انگار به دلیل تازهای نیاز داشتیم. برای بر سر قدرت ماندن، «ناجمهوری اسلامی» قادر است به هر جنایتی دست بزند. اگر از زیگزاگهایِ تاکتیکییِ این رژیم بگذریم، ثباتِ شیوهاش، در عوض، در نگاهداشتن قدرت از مهمترین شاخصهایِ این رژیم است. یکی از خطوطِ سرخ حاکمیت، و شاید مهمترین آن، «خدشهدار شدنِ اقتدار فراقانونی آخوندِ بزرگ» است. اگر به هر دلیلی، اعتبار این مقام نیمه خدایی کمترین خدشهای بردارد، باید عاملین این خدشه را نه تنها از بینبُرد، بلکه به گونی از بینبُرد که «درس عبرتی» برایِ دیگران شود.
چند سال پیش، نخستین «ولی فقیه» نظام، آقایِ خمینی،که پس از آزادسازی تمام مناطق اشغال شدهی کشور در جنگ با عراق، سالها این جنگ را ادامه داده و نزدیک به یک میلیون جوانِ وطن را به کشتن فرستاده بود، تنها هنگامیکه دیگر یک قران برای خریدِ سلاح برایشان نمانده بود، «جام شوکران» را زهرمار کرد و به صلح تن در داد. در سراسر تاریخ این خاک، برای یافتن جنایت مشابهی با این دامنهی خرابی و خونریزی، باید به دورانِ چنگیز خان بازگشت.
شاید در شرایطِ دیگری، در کشور دیگری، این چشمداشت پیش میآمد که رهبرانی که با تصمیم نادرستشان چنین فاجعهی تاریخی به مردم تحمیل کردهاند، از خلق پوزش میطلبند ! در شرایطِ دیگری و در خاکِ دیگری، شاید، چنین چشمداشتی منطقی مینمود. در میهن سوختهی ما، لیک، چنگیز پیر و معمم، هنوز آخرین قطرههایِ زهرمارش را نیاشامیده بود، که شمشیر در آورد، به سیاهچالهای کشور رفت و هر که بدستش رسید کُشت. گویی جنایتِ ادامهی جنگ و تلاش تبدیل آن از دفاع به اشغال،کافی نبود.
آنچه که در شرایطِ دیگری، در خاکِ دیگری، به پوزش خواهی و استعفایِ دستِجمعی حکومت میانجامید، تبدیل به کابوس دیگری برایمان شد.
خطِ ثابت و سرخ رژیم، امّا، از جا تکاننخورد : برای دفاع از «اعتبار» چنگیز خان، باید زبانِ زباندرازان را از بیخ کَند و نفسشان را بُرید.
کشتار سالهایِ 67 در چنین بستری زاده شد.
امروز چنگیز خان تازهی رژیم به بیثمری و خانمانسوزی سیاست خارجی دارودستهاش پیبُرده و وادار به عقب نشینیست. امروز هم چون در زمانِ جنگ با عراق، برای عقب نشینی آنقدر صبر کردند و مجال سوزاندند تا به قرانهای آخر صندوق کشور برسند. آقای رفسنجانی، از معماران ادامهی جنگِ خانمانسوز بعد از آزادیِ خرمشهر، از بیثمری و خانمانسوزی این سیاست این چنین میگوید :
« نفتمان را نمیتوانیم بفروشیم و اگر بفروشیم، باید حراجش کنیم. ولی حتی بعد از حراج نمیتوانیم پولش را دریافت کنیم و اگر توانستیم دریافت کنیم، به شکل مبادلهی کالایی است، و نه دریافت پول نقد. و درین مبادله حتی نمیتوانیم کالاهایِ مقابل را خودمان انتخاب کنیم. از قیمتِ این کالاها بگذریم ! » (نقل به معنی)
و این استقلالی است که این یابوها بدان میبالند !
نه گفتمانِ شرایطِ رسیدن به این چرخش تاریخی، و نه روندِ جدال و مذاکراتِ بینالمللی درین باره، درین برگه میگُنجد. ولی درینجا میخواهم به نزدیکی و یکسانییِ نامیمون و تاریخییِ این چرخش، که ولی فقیه با بیشرمی آن را «نرمش قهرمانانه» خوانده، با «زهر مار» ولی فقیه اول نشان دهم. در شرایطِ دیگری، در خاکِ دیگری، شاید مردم به این چشم میداشتند که رهبران همگی پس از پوزشخواهی از مردم، استعفا دهند و …
رژیم به هر چیز جز به خط قرمزهایش خیانت میکند : این نه خامنهای و دارودستهاش هستند که بهای این دیوانگی اتمی و سیاستِ خارجییِ جفتکزنانهشان را میپردازند. این، هرگز !
و چنین است که کاروانِ اعدامهایِ سیاسی، که هرگز متوقف نشده بود، دوباره به راه میافتد.
و چنین است که، زبانم لال، روزهای سیاهِ دیگری، میتوانند در انتظار ما باشند.
قتل ناجوانمردانهی برادرمان کاک حبیبالله در چنین بستر تاریخی رخداد.
جام شوکرانتان زهرمارتان باد !
رضا هیوا
پاریس
بیست و هشت اکتبر 2013
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد