شهرزادنیوز: گاه یک تصویر، یک خبر، یک گزارش و یا حادثهای می تواند جهانی را به لرزه درآورد. پدیده اسنودن چنین نقشی دارد. آمریکا می کوشد تا شنود تلفنها و یا کنترل کامپیوترها را در عرصه جهان امری معمولی و به راه صلح جلوه دهد، اما واقعیت فاجعهایست که هنوز ابعاد واقعی آن بر ما معلوم نیست.
از دولتمردان جهان همه شجاعت اسنودن را تحسین می کنند ولی کسی حاضر نیست در دفاع از او کاری انجام دهد و یا حداقل اینکه حقی برای پناهندگی او بر زبان راند. نماینده حزب سبزهای آلمان هم که در مسکو به ملاقات او رفت، نتوانست بر نظر عمومی دولت تأثیر بگذارد، ولی بحثی را در جامعه دامن زد که هنوز ادامه دارد.
ما دوست داریم صندوقچه اسرار اسنودن گشودهتر گردد، افشاگریها ادامه یابد، اما در دفاع از حقوق شهروندی او خموشی برگزیدهایم. اسنودن چشم ما را می گشاید، واقعیتی را بر ما آشکار می گرداند که شکلهایی از آن را به حدس و گمان می دانستیم ولی نه به این ابعاد.
با آگاهی از موضوع، حال فکر می کنیم از این پس همیشه تحتِ کنترل هستیم و نفری دیگر نیز می کوشد تراوشات ذهنی ما را ثبت و گزارش کند؛ چه می خوانیم، می نویسیم، و برنامهای تدارک می بینیم. پنداری انسان دیگر خلوتی ندارد، "اتاقی از آن خود" را از دست داده است.
جهان مدرن در عصر حاضر، جهانی دیجیتالیست، انسانهایی که در این جهانِ دیجیتالی زندگی می کنند، به جامعهای تعلق دارند که باید برای پدیدههای نو در آن قوانینی تازه وضع کنند که این در واقع در شمار حقوق شهروندی ماست. آنچه اما اتفاق افتاده، فروریزی اعتمادهاست، در بهرهوری از جهان تکنیک به حریم شخصی انسانها تجاوز شده.
از آن گذشته در زمان حاضر نه تنها انسانها، شرکتها و کنسرنهای بزرگ نیز نمی توانند بدون روابط دیجیتالی کار خویش از پیش ببرند، دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی نیز. آنسان که به نظر می رسد؛ خریدوفروشها، روابط تجاری و بانکی، تحقیقات علمی و فنی، روابط فردی و حتا پرونده بیماری ما برای عدهای از خواص آشکار است. انگار دیگر سرّی نداریم.
جوانان در خوشخیالیهای خویش همهی هستی خود را دیجیتالیزه می کنند، فکر می کنند تا آنگاه که خود نخواهند، کسی از آن خبر نخواهد داشت.
آیا همهی این پدیدهها در مراقبتِ مطلق ریشه ندارد؟ آیا در این شرایط می توان از آزادی اندیشه و بیان و دمکراسی و یا جامعه آزاد، و حقوق شهروندی سخن گفت. مرزها بههم ریختهاند. وقتی "گاردین" و "اشپیگل" اسناد اسنودن را انتشار دادند، دنیا شوکه شد. موضوع برای نسل جدید بسیار جدیتر است، زیرا آنان بیشتر با دنیای مجازی سروکار دارند. آنان بیش از نسل بالای پنجاه سال نگران آینده هستند، چون ابعاد موضوع نیز برایشان آشکارتر است. آنان بیشتر وابسته به کامپیوتر هستند. دنیای پُستمدرن که می گویند، همین است انگار، و یا شاید گوشههایی از آن.
با آنچه از رفتار آمریکا روشن شد؛ در قوانین پدیرفتهشده جهانی که دنیا به آن پایبند است، رخنه افتاده، صحبت حال بر سر اقتدار است و سروری بر جهان. آنچه تا کنون آشکار گشته، مکالمات و رابطههای 35 رئیسجمهور و یا رئیس دولت کنترل شده است، بیلیونها مورد از روابط اقتصادی، ارتش، تحقیقات علمی، و روابط سیاسی ضبط شده، به این بهانه که از میان آنها دشمنان آمریکا شناخته شوند، انگار آمریکا غمخوار جهان است که لازم می داند جهان را به کنترل خویش درآورد.
راستی هدف آمریکا چیست؟ مرزها بین کشورها و افراد در رابطه با حقوق شهروندی آنان در کجا قرار دارد؟ چرا آمریکاییها می خواهند اسرار تمامی دولتها را بدانند و پیش از هر مذاکرهای، به شکل غیرقانونی از افکار و نظرات طرف مقابل آگاه گردند؟ حال که آشکار گشته از همهچیز اطلاع دارند، چرا پای میز مذاکره می نشینند و اصلاً آیا مذاکره با آمریکا نمایش نیست؟ آیا همکاری و دوستی مسخره به نظر نمی آید؟ کشورهایی که طی این چند سال به عنوان دوست پای صحبت آمریکا نشستهاند، در این رفتار چه می یابند؟ ابعاد شنود، کنترل و جاسوسی از دوستان اگر چنین گسترده باشد، طبیعیست دولت آمریکا از بسیار چیزها اطلاع دارد که هنوز بر جهان آشکار نیست. مثلاً می توان درنظر آورد که پیش از آنکه خامنهای بداند، رئیسجمهور کشور در دیدار فردا با او چه خواهد گفت، آمریکا در شنود تلفنهای ایران از موضوع اطلاع دارد و یا بالعکس.
دمکراسی آمریکا انگار همه ما را دست انداخته. وقتی تلفنِ بسیار محافظت شده رئیسجمهوری همچون خانم مرکل دیگر مطمئن نیست، از تلفنهای دیگر شهروندان چگونه باید محافظت کرد. اگر این توهین و تجاوز نیست، پس چیست؟ به اوباما جایزه صلح نوبل دادند تا از شدت جنگ در جهان بکاهد، نه اینکه جنگی دیگر را در صلح هم سازمان دهد. نظر کمیته نوبل هم در این مورد باید شنیدنی باشد.
برای آمریکا دوستی چون آلمان هیچ فرقی با دشمنی چون ایران ندارد. مرکل و احمدینژاد هر دو در برابر کنترل و شنود برابر بودهاند. انگار حقوق بشر در این عرصه رعایت شده و انسانها در این مورد در برابر سازمان سیا برابرند.
انسانها تا کنون دوستی را غیرحقوقی می دیدند. دوستی اخلاق ویژهای می طلبید که در چهارچوب قوانین نمی گنجید، حال ولی انگار دوستی هم باید حقوقی گردد. و در این میان این پرسش پیش می آید که چه مزیتی اوباما بر بوش دارد. آن یکی می گفت و عمل می کرد. این یکی چیز دیگری می گوید ولی همان عمل را تکرار می کند.
آمریکا برای خود حقوق ویژهای می خواهد و در این میان حتا کشورهای متحد خویش در اروپا را نیز برنمی تابد. خود را برتر و بالاتر و محقتر از همه می داند. هدف حفظ این موقعیت است. در برابر آمریکا اروپا چه می تواند بکند؟ اینترنت، فیسبوک و گوگول ویژه خویش را راهاندازی کند؟ آیا راه دیگری هم وجود دارد؟ جنگ در دنیای مجازی انگار دارد آغاز می شود. آغاز هم اگر شده بود، دارد شکل دیگری به خود می گیرد.
اروپا در این میان آنقدر سیمای آسیبپذیری از خود نشان داده که حتا شهامت اعطای پناهندگی به اسنودن را نیز ندارد. فکر هم نمی کند، پناهندگی به اسنودن بسیاری از مسائل آینده را از هماکنون آشکارتر خواهد کرد. اسنودن یکی از شایستهترین انسانها در چند دهه اخیر است. او چشم جهانیان را به موضوعی نو جلب کرده و این آیا خود کافی نیست در احترام به او سازمان ملل تابعیت جهانی به وی اعطا کند. او نشان داد که سازمانهای امنیتی، چون سابق، چیزی برای حقوق بشر و قوانین شهروندی انسانها نمی شناسند. در اعتراض به رفتار آمریکا هم که شده، پناه دادن به اسنودن عملی جسورانه است.
چند هفته پیش "انجمن قلم" آلمان طی نامهای به نخستوزیر کشور، خانم مرکل، از او خواست تا در دفاع از دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان، به اسنودن پناهندگی اعطا دارد. هفته گذشته 51 نویسنده، هنرمند، و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی از دولت آلمان چنین خواستی را تکرار کردند. در میان این افراد کسانی چون فولکر شلوندورف (سینماگر)، گئورگ گیزی (رهبر حزب چپها)، هانری گایسلر (از رهبران حزب سوسیال مسیحی و وزیر پیشین)، آلیس شوایتزر (روزنامهنگار و فمینیست مشهور)، اودو لیندنبرگ (خواننده)، آلیس والتزر (نویسنده)، دانیل کلمن (نویسنده)، هانس ماگنوس انسنبرگر (نویسنده و متفکر بزرگ آلمان) دیده می شوند.
جهان به قول اسنودن در این مدت کوتاه از رفتار جاسوسی آمریکا بسیار آموخت. رفتار آمریکا "تنها حریم شخصی انسانها را تهدید نمی کند، آزادی اندیشه را در جامعهای باز نیز به خطر می اندازد". و جامعه آنگاه می تواند این مشکل را درک کرده، به کنترل خود درآورد که خطر آن را از هم اکنون درک کند.
دفاع از اسنودن دفاع از دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان است. این را باید جدی گرفت.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد