشویی پرفراز و نشیب خود با این مرد "نامنظم و شلوغ و معاشرتی" می گوید.
منبع" http://www.iooinewz.org//article.php5?id=1541



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

شعر
شاگرد عبدالله
2009-04-15 09:23:30
فوق العاده بود. دست شاعر ومترجم درد نکند بعد از مدتها از خواندن شعر لذت بردم
موفق باشید

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد