شما از سال 1347 ، از دورانی که خیلی جوان بودید، شروع به نوشتن کرده اید. چه انگیزه و دلایلی علت روی آوردن شما به نوشتن شد؟
مسعود نقره کار: دو عامل من را به سوی نوشتن کشاند. شخصیتی به نام آقا شریعت، معلمی اهل قلم که به خانهی ما رفت و آمد داشت، و در رمان بچه های اعماق به این مشوق دوست داشتنی پرداخته ام . دیگری فقر و رنجی که در پارههائی از محله ی جنوب شهر تهران شاهد ش بودم ، مثل زندگی " مسلم گُه جمع کن " که با جمع کردن مدفوع از بیابان های میدان خراسان و تیردوقلو و شترخان ، و فروش آنها به مزرعه داران ، خانواده ای را می چرخاند و....اصلن از همان نوجوانی نوشتن از فقر و رنج انسان را وظیفه و تکلیف خود پنداشته ام.
مبارزه سیاسی و نویسندگی در زندگی شما بهم گره خورده و از طرف دیگر پزشک هستید و به عنوان پزشک هم کار می کنید. این همه چگونه ترکیبی بوده و هست و به زندگی شما چه معنایی، چه راستا و روندی تا به امروز داده اند؟
م.ن: نوشتن و سیاسی شدن من قبل از قبول شدنم در کنکور و دانشگاه رفتنم آغاز شد. من قصد پزشک شدن نداشتم، چیزی نمانده بود خلبان نیروی هوائی بشوم که شانس آوردم و کنکور قبول شدم.اصلن فکر نمی کردم با آن همه مشغله و شیطنت های جورواجور کنکور قبول شوم . پزشک شدنم وکار در حوزه ی مختلف بهداشتی و درمانی و در نتیجه ارتباط نزدیک ترم با مردم و آشنا شدنم با انواع دیگری از درد های شان، محرک خوبی برای نوشتن بیشتر و تداوم فعالیت سیاسی ام شدند.
در یکی از گفت و گوهایتان گفته اید: « ای کاش سیاست مان عین ادبیات مان می بود »، این آرزو که با افسوس بوسیله شما بیان شده، گواه چه تجارب و واقعیاتی است؟
م.ن: سیاست پدیده ی حیاتی زندگی بشرو نشانه ی خردمندی اوست و سخت پراهمیت، اما چون به منافع مالی و معنوی، به ویژه امر قدرت و اعمال قدرت گره می خورد ، ویژگی هائی پیدا می کند که در اکثر موارد آدمی را از آنچه کرامت و فضیلت و انسانیت انسان خوانده شده دور کرده است. هنر، به ویژه ادبیات این کار را نمی کند ، نمی تواند بکند.
رمان « بچه اعماق» را با چه انگیزه ای، چه زمانی و با چه هدفی نوشته اید، نوشتن آن چقدر طول کشید و آیا به آنچه که هدف شما از نوشتن این رمان بود، رسیده اید؟
م.ن: رمان " بچه های اعماق " را نوشتم تا فقر و رنجی را که شاهد بودم نشان بدهم، شناختم از زندگی در محله های جنوب شهر تهران را بازگو کنم ، محله هائی که نقش سیاسی و اجتماعی مهمی در جامعه ما ایفا کردهاند. نوشتم تا گفته باشم و ثبت شود که در آستانه ِ عبور از دروازه ی تمدن بزرگ، در پایتخت میهنم کسانی بودند که از طریق جمع کردن مدفوع و فروش آن ، نان بخور و نمیر خود و خانوادهای را در می آوردند. نوشتم تا مستند نشان داده باشم حکومت اسلامی از کدام" لجن آباد هائی" ارتزاق کرد و می کند.
نخستین جلد رمان بچه های اعماق سال 1370 منتشر شد، و با دو دهه تاخیر جلد دوم آن انتشار یافت، امیدوارم جلد های بعدی دچار چنین تاخیری نشوند، یعنی اگر بشوند عمر قد نخواهد داد.
بعضی از منتقدان این کتاب شما، زبانی را که در آن بکار گرفته شده، زبانی مناسب رمان نویسی نمی دانند و گروهی از آنها هم آنرا اصلا رمان نمی دانند و آنرا در رده خاطره نویسی قرار داده اند. چه پاسخی به این انتقادات دارید؟
م.ن: زبان رمان بچه های اعماق مناسب ترین زبان برای این نوع رمان و هر اثر ادبی مشابهی ست، اگر غیر از این می بود نه فقط مضحک که اسباب خنده و مزاح اهل فهم و معرفت می شد، تصور بفرمائید دو تا از بچه های شّر و شور " پا خط میدون شوش" با زبان نوشتاری و کتابت و پاستوریزه ، و یا با کلام و نثر تاریخ بیهقی با هم حرف بزنند و شوخی کنند ، غش و ریسه نخواهید رفت ؟ و به عقل نویسنده شک نخواهید کرد؟ . در مورد این که " بچه های اعماق " رمان است یا خاطره نویسی یا گزارش، گفتهام و باز می گویم که برای من اصلن اهمیتی ندارد که کارم چگونه تعریف شود ، من حرفی دارم که برای زدناش قالب اش را خودم تعیین می کنم . اینکه رمان چیست و انواعاش کدامند، چنان سیّال و متنوع است که چارچوب ساختن برای شان حقیرانه جلوه می کند. نظر منتقدین جدی و بَلد جای خود، حتی به نظر شبه منتقدینی، که از قضا یکی شان داستان و رمان نویس است، اما کتاب ها را کامل نخوانده نقد و معرفی می کند، توجه دارم و سعی می کنم از او هم بیاموزم، با این اتکای به نفس که اسیر چارچوب، به ویژه انواع " خشتی" اش نمی شوم.
موضوعی که برای سخنرانی هایتان در کانادا انتخاب کرده اید، «نقش سیاسی لات ها و جاهل ها در تاریخ معاصر ایران»، چه اهمیت ویژه ای دارد، که شما به آن پرداخته اید؟
م.ن :گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها نقش سیاسی و اجتماعی مهمی در جامعه ما ایفا کرده اند، سه تجربه نسل ما ، یعنی 28 مرداد سال 32 ، 15 خرداد سال 42 و انقلاب بهمن سال 57 برای نشان دادن این نقش کافی اند. به نظر من به این موضوع و مساله مهم جامعه شناسان، روانشناسان و اهل سیاست کم پرداخته اند، من چون با این جماعت زندگی کردم و تا حدودی از آنان شناخت داشته و دارم، به عنوان یک کوشندهی سیاسی فکر کردم بد نیست در حد بضاعتم به این موضوع بپردازم.
با همه تجاربی که از مبارزات سیاسی و پژوهش هایتان بدست آورده اید، دورنمای شما از ورای آنچه بر ایران گذشته و می گذرد، برای آینده میهنمان چه اوضاع و نتیجه ای را نوید می دهد؟
م.ن : پیش بینی و یا پیش گوئی در باره جامعهای که دائم الآبستن حوادث غیر قابل پیش بینی و پیشگوئی ست کار سادهای نیست، آنهم در شرایطی که حکومتی عجیب الخلقه و نابهنگام بر آن حکم می راند. تردیدی نیست که این نابهنگام رفتنی ست چرا که به ذات و ماهیت بهنگام شدنی نیست، اما برای رفتن اش هزینه باید داد. دغدغه نه فقط رفتن این هیولای هولناک که جایگزینی آن نیز هست ، و مهم تر شاید، ویرانه تر شدن فرهنگی و روانی جامعه مان هست. خرابی های اقتصادی و اجتماعی را می توان تا حدودی به سرعت ترمیم کرد اما با ویرانه های فرهنگی و روانی ای که عمری چند هزار ساله پشتوانه دارند، چه کنیم ؟ نمی دانم .
*********
نشریه"هفته" / مونترال / کانادا
