نرم نرمک در سفر شد یک وزیر
نرمشِ رهبر ببرد سوی خبیر
قهرمانیها بکرد و عده داد
خنده بر لب دلهراسان در ضمیر
روز و شبها درنوردید از نیاز
یک نفس راضیو دیگر خرده گیر
آخرش آمد بچنگ پیمان نو
آن تو گویی لقمهای از کام شیر!
ظاهراً ویرانی و جنگ و جدل
بر طرف شد اندکی از خاک پیر
بعد این توفیق ندانم من درست
این امیر ما کبیر است یا حقیر؟
"دشمن"اما اندکی راضی تر است
آفرین بر این وزیر بی نظیر!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد