logo





لیبرال ها و بن بست کاپیتالیسم – دمکراسی

جمعه ۵ مهر ۱۳۹۲ - ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۳

نصرت شاد

nosrat-shad.jpg
در غرب به لیبرال هایی که به انتقاد ازبعضی جنبه های سرمایه داری عریان می پردازند لیبرال چپ میگویند . گروهی از آنان می پرسند چرا میان دمکراسی و کاپیتالیسم یکی را باید انتخاب کرد ؟ آیا برای انسان دمکراسی مهم است یا سرمایه داری ؟

کولین کروچ از پست دمکراسی زمان حال میگوید . رسانه های جنجالی و مبتذل اینگونه جوامع طبقاتی ، ارگان مرکزی فلسفه روز مره گی شده اند . نئولیبرالها همچون نیچه خواهان تغییر ارزشها هستند . اندیشمندان بورژوایی میگویند از ثروتمندان باید حفاظت کرد و بی پولها را آرام نمود .

گروه دیگری مدعی هستند که کاپیتالیسم نیازی به دمکراسی ندارد . مردم باید رای بدهند و بعد هم ساکت باشند . بخشی از لیبرالها اشاره میکنند که سرمایه داری چنان رشد کرده که با آزادی سازگار نیست . در دمکراسی هر چند سال از مردم بعنوان حیوانات انتخاباتی استفاده میشود و بعد خواسته هایشان فراموش میشود . مارکس میگفت که تاریخ سرمایه داری تاریخ بحران های آن است .

روزا لوکزمبورگ بیش از 80 سال پیش رفرم کاپیتالیسم را غیرممکن دانست . او میگفت که دمکراسی یک کالای صادراتی نیست . امروزه باید گفت که راه نجاتی در دمکراسی رسا نه ای وجود ندارد . هر شهروندی میداند که حق رای او تاثیری در اوضاع و نتایج ندارد . اینها بخشی از انتقاد لیبرالی از دمکراسی کاپیتالیستی است .

یک زمان در غرب روی زمین نشستن در تظاهرات ممنوع بود . امروزه آنارشیستها روی ریل های خط قطار دراز میکشند تا اقتصاد کشور را دچار وقفه و فلج کنند . در بعضی از این کشورها در حالیکه ورود به چمن پارک و خیابان ممنوع است ولی خود به کشورهای دیگر جهان سوم لشکر کشی میکنند و میگویند در دمکراسی نقد و انتقاد باید در چهارچوب قانون باشد و شکایت میکنند که در انقلاب بجای تحلیل و تئوری ، رمانتیک و خشونت حاکم است و بجای تئوری ، ادبیات جوانی سروده میشود .

روسو در کتاب امیل می نویسد که شهرها مانند اژدها انسانها را می بلعند . او بازگشت به دامن طبیعت و روستاها را توصیه میکرد . بعد از ورشکستگی سوسیالیسم بوروکراتیک استالینیستی پیروزی نئولیبرالیسم نیز ظاهری و موقت است ، چون آن دچار ورشکستگی اخلاقی است . اقتصاد نئو لیبرالی از نیمه دهه 80 قرن گذشته شروع شد .

ضرب المثلی میگوید کسیکه شروع به تفکر و چاره اندیشی کند نصف راه عمل را پیموده است چون کاپیتالیسم دیوی نیست که به این سا د گی قابل راندن نیست . در مکتب فرانکفورت گفته میشد که مقاومت حق قانونی هر فرد در دمکراسی است و آن همیشه ایدئو لوژیک است . گروه دیگری مدعی هستند که مقاومت صلحجویانه وجود ندارد و سلاح لازم است .

لیبرالها شکایت میکنند که سیاست دچار بیگانگی شده . رای دهندگان علاقه شان را به سیاست از دست نداده اند بلکه سیاستمداران علا قه شان به مردم را از دست داده اند . والتر بنیامین کاپیتالیسم را دین بت و شخصیت پرستی نامید یعنی فوق العاده ترین و متعصب ترین نظام اجتماعی ، چون بجای دگم و الهیات ، بت پرستی حاکم شده . و آن دین برتر ادیان گردیده که بر دوئالیسم ایده آلیسم و رئالیسم غالب گردیده .

مورد هابرماس نشان میدهد که یک بدبینی روشنفکرانه در جوامع غرب وجود دارد . در حالیکه آنها از مدرنیته گلوبال میگویند ، آیند ه شان بشکل منفی اشغال شده و انحصار قدرت و استفاده از خشونت در اختیار دولت است . در حالیکه لیبرالها ، تروریسم و خرابکاری را جزو جنون جوانی میدانند ، آنارشیست ها میگویند که خرابکاری و تروریسم نیز یک فرم فعال سرکشی و مطیع نبودن شهروندی است .

لیبرالها مدعی هستند که انسان در جستجوی برابری نیست بلکه خواهان عدالت در نابرابری است . عدالت یک تقوای مطلق است ، در حالیکه برابری فقط یک صفت عقلگرایانه است . ضرب المثلی میگوید ابتدا خوردن و جویدن و سپس اخلاقی بودن . تمام تفکر سیاسی بدلیل نابرابری انسانها شروع شد . روشنگری در فرانسه بر پایه نظرات روسو خواهان برابری انسان گردید که طبیعت نیز خواهان آنست .

مارکس میگفت که در شرایط آب و هوای مختلف منطقه ای نیازهای طبیعی نیز مانند غذا و لباس و مسکن و گرما گوناگون هستند . فقر ارزشی آماری نیست بلکه وضعیتی است سیاسی . لیبرالهای چپ اشاره میکنند که نظرات آد ا م اسمیت امروزه با فلسفه اخلاق در سرمایه داری هماهنگی ندارد . بازار رقابت خود فاقد کیفیت اخلاقی است و در جامعه بدون اخلاق انسان مثل جانور میشود .

لیبرالهای سنتی مدعی هستند که نئو لیبرالها ایده لیبرالیسم را وارونه معرفی میکنند . ضرب المثل دیگری میگوید که فاجعه ها هر قدر قابل پیش بینی باشند غیر منتظره می ایند و بمبی را که منفجر شده دیگر نمی توان خنثی کرد .

ارسطو عدالت را تقوای کامل میدانست که شامل تمام تقواهای دیگر میشود . ژان راول عدالت را مهم ترین تقوای هر سیستم اجتماعی میداند ؛ مانند حقیقت که بهترین تقوا در سیستم فکری است . برای ارسطو عدالت نه موضوع خدایان و نه مسئله طبیعت بلکه مشکل انسانهاست .

لیبرالها میگویند که غیبت و نبود بی عدالتی خود نشانه عدالت است .هاینس باور ، جامعه شناس مینویسد که احساس بی عدالتی یکی از قوی ترن احساسات انسان اجتماعی است . در خود کشورهای غربی هر دو شاخه مسیحیت ، یعنی کاتولیک ها و پروتستان ها ، به انتقاد از گلوبالیسم میپردازند و خواهان یک رفرم اجتماعی و ساختاری بازار آزاد اجتماعی هستند ، گرچه صلیب در مسیحیت به معنی ادامه زندگی ابدی است .

در ادیان ابراهیمی ، ایوب می پرسد چرا خدانشناسان بزندگی ادامه میدهند و پیر میشوند و تعدادشان مرتب زیاد میشود ؟ او میگوید که انسان از خدا بهتر است و میتواند بهتر عمل و رفتار کند . ارنست بلوخ در این رابطه مینویسد که ایوب بدلیل سرخورد گی از عدالتخواهی خدا ، در باره چگونگی اداره جهان ، به بحث و جدل با او پرداخت .

بخش دیگری از لیبرالها توصیه میکنند که مبارزه نباید نکرد چون هر مبارزه ای دشمنان جدیدی را بوجود می آورد . آنها پیش بینی میکنند که اگر در چین فعلی کاپیتالیسم نتواند دمکراسی و لیبرالیسم را تحمل کند حکومت دوباره بدست کمونیستهای سابق می افتد .

اسکار نگت مینویسد که فقط اتوپی ها هنوز واقعیت دارند . خرابکاران ارتجاعی هستند و نه انقلابی . آنارشیستها شعار مرگ بر پول و وام و شغل و پلیس و نظم وسندیکاها و بوروکراتی خردشان میدهند . مارکوزه میگفت که اقلیت ها حق مقاومت و دفاع از خود دارند . سازمان چریکی ارتش سرخ آلمان حین فعالیتش میان سالهای 2000- 1970 حدود 21 قربانی داد و 33 نفر از مقامات و سرمایه داران آلمان غربی را بقتل رساند و بعد از سقوط شوروی منحل شد .

گروهی از لیبرالهای به اصطلاح چپ اشاره میکنند که سنت گرایان و ارتجاعیون فاقد سیستم ارزشی هستند که بخواهند از آن دفاع کنند . غالب آنهایی که با سیاست کاری ندارند یا سیاسیون غیر سیاسی و یا غیرسیاسیون سیاسی نام گرفته اند .

در دهه 50 قرن گذشته جنبش چپ دچار 2 تحول شد ؛ استالین زدایی و سوسیال دمکرات گرایی . اختلاف میان کمونیسم و سوسیال دمکراسی توسط مارکس در سال 1875 در کتاب " نقد برنامه گوتار " یایه گذاشته شد و بقول ریچارد ژنت شروع برادر کشی رسمی گردید . تراژدی تجزیه جنبش چپ بیش از 150 سال است که ادامه دارد . وحدت چپ مهمترین موضوع هر انقلاب اجتماعی در آینده است ، گرچه انگار قانون درونی جنبش چپ ، فره گرایی و تجزیه است .

منبع.

Jakob Augstein , Sabotage ;Hanser- Verlag ,2013 , 300 seite .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد